درود بر شما
در اینجا می خواهیم به بررسی واژگان و لغات و اصطلاحات مورد استفاده در گفتار و نوشتارمان بپردازیم و با بهره گیری از دانش یکدیگر،هرچه بیشتر بتوانیم پارسی را پاس بداریم و موارد وارداتی از زبان های غیر ایرانی را تا مقدور است،در گفتار و نوشتارمان کاهش دهیم.
امیدواریم که با این عمل،بتوانیم قدمی در جهت اصالت خود برداریم.هرچند که به دلایل مختلفی نمی توان این اصول را یکباره در بین افراد رایج کرد ولی اگر همه تلاش کنیم،در لایه های زمان،می توانیم این فرهنگِ از یاد رفته را به یاد آریم.
هرگونه اطلاع و آموخته ای درباره واژگان مختلف پارسی و غیر پارسی رایج در گفتار و نوشتارمان دارید،اینجا قرار دهید تا بقیه افراد نیز از این اطلاعات بهره مند شوند.
فقط درخواستی که از شما دارم،این است که اگر مایل به درج نظرات خود در اینجا هستید،سعی بر این کنید که بدون تعصب و جانب گیری باشد :)
سپاس از شما که در این امر همکاری می کنید.
در اینجا میخواهیم واژگانی را که امروزه در گفتار و نوشتارمان به کار میبریم بررسی نموده و با بهرهگیری از دانش یکدیگر هر چه بیشتر بتوانیم پارسی را پاس بداریم و بکارگیری واژههای وام گرفته شده از زبانهای بیگانه را در گفتار و نوشتارمان کاهش دهیم.
امید است که این کوشش گامی برای بازگشت به نهاد خویش باشد. از آنجاییکه که پیادهسازی یکبارهی این اندیشه در میان مردم ناشدنی است پس باید بکوشیم که به آهستگی این فرهنگ فراموش شده را به یاد آوریم.
هرگونه آگاهی و آموختهای دربارهی واژگان گوناگون پارسی و بیگانه که امروز در گفتار و نوشتارمان به کار میروند را در اینجا نهاده تا دیگران نیز از آنها بهرهمند گردند.
تنها درخواستی که از شما دارم این است که کوشش کنید گفتههایتان به دور از هرگونه خشکاندیشی و پافشاری بیخردانه باشند.
با سپاس از همکاری شما
سپاس از پالایش و پیشکش شما
این موضوع را در نظر داشته باشید که اگر به این شکل بگم،ممکن است کسانی دل زده شوند و برای آغاز چندان مناسب نباشد.میل بر این داشتم که کاملا پارسی بنویسم ولی به هدفی انجام ندادم تا در آخر،خود بازدیدکنندگان آنرا بازگردانی کنند و برایشان تمرینی شود و بدانند که در آغاز،چطور می خواندند که شما تقریبا توانستید به عنوان نخستین کس،آن را بازگردانی کنید.این نوآوری در تاپیک،یادگاری خواهد ماند :)
البته اگه آخر خط اول به جای (بررسی)،(بازبینی)را بکار میگرفتی،درصد پالایشت بیشتر میشد!!!! ;) کامیاب باشی،دوست من...
اِحیاء: تازه داشتن،زنده کردن،زنده داشتن
اخ: برادر،دوست،همنشین
اخبار: تازه ها،آگاهی ها
اختراع: نوآوری،نوکاری،آفریدن
اختصار: کوتاهی
اختلاس: ربودن،دزدی کردن
اختلاط: درهمی،درآمیختگی،آمیزه
اختلاف: دوگانگی،ناسازگاری،دویی،کشمکش
اختلال: پریشانی،نارسایی،نابسامانی
اخذ: دریافت،گرفتن
اخراج: بیرون کردن،بیرون فرستادن،برکنار کردن
اخطار: هشدار،آگاهانیدن،آگاهی
اخیر: تازه،پسین،بازپسین
اخیرا: به تازگی
اداء: گزاریدن،گزاردن،پرداختن
درود من بر شما باد :)
به گرگانی میگوییم: جرجانی
به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر
به لشگری میگوییم: لشکری
به گرچک میگوییم: قرجک
به گاسپین میگوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی!
اعراب اینا رو گفتند ولی نگفتند که بیاموزیم…
هر چند که دانستن موارد ذکر شده(این پست و پست قبل)خالی از لطف نیست ولی برای شروع سخت هستند و در گفتار نیز مشکلاتی رو به همراه دارد!!یادگیری این موارد رو برای هر کسی فعلا توصیه نمی کنیم.
شاید درستش این بود که منم افق دیدم رو محدود میکردم به نوک دماغم و به خاطر بحث و جدلهای قبلی نباید تو تاپیک شما پست میذاشتم و این اشتباهم احتمالا به این خاطر بود که سعی میکنم موضوعات رو فراتر از افراد ببینم و وقتی دیدم موضوع مهمی اینجا مطرح شده خواستم چند خطی که در این مورد میدونم رو به اشتراک بذارم.
هرچی فکر کردم به منافات پستم با موضوع تاپیک و دلیل بدآموزیش رو متوجه نشدم، فقط تنها موردی که به ذهنم رسید رو در قالب یه داستان کوتاه براتون میذارم و ضمن آرزوی موفقیت جهت حفظ نظم تاپیک رفع زحمت میکنم .
دو راهب از دهکده ای به سوی دهکده ای دیگر می رفتند.
در میان راه به دختر جوان و زیبایی بر میخورند که کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد. یکی از راهب ها به سوی دختر رفت و از او پرسید: خواهرم! برای چه گریه میکنی؟
دختر پاسخ داد : آیا خانه ای که آنسوی رود خانه است را میبینید ، من امروز صبح به این طرف رودخانه آمدم و در عبور از آن دچار هیچ مشکلی نشدم ، اما حالا آب رودخانه بالا آمده و من نمی توانم برگردم.
راهب رو به دختر کرد و گفت: این که مسأله ای نیست.
سپس دختر را در بازوان گرفته و به آن سوی رودخانه برد و برگشت.
راهبان به راه خویش ادامه میدهند.
پس از گذشت چند ساعت ، دوست راهب از او پرسید: برادر! ما عهد کردیم که هرگز به زنی نزدیک نشویم. آنچه که تو انجام دادی گناه وحشتناکی بود. آیا با دست زدن به یک زن دچار احساس لذت نشدی؟
راهب دیگر جواب داد: من او را چند ساعت پیش همانجا رها کردم ، اما تو هنوز او را با خود حمل میکنی ! اینطور نیست؟
به گرگانی میگوییم: جرجانی
به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر
به لشگری میگوییم: لشکری
به گرچک میگوییم: قرجک
به گاسپین میگوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی!
اعراب اینا رو گفتند ولی نگفتند که بیاموزیم...
هر چند که دانستن موارد ذکر شده(این پست و پست قبل)خالی از لطف نیست ولی برای شروع سخت هستند و در گفتار نیز مشکلاتی رو به همراه دارد!!یادگیری این موارد رو برای هر کسی فعلا توصیه نمی کنیم.
شاید درستش این بود که منم افق دیدم رو محدود میکردم به نوک دماغم و به خاطر بحث و جدلهای قبلی نباید تو تاپیک شما پست میذاشتم و این اشتباهم احتمالا به این خاطر بود که سعی میکنم موضوعات رو فراتر از افراد ببینم و وقتی دیدم موضوع مهمی اینجا مطرح شده خواستم چند خطی که در این مورد میدونم رو به اشتراک بذارم.
هرچی فکر کردم به منافات پستم با موضوع تاپیک و دلیل بدآموزیش رو متوجه نشدم، فقط تنها موردی که به ذهنم رسید رو در قالب یه داستان کوتاه براتون میذارم و ضمن آرزوی موفقیت جهت حفظ نظم تاپیک رفع زحمت میکنم .
دو راهب از دهکده ای به سوی دهکده ای دیگر می رفتند.
در میان راه به دختر جوان و زیبایی بر میخورند که کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد. یکی از راهب ها به سوی دختر رفت و از او پرسید: خواهرم! برای چه گریه میکنی؟
دختر پاسخ داد : آیا خانه ای که آنسوی رود خانه است را میبینید ، من امروز صبح به این طرف رودخانه آمدم و در عبور از آن دچار هیچ مشکلی نشدم ، اما حالا آب رودخانه بالا آمده و من نمی توانم برگردم.
راهب رو به دختر کرد و گفت: این که مسأله ای نیست.
سپس دختر را در بازوان گرفته و به آن سوی رودخانه برد و برگشت.
راهبان به راه خویش ادامه میدهند.
پس از گذشت چند ساعت ، دوست راهب از او پرسید: برادر! ما عهد کردیم که هرگز به زنی نزدیک نشویم. آنچه که تو انجام دادی گناه وحشتناکی بود. آیا با دست زدن به یک زن دچار احساس لذت نشدی؟
راهب دیگر جواب داد: من او را چند ساعت پیش همانجا رها کردم ، اما تو هنوز او را با خود حمل میکنی ! اینطور نیست؟
حاجی!ما هم چیز بدی نگفتیم که اینطور به خودت میگیری!همه کاربرا که نمیتونن همچین چیزایی رو برای شروع استفاده کنند(البته میتونن یاد بگیرند که چیز خوبی ارزیابی میشود)منظورم این بود که اگه کسی میخواد برای گفتار و نوشتار شروع کنه،از اینها برای شروع استفاده نکنه! :) به فال نیک گیر،برادر ? چیزی به نام بدآموزی نگذاشتی.
من خیلی وقته که رها کردم ولی تو هنوز با خودت حمل میکنی!ذهنت در هر عرصه ای،علاقه به ایجاد اختلاف داره.تنها چیزی که گفته بودم،این بود که کمی آسانتر واژگانو بذاری برای بقیه ولی من چی گفتم و تو چی گفتی…
به گرگانی میگوییم: جرجانی
به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر
به لشگری میگوییم: لشکری
به گرچک میگوییم: قرجک
به گاسپین میگوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی!
اعراب اینا رو گفتند ولی نگفتند که بیاموزیم…
هر چند که دانستن موارد ذکر شده(این پست و پست قبل)خالی از لطف نیست ولی برای شروع سخت هستند و در گفتار نیز مشکلاتی رو به همراه دارد!!یادگیری این موارد رو برای هر کسی فعلا توصیه نمی کنیم.
شاید درستش این بود که منم افق دیدم رو محدود میکردم به نوک دماغم و به خاطر بحث و جدلهای قبلی نباید تو تاپیک شما پست میذاشتم و این اشتباهم احتمالا به این خاطر بود که سعی میکنم موضوعات رو فراتر از افراد ببینم و وقتی دیدم موضوع مهمی اینجا مطرح شده خواستم چند خطی که در این مورد میدونم رو به اشتراک بذارم.
هرچی فکر کردم به منافات پستم با موضوع تاپیک و دلیل بدآموزیش رو متوجه نشدم، فقط تنها موردی که به ذهنم رسید رو در قالب یه داستان کوتاه براتون میذارم و ضمن آرزوی موفقیت جهت حفظ نظم تاپیک رفع زحمت میکنم .
دو راهب از دهکده ای به سوی دهکده ای دیگر می رفتند.
در میان راه به دختر جوان و زیبایی بر میخورند که کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد. یکی از راهب ها به سوی دختر رفت و از او پرسید: خواهرم! برای چه گریه میکنی؟
دختر پاسخ داد : آیا خانه ای که آنسوی رود خانه است را میبینید ، من امروز صبح به این طرف رودخانه آمدم و در عبور از آن دچار هیچ مشکلی نشدم ، اما حالا آب رودخانه بالا آمده و من نمی توانم برگردم.
راهب رو به دختر کرد و گفت: این که مسأله ای نیست.
سپس دختر را در بازوان گرفته و به آن سوی رودخانه برد و برگشت.
راهبان به راه خویش ادامه میدهند.
پس از گذشت چند ساعت ، دوست راهب از او پرسید: برادر! ما عهد کردیم که هرگز به زنی نزدیک نشویم. آنچه که تو انجام دادی گناه وحشتناکی بود. آیا با دست زدن به یک زن دچار احساس لذت نشدی؟
راهب دیگر جواب داد: من او را چند ساعت پیش همانجا رها کردم ، اما تو هنوز او را با خود حمل میکنی ! اینطور نیست؟
عجب چیزی بود
اذیت: آزار،رنجانیدن،ستوهی
اراجیف: پرت و پلا
اراده: خواست
اربعین: چله
ارتعاش: لزرش، تکان
ارتفاع: بلندی
ارسال کردن: فرستادن،گسیل داشتن،روانیدن
ارشد: بزرگتر
ارضاء: خشنود کردن
ارفاق: آسانگیری
از این جهت: از این رو
از این قبیل: از این دست
از آن روز به بعد: پس از آن روز
از جانب: از سوی
ازدحام: انبوهی
ازدیاد: افزونی
از قدیم: از دیر باز
اسم: نام
اسارت: بردگی
اسبق: پیشین
استراتژی: راهبرد
استراتژیک: راهبردی
استراق سمع: شنود
استشمام: بو کردن،بوییدن
استشهاد: گواهی
استعفا: کناره گیری
استقامت: پایداری
استنباط: برداشت
استیضاح: بازخواست
اسطوره: افسانه
اشاعه: گسترش
اشتباها ً: ندانسته
اشعار: سروده ها
اصحاب: یاران
اصرار: پافشاری
سپاس از شما که ما را یاری می کنید،داش پرویز (inlove)
سپاس از شما.تارنمایی که معرفی کردید را میشناسم و به آن آگاهی دارم.اگر دوست داشتید،از همون تارنما بهره گیرید :)
ابتدایی ترین: ساده ترین
ابتکار: نوآوری
ابراز کردن: آشکارکردن،نمایان کردن
ابلیس: اهریمن
داداش این کلمه آخر ابلیس که گفتی فارسیش میشه اهریمن
من تو بازی شاهزاده پارسی و حتی تو خیلی از فیلما و سریالا مثلا اش علیه اهریمن مرده Ash vs Evil Dead
شینیدم که از کلمه "اهرمن" استفاده کرد اش
بنظرت اهریمن از اهرمن گرفته نشده؟
خوندنشم یه "عه" زیر "ر" قرار میگیره به فینگیلیش مینویسم راحت تر متوجه بشی Ahreman
بنظرم ممکنه همون باشه ولی دیگه دهن به دهن گشته تبدیل به اهریمن شده
حالا باز یه تحقیق بکن ببین قضیش چیه
درست می فرمایید.من هم فیلمش رو دیدم و هم بازی اش را کردم.بعضی از واژه های کهن که کمتر استفاده میشن مثل داهاکا که امروزه به آن میگیم هیولا به کار برده شده اند.همچنین که واژگان پارسی در زبان انگلیسی زیاد است و ریشه های زیادی در انگلیسی دارند.اگر کمی دقت کنیم،می فهمیم که در اکثر زبان ها از فارسی استفاده شده است(البته منظورم از فارسی،پهلوی بود که متاسفانه اطلاعات کمی ازش وجود دارد و همون اطلاعات کم نیز مورد اسفاده قرار نمیگیره).پهلوی هم از خطوط میخی و بابلی ریشه دارد که کاملا بومی بوده اند(میخی مربوط به آریایی ها و بابِلی مربوط به قومی ایرانی در بین النهرین بود و برخلاف تصور خیلی ها عرب نبودند و تقریبا فارسی صحبت می کردند که البته آریایی نیستند و تمدن ویژه خود را دارد).
کامیاب باشید.
اصولی: بنیادین
اضافه کردن: افزودن
اضطراب: پریشانی
اطاعت: پیروی،فرمانبرداری
اطرافیان: خویشان،نزدیکان
اطلاع: آگاهی
اعتدال: میانه روی،میانه رو
اعتقادات: باورها
اعتماد به نفس: خودباوری
اعزام: گسیل،گسیل کردن
اعلان: آگهی
اعیاد: جشن ها/عید : جشن
اغتشاش: آشفتگی
افتتاح: گشایش
افتضاح: رسوایی
افراط: زیاده روی
اقبال: بخت
اقتباس کردن : برگرفتن
اقلیت: کمتری
الان: اکنون
الحاق: پیوست
امام: پیشوا
امتحان: آزمون
امتداد: راستا
امتناع: خودداری،پرهیزکاری
امثال: همانند
امداد: یاری
انتخاب: گزینش
انتظار میرود: پیش بینی میگردد
انجماد: یخ شدن
انزوا: گوشه گیری
انصراف دادن: کناره گیری کردن
انعکاس: بازتاب
انفرادی: تنهایی
انهدام: نابودی
اول: نخست
اکتفاء: بسنده
اکثرا: بیشتر
ایالت: استان - فرمانروایی
ایرانی الاصل: ایرانی تبار
آخرت: رستاخیز،بازپسین
آداب: آیین ها، روش ها
آرشیو: بایگانی
آسانسور: بالابر
آفت: گزند، آسیب
آلت: ابزار
آن طور: آن گونه
آیت: نشان،نشانه
تشکر: سپاس
قابلیت: توانایی