تولدم مبارک

1403/01/19

نهایت سعی در خلاصه کردن داستان صورت گرفته.
من امیرم ۲۲ سالمه و گی هستم
درباره ویژگی های ظاهری خب گندمی ام ۱۷۵ قد و ۷۰ وزن
چند وقتی بود که با علی چت میکردم. علی اهل یه شهر دیگه بود. چت کردن ما درباره فانتزی های جنسی بود و گاهی اوقات درد دل کردن. دوستای مجازی بودیم.
تعطیلات بین دو ترم دانشگاه بود و علی پیشنهاد داد که حالا تعطیلات هستش و تولدمم که نزدیکه دعوتش رو قبول کنم و برم پیشش.
من بیشتر تمایلم بات هستش و به اسلیو بودن هم علاقه دارم. علی پیشنهاد داد که من یه سفر برم پیشش و با دوستای دیگه اش یعنی نیما و میلاد هم آشنا شم. این پیشنهاد یک گروپ سکس بود. هیچوقت تجربه اش نکرده بودم اما به نظرم جذاب بود که سه تا پسر تاپ بخوان منو به اوج لذت برسونن. زیاد وقت نداشتم و این سفر مقدمات زیادی میخواست از قبل درباره STI (بیماری های قابل انتقال از طریق سکس) گفت و گو کرده بودیم. HIV ، HPV و هپاتیت از اصلی ترین موارد نگرانی ما بودن. من از طریق یکی از رزیدنت های بیمارستان تونستم آزمایش اورژانسی رو اوکی کنم و بچه ها هم از اونور پیگیر شرایط خودشون شدن تا وقتی که میرسم اونجا دیگه نگرانی از این بابت نباشه
مونده بود راضی کردن خانواده ام چون یه خورده گیرن واسه سفر مجردی که خب اونم حل شد و بلیط رفت و برگشتم رو اوکی کردم و کمی به خودم رسیدم و آماده سفر شدم.
علی منو راه آهن سوار کرد و به سمت خونه اش رفتیم. من وسایل اضافه رو خونه گذاشتم و وسایل مورد نیاز مو ریختم توی کوله اونم وسایلش رو که از قبل آماده کرده بود برداشت و رفتیم سمت ویلای نیما که میلادم اونجا بود و قرار بود اولین ملاقاتمون شکل بگیره. توی مسیر علی سعی کرد منو آروم کنه درباره بچه ها یه خورده اطلاعات بهم داد و تلاش کرد که استرس رو ازم دور کنه
به ویلا رسیدیم استقبال بچه ها خیلی گرم و صمیمی بود با دیدنشون کمی آروم تر شدم و نگرانی هام جاشون رو به هیجان دادن. من یه دوش گرفتم و شلوارک آبی و تیشرت سفید پوشیدم وقتی که رسیدم پیش بچه ها اونا بساط جوجه و موزیک و نوشیدنی و استخر رو چیده بودن. اینو دوست داشتم که منو تحت فشار نذاشتن. باهم میگفتن و میخندیدن و سعی نمیکردن به زور بهم نزدیک شن. من این فرصت رو پیدا کردم که آروم آروم با جمع اونا بجوشم با اینکه از شب قبل چیزی نخورده بودم ولی میلی به غذا نداشتم. توی نوشیدن ودکا با بچه ها همراه شدم و واسه علی و نیما که می‌رقصیدن دست میزدم میلاد بهم گفت که میخواد یه تن به آب بزنه و ازم پرسید که مشکلی نیست تنهام بذاره منم که شجاع تر شده بودم گفتم میام باهات توی استخر. تجربه دوست داشتنی بود آب تنی و نوشیدنی در کنار سه تا پسر زیر نور آفتاب زمستانی. میلاد از همه قد بلند تر بود و یه شرت کلوین کلاین مشکی پوشیده بود. یه زنجیر نقره ای توی گردنش داشت و تتوی یه گوزن روی ساعد دست چپش
نیما یه شلوارک سبز فسفری داشت قدش متوسط بود و یه عینک کائوچویی مشکی داشت و به دستش هم یه ساعت جی شاک. حسین شلوارک سفید و رکابی مشکی داشت موهای سینه اش که مرطوب شده بودن و زیر نور خورشید می‌درخشیدن فوق‌العاده جذابش کرده بود. ته ریش با سبیل بلند تر از ته ريشش و پیرسینگ مشکی گوشش منو هورنی می‌کرد.
وقتی که علی و نیما دیدن من و میلاد داریم میریم داخل آب اونا هم اومدن سمت ما. میلاد یه چشمک زد به بچه ها و یهو اومد جلوم وایساد. حسین پشتم وایساد و نیما از بغل یه کیک کوچیک دستش بود که روش فشفشه داشت. اونا منو سورپرایز کرده بودن. همه چیز قشنگ چیده شده بود. من خجالت کشیدم و با دستام چشامو بستم سه تایی منو تو آغوش گرفتن و تولدمو بهم تبریک گفتن. سعی کردم کمی از کیک رو بخورم تا بابت غذا نخوردنم غش نکنم…
بعد از یخورده آب تنی با بچه ها به داخل ویلا برگشتیم هوا داشت سرد میشد و حسین تلاش می‌کرد شومینه رو روشن کنه. سالن به خوبی گرم شده بود و کم‌کم متوجه نگاه خمار بچه ها می‌شدم. به حسین سر تکون دادم این علامت ما بود برای رضایت من واسه شروع ماجرای داغ ما. حسین از پشت منو بغل کرد و شروع به لیسیدن گردن و گوشام کرد. نیما بافتنی رو از تنم در آورد و شروع به لیسیدن نیپلای من کرد و میلاد تنها روی کاناپه با پاهای از هم باز نشسته بود و می‌نوشید. لبخندی که نیما داشت و جوری که منو نگاه می‌کرد هم ترسناک بود و هم هیجان انگیز. نیما دستمو گرفت و منو کشوند سمت کاناپه ها خودش نشست و منم روی زمین جلوش نشستم. از روی شلوارکش شروع به لیسیدن کیرش کردم. حسین بهم پوزیشن داگی داد و لیسیدن سوراخم و شروع کرد. قرار بود که من به عنوان یک ساب و اسلیو تحمل بالایی داشته باشم اما نتونستم و بدون اجازه نیما شرت و شلوارکش رو پایین کشیدم و شروع کردم به ساک زدن. نیما هم کم طاقت شده بود و زودتر از چیزی که فکرشو میکردم تلمبه زدن توی حلقم و شروع کرد. حسین منو بلند کرد و ازم خواست خودم روی کیر نیما بشینم. اینکه بدون انگشت شدن و لوبریکانت و فقط با آب دهن بخوام اینکارو کنم کمی زمان برد. بچه ها می‌دونستن که من BDSM رو دوست دارم ساب بودن رو دوست دارم درد کشیدن منو آروم میکنه ولی از طرفی زیاد هم بهم فشار نمی آوردن و هوام رو داشتن. بعد از فرو رفتن کیر نیما توی من حسین کنار نیما روی کاناپه ایستاد و کیرشو فرو کرد توی حلقم حالا من با بالا و پایین شدن حرکت دوتا کیر رو بالا و پایین بدنم حس میکردم.
نگاه میلاد که خمار بود؛ لبخند میلاد که راز آلود و دلربا بود و صدای خشن و مردونش که گاهی بلند میشد و بهم میگفت آفرین امیر تو میتونی!
حسین موهامو از پشت گرفته بود و تلمبه های سنگینی میزد توی حلقم آب از دهنم می‌چکید روی سینه نیما و اشک از چشام سرازیر بود گاهی اوقات بی حرکت روی کیر نیما بودم و حسین به تلمبه زدن ادامه می‌داد. اون پسر چشاش قرمز بود. تف کردن‌اش توی دهنم و سیلی زدناش نشون میداد از من راضی هستش از دهن و حلق داغ و خیسم راضی هستش
حسین بعد از دو سه تا نعره توی دهن نه بلکه توی حلقم ارضا شد و من با کمال میل قورت دادم منو بوسید و سپرد به دست نیما
نیما پوزیشن رو تغییر داد منو داگی رو کاناپه انداخت چندتا اسپنک زد و شروع کرد به گاییدن. قسمت جذاب ماجرا واسم اینجا بود که نیما تصمیم گرفت کیرشو با دستمال خشک کنه و بعد دوباره بفرسته داخل و اون درد برام بسیار لذت بخش بود. شونه هام رو گرفته بود و محکم تلمبه میزد تا ارضا شد و من جهش و فشار آبشو داخلم حس میکردم. لحظه ارضا منو از پشت بغل کرد و من تشنه اون تماس فیزیک بودم. در گوشم گفت پسر دوست داشتنی هستی. لبامو خورد و بعد منو هل داد روی زمین و رول دستمال رو به سمتم پرت کرد
پیش آب زیادی ازم اومده بود ولی خوب بود که هنوز ارضا نشده بودم. این قرار ما بود که نباید ارضا می‌شدم. تنها هدفم ارضای پسرا بود. میلاد دستمو گرفت و بهم کمک کرد سمت حمام برم. خودمو تخلیه کردم و شستم و بعد دوش گرفتم. برام حوله آورد اونو دور خودم پیچیدم و خواستم از حمام بیرون بیام منو روی دوتا دستش بغل کرد و برد کنار تشکی که جلوی شومینه پهن شده بود. برام پاستیل و هات چاکلت آماده کرده بود اونارو خوردم و حالم جا اومده بود و انرژی و توان بهم بازگشته بود. توی آغوش میلاد که بودم حسین و نیما هم اومدن کنار شومینه تا بعد از دوش گرفتن گرم شن. میلاد ذره ذره حوله رو از دورم باز می‌کرد و حسین و نیما بدن منو می‌لیسیدن و می‌بوسیدن
به چشای میلاد نگاه کردم و بهش گفتم : ( التماست میکنم!!!)
میلاد لحظه ای چشاشو بست نفس عمیقی کشید و کمربند رو از روی میز کنارش برداشت. کمربند مشکی براق چرمی که از قبل چرب و گرم شده بود. منو چرخوند و به شکم خوابوند. حسین پاشو روی گردنم گذاشت نیما دوتا پامو مهار کرده بود و میلاد شروع به شلاق زدن روی کونم کرد. شلاق هاش ریتم نداشتن و من نمیدونستم کی باید منتظر سه ضربه باشم یا یه ضربه و یا یه لمس از سمت کمر بند. پیچیدن از درد رو نمیتونستم نداشته باشم اما سریع پوزیشن مناسب رو می‌گرفتم تا بتونم اسلیو خوبی باشم. میلاد کمربند رو به دور گردنم بست و لیوان نوشیدنی رو برداشت جرعه‌ای از نوشیدنی رو توی دهنش نگه داشت و سعی کرد به داخل سوراخم پوش کنه. بسیار سوزناک بود. شروع به لب گرفتن کرد و توی این کار مهارت فوق‌العاده ای داشت لبامو به دندان می‌گرفت و زبونشو میفرستاد توی دهنم. اون میدونست که من در مرحله لیبیدوی دهانی شدیدی قرار دارم!!! و حلقم بدجور کیر میخواد!
یکی از قالبهای یخ داخل لیوان رو سعی کرد با زبون داخلم فرو کنه و سر کمر بند رو گرفت و منو کشان کشان به سمت کاناپه ها برد. به چشام خیره بود و لبخند مهربونی به لب داشت حس کردم توی چشماش اشک دیدم که یهو انگار صاعقه ای از جلوی چشام رد شد. کشیده ای که از میلاد خوردم باعث شد تا چندین لحظه گوشم سوت بکشه. جلوم ایستاد و تخماشو جلوی بینیم قرار داد. سعی کردم بعد از اون کشیده ای که خوردم به خودم تسلط پیدا کنم خوب بو کشیدم و شروع به لیسیدن تخماش کردم در حال چرخاندن زبانم دور یکی از تخمای داخل دهنم بودم که بهم گفت تو گوشی که بهت زدم دلیل داشت. بدون اجازه من با دستات منو لمس کردی!
دستامو کنار هم و پشت کمرم قرار دادم و حسین با یه طناب دستامو بست. از این سناریو داشتم لذت می‌بردم. میلاد تخماشو از دهنم در آورد. زبونمو در آوردم و چشامو بستم. انتظار تف و بعد کیرشو داشتم اما بازم منو سورپرایز کرد. خاکستر سیگارش بود. بهم گفت حتی حدس هم نمیتونی نمیزنی اگه بدون اجازه دهنت رو ببندی چی میشه! سیگارش که تموم شد همه خاکستر رو تف کردم توی دستمالی که میلاد جلوم گرفته بود و بعد بهم آب خوراند!
ساک زدنم واسه میلاد شروع شد. کیرش نسبت به بقیه بچه ها بلند تر و رگ دار تر بود حسابی دهنمو گایید بعد به عقب برگشت منو از زمین بلند کرد و شروع به لب گرفتن کرد. همزمان یکی از نیپل ها و کیرمو هم می‌مالید حسین شروع به لیسیدن سوراخم کرده بود و نیما هم گردنمو
یهو حسین و نیما کنار کشیدن و میلاد یه مشت توی شکمم کاشت. زیاد محکم نبود ولی باعث شد ضعف کنم و بیفتم. منو بلند کرد رو روی کاناپه انداخت کیرشو تنظیم کرد و خواست گاییدن رو شروع کنه که مجبور شدم safe word رو بگم. بچه ها دستامو باز کردن و بهم آب قند دادن حالم بهتر شده بود. از سناریو فاصله گرفته بودیم متاسفانه دقیقا توی نقطه اوج ماجرا
روی زمین زانو زدم و سه تا کیر منو احاطه کردن. نوبتی شروع به ساک زدن کردم حدودا سه چهار دور که گذشت میلاد منو سمت تشک برد و خوابوند پاهامو روی شانه های پهنش گذاشت و شروع به گاییدن کرد جوری تلمبه میزد که کیر فوق‌العاده شقم به شکمم ضربه میزد و صدا ایجاد می‌کرد حسین ازم لب می‌گرفت و نیما نیپلم رو گاز می‌گرفت میلاد کمی کیرمو مالید و از حرکاتم متوجه شد نزدیک ارضا شدنم. توی اوج یهو ول کرد و حسین و نیما هر کدوم یکی از دستامو مهار کردن میلاد ضربه ای به تخمام زد و ادامه داد به تلمبه زدن اما آروم تر از قبل! تنها یک قطره سفید بیرون اومد ازم و من اون حس ارضا شدن رو تجربه نکردم. این همون حد تحقیر و دردی بود که من دنبالش بودم میلاد چندین تلمبه سنگین زد و سوراخمو پر آب کرد. حسین و نیما با جق زدن آبشون رو روی سینه و صورتم پاشیدن و بعد منو ول کردن.
همزمان که اونا در حال استراحت و تمیز کردن خودشون بودن من با دیدن وضعیت بگایی خودم توی بازتاب تصویرم روی شیشه پنجره بغلم شروع به جق زدن کردم میلاد که از دور حواسش بهم بود سمتم اومد و انگشت کشیده و بلندش رو فرو کرد داخلم و پروستاتم رو ماساژ داد و من بالاخره ارضا شدم.
پیشونیمو بوسید و بهم گفت تولدت مبارک

نوشته: gay._.wiz


👍 10
👎 6
12701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

978796
2024-04-08 00:09:33 +0330 +0330

خوشمان آمد،یه بلیط هم بگیر بیا پیش ما خب.

0 ❤️

978822
2024-04-08 01:03:17 +0330 +0330

یعنی ما هم باید تولدتو تبریک بگیم این همه نوشتی برا یه تولد 😳😳

1 ❤️

978836
2024-04-08 01:37:09 +0330 +0330

خاطرات تولدتو…😂🖕🏾

1 ❤️

978850
2024-04-08 02:10:41 +0330 +0330

پس چرا تولداى من برعكسه🤔

0 ❤️

978856
2024-04-08 02:26:09 +0330 +0330

نخوندم.
ولی کیرم تو مُرده زندت کونی زاده.

0 ❤️

978865
2024-04-08 04:22:30 +0330 +0330

کصخل bdsm حتی اگه مرضی هم نداشته باشین خطرناکه ممکنه روده‌تو پاره کنه.

0 ❤️

978866
2024-04-08 04:24:25 +0330 +0330

اون وسطا یه safe word نوشتی، احیانا safe world نبود؟ چون ‌متن‌امن"" خیلی معنی نمیده به نسبت “جهان‌امن”

0 ❤️

978951
2024-04-08 23:43:39 +0330 +0330

جاکش تا شومینه رو که روشن کردین ده بار این حسین جاکش اومد بجای میلاد و علی ،شانست زد ادامه شو نخوندم اگرنه قشنگ قهوه ایت میکردم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها