لذت جوانی

1402/05/11

سلام . حالتون چطوره ؟ امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد .
این داستان روایت میشه . گاهی هم محاوره ای نوشته میشه .

ما توی یه شهر کوچیک شمالی زندگی میکردیم . انقدر کوچیک که برای هر مقطع تحصیلی ، یک مدرسه داشت و اونم خیلی از دانش آموزاش از روستاهای اطراف بودند . معمولا دانش آموزا اکیپ های دوستانه خودشون رو داشتند . تو هر کلاس گروه ها جدا بود . من و دوستام چهار پنج نفر بودیم و یه گروه دیگه روی نیمکت های نزدیک به هم اونطرف کلاس و خلاصه همینطور …
کونی های مدرسه و کونیای کلاس هم مشخص بودن .
یه روز توی کلاس نشسته بودیم و معلم هم نیومده بود . بعضی از بچه ها بیرون فوتبال بازی می کردند و ما تو کلاس نشسته بودیم . چون ساعت بعدی ریاضی داشتیم و منم که تمرینهای ریاضی رو همیشه توی مدرسه از روی دفتر بقیه بچه ها مینوشتم . یهو امین ( تو گروه دوستی ما نبود ) اومد تو و رفت جلوی یکی از دوستاش نشست و با هیجان شروع کرد صحبت کردن . داشت اتفاقی رو که بیرون افتاد تعریف میکرد . پسره که رو به روی امین نشسته بود بدون هیچ حرفی دستشو برد و تخمای امین رو گرفت تو دستش .
حالا امین بلافاصله سکوت کرد و سرش رو انداخت پایین . معلوم نبود خجالت کشیده ، یا ناراحت شده و زورش به پسره نمیرسه …

پسره تا دستشو برداشت ، انگار نه انگار … امین دوباره با همون هیجان حرفاشو ادامه داد …
وسط حرفاش ، دوباره پسره دست برد و تخمای امینو و گرفت تو دستش و امین هم همون سکوت ناگهانی …
بعد چند ثانیه ، امین با حالت التماس و خواهش گفت : ول کن دیگه (خواهش میکنم ) . اون پسره هم گفت : فشار که نمیدم ، تو حرفتو ادامه بده .
حالا امین دوباره با هیجان داشت تعریف میکرد ، در حالی که پسره تخمای امینو تو دستش داشت و به چشمای امین نگاه میکرد .
غیر از من بچه های دیگه ای هم تو کلاس بودند اما این موضوع رو انگار فقط من دیدم . بقیه بی تفاوت بودند .
ذهنم خیلی درگیر شد . چرا امین سکوت کرد؟ چرا جدی برخورد نکرد ؟ چرا پسره همچین کاری کرده ؟
از کلاس که اومدم بیرون ، موضوع رو برای دوستای خودم تعریف کردم . یکیشون گفت ، خب معلومه امین کونیه دیگه . ( من اینو نمیدونستم ) . با تعجب گفتم : واقعا ؟ کی اینو کرده ؟
گفت : فلانی و … ( خلاصه شرح این که کیا چطور امین رو کردن . و ظن اینکه ، احتمالا امین توی گروه دوستاش هم نقش کونی رو داره و هرکدومشون چند باری کردنش ) .
خب معلوم بود که کم و کیف ماجرا شاید واقعی نبوده باشه اما کونی بودنش قطعیه .
حالا توجه من به امین طور دیگه ای شده بود .
__پسره بد چیزی هم نیستا … نگاه کن … عجب کونی …
( امین یه کمی از من لاغر تر و کوتاه تر بود . برخلاف ماها که پشت لبمون کم کم داشت سبز میشد ، اون هنوز صورتش مو نداشت . همیشه هم شلوار لی می پوشید که یکم تنگ تر از استانداردش بود ).

خلاصه ، روزها میگذشت و منم امیدی نداشتم که بتونم بکنمش . تا اینکه ، یه روزی امین با گروه دوستاش مشکل پیدا کرد . اونا دیگه امین رو تو جمع خودشون راه نمیدادن . هرجای کلاس هم که می نشست ، یکی بود که دستش بره سمت کون امین .
در چنین شرایطی من به دادش رسیدم . بهش گفتم بیا کنار من بشین و اونم اومد . من آدم ساکتی بودم . بی سروصدا . کسی فکر نمیکرد که من بخوام کون یکی بزارم . دقیقا امین هم بخاطر همین اومد کنار من . میدونستم که نباید عجله کنم . باید اعتمادشو جلب کنم . پس خیلی جلوی خودمو گرفتم و کاری به کارش نداشتم . رفتار های دیگه و اتفاقات دیگه ای هم توی مدرسه افتاده بود که باعث شد امین واقعا به من اعتماد کنه . مثلا وقتی برای یک اردوی چند روزه رفته بودیم ، این من بودم که نزاشتم کسی بهش دست بزنه . حالا امین به من مثل یک دوست اعتماد داشت . غافل از اینکه چی توی سر منه .
یه روز که خونمون خالی بود ، دعوتش کردم . حتی باز هم در اون شرایط جلوی خودمو گرفتم . من نمیخواستم فقط یکبار بکنمش و تموم بشه . من میخواستم ، برای همیشه مال من باشه . میخواستم فقط به خودم بده .
چند ماهی گذشت .
خانواده من کشاورز بودند . و موقع کار همه میرفتن سر زمین . درست موقع آزمون خرداد . و فقط من میموندم خونه که مثلا درس بخونم . منم در یکی از این روزها ، بهش گفتم که بیاد خونه ما ، برای درس خوندن . و اونم قبول کرد .
وقتی اومد داخل همه چیز عادی بود . داشتم فکر میکردم که چطور بهش بگم چی میخوام . دلو زدم به دریا و دستمو انداختم دور گردنش ( در حالی که کنارش نشسته بودم ) . بهش گفتم : ببین امین ، از حرفم ناراحت نشو ، تو خیلی خوبی ، اگه بگی نه ، من دیگه ادامه نمیدم ، ( حالا نگاهش با تعجب و استرس شد ) .
راستش ، من یه خواهش دارم ازت . دوست دارم بکنمت .
تا اینو گفتم ، دستمو از دور گردنش انداخت پایین و گفت : شوخی میکنی دیگه ؟
منم که فهمیدم به این راحتی نمیشه راضیش کرد تصمیمو عوض کردم و گفتم : اره ، شوخی کردم .
اروم پا شدم و رفتم سمت در . در ورودی رو قفل کردم . بدون اینکه امین ببینه . کلیدم گذاشتم زیر لبه فرش . باخودم گفتم ، اگه نتونه از اینجا بیرون بره ، مجبور میشه با من راه بیاد .
دوباره رفتم سمتش . من یه مدت باشگاه جودو میرفتم . حرفه ای نبودم اما از پس کسی که رزمی کار نباشه راحت برمی اومدم .
دوباره رفتم سمتش . دستمو دور گردنش گذاشتم ، یکم فشار دادم . اونم مقاومتی نکرد . یه صدای آی ریزی که ازش اومد ، بهش گفتم : ببین امین ، خیلیا کردنت . من کاری به اونا ندارم . میتونی بهم بدی و من نمیزارم کسی بفهمه و تو مدرسه هم نمیزارم کسی بهت چپ نگاه کنه ، میتونی ندی و من اینجا به زور بکنمت و …
از اون پایین ، در حالی که دستم دور گردنش حلقه بود و فشار میدادم و سرش اومده بود زیر بغلم ، ( زیاد فشار نمیدادم . اندازه ای که یکم درد رو حس کنه ) آهسته گفت : باشه . باشه .
منم ولش کردم . وقتی سرشو اورد بالا گوشه چشمش یکم اشک اومده بود . با انگشتم پاک کردم . دلمم به حالش سوخت . با حالت نا امید بهش گفتم : باشه ، اگه دوست نداری ، اشکال نداره . برو ، کاریت ندارم .
حالا اون سرشو پایین انداخت و با صدای خیلی ضعیفی گفت : نه ! هستم . مشکلی ندارم .
حالا دیگه میدونستم خودشم پایه هست .
گرفتم تو بغلم و بوسیدمش . صورتش و گردنش . بغلش کردم . از رو به رو ، پاهاش دو طرف من بود و دستشو دور گردنم حلقه کرده بود . منم دستام زیر رونشو گرفته بود و بلندش کردم و نشوندمش روی لبه میز . تو همون حالت با دوتا دستم با کونش ور میرفتم و امین هم که اوایل خجالت می کشید اروم اروم یخش باز شد . رفتارش تغییر کرد . انگار داشت لذت میبرد .
باید کاری کنم بیشتر لذت ببره . اینجوری برای همیشه مال من میشه . پس دوباره آوردمش روی مبل و کمربندشو باز کردمو بدون اینکه زیاد شلوارشو پایین بکشم ، کیرشو دراوردم و شروع کردم . اول با دستام ، اما … باید اونو به اوج میرسوندم . خیلی برام سخت بود ، اما دلو زدم به دریا و دهنم رو بردم سمتش . تا گذاشتم توی دهنم ، دیگه ترس و حس بدم نسبت به ساک زدن ریخت . همینطور که با دهنم رو کیرش کار میکردم ، دستمو بردم زیر کونش . اون یه حالت نیم خیز شد تا دستم درست بره سر جاش . حالا کیرش بیشتر تحریک شد . شلوارشو دراوردم . قبل اینکه دوباره بشینه ، دستمو درست زیر کونش گذاشتم . طوری که انگشت وسط دستم درست روی سوراخ کونش بود . و توی این حالت هم یکم براش ساک زدم . کیرش نیم خیز بود .

ازش خواستم بره دستشویی و خودشو تمیز کنه . خودمم تا دم در دستشویی باهاش رفتم . وقتی رفت تو ، داشتم تو ذهنم فکر میکردم که چطور بکنمش . چه پوزیشنی و …
حوله حمام خودمو رو مبل پهن کردم .
وقتی اومد بیرون ، هدایتش کردم تا پوزیشن درست رو بگیره . دستاش رو گذاشتم روی مبل و یه زانوشم جمع کردم روی لبه مبل و پای دیگش رو زمین بود . ( طوری که پهلو به مبل قرار داشت ) . منم رو مبل نشستم طوری که کونش تقریبا روبروی صورتم بود و با دست چپم کونشو باز کردم ، انگشت دست راستمو اول گذاشتم تو دهنم و خیسش کردم بعد آروم گذاشتم رو سوراخش . صدای آه ضعیفی ازش اومد که انگار سعی داشت بروزش نده . منم فهمیدم که پس داره لذت میبره . اروم اروم فشار رو بیشتر کردم . وقتی انگشتم رفت تو ، سعی کرد کونشو جمع کنه . دست چپو از رو کونش برداشتم و در حالی که انگشت دست راستم تو کونش بود ، با دست چپم از بین پاهاش با کیرش ور میرفتم و اونم چشماشو میبرست و دندوناشو بهم فشار میداد و آب دهنشو که جمع شده بود قورت میداد و صدای آهش در میومد . بعد آروم انگشتو حرکت دادم . جلو و عقب . بعد چند بار جلو عقب کردن ، حالا خودش هم حرکت می کرد ، همراه انگشتم . جلو و عقب .
خیلی اروم انگشتمو دراوردم . پاشدم . و دوباره با دست چپم کونشو باز کردم و یک قطره ، خیلی کم لوبریکانت ریختم درست رو سوراخش . فقط میخواستم حسش کنه . عوضش دوتا انگشتمو خیلی خوب آغشته کرده بودم تا دردش کم بشه .
__حالا میخوام دوتا انگشتمو بکنم توت . آماده ای ؟
سرشو تکون داد .
منم اروم اروم دوتا انگشتمو کردم تو . وقتی انگشتام رفت تو کونش ، باز سعی کرد خودشو جم کنه . من کنارش بودم ، متمایل به پشتش . انگشتام که تا ته رفت تو کونش ، ایستادم تا ببینمش . با اون دستم سعی کردم صورتشو برگردونم به طرف خودم . اونم همکاری کرد . چشماش خمار شده بود . آب دهنشو قورت میداد . توی همین حالت خودشو شل کرد . طوری که دیگه کونشو جمع نمیکرد . حالا دوتا انگشتم رو راحت تو کونش حرکت میدادم .
__خوبه … حالا دیگه کونت باز شد .
دوست داشتم اونم برام ساک بزنه ، اما با همین کارام کیرم طوری سیخ شده بود که فقط دوست داشتم زودتر بکنمش تو …
انگشتمو دراوردم و اومدم پشتش . لوبریکانت زدم به کیرم ( دوست نداشتم درد بکشه . میخواستم اونم لذت ببره ) .
__آماده ای …
__( با چشمای بسته ، ) اوهومم
__جوونم …
کیرمو گذاشتم رو سوراخش . آروم فشار دادم . اونم سعی کرد خودشو نگه داره . اروم اروم فشارم بیشتر شد تا سر کیرم رفت تو .
__آااییی ( با حالتی که سعی میکرد صداش در نیاد )
یکم مکث کردم . دوباره فشار دادم . تا ته رفت . اونم خوب تحمل کرد . درد داشت ، تو چهرش میدیدم . باز هم مکث کردم و بعدش آروم آروم شروع کردم . تلنبه های ریز و همزمان لوبریکانت رو میزیختم روش . یولش یواش عادی شد . حالا دیگه تلنبه های محکم میزدم . بخاطر لزج شدن هم راحت میرفت تو . امین هم گاهی چشماشو میبست ، گاهی نفسشو حبس میکرد و …
زیاد توی این پوزیشن نبودیم . بهش گفتم روی مبل دراز بکشه . کافی بود همون پایی که رو زمینه رو بزاره رو مبل و دمر دراز بکشه . منم سعی کردم توی این حالت کیرم از تو کونش بیرون نیاد . ولی نشد . وقتی دمر دراز کشید با دستم کیرشو اوردم سمت عقب بین پاهاش . تا زیر شکمش نمونه . اونم با نیم خیز شدن، همراهیم کرد . کف دستاشو گرفتم اوردم رو کونش و بهش گفتم ، خودت کونتو برام باز نگه دارد .
__وای تورو خدا نمیتونم ، اینجوری …
__دست خودت نیست . باید بتونی .
سعی کرد کونشو باز کنه . منم رو رونش نشسته یودم . یه کم دیگه از لوبریکانت زدم به کیرم ، خیلی کم ، و شروع کردم . اینبار تا سر کیرم رفت تو ، سریع تا ته فرو کردم و شروع کردم تلمبه زدن تو کون ش . اونم گاهی دستش ول میشد و سعی میکرد دوباره بزاره رو کونش و باز نگهش داره . نفس کشیدنم براش سخت شده یود چون من روش دراز کشیده بودم . واسه همین وقتی دستش ول میشد ، سخت گیری نمیکردم . حالا دیگه آبم داشت میومد . دستش که دوباره ول شد من دستم گرفتم زیر گردنش و کشیدمش سمت خودم . سرش که بالا اومد چشمای بستشو دیدم و دردی که تو چهرش از لذت بود ،
__جوون ، جووونممم ، تو مال منیی ، تو دیگه مال منیی ، کونی خودمی ،، ازین به بعد فقط خودم میکنمت . دوست داری مگه نه ؟ دوست داری فقط به من بدی ؟ دوست داری کیرم همیشه تو کونت باشه … دوست داری زنم بشی ؟ جنده خودم بشی ؟
_چشماشو می بست و در پیچ تاب درد و لذت با سر حرفامو تایید میکرد و میگفت اوهووم … اره … دوست دارم … دوست دارم زنت بشم …
__ااااهه ، آیی آبم داره میادد ،
آبم اومد و همشو تو کونش خالی کردم . افتادم روش .
آخ که چه حالیی داد .
__جوونم ، عزیییزمم ، تو خیلی خوب بودی پسر … خیلی حال داد …
اروم از روش پاشدم . کیرم که از کونش در اومدم یه لحظه چهره امین توهم رفت . مثل یه درد لحظه ای . با دستام پاهاشو یکم باز نگه داشتم تا کیرشو ببینم . آبش ریخته بود رو حوله ای که رو مبل پهن کردم . نمیدونم همراه من ارضا شد یا قبلش . شایدم چون کیرشو اوردم عقب یهو آبش نیومده و قطره قطره اومد . هنوز دمر رو مبل بود و منم کنارش بودم . با دستام کونشو باز کردم . سوراخش باز و بسته میشد . با انگشتم روی سوراخشو نوازش کردم و تو همین حالت که انگشتم رو سوراخش بود رفتم سمت صورتش . سرشو برگردوند سمت من . لبخند رضایتش رو دیدم .
__تو مال منی ؟ مگه نه ؟ برای همیشه !
__با لبخندش و حرکت سرش گفت آره .

نوشته: کیا


👍 31
👎 4
22201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940567
2023-08-02 23:53:30 +0330 +0330

اصل داستان این بوده که امین برده تو رو به زور خونشون و کردتت و برای اینکه عقدتو خالی کنی گفتی امینو کردی نا هم میگیم امینو کردی ‌ به هر لحاظ کمک به یه هموطن وظیفه اجتناعی ماست

3 ❤️

940592
2023-08-03 01:45:43 +0330 +0330

سعی کردی تمیز بنویسی ولی با اینحال؛ وقتی موقع نوشتن دستت تو شرتت باشه نتیجه این میشه.
غلط املایی زیاد داشتی و مهم تر از همه تلمبه درسته نه تلنبه!
یه سری کصشعر هم تو داستان بود که اگه حذف می کردی باور پذیرتر میشد ؛ مثلا توی اون شهر فوق کوچیک لوبریکانت از کجا اومد؟ سن شخصیت هم پایین بوده
درکل 👍🏻 تقدیمت شد .

2 ❤️

940613
2023-08-03 04:23:01 +0330 +0330

الان تجاوز کردی افتخار میکنی؟
ببین کی تو زندگیت کونت بزارن عوضش دربیاد حرومزاده

3 ❤️

940620
2023-08-03 06:19:08 +0330 +0330

داستانت خوب بود.ولی دوتا توصیف و شرح کم داشت.یکی لیسیدن و خوردن حسابی کونش که از فرط لذت ناله اش در بیاد و دیگری اینکه ارضا شدنش زیر کیر رو درست تعریف نکردی.یاید دقیق میگفتی موقع ارضا شدن اون چه اتفاقی افتاد .
در مجموع خیلی خوب بود.آفرین

1 ❤️

940818
2023-08-05 01:55:25 +0330 +0330

با اینکه چاخان بود ولی راست کردم

1 ❤️

941317
2023-08-08 18:43:56 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️