این خاطره بر میگرده به 2 سال پیش که تازه از دانشگاه بر گشته بودم خونه. اول یه کم از خودم بگم سامانم 24 سالمه 180 قدمه 75 وزن. یه خاله مطلقه دارم که 28 سالشه واسه من یه فرشتس چه از لحاظه تیپی چه قیافه. خلاصه اینکه اومدم خونه و خونواده میخواستن برن مشهد منم که اصلا اهل سفر با خونواده نیستم باهاشون نرفتم و خونه موندم . خونه و تنهایی هم میدونین چطوره هزارتا فکرو خیال زد به سرم تا اینکه تصمیم گرفتم به خالم زنگ بزنم، زنگ زدمو گوشی رو جواب دادو بعده کلی سلامو تعارف بهش گفتم تنهامو فلانو من نرفتمو… بعدم بهش گفتم میام دنبالت بیا اینجا منم تنهام و خوش میگذره بعده کلی نازو گوزو دستت درد نکنه قبول کرد. رفتم دنبالشو بعده کلی خرید اومدیم خونه, اینم بگم که من اصلا اصلا نمی تونم مخ بزنم مونده بودم از کجا شرو ع کنم که خالم گفت من میرم حموم منم گفتم پس میرم بیرون یه سر به دوستام بزنم لبتابو گذاشتم رو وبکمو گذاشتمش دمه حمومو رفتم بیرون. بهده 1 ساعت برگشتمو دیدم تازه از حموم اومده بیرون و لم داده رو کاناپه خلاصه فیلمو بردم که ببینم یه کیرهه درست حسابی خردم فیلم نگرفته بود
خلاصه اینکه دو روز اول به هر دری میزدم کیر میخوردم تا اینکه دلو زدم به دریا گفتم باید یه کاری بکنم. شروع کردم به شوخی کردن باهاش شوخی شوخی شوخی تا رسید به کشتی گرفتن منم هی میمالوندم بهش دیدم بدش نمیاد انداختمش رو زمین افتادم روش می خواستم شروع کنم که زنگ در خورد اون موقع تا تونستم به درو دیوارو سازنده زنگ فحش دادم رفتم دمه در دیدم همسایس با مامانم کار داره گفتم نیست و برگشتم دیدم خالم داره چایی درست میکنه باز روز از نو روزی از نوو شروع کردم به شر گفتنو دوباره دورش پلکیدنو مالوندن دیدم عین خیاللش نیست بهش گفتم خاله یه ماچ بده دیدم خندید رفتم جلو لپشو آورد گف ببوس گفتم لپ چیه ماچ اصل میخوام از لبات دیدم اخم کردو گفت برو پرو منم گفتم حالا خوبه خالمیو… شرو ور که دقیق یادم نیست چی گفتم اونم قبول کردو منم نامردی نکردمو کل بدمو چسبوندم بهشو شروع کردم به خوردن لبش اونم که قافل گیر شدو بو د هرچی تقلا میکرد ولش نمیکردم دستمم گذاشتم رو باسنشو شروع به مالیدن کردن او اونقد مالیدمش که اونم شل شد بهش گفتم بریم تو اتاق روتخت من جلوتر رفتم دیدم نیومد برگشتم گفتم بیا دیگه دیدم دوباره ناز می کنه و شروع کرد به بدو بیرا گفتن دیدم اینجوری فایده نداره همونجا خوابوندمشو شرع کردم به خوردن گردنو پستوناشم می مالیدم اونم داشت بهم چنک می زد که کم کم راضی شد منم معطل نکردمو مستقیم رفتم سره اصل مطلب تا خواستم بکنم تو دیدم دوباره زنگ در خورد ایندفعه گفتم کون لقش کردم تو و میخواستم تلمپه بزنم که صدای بسته شدن در اومد؛ خدا این دیگه کیه که کلید داره؟ سریع خالرو فرستادم تو اتاق خودمم رفتم ببینم که کیه که بله خاله بزرگه داره میاد تو که بعدا فهمیدم مامانم کلیده بهش داده که بعضی موقع ها بیادو خونرو تمیز کنه و به من برسه اومد تو و سلام علیکو گفت نگارم اینجاس گفتم آره تو اتاق خوابیده که خاله رفت دسشویی منم رفتم یه سر به نگار بزنم که بله دیدم داره گریه میکنه که آره تو به زور منو فلان کردیو من نمی خواستمو… منم شروع کردم به گوه خوریی و …که خالم اومد تو که چتونه شماا؟ منم شروع کردم به چاخان که آره از صبح سرش درد میکنه و… که دیدم مش نگار سیر تا پیازه قضیه رو واسه آبجیش گفت. منم که از خجالت داشتم آب میشدم و چشام جایی رو نمیدید یهو با کشیده خالم دوباره سرپا شدم و شروع کرد به فحش دادنو… منم از خونه زدم بیرون و تا شبو نمیدونم چطور گذروندم و آخر شب اومدم خونه دیدم کسی نیست اومدم تو بعد یه ساعت سرو کله شوهر ه خاله بزرگه پیدا شدو یه کتک درس درمون ازش خوردیم و گذشت و ما نزدیکه دو ساله 2 سه بار از داییامونو اینورو اونور کتک خوردیم و از تو فامیلم ترد شدیمو خلاصه به گا رفتیم حالا بماند که دایی وسطیمونم بعد کتک میخواست کونم به زاره که با خواهش تمنا ولمون کرد. الانم جدیدن همسایه هام بد نگاه میکنن و… ولی خدایی زندگی بدی نداشتم سره هیچ و پوچ ریدم بهش شما سعی کنین حواستون به زندگیتون باشه.
نوشته: سامان
داداش ریدی ابم قطعه داستانت انصافا جالب بود give_rose برو کشور کومور پناهنده شو
خخخخخخخ چ کیر کلفتی خوردی چطور تونستی تحملش کنی ؟ تو چقد جاداری حقیقتا lol
خاک برسر همتان
آدمای مفت خور
پولای آمریکا را خرج چه چیزایی میکنید احمق بیشعور
بی غیرت جقی
همیشه طرف گناه میکنه بعد عدابش میاد میفهمی از کجا خوردی ولی در مورد تو نکرده عذاب وارد شد biggrin lol blum3
اخه کونی فکر کردی این داستان هایی که اینجا راجع به سکس با محارم مینویسن راسته؟؟؟؟
کس مغز جون اگه خاله ت جنده هم باشه جلو تو ادا تنگارو در میاره!
چون خودت کیر خوردی من فحشت نمیدم ولی واسه رفع کوتی میگم کیرم لا پستونه خاله بزرگه ت
کاش داییتم یه بارگی کونت میذاشت دیگه داستانت حسابی قشنگ میشد
وااااااااااااااااااااااااای مردم از خنده :))
عجب خاله ای . اساسی دفتر زندگیتو خط خطی کرد برات
دمش گررررررررررررررررم
خب نتجیه اخلاقی: انقدر جق نزنید که خاله و فک و فامیل خودتون رو جکو جنده فرض کنید !
شاش پاکم تو روح ناپاکت
واقعا حیفه بگم کیرم تو روحت
برو کونتو بده بدبخت جلقی
بيچاره بد شانس ، دروغ خوبي بود ، ادم ياد يك پرده از فيلم هاي وودي آلن ميفته
خاک بر سرت حداقل هردو شونو می کردی تا یه وقت نرن به کسی بگن !!!
اینکه کارت درست نبود رو کار ندارم دوستان اشاره کردند ولی اینکه بازم حقیقت رو گفتید و داستانپردازی نکردی بازم جای تشکر داره . اما جدای از شوخی اگه میخوای زندگی معمولی داشته باشی فک و فامیل کونی رو رها کن برو یک شهر دیگه زندگی کن . من کاری نکردم ولی واقعا از فامیل فراریم .
در وصف جفنگ دوستمون:
ببين اي خاله ي نامهربونش
چه كيري رفت آخر توي كونش
تو هم مثل خودش يك كون گشادي
چرا گفتي و ريدي توي جونش؟
شاد باشيد
عاقبت گوش کردن به حرف کیرت همینه برادر دینی
تجاوز به محارم در همهی عقاید و مرام ها عملی کثیف و بد می باشد
اینم میگم یادت باشه هیچ وقت به زور به کسی تجاوز نکن
که بدجوری چوبشو می خوری
عجب یک نفر بنویسه من بگا رفتم همه میگن این داره راست میگه حالا اگه یکی مامنش را کرده باشه یاور فیلم هم بگیره قبول ندارن یارو شناسنامه هم نوشن بده میگن دروغه wacko
قشنگ بود دمت گرم ولی باید میزدی تا اینو میدی تو گریه میکردیو میگفتی خالم میخواست منو بکنه من کیرمو بهش نمیدادم و خودشو بزور کرد biggrin
faghad kesi ke in bala saresh omade mifahme man chii mikesahm
rastiiiye bar mikhastam khodamoo bokosham vali lahzeye akhar
tokhm nakardam
جالب بود خدایی کیری که خوردی جبران ناپذیر به قول بکس برو زیمباوه پناهنده شو
اخه چجوری میشه که وقتی هستی به خاله جندتم کلید بدن پس تو اونجا چه غلطی میکنی بعدش هم کسخل این داستانهایی که با محارم اینجا میبینی تو جلقی هم باور کردی ولی خوب اگه هم میخوای بکنیش ایندفعه چنان کونش بذار که دیگه نتونه نفس بکشه بی غیرت اگه هم نتونستی بیارش من بکنمش تو هم برو جلقتو بزن
کلی خندیدم کوس مغز کوس مشنگ کوس موتور خوب کیرت کرده کیری شدی
انصافا بهترین داستان سایته دمت گرم خداییش خیلی خندیدم
عقلا باز میکردیش دلت نمیسوخت آش نخوردهو دهنه سوخته ودر کل ب گا رفتیا ،باحال بود biggrin
شبیه همین جریان باکمی تفاوت واسه منو عمم اتفاق افتاد…ولی نزدیک.بود بگا برم…درکت میکنم دادا
دمت گرم حسابی خندیدم البطه بیشتر به نظرات بچه ها بازم دمت گرم بد نبود
نکته اخلاقی: اگه خاله مطلقه دارید زودتر شوهرش بدید، وگرنه بگاتون میده biggrin
عنوان داستان بعدیت اینه
چگونه داییم منو کرد!
یا
چی شد که کونی شدم
پسر تهشی خیلی میخوامت حاجی ترکیدم بس خندیدم dash1 lol
خاله ای که به گام داد 2
سلام بعد از خاله ای که به گام داد ١ و استقبال دوستان تصمیم گرفتم ادامه زندگیمو و اتفاقهایی که بعد اون قضیه برام افتاد رو براتون تعریف کنم.
خیلی برام ضربه ی سنگینی بود، خیلی خیلی، تا جایی پیش رفته بود که همه فامیل فهمیده بودن و نگاهای سنگینشونو، ولش کنین راجع به اون موقع حرف میزنم حالم بد میشه. خلاصه اینکه اومدم تهران به بهانه کار ولی چه کاری فقط می خواستم از اون فضا دور باشم همه هم میدونستم واسه چی دارم میرم و اگه برم دیگه بر نمی گردم و می خواستن یه جوری بگن نرو ولی نمی شد. چون نمی خواستن به روم بیارم ولی چشاشون، وای چشاشون بازم بعد چند ماه داشت منو می خورد و پدرو مادرم که تو این چند ماه 20 سال پیرتر شدن…
اومدم تهران شده بودم یه مرده متحرک هر کاری میکردم فراموش کنم نمی شد تا اینکه تو انبار یه شرکت دارویی مشغول به کار شدم ولی از بس فکرم مشغول بود همه چی رو جابه جا تبت میکردم یا اصلا تبت نمی کردم بع د یه ماه اخراج شدم واسه سیر کردن شکمم مجبور بودم عملگی، کنم 2 روز کار میکردم یه هفته پولشو خرج می کردم تا اینکه به وابسته یکی از دوستام تو یه شرکت که به دلایلی نمیگم چه شرکتی مشغول به کار شدم و بعد مدت کوتاه درامدم خوب شد و تونستم یه ماشین بخرم و یه جای خوب اجاره کنم و از اون سگ دونی که توش بودم با یه سری ادم نفهم بیام بیرون اوضاع مالیم داشت خوب می شد ولی اوضاع روحیم ن بیشتره عضابی که می کشیدم واسه پدرو مادرم بود و ابجیم که تقریبا از فامیل ترد شده بودن. با یه سری ادم با حال,قاطی شدم و مشروب خوردنم شروع شد .
البته اینو بگم که قبل اون اتفاق لعنتی من خیلی خیلی پاستوریزه و متبت بودم تا جایی که ن سیگار کشیده بودم و ن دوست دختر داشتم و… هر چند که کاش از تو جوب جمم می کردم و اون اتفاق نمی افتاد.
خلاصه با اون بچه ها خیلی بهم خوش می گذشت تا جایی که کم کم تو جم می خندیدم جک می گفتم و… البته تو عالم مستی.
و گذشت و بعد از اینم میگذره، ولی واقعا اون روز ارزششو داشت؟ اصلا چرا من اهل سفر رفتن با خونواده نیستم! اصلا چرا پسر ای خوب نباید دوست دختر بگیرن؟! که اخر سر یا به فکر سکس با محارم بیفتن یا برن گی بشن?!!
یا چرا نباید اون قضیه تو اون اتاق چال میشد که وسعت ابرو ریزی من اینقدر زیاد نمی شد اصلا گور پدره این دنیاااااااا
ارزششو نداشت می دونین ارزششوووو نداشت. هوس جوری زمینم زد که دیگه فکر نکنم بتونم بلند شم.
این داستان و نوشتم که یه خورده به بعضی از چیزا بشینیم فکر کنیم و ارزش گذاری کنیم فکر کنیم فکر. اینجا گذاشتمش چون مدیر چاپش نکرد به دلیل نامعلوم که احتمالا حدت بزنین!
در عین بدشانسی(آش نخورده و دهن سوخته)، باید بگم که از کون شانس آوردی چون ظاهرا داییت معتقد بوده کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
بهترین و باحالترین داستانی که تو عمرم خوندم
انصافا قابل قبول بود . همش…
دمت گرم خیلی باحال بود، کلی خندیدم و امیدوارم فقط یه داستان بوده باشه ?
یعنی عالی بود مردم از خنده