سکس با خانم برادر زنم عاطفه (4)

1402/06/05

...قسمت قبل

داستان به اونجا رسید که من به عاطفه پیشنهاد دادم من و مصطفی با عاطفه یه سکس سه نفره داشته باشیم اگه قبول کنه مصطفی رو اماده کنم بعد اون روز مدتها بود که با مریم و مصطفی برنامه دوره همی و ضربدری نداشتیم که شب که مهرانه گفتم دوست داری پنجشنبه یه دورهمی خودمونی و سکسی با مریم و مصطفی داشته باشیم گفت چرا که نه مدتهاست باهم برنامه نداشتیم دلم تنگ شده گفتم خودت با مریم هماهنگ کن که پنجشنبه غروب مریم و مصطفی اومدن خونه ما بعد پذیرایی و شام پسرمون رو خوابوندیم و رفتیم سر اصل ماجرا مریم و مهرانه خیلی به خودشون رسیده بودن و لباس مجلسی پوشیده بودن یه آهنگ ملایم گذاشتم و دست مریم رو گرفتم و شروبه رقص با مریم کردم و مصطفی هم دست مهرانه رو گرفت و شروع به رقص با مهرانه که کم کم لب بازی و مالوندن شروع شد و مریم و مهرانه رو مبل ماهم روشون که کم کم لباساشون رو در آوردیم من لاپای مریم کس وکونش رو لیس میزدم و میخوردم و مصطفی واسه مهرانه و من دیگه کیرم رو درآوردم دادم مریم یه ساک بزنه و کردم تو کس گرمش و با سوراخ کونش بازی نی کردم مصطفی هم همینطور انگار مصطفی با من مسابقه کذاشته هر کاری من بازنش می کردم اونم با زنم می کرد کم کم من رو مبل نشستم مریم رو کیرم نشست و من پستوناش تو دهنم تو کسش تلمبه می زدم اینم بگم گوشیم رو روی میز عسلی پشت ظرف میوه توری تنظیم کرده بودم کل مبلها توش بود و از سکس مون داشت فیلم میگرفت من بلند شدم به مریم گفتم چند دقیقه صبر کن مهرانه رو کیر مصطفی داشت بالا پایین می رفت که من از پشت اومدم کیرم رو رو سوراخ کونش تنظیم کردم و آروم وارد کونش کردم و تلمبه های کوتاه می زدم تا کیرم توکونش جا باز کنه شب قبلم از کون کرده بودمش و آمادش کرده بودم و اونم در جریان بود بعد خودشم طوری حرکت می کرد که با من و مصطفی تنظیم کرده بود و داشت لذت می برد و و آه اوهش بلند شده بود بعد یه ربع تلمبه زدن بدنش لرزید و ارضا شد که مریم گفت منم می خوام من نشستم رو مبل گفتم بفرما اومد روم نشست مصطفی پشتش البته یه کرم مهرانه آورد زد سوراخ کونش چون آمادگی قبلی نداشت کم کم کس و کون مریم رو هم ما تصاحب کردیم و تلمبه می زدیم که مصطفی آبش اومد و رفت دستشویی منم از کسش اوردم بیرون و کردم تو کونش و ادامه دادم و تمام ابم رو توکون مریم خالی کردم رفتم دستشویی بعد امدیم نشستیم یه معجون خوردیم و دوباره منم با مریم مهرانه با مصطفی ادامه دادیم شب اونا پیش ما خوابیدن که تو یه موقعیت من داستان عاطفه رو به مصطفی توصیح دادم و ازش خواستم بدون اینکه زنامون بفهمن یه برنامه با عاطفه بزاریم و اونم از خدا خواسته بعد چند روز به عاطفه میان دادم من با مصطفی هماهنگ کردم اونم گفت باشه یه روز مشخص کرد من زودتر رفتم خونشون و مصطفی بیست دقیقه بعد اومد وقتی مصطفی وارد شد عاطفه با یه پیراهن سفید و دامن کوتاه مشکی بالا ران که که کرست مشکی از روی پیراهن معلوم بود جلوش ظاهر شد باهم دست دادن و مصطفی دستش رو بوسید عاطفه یه خنده ای کردو مصطفی رو بغل کرد و باهم رو مبل نشستن من گفتم بیاین کنار هم رو مبل بشینین سورپرایز دارم برات عاطفه جون عاطفه اومد کنارم نشست مصطفی هم بغلش که من گوشیم رو در آوردم و به تلوزیون شون وصل کردم و فیلم اونشب رویایی ضربدی ما رو گذاشتم به مصطفی گفتم ناراحت نشو بعد کارمون پاکش می کنم که عاطفه دهنش باز مونده بود کم کم در حال دیدن فیلم به عاطفه گفتم اجازه هست گفت چی دستم رو بردم دکمه پیراهنش رو باز کردن شرو کردم به خوردن گردنش و پستونای خوشگلش رو از کرستش در آوردم و به مصطفی گفتم بفرما یه پستونش دهن من ویکی دیگش دهن مصطفی آروم دستم رو از زیر دامن کوتاه هش بردم رسوندم به شرتش و دستم رو کردم داخل کسش و چوچولش رو می مالوندم که آهش در اومد و کم کم ازش لب می گرفتم و زبوش رو می خوردم چشم عاطفه همچنان رو به تلوزیون بود و باورش نمی شد ما چهارتا داریم سکس میکنیم بعد بلند شدم و کیرم رو در آوردم دادم دستش ساک بزنه مصطفی هم جلوش زانوزد و دامن و شرتش رو در آورد و شروع به خوردن کس نازش شد من موهاش رو گرفته بودمش و تو دهنش داشتن تلمبه می زدم بعد بلندش کردیم رو مبل داگی واستاد مصطفی کرد توکسش و همچنان کیرم دهنش بود وتلمبه می زدم بعد یه مدت اومدم رو مبل و گفتم بسته دیدن فیلم بیا رو کیرم که می خوام بالاترین لذت دنیا رو بهت بدم اونم اومد رو کیرم نشست و بالا پایین می کردو پستوناش تو دهنم که به مصطفی گفتم بیا پشتش بزار تو کون نازش مصطفی هم اومد و آروم سر کیرش رو گذاشت تو سوراخ کون عاطفه وکم کم هلش داد تو کونش تا کیرش تو کون عاطفه جا باز کرد و آروم تلمبه زدن رو شروع کرد و عاطفه هم حرکتش رو با ما تنظیم کرد و از دادن همزمان از کون کسش لذت می برد و از من لب می گرفت و منو میبوسید و از من تشکر نمی کرد منم بهش گفتم اینو هم بدون من و مصطفی و مریم مهرانه چند ساله باهم در رابطه هستیم و باهم جوری و فقط و فقط ماییم و هیچ کس دیگه ای رو دررابطه مون نیاوردیم و چون کنار هم هستیم خیال مون راحت هست و از بودن مون کنار هم وسکس با هم لذت می بریم و خواهشا تو هم که برام خیلی عزیزی به تو در این مورد گفتیم و توهم راز دار باش و از ارتباط مون لذت ببر مصطفی گفت با جا عوض کنیم که عاطفه از رو کیرم بلند شد برگشت رو به مصطفی و کونش رو تنظیم کرد رو کیرم و مصطفی هم کیرش رو کرد توکسش و تلمبه ها دوبار شروع شد و اینبار قربون صدقه مصطفی میرفت و مصطفی هم بغلش کرده بود و از بدن و کس و کونش تعریف میکرد و عاطفه تو آسمونا بود که دیدم بدن عاطفه لرزید و ارضا شد ماهم تلمبه زدنمون رو بیشتر کردیم که آب مصطفی داشت می بومد عاطفه گفت بیار بریز دهنم عزیرم مصطفی هم بلند شد کیرش رو کرد دهنش و کل آبش رو خالی کرد دهنش و عاطفه با ولع تمام خوردش و برای کیر مصطفی ساک می زد من عاطفه رو برگردوندم رو به بالا و کیرم رو داخل کسش هی تلمبه نمیزدم وپستوناش دهنم بود آبم داشت می یومد که گفت توهم بیار آب توروهم بخورم که منم بلند شدم رو سینش نشستم و کیرم رو کردم دهنش تمام اب کیرم رو خورد و برای منن ساک زد و بعد باهم سه نفری رفتیم حموم اونجا گفت خیلی دوست دارم تو سکس ضربدریتون منم باشم ولی شوهرم نمیتونه چون دا داش مهرانه عموی مریم من خندیدم گفتم ناراحت نباش من مهرانه و مریم رو راضی میکنم که سکس با تو داشته باشیم جای مسعود رو من و مصطفی پر می کنیم و باهم خندیدن رفتیم اتاق خوابش دوباره یه یکساعت باهاش سکس کردیم و از دادن از کون وکسش همزمان فیلم کرفتیم با گوشیش توری که ما معلوم نبودیم بعد ازش خدا حافظی کردیم رفتیم من توراه تو این فکر بودم چطوری مهرانه و مریم رو راضی کنم که سکس پنج نفره داشته باشیم


داستان مون به جایی رسید که عاطفه در خواست کرد باهم سکس پنج نفره داشته باشیم و مهرانه و مریمم باشن از فیلم ما خیلی خوشش اومده بود منم قول دادم هرجور شده زنها مون رو راضی می کنیم هنگام اومدن از خونه عاطفه تو فکر این بودم چطوری این دوتا رو راضی کنم رفتم یه جواهر فروشی سه تا پا بند طلا هم شکل و قشنگ خریدم می دونین که طلا به نفس زنها بستگی داره به مصطفی زنگ زدم گفتم فردا نهار مریم رو ورداره بیاد خونه ما جلسه فوری داریم گفت باشه حتما رفتم خونه به مهرانه گفتم فردا یه نهار خوش مزه درست کنه فردا مهمون داریم گفت کیه گفتم مریم اینا گفت چطور گفتم خوب حالا بیان نهار با هم نهار بخوریم میگم عجله نکن اونا باید باشن یه مسئله ای رو باید عنوان کنم که شب افتاد بجونم گفتم هیچی نیست به خدا فردا معلوم میشه که صبح رفتم سر کار مقدمه چینی کردم که چجوری این ماجرارو بگم رفتم خونه دیدم نهار آمادست و مریم اینا هم رسیدن ورفتیم باهم نهار رو خوردیم پسرم رفت کنار تلوزیون کارتون ببینه منم شروع کردم به صحبت ماجرای مسعود و عاطفه رو که مچ مسعود رو گرفتم مهرانه گفت دروغه باور نمی کنم که فیلماشو نشون دادم چون عاطفه عروس خانومم بود رابطه شون زیاد خوب نبود بعد جریان انتقام و کشیدن پام به ماجرای انقام و فیلم کرده شدنش توسط یه نفر رو نشون دادنش به مسعود و اتفاقات بعدی و خوش اومدن مسعود از گاییده شدن زنش و با هم فیلم نگاه کردن و مهرانه خیلی از دستم عصبانی بود مصطفی رفت بغلش کردو آرومش کردبرد آشپزخونه اونم می دونستم کنار مصطفی آرومیشه تو بغلش بودو بعد ماجرای سکسای مون که عاطفه خواسته یکی رو جور کنم من مصطفی تنها کسی بود که تونستم بهش بگم و بامصطفی رفتیم پیشش و که مریم ناراحت شد و من بغلش کردم آرومش کردم و گفتم عمو مسعود فیلم کردن زنش با دوتا کیر رو دوست داره می بینه و بعد اونا گفتن چرا که من گفتم عاطفه از ضربدری ما خبر داره و فیلم اونشب رو با ما دیده و تحریک شده ماهم کردیمش و فیلمشون رو نشون دادم که باز عصبانی شدن بعد به عاطفه پیام دادم که اون فیلم رو که ما دونفر کردیمش و به مسعود اگه نشون داده مسعود چی کار کرده برام بفرسته تا دوتا زنامون رو راضی کنیم اونم گفت مسعود دیوانه وار داشت می دیده و لذت می برده خواسته مهین رو بیار بامن باهم سکس سه نفره داسته باشن تا دیگه از دادنش به دونفر شاکی نباشه من عکس العمل مسعود بعد دیدن کردن زنش بهشون گفتم و فیلم کردن عاطفه توسط دوتا کیر رو نشون دادم گفتم مسعود و زنش کنار اومدن و ماهم فامیلیم این راز بین مون میمونه و این حرفا منم مریم رو بغل کردم و آرومش می کردم و مصطفی مهرانه رو که مهرانه گفت من حوصله عاطفه رو ندارم و نباید فیلم مون رو می دید و تو نامردی کردی و گفتم نگران نباش اونم چیزی به کسی نمی گه از من درخواست کرده یه سکس پنج نفره با مریم و مهرانه داشته باشه وخیلیم حشری شده بود سکس شمارو دیده بود شماهم کوتاه بیاین بعد گفتم برای عذر خواهی یه کادو براتون گرفتم بیاین اتاق که پسرمون متوجه ما نشه کادوی پا بند طلا رو یک دادم دست مصطفی ببنده پایه مهرانه اونیکی رو خودم بستم به پای مریم دیدم هر چهارتا مون حشرمون بالاست گفتم مصطفی برو اتاق خواب با مهرانه یه حالی بکن بعد بیا من و مریم بریم که اونارفتن تو من به مریم گفتم برو به پسرم سر بزن گفت باشه منم رفتم اتاق دیدم مصطفی داره تو کس مهرانه تلمبه می زد و قربون صدقش می رفت من اومدم بالا سرش و ازش عذر خواهی کردم و ازش لب می گرفتم و می خواست حرصم رو دربیاره می گفت بخاطر کیر مصطفی می بخشمت ولی طوری باید جلوم عاطفه رو بکنیین که صدای سگ بده بعد منم کیرم رو کردم دهنش برام ساک زد مصطفی آبش داشت می یومد ریخت رو شکم و پستونای مهرانه هردوتا بلند شدن و رفتن مریم اومد تو از بابت پابند ازم تشکر کرد و ساک برام زد و منم گفتم چون می خوام زود آبم بیاد از کون می کنمت اونم کونش رو داد بالا قمبل کرد منم کردم تو کونش و تلمبه زدم دیدم در باز شد مصطفی اومد و گفت مریم جون ببخش دیگه بدون هماهنگی زن عموت رو نمی کنم من و مریم خندمون گرفته بود یخورده لبشو خورد بعد گفت بخشیدمت مصطفی کیرش رو در آورد گفت آشتی پس بیا ساک بزن مریمم در حال آخ و اوخ کردن برای مصطفی ساک می زد بعد تلمبه هام رو بیشتر کردم خایه هام به انتهای سوراخ کون مریم برخورد می کرد که آبمرو تا آخرین قطره توکونش خالی کردم و اومدم بیرون رفتم دستشویی و رفتم پیش مهرانه ازش معذرت خواهی و اجازه خواستم یه برنامه سکس پنج نفره با عاطفه بزارم گفت باشه قبوله که شبش به عاطفه خبر دادم اونم خیلی خوشحال شد و گفتم می خوایم برنامه یه بعد ظهر خونه مریم باشه گفت قبوله به مریم گفتم تدارک یه مهمونی رو تو خونش ببینه و تاریخ و روز رو خودش به ما اعلام کنه منم منتظر روز موعود و سکس پنج نفره شدم امیدوارم تا اینجای داستان خوشتون اومده باشه تا سکس پنج نفره خدانگهدار و به درود

نوشته: محسن

ادامه...


👍 26
👎 9
50301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944587
2023-08-28 01:09:02 +0330 +0330

آخرش رو خوب گفتی ( داستان )
فقط داستان و حقیقت نداره و زائیده ذهن خودته
ولی اصلا خیال نقد نددرم و اینجایسم ک لذت ببریم ، چه داستان ، چه خاطره

0 ❤️

944596
2023-08-28 01:28:43 +0330 +0330

معلوم که خیلی بچه‌ای و از نوع ارتباط فامیلی و زنها و عروس و … خبر نداری ، ارتباط ضرب خودش کلی مشکل داره و معمولا زن و شوهری که انجام دادن با شخص دور و ناشناس بوده تا مشکلی پیش نیاد بعد جنابعالی دوره راه افتادی و جنده جذب می‌کنی و میگی فقط به کسی نگی راز . کلا داستان از اول بد شروع کردی ، اول مخاطب با همسری سفت و سخت و زنی که مدام سرکوفت پاکی برادر و زنش میزنه روبرو کردی، در ادامه آمدی داستان کلا فیلم پورن تابو کردی و خودت شدی سلطان الباقی هم کنیز و غلام حلقه بگوش ، داستانم که واقعی بود نه تخیل .
اول نویسنده باید داستانش سر و ته داشته باشه نه تخمی تخیلی.
دوم از داستان واقعی تا تخیل و فانتزی زیاد راه .
سوم داستانت خلاصه وار هست و مخاطب نمیتونه ارتباط برقرار کنه با داستان ، در کل از هر لحاظ داستان خیلی ضعیفی هست .

0 ❤️

944638
2023-08-28 08:29:37 +0330 +0330

باشه

0 ❤️

944696
2023-08-28 14:56:53 +0330 +0330

یه جاهاییش رو دیگه خیلی معمولی نوشته بودی. داستان باید یکم فکر توش باشه

0 ❤️