دانشجوی اتاق عمل

1401/06/04

بر حسب رفت و امد تو یه مکان عمومی شهر کوچیکمون
با یه بنده خدای اصفهانی همکلام شدم
روز ها و ماه ها میدیدمش دکتر بود و زبر دست دیگ کم کم به خاطر وجهه اون خودمو بهش نزدیک کردم
یجورایی رفیق به حساب میومدیم وقتی تو اینستا فالوش کردم دیدم چقدر تو شهر ما ک جمعیتی نداره فالوور به نسبت زیادی داره
اونم منو فالو کرد
یه گوشی نو خرید خب منم سر در میوردم از اینستا و بقیه اپ ها
داد بهم براش درستش کنم
ک حس فوضولی ی تابی تو دایرکتش خوردم و دیدم هوووو چ خبره چقدر دوس دارن بهش بدن
قیافه ای هم نداشت ولی خب دکتر بود😏😏
خلاصه
کارم شده بود تو فالورای اقا بچرخمو این درو دافارو فالو کنم
تو این مدت خیلی چیزایی به پستم خورد
و یکی از دلایلی ام که راحت وا میدادن فالو کردن پیج من توسط دکتر بود و استوری های مشترکی که میزاشتیم
اما همه اونهایی ک ریختیم رو هم و زدم و مالوندم کنار
این وسط یکیشون هنوز دلم پیشش گیره
اسمش بنفشه بود
ی دختر قد کوتاهه خوشگل خواستنی و خوشتیپ
دلمو برده بود استوریاشو چک میکردم دائم
دانشجوی اتاق عمل بود تو دانشکده پرستاری شهرمون
شاید یکی دوماه پیامش میدادم
خیلی نا محسوس خایه مالی میکردم
راستش خیلی دلم میخاس خر بشه و زنم بشه اونقدر پیامش دادمو اسرار کردم تا اخر قبول کرد فقط بیاد کافه اگ خوشش نیومد بره و من حرفی دیگ نزنم
بهار بود دم دمای غروب قرارمون شد کافی شاپ نزدیک خوابگاه
ساعت 9باید برمیگشت خوابگاه
اما ساعت 8شد نیومده بود
شماره ام ازش نداشتم فقط تو اینستا پیامش میدادم کجای پس
بالاخره اومد
ولی با رفیقش .جا خوردم حالم گرفته شد .رفتیم پایین نشستیم سفارش دادیم قبل از حرف زدن من گفت نمیخاسم بیام ولی خب دیگ اومدم نگینم با خودم اوردم
ولی خب تو دلم هزارتا فوش نسیب نگین کردم
تا اومدم حرف و پیش بکشم نگین گفت من میرم اونور شما حرفاتونو بزنید
چقدر فهمیده بود اون دختر
حرف زدیم .تموم زبونم و تلاشمو گذاشتم برا بنفشه تا یکم دلگرمش کنم چقدر دروغ گفتم
حاشیه زیاد ننویسم و برم سر اصل مطلب
ما باهم اوکی شدیم .و ب گفته ی خود بنفشه فقط دوست باشیم ن ازدواج منم حرفی نداشتم
ولی دلم میخاستش واس زندگیم
قهوه خونه رفتیم .پارک رفتیم .کافه رفتیم هربارم یسری از از بچهای خوابگاهو میاورد دیگ کم کم شده بودم امین کل دخترای همرشته ی بنفشه
ولی چرا .چون بنفشه تو خوابگاه و دانشکده از همه اونها بزرگتر بود و حکم مادر خوابگاه و داشت ب قول خودشون
و اونقدر متین و معقول و منطقی بود ک اونا فکر میکردن من کیم ک دیگه با بنفشه هستم
اما…
یروز رفتیم باغ ،میدونستم ک میخام بدنشو بدست بیارم ولی میترسیدم
لب میگرفتیم ممه هاشو میگرفتم ولی بعد گذشت سه چهار ماه سکس نداشتیم
توباغ نشستم رو مبل و نشوندمش رو پاهام
لبای بینظیرشو میخوردم ب سینهاش ور میرفتم
مانتوشو در اوردم ی تاپ صورتی تاپو ک خواستم بدم بالا چپ چپی نگام کرد چش تو چشم شدیم ولی اونقدر حشر جفتمون بالا بود ک با ی خنده دراوردم تاپشو ی سوتین قرمزه توری خوشگل ولی ممه های بنفشه خوشگل تر بود درشت ولی معقول و خوش فرم
سوتین و باز کردم و اونقدر ممه خوردم اونقدر نوکشو خوردم ک دیوونه بود
خوشو میمالید ب کیرم
نفس نفس میزد خوابوندمش رو زمین شکمشو لیس میزدمو با انگشت کسشو میمالیدم اونقدر خیس کرده بود ک اب از شلوارش پس زده بود

خواسم شلوارشو در بیارم نمیزاشت التماس میکردم قبول نمیکرد
یهو نا خود اگاه گفتم نکنه چون مو داره خجالت میکشی
خندید فهمیدم درست گفتم
منم زدم ب مسخره بازی و راضیش کردم ک اشکال نداره وقتی شرت قرمزشو کشیدم پایین دیگ نمیدونستم چیکار میکنم
واقعا تپلی بود کسش قلمبه خوشگل بکم مو داشت ولی اینقدر کسش خوشگل بود ک اونارو نمیدیدم
یسر رفتم سراغ کسش و خوردم لیس میزدم میمکیدم گاز میگرفتم تو اوج بود سریع پیرهنمو شلوارمو در اوردم
کیرمو ک دراوردم جا خورد گفت وای این چرا کلفته
کیرم گرفت دستش. گفتم میخوری؟؟؟خندید و منو خابوند رو بالش
وقتی شروع کرد ب خوردن باورم نمیشد بنفشه مظلوم من یجوری میخور ک اینگار هرروز کارش همینه وقتی رفت لای پاهامو وایساد زیر تخمام و لیس زدن دیگ شاخ دراوردم تخمامو میکرد دهنش مک میزد
درد همراه لذت امونمو بریده بودکشوندمش رو خودم گفتم بنفشه بهت نمیاد ولی مثل مار میخزید و متوجه نمیشد خوابودنمش رو شکم از پشت گذاشتم در کسش
ی حسی بهم میگفت الان موقشه پردشو بزنی ک مجبور بشه بیاد تو زندگیت ولی ترس از اینده نمیزاشت هزار فکر تو سرم بود کیرمو خیس کردم و گذاشتم در کونش جیغ میزد اه میکشید واقعا درد داشت ولی لذتش اجازه نمیداد اعتراض کنه میفهمیدم تو اوجه فقط دلش میخاس فشار بدم تو و اون داد بزنه تلمبه میزدم و اون با ی لحن خاصی اه میکشد و چشماش میرفت
داشت ابم میومد تلمبه هامو سرعت دادم و محکم میزدم ک تخمای خودم درد میگرفت دقیقا ارضا شدنشو فهمیدم و اینگار یچیزی از بدنش جداشد یهو ساکت شد و چشماشو بست منم ابم اومد ریختم تو کونش
خوابیدم روش لباشو خوردم ولی اون تکون نمیخورد لش کرده بود

پاک کردم همجارو و تو هین لباس پوشیدن فهمیدم خیلی ناراحته نشستیم تو ماشین گفتم چته بنفشه
جوابمو نداد
فهمیدم چ غلطی کردم
پیاده شدم اومدم در شاگردو وا کردم نشستم تو رکاب جلوش دقیقا
گفتم چته زندگیه من
دیدم اشک پر چشماشه
دلم لرزید صورتشو با دست بزور چرخوندم سمت خودمو اشکاش ک میومد پایین هر قطرش ی فوش بود ک ب خودم میدادم
پیادش کردم چسبوندمش ب ماشین
حق حق میزد ولی دلش باهام بود دستاش دور کمرم بود سرش رو سینم
گفتم دردو بلات تو سرم چته پس من نفهمیدم چیکار کردم
حرف نمیزد اشکام راه افتاد گفت بشین لطفا بریم
من اشتباه کردم ک حالمو از دست دادم تا در خوابگاه حرف نزد پیاده شد و رفت
پیام داد جان عزیزت دیگ ب من زنگ نزن هرچی بود تموم شد و خاموش کرد دوروز فکر و ذهنم مشغول بود و راهی نداشتم زنگ زدم نگین گفتم ترو خدا بهش بگید ج منو بده ب نصف خوابگاه زنگ زدم
دیدم زنگ زد
تا برداشتم گوشیو گفت غلط میکنی ب اینا میگی من و تو قهریم
بیشرف هستی تو اون غیرت بختیاری ک میگفتی و نداشتی و هرچی فوش میدونست بهم داد
ولی یهو گفت تو حال منو خراب کردی ارادمو از دست دادم تا باز ضربه بخورم و یهو حرفشو عوض کرد
فهمیدم ی مشکلی هست فهمیدم گذشتش خیلی بد بوده
توضیح اضاف نمیدم راضیش کردم یبار بیاد بیرون رودر رو حرف بزنیم
رفتیم تو پارک نشست کنارم بقلش کردم گفتم منو ببخش فقط دلم نمیخاد ناراحت بری از پیشم وگرن دیگ مهم نیس این رابطه
و بهش گفتم تلافی بقیرو رو من در نیار تعجب کرد گفت تلافیه چی
گفتم از حرفات برداشت کردم ینفر برات نامردی کرده ک دیگ تحمل نکردو با گریه توضیح داد دبیرستانی ک بوده با ی پسره رفیق شده اون پردشو زده
و حتی خودکشیم مرده بعد ک دستشو دیدم فهمیدم درسته من دقت نکردم
ولی اونقدر دلم میخاستش ک بهش گفتم بنفشه جونم فدای سرت ک نداری من میخامت با همین شرایط میخامت میخندیدو میگفت فهمیدی پرده ندارم خوشحال شدی ک از جلو میتونی ولی واقعا میخاستمش اصلا مهم نبود برام وقتی باهاش بودم کل مدتو فارغ از چک و قسط و حساب و مغازع بودم

خلاصه ک زندگیمون برگشت ب روال قبل
ولی…

شاید بعدا بقیشو نوشتم

نوشته: پشیمون قصه


👍 24
👎 10
48701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892181
2022-08-26 01:39:54 +0430 +0430

اخ اخ این خوب داستانی بود ،کلا کتگوری دکتری و متعلقاتش خیلی حال میده

0 ❤️

892198
2022-08-26 02:48:26 +0430 +0430

داداش بیخیال داستان فقط جون هرچی دوست داری بگو ممه معقول چجوریه؟
یعنی باهاش منطقی حرف میزنی متوجه میشه یا وقتی هوس میکنی میاد تو دستت؟!!! خلاصه من تا حالا ندیدم اگه توضیح بدی ممنون میشم

8 ❤️

892210
2022-08-26 03:33:34 +0430 +0430

مستر فررررزااااد جز کتگوری کلمه دیگه ای یاد نگرفتی !؟
کتگوری تو کونت بس کن دیگه …!

4 ❤️

892230
2022-08-26 05:21:23 +0430 +0430

داستان خوبی بود غارغ از سکس و عذاب وجدانش تنها جمله ضایعی که بود اون وسط ممه معقول و با رسم شکل توضیح بده ، چجوریه اصلا ، فهمیده است ، نرمه بموقع خوردن ، سفته موقع چلوندن
ممه معقول : عبارت است از یک جفت ممه با سایز هفتاد و پنج تا هشتاد پنج سرحال و سر بالا با نوکی صورتی که به هنگام خوردن مایعی ضیرین از خود تراوش میکند .
تعریف جامع و کامل
دکتر و چرا حذف کردی ، قسمت بعد مشخص میشه زیر خواب دکتره

0 ❤️

892232
2022-08-26 05:24:56 +0430 +0430

به نظر خاطره بود تا داستان،ادامه بده

0 ❤️

892237
2022-08-26 05:40:37 +0430 +0430

ای سگ برینه به ذات این بکن دروآی کونی که اعتماد به پسرا رو از بین بردن

2 ❤️

892248
2022-08-26 07:16:34 +0430 +0430

خوب بود دمت گرم

0 ❤️

892258
2022-08-26 08:09:37 +0430 +0430

مثل آدم یا بنویس یا ننویس

0 ❤️

892269
2022-08-26 09:56:31 +0430 +0430

خيلي زيبا بود و زيبا هم نوشتي

0 ❤️

892297
2022-08-26 15:28:08 +0430 +0430

حداقل مقبول مینوشتی بیشتر درک میکردیم
تا معقول
ولی کصچر مزخرفی بود

0 ❤️

892335
2022-08-27 02:04:36 +0430 +0430

دمت گرم یکی دیگه ترتیبش داده تو جورش بکشی 😁😁😁

0 ❤️

892345
2022-08-27 03:50:19 +0430 +0430

عجب اشک پر چشماش بود . حق حق می‌کرد شاید میخواسته حقش رو ازت بگیره آخرشم فهمیدی خودکشی مرده پس چطور باهات رابطه داشتی شاید روحش بوده

0 ❤️