پریا، فرشته ی سبزه من

1395/01/20

کلید رو گذاشتم توی قفل در و با یک چرخش به جهت حرکت عقربه های ساعت در رو باز کردم…
.
صدای شیر آب و صدای برخورد قاشق ها با بشقاب ها میومد…
.
آها!..پریا داشت ظرفا رو میشست…!
.
فهمید که اومدم داخل…!
.
شیر آب رو بست و گفت : شاهین!!!
من:جونم!
پریا:کفشاتو بذار تو جا کفشی…بیرون نذاریا!
من:چشم عشقم
.
تولد دو سالگی عشقمون بود و مگه میشد ذوق نداشته باشم…؟!
.
با یه دسته گل رز آبی و یه جعبه شیرینی مورد علاقش و یه لبخند پر از حس خوب آروم آروم رفتم سمت آشپزخونه…
.
و با همون لحن چرب و دلربا همیشگی گفتم:عشقم!
و آروم آروم به سمتش حرکت کردم…
پریا:سلام عزیزم خسته نباشی
رفتم سمتش و از پشت، دو ور پهلوهاش رو گرفتم و صورتم رو به گوش سمت راستش نزدیک کردم و گفتم: مگه میشه فرشته ای مثل تو،توی زندگیم باشه و من خسته باشم؟!
پریا:عشقم جای زبون ریختن برو لباساتو عوض کن…
.
دستام رو بردم جلوتر و دور شکمش حلقه کردم و لپشو بوسیدم و گفتم:چَششششم!
.
رفتم داخل اتاق و لباسم رو عوض کردم…
یه لباس راحتی پوشیدم بعد از شستن دست و صورتم،داخل آشپزخونه رفتم و بند پیشبندش رو باز کردم و پریا گفت:عه شاهین صبر کن یکم ظرفا مونده! ولی من اهمیتی ندادم و در ادامه شیر آب رو بستم و پریا هم تقریبا به این رفتار های من عادت کرده بود و براش چیز عجیبی نبود
.
برگردوندمش و فیس تو فیس و چهره به چهره تو چشمای هم نگاه کردیم!
دست سمت راستم رو بردم توی موهاش و با انگشت اشاره ام دسته های موهاشو رو میچرخوندم و پیچ و تاب میدادم و هر از چند گاهی نوک انگشتم رو به گردنش میمالوندم، پریا به شدت روی موهاش و گردنش حساس بود و شاید همین دو قسمت میتونست از هر حالتی اونو به دیوونگی مطلق برسونه…چشماشو بست و فقط روی ریتم نوازش های من تمرکز کرد…!
.
آروم و آروم و بدون هیچ دغدغه و استرسی پوست سرش رو ناز میکردم و صورتم رو بردم جلوتر و نوک بینی ام رو به زیر دهن و گردنش میمالیدم و این نقطه شروع تحریک پریا شد…نفس هاش عمیق تر میشد و تعادل ایستادنش هم کم میشد و با گرفتن و چنگ زدن به لباسم طرز ایستادن خودش رو کنترل میکرد…گردنش رو عقب تر میبرد و من هم صورتم رو جلوتر…
.
حس کردم نیاز داره یه جا بشینه! با دو دست از ران هاش بلندش کردم و سرم رو تو موهاش بردم و به سمت مبل سه نفره توی اتاق پذیرایی بردمش…
.
روی مبل نشستم و پریا بغلم بود و مشغول مالیدن و ماساژ دادن گردن و پس سرم بود…
.
در گوشش زمزمه میکردم و میگفتم امروز روزیه که خدا فرشته قشنگشو به من هدیه داد! با سکوتش لبخند میزد و با دونه دونه کلماتم بیشتر تحریک میشد…از کلمات به شدت تاثیر پذیری داشت و امکان نداشت که عاشقونه هامون بدون شنیدن صحبتها و چرب زبونی های من باشه…
.
روی مبل نشوندمش و رفتم از روی اپن آشپزخونه اون جعبه شیرینی رو آوردم و موقع برگشتن اون ربانهای مخصوص قرمز روی جعبه رو باز میکردم و نشستم کنارش…
.
سرش رو روی دوشم گذاشتم بعد از بوسیدن شونه ام گفت:شاهین تو خودت خوشمزه ای شیرینی دیگه چرا!
.
لبخند زدم و یه شیرینی نارنجکی رو از وسط نصف کردم و انگشت اشاره ام رو به خامه ی توی شیرینی آغشته کردم و انگشتمو بردم سمت دهنش و گفتم:اینم از شیرینی دو سالگیمون نفسم!
.
انگشتم رو خورد و زبونش رو دور انگشتم چرخوند و اومد روی پام نشست و شروع کرد به بوسیدن و بوییدن صورتم!
از گردن شروع کرد به ترتیب به چونه ام رسید و بعد لبهامو بوسید و به سمت پیشونیم رفت و کم کم هم با دستاش با موهای سرم بازی میکرد و من هم بی تحرک نشسته بودم و داشتم از این حس نابی که تو این ثانیه ها پریا بهم میده نهایت لذت رو میبردم…
.
.
بعد از دو سه دقیقه دستام فعال شد و آروم آروم به سمت کون کوچیک و خوش فرمش روانه شد…با دو دست کونش رو گرفتم و به صورت متوالی کونش رو فشار میدادم و ول میکردم…
.
پریا خودش رو جلوتر آورد تا کُسش رو به تنم بماله…
.
از بغلم جداش کردم و روی مبل خوابوندمش.
بدون عجله و دونه دونه دگمه های پیراهن توری سفیدش رو باز کردم و به سینه هاش رسیدم…سرمو بردم جلو و از روی سوتین سفیدش سینه هاش رو بو میکردم…عطر بی نظیری داشت!
کمرشو بردم بالا و به کمک خودش سوتینش رو باز کردم و وقتی از دو قرص ماهش پرده برداری کردیم،دو نوک سینه متورم و داغ و قهوه ای رو دیدم و بدون هیچ مکثی به سمتشون حمله کردم و با زبون و لبهام شروع به لیسیدن و مکیدنشون کردم و این پریا بود که با لرزش های تنش و با آه گفتن های آروم و نازش بهم فهموند که دارم به لذتی وصف نا پذیر میرسونمش…
.
توی عشق بازی هامون مرد خشکی نیستم و همیشه سعی کردم که جوری رفتار کنم که هر عشق بازی متفاوت تر از عشق بازی قبلی باشه…و به همین خاطر از خامه ی شیرینی نارنجکی به نوک سینه هاش مالیدم و شروع کردم به بهره برداری سینه های خوشمزش…با نوک زبونم دور نوک سینه هاشو میمالیدم و بعد از هر طواف زبونم دور سینه های فوق العادش یه بوسه ی ریز به نوک سینه هاش میزدم و هر از چند گاهی هم گاز کوچیک میگرفتم و پریا توی این حس قشنگ مشغول چنگ زدن و مالیدن کمر و کتفم بود و آه و آوای فوق العاده دیوونه کننده ای رو ازش میشنیدم و در جواب این آه و ناله هاش میگفتم :جاااااااااانِ دِلم… و به
کارم ادامه میدادم و کم کم دیدم که دستای پریا داره به سمت کیرم متمایل میشه و طبیعی بود که بعد از این همه حس خوب دلش بخواد یکم با اسباب بازی مورد علاقش بازی کنه…از سینه هاش دور شدم و گذاشتم که راحت باشه و هر کاری که دلش میخواد بکنه…با دو دست شروع به مالیدن و فشار دادن کیر سفتم از روی شلوارکم کرد و بعد چند ثانیه شلوارکم رو یکم پایین کشید و شورتم رو هم همینطور…کیرم رو با دستش گرفت و شروع کرد به مالیدن به لبهاش…
.
از مبل اومدیم پایین و من روی زمین دراز کشیدم و این پریا بود که با لبهاش به جون کیر داغم افتاد…از پایین کیرم و نزدیک تخم هام شروع به بوسه زدن کرد و به سر قرمز و پر خون کیرم رسید…حالا این بار نوبت هنرنمایی با نوک زبون بود و شروع کرد به بازی با سر کیرم و با دستش کیر و تخمام رو میمالید و دیگه کم کم باید آماده ی یه دخول از دهن داغ و خیسش میشدم…دهنش رو باز کرد از سر تا نیمه بالا و پایین میرفت و هر ثانیه که میگذشت اشتهاش بیشتر میشد و کیر من بیشتر توی دهنش خیس میخورد…برای حسن ختام این ساک لذت بخش،موهای مشکی و لخت و چربش رو گرفتم و سرش رو به سمت کیرم فشار میدادم
و صدای به سختی نفس کشیدنش و آه خفه ای رو ازش میشنیدم و پریا از خوردن این جسم سفت و سخت و کله شق سیر شد!

.
کیرم رو از دهنش درآوردم و سینه خیز سراغ شلوارش رفتم دگمه شلوارشو باز کردم و بعد زیپش رو کشیدم پایین و کم کم و آروم شلوارش رو از پاش درآوردم.
.
سرم رو بردم سمت رونش و اون نقش و نگار زیبایی که روی رونش تتو شده بود رو بوسیدم و به سمت کُسش رفتم…علاقه ی زیادی به خوردن و لیسیدن کُسش داشتم و سرم رو بردم سمت شورتش…اول بینیم رو به شورتش چسبوندم و بعد شروع کردم به بوییدن کُسش و گفتم : (اوممممم…به به…ببینم خانومم چه دست پختی داره!)…و پریا از این حرفم خندش گرفت و گفت : (دیوونه ای تو…نوش جونت)…
.
شورت سفید و خوش بوش رو درآوردم و چشمام یه کُس پروانه ای شکل رو دید و بدون هیچ درنگی زبونم رو درآوردم و شروع کردم به لیسیدن این کُس خیس و بی نظیر…با لبهام قسمتای بیرون زده کُسش رو میبوسیدم و با زبونم چوچولش رو نوازش میکردم و پریا از تحریک زیاد شل شد و دراز کشید و من هم مقابلش دراز کشیدم و به ادامه تناول کُس وصف نا پذیرش پرداختم.
.
پریا : شاهین! شاهییییییین! دارم میسوزم
.
لبخند زدم و با نوک زبونم به سوراخ کُسش ضربه میزدم و زبونم رو داخل کُسش میبردم و پریا با گفتن جمله هایی حشری کننده با چاشنی هذیون منو نسبت به این کُسلیسی مجلل مشتاق تر میکرد…
.
رفتم سمت چوچولش با لبام باهاش بازی کردم و با یه انگشت داخل کُسش فرو کردم و بعد از چند ثانیه پریا با یه لرزش کوچیک و آه و ناله ارضا شد…بعد از ارضا شدنش با کف چهار انگشت شروع به ماساژ دادن کُس خیس و قرمزش کردم…
.
پریا نفس نفس میزد و دیگه تقریبا آماده شده بود…
بغلش کردم و بردمش توی اتاق خواب و روی تخت انداختمش…
کاملا خوابیدم روش و شروع به خوردن و لیسیدن لباش کردم و حین بوسیدن کیرمو به کُسش میمالیدم…
.
بعد از بوسیدن بلند شدم و رفتم ژل مخصوص دخول رو آوردم…مقداری به کیرم مالیدم و بعد از لیز کردن کیرم،حالا نوبت اون کُس پروانه ای سبزه و خوش فرم بود…با دو انگشت توی کُسش کردم و کیرم رو آروم بردم سمت کُسش و از سرش شروع کردم و حین فرو بردن کیرم،سینه هاش رو محکم فشار میدادم و بالاخره کیرم رو تا نیمه فرستادم توش و تلمبه ی یواش رو شروع کردم…
.
و واقعا تقابل یه کیر سفید و یه کُس سبزه خیلی زیباست…!
.
به شدت گرم بود…پریا از درد روتختی رو چنگ میزد و صداش و حرفاش توی اتاق میپیچید…
پریا:شاهییییین تند تر! تند تر…تند…
و منم کم کم سرعت رو زیاد کردم…یکی از پاهاش رو بردم بالا و انگشت های پاش رو میخوردم و ساق پاش رو میبوسیدم…تقریبا داشت آبم میومد ولی با کم کردن سرعت و تحمل خودمو نگه داشتم…
.
پریا حین تلمبه خودشو یکم بالا آورد و دستام که روی رونش بود رو گرفت و دوباره افتاد و خوابید و به خودش پیچید و با آه بلند و کوبیدن دستاش به تشک ارضا شد و مقدار زیادی آب رو ریخت روی تخت و تنم و منم تلمبه رو ادامه دادم…
.
تنامون خیس از عرق شده بود و واقعا خسته شده بودیم…
.
کیرم رو درآوردم و پریا رو برگردوندمش و به روی شکم خوابید و با سه چهار بار مالیدن کیرم،تموم آبمو روی کمر و گردنش ریختم و مثل یه جنازه افتادم کنارش…پریا مثل یه جسم بی جون خوابیده بود و از گوشه ی دهنش،آب دهن میریخت و منم به شدت خسته شده بودم…
.
از از پشت بغلش کردم و شروع کردم در گوشش حرف هایی رو زدم که عشقمون رو به هم وحشتناک زیاد میکرد…
.
من:پریا؟! خوشگلم؟! عشقم؟!
پریا:دیوونتم(با صدای ضعیف)
من:میدونی چقدر از بودنت خوشحالم؟!
پریا:شاهین دیوونتمممم…همین
.
طبق عادت همیشگی شروع کردم به نوازش گردنش و بوسیدن لاله گوشش و پشت گوشش…
.
پتوی سفیدی که کنارم بود رو گرفتم و روی خودم و خودش کشیدم…دستم رو دورش حلقه زدم و یکی دو ساعت رو کنار هم خوابیدیم…
.
موقع خواب با دستام نوک سینه هاش رو ماساژ میدادم و قسمت های دور سینه اش رو میمالیدم…
.
بعد از بیدار شدن،پریا ملحفه و پتو و روتختی که کثیف شده بود رو داخل ماشین لباسشویی انداخت…
.
رفتیم حمام که تر و تمیز بشیم و بعد از حمام آماده رقم زدن یه شب پر خاطره و قشنگ شدیم و به سمت رستوران همیشگی رفتیم…!
.
و شب دومین سال از عشقمون گذشت…!
.
.
.
.
.
خب دوستان،این داستان که دومین داستانم هست تموم شد :))
متاسفانه راضی نگه داشتن شما خیلی سخته و سعی کردم جزییات رو در حجم نسبتا خوب بیان کنم…
امیدوارم که لذت برده باشین و اگه هم راضی بودین برید این پایین و داستان رو لایک کنید…!
.
یه حرفی هم با دوستانی که توهین میکنن دارم
برادر من مجبور نیستی که بعد از خودارضایی نظر بذاری!!!
از داستان لذتتو میبری و خودارضاییتو میکنی و بعد با حسی مملو از پشیمونی میای کامنت میذاری و توهین میکنی؟؟؟!!!
.
چاکرم

نوشته: شاهین


👍 23
👎 6
33932 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

536588
2016-04-08 12:14:09 +0430 +0430

وایییی چقدر خوووبه
خیلی داستانای سکسی_عشقی رو دوس دارم
همه چیش متعادل و عالی بود ?

4 ❤️

536589
2016-04-08 12:16:19 +0430 +0430

به به بالاخره بعد از مدت ها داریم داستانای کوتاه درست و حسابی میخونیم :)

0 ❤️

536594
2016-04-08 12:36:44 +0430 +0430

داش شاهین! خوب مینویسی برادر ، اما عرضم به حضورت که قسمت قبلی فک میکردم داستانت واقعیه و با همون آیلین و عشقتون زدین تو فاز زندگی مشترک لایکت کردیم !

حالا اومدم دیدم شد پریای سبزه شاخ درآوردم ، اگه داستان فانتزی نوشتی که آورین اما اگه هر ثانیه به بهونه ازدواج با یکی پریدی و کردیش و قسمت بعد شد یکی دیگه باس بگم حال نکردم با سوژش ،

خلاصه شما بگو ما قسم روباهو باور کنیم یا دم خروسو؟!

2 ❤️

536599
2016-04-08 12:58:22 +0430 +0430

دوس عزیز master_fucker
.
من نمیتونم بیام و به زور تلاش کنم و به همه اثبات کنم که این داستان واقعیه یا نه!.
.
اگه از داستان قبلی به عنوان خاطره نام بردم یعنی واقعیه…برامم اهمیت نداره که اگه کسی نسبت به اون داستان شک و شبهه داره…
.
این داستان هم مخلوط تراوش های ذهنم و برداشت از موضوعات و کاراکتر های مختلف بود…و اگر دوباره اسمم تکرار شده دلیل بر واقعی بودن یا نبودن داستان نیست…
.
ممنون که وقت میذارید و نوشته هام رو میخونید

0 ❤️

536603
2016-04-08 13:01:51 +0430 +0430
NA

ادبیات باحالی داری
در کل خوووب بود

0 ❤️

536605
2016-04-08 13:52:42 +0430 +0430

داستان زیبایی بود.من که پسندیدم.
ممنون مستر شاهین

1 ❤️

536608
2016-04-08 14:08:34 +0430 +0430

نگارش خیلی خوووبی دارید چقد روون و زیبا توصیف میکنین …هر دو داستانتون فیوریت من شده …گرچه بیشتر از نصف محتوا سکسی هستش و ممکنه در اینده تکراری بشه پیشنهاد میکنم محتوای سکسی رو کمتر کنید و با ایده پردازی محتوای داستانی رو بیشتر کنید …
ماناباشید دوست خوبم

1 ❤️

536609
2016-04-08 14:13:48 +0430 +0430

دوست عزیز parisan92
خیلی ممنون…لطف دارید :)
.
کاملا درست میگید،برای خود من هم راحت تره که محتوای سکسی رو کمتر کنم… ? بازم ممنون

0 ❤️

536617
2016-04-08 16:47:06 +0430 +0430
NA

بسی شق کردیم (erection)
فوق العاده بود

1 ❤️

536618
2016-04-08 16:50:44 +0430 +0430

ممنون از دوستان 4jimik , sahar.hg , 0jamaledin , vitamin4rooh
برای انرژی هاتون ?

0 ❤️

536629
2016-04-08 18:33:56 +0430 +0430

همین جمله اولتو که خوندم پشیمون شدم
کلید رو گذاشتم توی قفل در و با یک چرخش به جهت حرکت عقربه های ساعت در رو باز کردم…
.نخونده میگم کسشره
برو این سایتی که رو آیدی من هست رو نگاه کن یه جق پر تف بزن برو

0 ❤️

536632
2016-04-08 18:55:38 +0430 +0430

خيلي عالي بود داداش
پيشنهاد ميكنم بازم بنويس تا دوستان ياد بگيرن طرز نوشتن داستان را…

0 ❤️

536638
2016-04-08 20:10:30 +0430 +0430

داستانت عالی بودخوب ازکلمات استفاده کرده بودی .موفق باشی

1 ❤️

536642
2016-04-08 20:45:44 +0430 +0430

شیرینی نارنجک؟؟؟؟!!! میخام

2 ❤️

536675
2016-04-09 00:43:21 +0430 +0430

داستانت خوب بود دوست عزیز.با قسمت اخر حرفاتم در مورد خودارضایی و حس پشیمونی موقع کامنت گذاشتن خیلی حال کردم.البته خدایی هم این چند وقت اینقدر داستانهای تخیلی و چرت وپرت گذاشتن، دوستان مجبور میشن نویسنده رو مورد عنایت قرار بدن تا شاید کیفیت داستانها یکم بالا بره در هر صورت باز بنویس…ممنون

1 ❤️

536677
2016-04-09 01:08:46 +0430 +0430
NA

داستانتون خوب بود و پر احساس .مرسی از زحمتی که کشیدین.
اما دو مسئله نظرم رو جلب کرد میخوام اشاره ای بهش داشته باشم . اولین موضوع که تا حدی پایان خوش داستان را بکامم تلخ کرد توضیحاتی بود که راجب خوانندگان نوشته بودین که نه تنها بنظرم لزومی به این کار نبود بلکه خود این مسئله ناخوداگاه باعث تحریک کردن خواننده هایی خواهد شد که تحت تاثیر متن خوب داستان و همینطور نقطه نظرات مثبت دیگر نظر دهندگان قرار گرفته اند و این عمل یخشون رو اب کنه و مجددا رویه خودشون رو پیش بگیرند .البته قصدم خدای ناکرده توهین و جسارت خدمت این عزیزان نیست و قصدشون هم مزه پراکنی ست که همه ما هم تا حدودی در این کار سهیم هستیم.
مورد دوم
میتونم بگم با برداشت دوست خوبمون که خودشون زحمت کشیدن توضیح رو بخوبی با بیانی شفاف ارائه دادن موافقم وحرفشون رو تایید میکنم … و شما در جواب به همان مواردی اشاره کردین که ایشون بدرستی انگشت روی ان گذاشته بودند و ! ادامه این رویه در نوشتن داستانهای بعدی خودتون میتونه ظرافت کارو کاهش بده و ممکنه داستان علیرغم خوب بودن از چشم بیفته !
از اینکه به عرائضم توجه فرمودین ممنونم .
موفق باشید

1 ❤️

536678
2016-04-09 01:15:37 +0430 +0430

بالاخره يه داستان خوب خونديم عالي بود شاهين جان ادامه بده منتظر داستانهاي بعديت هستم،

0 ❤️

536680
2016-04-09 03:20:37 +0430 +0430

farya555
mr kaktus
sirsiti
rose.hot
mohamadsunkh
wew
masoud.hhhh
3xfarzad3x
مرسی از لطفتون دوستان :) ?

0 ❤️

536681
2016-04-09 03:26:04 +0430 +0430

دوست عزیز dream-girl
.
کاملا حرف شما درسته و خود من هم تا حدودی سر نوشتن توضیحات آخر داستان پشیمونم…
.
ولی واقعا دیگه بعضی از دوستان عادت کردن که سر هر داستانی،چه خوب چه بد توهین کنن و انگار مثلا براشون خیلی کار با کلاسیه و البته به قول یکی از دوستامون که اینقدر داستان چرت و بی محتوا گذاشته شده که شاید عادت کردن که توهین کنن…
.
در مورد قسمت دوم هم باید بگم که تموم سعیم رو میکنم که یه داستان چند قسمتی با ایده ها و موضوعات جدید رو آماده کنم…
.
بازم ممنون که از انتقادات مفید و خوبتون ? :)

0 ❤️

536686
2016-04-09 04:57:30 +0430 +0430

از اینکه این همه دوستان فرهیخته و خودارضا یکجا میبینم حس عجیبی بهم دست داده.خدارو شکر همه صاحب نظر و متخصص نوول هستید.دوست نویسنده لطفا چند داستان به زبان اصلی بخونید انشاءالله یاد میگیرید که احمقانه ترین قسمت یک رابطه را شرح دادید

1 ❤️

536696
2016-04-09 07:30:26 +0430 +0430
NA

فقط میتونم بگم که بهترین داستان عمرم بود
.
تک تک صحنه ها رو با تموم وجودم لمس کردم

1 ❤️

536714
2016-04-09 12:39:04 +0430 +0430
NA

اینقدر قشنگ نوشتی که با تموم احساسم روی داستانت تمرکز کردم…
.
وای چی بگم! عاااااالللی بود،فوق العاده بود…
واقعا نمیدونم چه نظری در مورد این داستان بدم ،فقط خواهش میکنم این آخرین داستانتون نباشه و بازم بنویسید.
. :-*

0 ❤️

536728
2016-04-09 18:56:23 +0430 +0430

خوب بید. براووو

0 ❤️

536793
2016-04-10 06:34:25 +0430 +0430

واقعا خوشم اومد دمت گرم داداش قلمت عالیه

0 ❤️

537072
2016-04-12 19:31:07 +0430 +0430

بد نبود…
ینی خوب بود
آفرین

0 ❤️

537708
2016-04-18 09:09:19 +0430 +0430

دمت گرم شاهین جون

0 ❤️

539160
2016-04-30 14:07:05 +0430 +0430

یادمه تو‌کتاب سینوهه میخوندم که زنای مصر باستان سرشون رو از ته میتراشیدن و نوازش سرشون توسط مردها گرانترین سکس اون زمان بوده، حالا برادر من مگه پریای سبزه ت کچل بوده که پوست سرش رو نوازش میکردی؟ عزیزم اون موی سر هست که نوازش میکنن ، در ضمن شما خشکی مردونه ات رو با شیرینی خامه ای تر میکنی ؟ اونوقت میگن چه مرد باحال و سکسی هستی؟
دلت خیلی خرمه برادر ، چه جو نویسندگی هم گرفته با ذکر اراجیفش … ننویس عزیز …

0 ❤️

539162
2016-04-30 14:15:36 +0430 +0430

shabesepid02 شما همونی هستی که با آقای فراستی فامیل بود!!!

0 ❤️

539183
2016-04-30 17:07:24 +0430 +0430

بر خرمگس ماجرا لعنت…

0 ❤️

539274
2016-05-01 07:07:49 +0430 +0430

خطاب به شما shabesepid02
.
ترجیح میدم با کسمشنگی مثل شما که نمیتونی از روی موهات پوست سرت رو لمس کنی بحث نکنم…ممنون میشم از این به بعد به جای خوندن داستان های من همون جلقتون رو بزنید :) با تشکر

0 ❤️

539279
2016-05-01 07:51:40 +0430 +0430

اولا با این نوع زر زدنت و‌جواب دادنت که نشونه ادب و فرهنگ و شعور نداشته ات هست ، بهتره اسم داستان روی اراجیف و تراوشات ذهنی تخم آلود خودت نذاری .
ثانیا من به فرض همونی که تو گفتی باشم و میام تو این سایت که مختص همچین افرادیه داستان سکسی بخونم، تو که خیلی بیشتر از من همون صفتی که گفتی لایقته، که میایی و برای ما زرررر تفت میدی …
ثالثا ترجیحات تو برای من اصلا اهمیتی نداره.
رابعا برو نوازش کردن رو یاد بگیر … یه دوره هم برای ما بذار ببینیم چطور برای نوازش کردن باید پوست کله طرف رو لمس کرد
خامسا ، نیازی به تشکر راهنمایی تو شاس… نیست ، ما خودمون بلدیم به وقتش چیکار کنیم …

بدون تشکر 🙄

0 ❤️