لذت های ناگفته زن بودن (۱)

1402/09/21

هر زنی سکس های زیادی رو تجربه کرده که معمولا به هیچ کس نمیگن و هیچ جا تعریفش نمیکنن این جمله رو توی یکی از همین داستان های این سایت خوندم و چقدر درست بود وقتی این جمله رو خوندم یاد خودم افتادم که تا الان چقدر رابطه و سکس داشتم که هیچ کس ازشون هیچی نمیدونه که اگر میدونستن چه حرفها بهم نمیزدن و چه قضاوت ها نمیکردن در صورتی که واقعا حق با اون خانم بود همه زنها سکس ها و رابطه های محرمانه داشته و شاید دارن اما هیج وقت دربارش حرفی به هیچ کس حتی به صمیمی ترین دوست هاشون نزدن و این اسرار با هر زنی به گور میرن اما امروز دوست دارم بخشی از اونهایی رو که خودم تجربه کردم بگم 15یا 16 سالم بود که دوستام از عشق و حالاشون با دوست پسراشون میگفتن مژگان دوستم که عقد کرده پسر عموش بود با اصرار زیاد من یه بار که دو نفری حرف میزدیم از عشق بازی هاش با رضا پسر عموش تعریف کرد که چطور از پشت بغلش کرده و چه حس خوبی داره که یه مرد از پشت بغلت کنه و تعریف کرد که رضا سینه ها و کوسشو خورده بوده و چه احساس و لذت خوبی داشته از اون روز منم می خواستم این حس رو تجربه کنم اما توی راه مدرسه ما فقط 4 تا پسر بودن که از هیچ کدومشون خوشم نمیومد که حتی باهاشون حرف بزنم همه وجودم تمنای آغوش یه مرد بود دوست داشتم یه مرد باشه که منو از پشت بغل کنه و انقدر باهاش راحت باشم که بدم سینه ها و کوسمو بخوره اما اون زمان هیچ کس نبود تا اینکه داداشم سعید رفته بود سربازی و فقط من مونده بودم هم دلم براش تنگ شده بود هم دیگه توی خونه هم صحبتی نداشتم مامانم گفت همه نوه ها میخوان دسته جمعی برن شمال بیا باهاشون برو اولش نمی خواستم برم اما مامانم خیلی اصرار کرد و رفتم نوه ها من بودم و دختر عموم رضوان و داداشش محمود و سپیده و سامان رفتیم ویلای عموم توی نوشهر که رضوان و محمود بچه هاش بودن وقتی رسیدیم سامان گفت بچه ها بیاید راز داری کنید تا عشق و حال کنیم و از این فرصت نهایت استفاده رو کنیم گفتیم باشه گفت بساط مستی تون با من و همه خندیدیم ویلا یه ویلای ساحلی بود با ساحل اختصاصی که بچه ها آتیش کردن و رقصیدن و…
من خسته بودم اومدم رفتم حمام بعد که اومدم حوله دورم بود اومدم توی هال دیدم محمود اونجاست بهم گفت عافیت باشه عاطفه خانم گفتم تو چرا اینجایی؟ گفت بی تو صفا نداره گفتم از کی تا حالا؟ گفت از اولش نداشت رفتم توی اتاق و حوله دور سرمو باز کردم و داشتم موهامو خشک میکردم که یهم احساس کردم یکی از پشت بغلم کرده برگشتم دیدم محموده گفتم محمود نکن الان یکی میاد گفت اینا همه مست ان هیچ کدومشون حالا حالا ها نمیان منم که در حسرت چنین روزی بودم چیزی نگفتم تا محمود کارشو انجام بده سفت بغلم کرد و در گوشم میگفت خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم از پشت کیر کلفتشو روی کونم حس میکردم که تلاش میکرد لای کونم بذارتش و فشارش بده یکم بعد از پشت بغلم کرد و خوابوندم روی تخت بدون اینکه حرفی یزنم حوله رو باز کرد و گفت وای چه بدن خوشگلی و کوسمو دست مالید و گفت وای چه نرمه چه سفیده و خودشم لخت شد و بهم گفت پاهاتو جفت کن و کیرشو لای پام گذاشت و میمالیدش به کوسم و شروع کرد خوردن سینه هام واقعا حس خیلی خوبی بود دیگه هیچ کس و هیچ چیز برام مهم نبود حتی اگر همه بچه ها هم میومدن توی اتاق دوست داشتم محمود به کارش ادامه بده محمود میگفت این کوس نخوردنش گناهه حتما باید خوردش و افتاد به جون کوسم خیلی خوب بود حسش بخصوص وقتی نوک زبونشو میکرد توی سوراخ کوسم نفسم بالا نمیومد انقدر خورد که ارضا شدم بهش گفتم محمود بسه ولم کن و یه داد بلند سرش زدم نمیدونم چرا اینکارو کردم اما دیگه دوست نداشتم بخوره و ازش بدم اومد محمود گفت آروم باش عاطفه جان الان یکی میشنوه میاد اینجا گفتم بسه دیگه ولم کن بدبخت کیرش شق بود از ترس داد و فریاد های من لباسشو پوشید و رفت بیرون بعد از چند دقیقه پشیمون شدم و گفتم نکنه دیگه برام نخوره؟
با حوله خودمو پاک کردم لباس پوشیدم و رفتم دنبالش صداش کردم که گفت دستشویی ام وقتی اومد ازش معذرت خواهی کردم اما گفت برو گمشو حوصلتو ندارم و رفت پیش بقیه خیلی ناراحت بودم چون واقعا خیلی خوب برام میخورد و واقعا حسشو دوست داشتم کل دو سه روزی که اونجا بودیم من همه جا کنار محمود بودم اما اون بهم کم محلی میکرد آخرش رفتیم کنار دریا بهم گفت چته؟ چرا دنبالم راه افتادی؟ این تابلو بازیا چیه؟ گفتم به خدا دست خودم نبود ببخشید گفت میخوای ببخشمت؟ گفتم آره هر کاری بگی هم انجام میدم قول میدم گفت باشه بذار از اینجا که رفتیم بهت پیام میدم دیگه هم جلوی بقیه دنبالم راه نیفت
از شمال که برگشتیم بهم پیام داد که سر حرفت هستی؟
گفتم آره گفت یه ادرس بهت میدم بیا اینجا گفتم کجاست؟ گفت نترس خونه یکی از دوستای بابامه رفتن سفر کلیدش دست ماست منم طبق اون آدرس رفتم خونه یه خونه ویلایی تک واحدی قشنگ خارج از شهر بود اما چون به محمود اعتماد داشتم و کاری که می خواست برام انجام بده رو نمیشد که توی پارک انجام بده!
رفتم داخل خونه محمود با یه شورت سفید بود و بهم گفت خانم کوس قشنگه خوش اومدی و خندیدم اما نمیدونستم که چه اتفاق بدی در انتظارمه مثله دفعه پیش محمود بغلم کرد و سینه ها و کوسمو خورد اما نه تا جایی که ارضا بشم وسط خوردن کوسم بلند شد و کیرشو اورد سمت دهنم و گفت بخور وگرنه دیگه برات نمی خورم گفتم باشه چون می خواستم محمود رو هیچ جوره از دست ندم کیرش که حسابی شق و خیس شده بود گفت روی شکمت بخواب یکم بذارم لای کونت گفتم باشه روی شکمم خوابیدم و زیر شکمم یه بالشت کوچیک گذاشت و پامو باز کرد و کونمو چرب کرد و کیرشو به سوراخ کونم میمالید میگفت خوبه عاطفه؟ گفتم آره که یهو کیرشو کرد توی کونم جیغ زدم و گریه کردم که محمود درش بیار درد داره کونم پاره شد گفت نه چیزی نیست یکم تحمل کن اگر بلند بشم دیگه برات نمی خورم گفتم نمی خوام دیگه برام بخوری کونمو پاره کردی محمود تو رو خدا بلند شو هر چی من گریه کردم زار زدم جیغ زدم محمود بلند نشد و کیرشو توی کونم نگه داشت بهم میگفت من این همه بهت حال دادم حالا یکم بخاطر من درد رو تحمل کن هر چی التماس میکردم فایده ای نداشت اون میگفت باید به منم حال بدی نمیشه که من فقط بهت حال بدم گفتم بده کیرتو بخورم میگفت عاطفه دوست دارم میخوام تو زنم بشی الانم به عنوان شوهرت دارم کونتو میکنم مگه تو منو دوست نداری؟ گفتم دوست دارم گفت پس الان تو زنمی و منم شوهرت و می خوام کون زنمو بکنم نمیشه؟ انقدر حرف زد تا قانع شدم باید درد رو تحمل کنم و بهش کون بدم چون اون شوهر آیندمه سرتاسر زمانی که کیرش توی کونم بود من فقط اشک ریختم و گریه کردم و جیغ زدم اما محمود کار خودشو میکرد و کیرشو توی کونم عقب جلو میکرد تا اینکه آبش اومد و خالی کرد توی کونم و کیرشو دراورد تا کیرشو دراورد دست زدم به سوراخ کونم فکر میکردم پارش کرده اما فقط درد داشت اومدم بلند بشم بهم گفت یکم دراز بکش الان نباید بلند بشی و خودش خوابید کنارم و بغلم کرد و گفت ممنونم خیلی خوب بود گفتم عوضی بی شرف کونم خیلی درد میکنه خیلی نامردی گفت از الان اگه بخوای کوستو بخورم باید بهم کون بدی چیزی نگفتم و اومدم بلند بشم که دیدم نمی تونم درست راه برم کمکم کرد رفتم دستشویی و آب رو گرفتم روی سوراخ کونم درد داشت اما نه اندازه اون موقع. اون آخرین باری بود که دیگه سمت محمود رفتم از اون روز دیگه هر جا محمود بود نمی رفتم و به زنگ و پیام هاشم جواب نمیدادم و کلا خطمو عوض کردم یه چند بار هم اومدن خونمون و به بهانه درس خوندن رفتم پیش دوستم مژگان کم کم خود محمود هم بیخیالم شد تا اینکه با یاسر ازدواج کردم یاسر رو خیلی دوست داشتم پسر خوشتیپ و خوش قیافه ای بود سکس کردن باهاش برام رویایی و شگفت انگیز بود انقدر که بشدت به یاسر وابسته شده بودم تا خونه مامانم اینا هم می رفتم با یاسر میرفتم از اینکه خیلی بغلم میکرد و می بوسیدم لذت میبردم و هیچ کمبودی نداشتم تا اینکه یه روز مژگان بهم پیام داد و گفت گم و گور شدی خانم؟ ستاره سهیل شدی؟ یه شوهر کردیا ببین چقدر بی ظرفیتی؟ پشت کردی به اون همه سال رفاقت و اینا قرار گذاشتم اومد خونمون و کلی گفتیم و خندیدیم قرار شد دفعه بعد با شوهرش رضا بیاد که خانوادگی با هم معاشرت کنیم وقتی مژگان و رضا اومدن خونمون با دیدن رضا یاد تعریف های مژگان از عشق بازی هاش با رضا افتادم دلم می خواست رضا با من هم عشق بازی کنه اما میترسیدم تا اینکه چند وقت بعد مژگان از اختلافش با رضا گفت منم این مطلب رو بهانه کردم و به رضا پیام دادم رضا از پیامم خیلی خوشحال شد و استقبال خوبی کرد با هم خیلی حرف زدیم منم جوری پیام میدادم که رضا باهام احساس صمیمیت و راحتی کنه کم کم بیشتر صمیمی شدیم یاسر برای کارش گاهی مجبور بود بره بندر و یه چند روزی نبود چون من عادت داشتم توی بغلش بخوابم و اون نبود یکم سخت خوابم میبرد واسه همین یه بار به شوخی به رضا گفتم یاسر نیست توی بغلش بخوابم خوابم نمیبره گفت بندره؟ گفتم اره گفت می خوای بیام بخوابونمت؟ گفتم مرده و حرفش گفت باشه فردا شب میام بذار یه بهانه برای فردا شب جور کنم به مژگان بگم میام یه جوری می خوابونمت دلت نخواد بیدار بشی گفتم باشه فردا شب اومد منم براش شورت و سوتین مشکی پوشیدم گفت چه بدن قشنگی گفتم از مژگان قشنگ تره؟ گفت مژگان سبزه است اما بدن تو سفید مثله برف گفتم پس بهت پیشنهاد میکنم لذت یه زن سفید رو هم به تجربیاتت اضافه کنی گفت با کمال میل گفتم دوست دارم اول از پشت بغلم کنی گفت چشم از پشت بغلم کرد و کیرشو لای کونم فشار میداد و میگفت عجب کون نرمیه به دیوار تکیه ام داد و شورتمو دراورد و شروع کرد به خوردن کوسم هم میخورد هم انگشتشو توی کوسم میکرد بلندم کرد و رفتیم توی اتاق و خوابید روی تخت و کیرشو کرد توی کوسم و نشستم روی کیرش و بالا پایین میکردم بعدش گفت بلند شو و داگی ام کرد و شروع کرد توی کوسم تلمبه زدن انقدر هیجان زده بود که هیچ حرفی نزد فقط داشت با همه توانش توی کوسم تلمبه میزد تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم بهش گفتم من از زمانی که مژگانو عقد کردی دلم می خواست باهات بخوابم گفت ای لنتی آخرش تا به خواسته ات نرسیدی ولکن نبودی گفتم آره تو فقط حق مژگان نیستی حق منم هستی دوتایی توی بغل هم خوابیده بودیم بهش گفتم مژگان دختر خوبیه الکی بهش گیر نده من خیلی ساله میشناسمش اهل هیچی نیست گفت میدونم اما اون مدتیه سرد شده هفته ای یه بار به زور بهم میده کون که دیگه رویا شده برام قبلا ها هفته ای دو سه بار بهم میداد میدونه من کون دوست دارم اما بهم نمیده و دستشو گذاشت روی کونم گفتم یعنی الان کون میخوای؟ نه منم کون نمیدم به یاسرم نمیدم شما مردا باید یاد بگیرید که کوس زنها رو جر بدید نه کون زنها رو…
اون شب یه بار دیگه به رضا کوس دادم و رضا صبحش رفت
چند روز بعد مژگان اومد خونمون و با هم حرف میزدیم بحث رو بردم سمت اینکه این یاسر خیلی کون دوسته انقدر که کونمو میکنه کوسمو نمیکنه مژگان گفت رضا هم همینطوره از دو سه باری که سکس می کردیم حداقل دو بارشو کون میخواست اوایل بهش میدادم اما بعدا دیدم انقدر که دنبال کون کردنه به فکر ارضای من نیست فقط میخواد بکنه توی یه کون تنگ و آبش بیاد و بره من و کوس تشنمم کشک گفتم فدای کوس تشنه ات و خندیدیم بهش گفتم این کون سالم نباید بره زیر خاک بده بره بده بره و خندیدیم گفتم خودت بهتر میدونی که همین کونه که مردا رو مطیع زنها میکنه سعی کن مطیعت باشه تا خواسته هاتم انجام نداده بهش نده اما بهش بده این مردا بی کون میمیرن یاسر همیشه بهم میگه خدا از بهر کون کیر رو گرد آفرید وگرنه اگر فقط کوس بود یه تبر می آفرید و دوتایی ساعتها خندیدیم…

نوشته: عاطفه


👍 19
👎 8
29701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

961947
2023-12-12 23:58:19 +0330 +0330

عاطفه انقدر کس داشت

1 ❤️

961954
2023-12-13 00:13:04 +0330 +0330

هر چی عاطفه تا حالا دیدم خوشگل و با حال و همچنین سفید بودن،اینو واقعا جدی می گم

1 ❤️

961959
2023-12-13 00:25:34 +0330 +0330

من لایک دادم . خوشم اومد

0 ❤️

961998
2023-12-13 04:12:15 +0330 +0330

خب دیگه الان هیچکی نمیدونه به کی دادی به حز بچه های شهوانی که اوناهم خیالت راحت دهنشون قرصه

0 ❤️

962051
2023-12-13 15:13:10 +0330 +0330

👍

0 ❤️

962057
2023-12-13 16:02:23 +0330 +0330

خوب بود داستانت

0 ❤️

962168
2023-12-14 04:08:04 +0330 +0330

پسر کونی هستی!؟؟

0 ❤️

962393
2023-12-15 20:40:10 +0330 +0330

چه خوبه اینجا راحت میتونیم خودمون باشیم و صادقانه بگیم چقدر عاشق دادنیم

0 ❤️

963193
2023-12-21 07:31:56 +0330 +0330

منم اولین دوست دخترم عاطفه بود اسمش

0 ❤️

973713
2024-03-04 17:45:30 +0330 +0330

فدای کس کون تو … کستو بخورم

0 ❤️