نیروانا

1401/11/29

تصور بدترین و غیرقابل پیش بینی ترین کنش هایی که ما می تونیم در رابطه با آدمای دیگه داشته باشیم هم دلهره آوره!
امّا وقتی که برای یک عمر انتظار تجربه کردن چیزی رو داشته باشی که عُرف اجتماع اون رو منع کرده و دین پدریت اون رو حرام امّا مثل ظرف یک عسل برات خودنمایی می کنه و وسوست؛
و توی یک لحظه لغزش لازمی رو که برای چشیدن اون حس و تجربه رو داری،
کنش تو یا تبدیل میشه به بدترین تجربه زندگیت یا بهترین تجربه زندگیت!
من این تجربه رو خوب یا بد نمیدونم یعنی هم حس خوب داشت و هم حس بد جوری که جدا کردنشون از هم کار سختیه تجربه ای که بعضاً یادآوری تحقیرشدنت توی اون هم برات تحریک کنندس و میتونی برای یک عمر با فکرکردن بهش جق بزنی…پس مهّم نیست تو و اون آدم چجور برخوردی داشته باشین و توی لحظه ای که اون‌ موقعیت رو باهم تجربه کردین چه حرفایی بینتون رد و بدل شده باشه مهّم اینه که بدناتون اون رو تجربه کرده و ارضا شدید…
شک نکنید بعداً با هر بار یادآوری مفاهیم و کلمه ها تغییر میکنن امّا تنها چیزی که میمونه لذت همون لحظست…
همجنسگرام چیزی که تمام عمرم و حتی هنوز از خودم می پرسم چجوری میشه که اینجوری میشه؟چرا هرچی توی زندگیم سعی کردم مثل اکثریت دگرجنسگرا به یه دختر میل جنسی و عاطفی داشته باشم نمیشه؟چرا نمی تونم بپذیرم یک دختر میتونه شریک جنسی و عاطفی خوبی برام بشه؟چرا وقتی با یه دختر صحبت میکنم سریع خسته میشم و تنها بحث هیجانی که می تونم باهاشون داشته باشم این باشه که چجوری یه پسر رو جذب کنیم و بهش بدیم؟
باورکردنی نیست؟می تونم بگم فوق العادس میتونم ساعت ها توی راهروهای خوابگاه دانشجویی بایستم و پسرارو دید بزنم توی ذهنم همیشه با اون پسرایی که برام خاص ترن گروپ سکس رو تصور میکنم و می تونم همزمان برای هر سه تا هم اتاقی دیگم ساک بزنم و کونمو تقدیمشون کنم!
تسلط و دیوونه کردن یک پسر شاید جذاب ترین خواسته ذهنیم باشه چیزی که به هیچ صورت و روشی و تو هر موقعیتی از خودم دریغ نمی کنم جز موقعیتای شهوانی!
فکرنکنم اکثر پسراهم بدشون نمیاد با اینکه قیافه معمولی دارم اما فرم کونم حرف نداره و سوژه شوخی های پسرونست بدن بیمویی ندارم امّا پر پشم هم نیستم قدم کوتاهه و لاغرم وقتی توی جمع کیرا که نشستم ادب و سربه زیریم میاد تو چشم و خیلی زود بهم احترام میزارن و بارها شده بهم بگن خوشتیپ،جذاب،مهربون امّا من پشت اون چهره مؤدب و پسرونه،داغیم رو قایم می کنم.
دست خودم نیست نمی تونم توی هر حالتی چشمم رو از برجستگی کیرای هم اتاقیام و دوستام چشم بردارم وقتی که جلوی روم لباس عوض میکنن به شدت سست میشم و دلم میخواد همون موقع بیان سمتم و روم دراز بکشن لبامو بخورن بعد به بغل بخوابونن منو و کیرشونو اوّل از رو شلوار بمالن لای کونم و بعد شورتمو پایین بکشن کیرشونو بمالن به سوراخم…
من این احساسات شیرینم رو پذیرفتم و نسبت بهش هیچ احساس عذاب وجدان و گناهی ندارم تنها چیزی که برام مهّمه وجه اجتماعیه…اینکه خراب نشه بعد از ۲۰ سالن سن و گذروندن سن بلوغ و بودن توی محیط هایی که توشون خطا کردن عین آب خوردنه تنها چیزی که برام مونده بود عزت نفس بود!
حتی کونمم آک نمونده بود و سالها با فکر پاره شدن و توشی خوردن به انواع و اقسام صیفی جات مثل بادمجون،کدو،خیار و حتی سوسیس ها خدمت کرده بود.
امّا “فهیم” سر راه "پویان"و نقابش سبز شده بود تا بعد بیست سال اولین و عجیب ترین تجربه سکسی من با یک آدم رو رقم بزنه…
بی نظیرترین پسری بود که تاحالا دیده بودم اهل لنگرود بود یکسال از من بزرگتر بود امّا بیبی تر میخورد قدش حدود ۱۷۵ سانتی متر بود باشگاه میرفت پوست گندمی داشت و چشمای درشت و یه زاویه فک خوشکل داشت که با روان آدم بازی می کرد.
بزرگی کیرش حتی از روی شلوار هم مشخص بود و وقتی با اون کتفی سکسیش توی راهروی خوابگاه قدم میزد دوست داشتم که‌ همچیمو بدم تا فقط یک شب زیر خوابش بشم!
شاید بشه گفت از اون دست پسرایی بود که دختر و‌ پسر ازش خوششون میومد و برای همین توی خوابگاه کمتر به پسرای دیگه رو میداد و روحیات نسبتاً خشنی داشت.
سعی کرده بودم باهاش ارتباط برقرار کنم امّا نمی تونستم و نمیخواستم اعتماد به نفسم زیر سؤال بره نمیتونستم با پیام و بازکردن در دوستی کونی آقا بشم و عروس خوابگاه من فقط تحقیر شدن رو توی سکس دوست داشتم نه موقعیت دیگه.
میدونستم دوست دختر داره و به شدت استریته امّا این چیزا برای من مهّم نبود چون کونم اون و کیرش رو برای معراج بیاد موندنی اونشب انتخاب کرده بودن…
ساعت دوروبر یک و نیم دو شب بود با احمدرضا یه چِت ریز کرده بودیم،دستشوییم گرفت و‌ بهش گفتم برو اتاق من میرم دستشویی و میام…
دستشویی بغل حموم خوابگاه بود و وقتی که کارم تموم شد و اومدم بیرون فهیم رو دیدم که داره میره حموم…
تموم بدنم گُر گرفت و ضربان قلبم رفت بالا تموم تنم سرد شد و نمیفهمیدم دارم چیکار می کنم چِتیم این حالت رو چندبرابر کرده بود و یهو ذهنم رفت به سمت فانتزی هایی که ریسک خالص بودن!
حشریت تموم وجودمو گرفته بود و یه حسی بهم میگفت این بهترین فرصتته ازش لذت ببر!!!
وایِ برمن…
رفتم سمت حموم فقط اون اون تو بود آروم راه میرفتم خوابگاه خلوت بود…مصمم بود برم و بهش بگم باید منو بکنی نه با زبون خوش بلکه توی موقعیت انجام شده درسته شبیه به یک تجاوز!
اونموقع فقط هورمونام بدنم‌ رو هدایت میکردن و‌ به تنها چیزی که میتونستم فکر کنم کیر و بدن فهیم بود و‌ همینم کافی بود…
در زدم…
+بله…
-داداش یه لحظه درو باز میکنی؟
بدون اینکه بپرسه چرا درو باز کرد،یه لحظه با تموم قدرت درو هل دادم و رفتم تو درو‌ بستم!
صداشو بلند کرد…
+چه گوهی داری میخوری حرومی؟
دستمو با تموم‌ توانم گذاشتم رو دهنش فکرکرد که میخوام بکنمش حتماً!
پشت سرهم فقط بهش میگفتم؛
-داداش فقط میخوام بهت بدم،باید منو بکنی هیچی ازت نمیخوام…فقط میخوام بهت بدم اوکی؟باشه؟
تقلا کرد…دستمو کشید…مشت نسبتاً محکمی گذاشت بغل گوشم!ولی هنگ کرده بود…
-اگه سروصدا کنی آبروی جفتمون میره!!!
شلوار و شورتمو کشیدم پایین و کون گرد و صافمو گرفتم سمتش…
-ببینش!ازش نگذر!باهاش حال کن…
+کونی من کون سگ میزارم کون تو نه…سیکتو بزن به خوبی…
نمی‌ تونستم!مگه میشد؟سرتاپای لخت و خیسشو برانداز کردم جذاب ترین مخلوق خدا شده بود کیر نیم خیز بزرگشو برای اولین بار میدیدم با اون خایه های آبدار و تخمای گنده…دستمو بردم سمتشون…
-خواهش میکنم ازت فقط میخوام کیرتو حس کنم فهیم!
+پشمام تو کونی روانی…
دستمو پرت کرد…
-فقط میخوامت همین میخوام کونی تو بشم فقط همین یبار!
آرومتر شد…منم آرومتر شدم شلوار و تیشرتمو هم در آوردم و آویزون کردم به چوب لباسی حموم رفتم جلوتر…
+بهت گفتم برو بیرون…
-چی میشه؟فقط همین یبارو!
+من دوست دختر‌ دارم کصخل برو گمشو…
-منو هم مثل اون بکن!قول میدم لذت ببری قربون اون کیرت برم من…
بواسطه چِتی یا هرچیز دیگه ای که بود باز دستمو بردم سمت کیرش و آروم گرفتم تو مشتمو مالیدمش…آروم هلش دادم زیر دوش و خم شدم و زانو زدم…بی حرکت شده بود!
کیر و خایشو تو مشتم گرفتم و زبونمو از زیر خایه هاش کشیدم تا رو تخماش‌ تخماشو لیس زدم و خایه هاشو کردم توی دهنم بعد زبونمو کشیدم زیرکیرش تا زیر کلاهک کیرش که شروع کرد به‌ راست کردن…
+یکی میبینه جمع کن خودتو تا بگامون ندادی…
خودشو کشید عقب…
+بعدش میکنمت برو!
پیش خودم گفتم آره!!!از این در برم بیرون توام بخوای منو بکنی من دیگه بهت نمیدم!
-بهترین فرصته!هیشکی نیست!کی میخواد بفهمه؟فقط کافیه توام بخوای و آروم باشی…خوش میگذره بهمون!
+من نمیتونم!
ولی دروغ میگفت کیرش شق شده بود…رفتم سمتش!
-میخوامش…
یه ضرب کیرشو تا ته کردم توی حلقم و لبامو دور کیرش غنچه کردم و جوری شروع کردم به خوردن که یهویی کیرش عین سنگ شد،آب از روی بدنش سر میخورد و با کیرش میرفت تو دهنم و من مجلسی و دارکوبی کیر فهیمو توی دهنم عقب جلو میکردم و عین بستنی لیسش میزدم…
خودشو کم کم ول کرد روش باز شده بود خودش سرمو گرفت عقب جلو کرد تا ته کرد توی حلقم که اوق زدم‌ و کشیدش بیرون…
+خودت خواستی کونی کوچولو جوری میگامت هیچوقت یادت نره…داگی شو…
-اوّلین باریه که میخوام بدم…
+خارتو میگاااام کونی…
-جووووون…
+جوووون؟کونتو پاره میکنم بگی باباجون…خودت خواستی بچه جون!
داگی شدم…
+خایه هاتو جمع کن.
بدون مقدمه کیرشو گذاشت دم سوراخم و‌ فشار داد چشام سیاه شد!خودمو کشیدم جلو…
-آخ!!!نمی‌تونم…شامپو بزن توروخدا…
+خودت که کیر میخواستی!
شامپوشو برداشت و ریخت رو کونم و کیرش حسابی کفیش کرد گفت کلا بخواب کف حموم.
خوابیدم…عین سگش شده بودم چِتی و خیسی و شهوت باعث شده بود به هیچی فکر نکنم و تا اون لحظه همه چیز داشت خوب پیش میرفت!
یواش یواش کیرشو مالید به سوراخم و کردش تو…
+اونقدرام تنگ نیستی که!
و افتاد روم آروم آروم تلمبه میزد تا اینکه سرعتشو زیاد کرد داشتم دیوونه میشدم کیر هفده سانتیشو تا خایش کرده بود تو‌ کونم و انگار یه گوشت زیر دستش افتاده بود و من فقط میتونستم آروم آه و ناله کنم سه چهار دقیقه تلمبه زد که باز شاشم گرفت بدون اینکه چیزی بگم زیرش شاشیدم اونم چیزی نفهمید چون دوش آب باز بود…یه خورده دیگه تلمبه زد که گفت پاشو یکم دیگم برام بخور کیرشو یه آب گرفت و داد دستم…عین آبنبات براش لیس میزدم و تا ته میکردمش تو حلقم و با ولع و آب و تاب کلاهکشو میک زدم پر از پیش آب بود شور بود ولی کمرش همچنان سفت بود و‌ آبش نمیومد…
+از دوس‌ دخترمم‌ بهتر میخوری اوبی…
-جوووون فقط کیر‌ تورو میخوام همش مال منه این‌ کیر…میخوام فقط جنده تو باشم فهیم،میخوام صاحب کونم تو باشی کیرکلفت من!
+میکنمت حرومی،زن خودم میشی تو خوابگاه.
یه خورده دیگه براش خوردم و لیسیدم که گفت پاشو وایسا…
وایسادم یکم دیگه شامپو زد به کیرش و کونمو کفی کرد دیگه منم میتونستم برای خودم جق بزنم…
سعی کرد کیرشو بکنه تو کونم که نمی تونست…
+خودن کیرمو بگیر بزار دم سوراخت…
کیرشو گرفتم تو دست کلشو هدایت کردم سمت سوراخ کونم با دوتا دستش کمرمو گرفت و فشار داد تو و شروع کرد تلمبه زدن…
بدن خیسش و داغش به بدنم چسبیده بود و داشتم میمردم برای خودم جق میزدم…
+اووووف انصافاً کون حقی داری…
-مال خودته عشقم من کونی توام این‌ کون دیگه مال توعه…
+اوووووف خواهرتو گاییدم…میکنمت امشب!
-جوووونم حال میکنی؟آیییی…
+آره…اوووووف کیرم تو کونت…کیرم تو کونت فقط…
پشت سرهم میگفت…
-آبت خواست بیاد بهم بگو بریزش توم…
سرشو نزدیک گوشم کرد
+میخوای حاملت کنم؟
-آره نفـــــس…میخوام امشب یه فهیم کوچولو توم بکاری!
تلمبه هاشو تندتر کرد جوری تا ته میکرد تو کونم که انگاری تو معدم حسش میکردم…
+داره میااااااد…
-بزن عشقم…
منم تندتر جق میزدم…
شدت تلمبه هاشو زیاد کرد من شروع کردم به ارضا شدن و سوراخم شروع کرد تنگ و گشاد شدن عمیق ترین و بهترین ارضا شدنمو داشتم حس میکردم آبم می پاشید بیرون اونم گردنمو گاز گرفت و با چهار پنج تا ضربه محکم و ناله ریز آبش اومد و کونم همه آب کیرشو مکش کرد تو…نفس نفس میزد…
[هربار که اون لحظه رو یادم میاد انگاری کل زندگی توی همون لحظه برام خلاصه میشه تموم اون چیزی که میخوای از احساس قدرت،شهوت،لذت…من تمام اون چیزی که می خواستم رو بدست آورده بودم و برام مهّم نبود به چه قیمتی چیزی که برای من رقم خورده بود و مونده بود لذت و رسیدن بود]
+گاییدمت…آخ آخ…
یخورده نگهداشت بعد کشید بیرون!
+خودتو سریع تمیز کن جیم شو کسی نبینت…
-مرسی واقعاً مرسی!
خودمو داشتم تمیز می کردم…
+به کس دیگه ای‌ هم‌ میدی؟
-نه گفتم تو اولیش بودی…
+دیگه از این حرکتا نمیزنی!
-فقط میخواستم با تو تجربش کنم!
یه لبخندی زد منم لپشو بوسش کردم خودشو کشید اونور‌…
ناشیانه لباسمو از رو‌ چوب لباسی برداشتمو‌ بدون اینکه بدنمو خشک کنم پوشیدم موهامو‌ تکون دادم…
-باید بین خودمون بمونه!
+خیله خب میمونه فقط برو کسی نبینت!
-شبت بخیر
آروم‌ درو باز کردم بیرونو نگاکردم دیدم کسی نیست سریع جیم شدم یکم موهامو‌ دست کشیدم خشک تر که شد یه سیگار روشن کردم رفتم تو راهرو کشیدم و برگشتم اتاقم چراغا خامو‌ش بود احمدرضام خوابیده بود با سر پر از صدا رفتم سمت تختمو‌ دراز کشیدم و رفتم زیرپتو حس خوب و بد و‌ باهم داشتم امّا حس خوبم بیشتر بود بدون هیچ اثر و آبروریزی برای اوّلین بار به کسی که میخواستم داده بودم و ارضا شدم…
از فرداهم مثل همه روزای قبل برای من همه چیز عادی بود میدونستم فهیم به کسی چیزی نمیگه به ده تا دلیل از جمله دوست دخترشو و آبروشو و بی مدرکیش بعد یه مدت که با دوست دخترش کات کرده بود خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد میدونستم که بهش مزه داده بود و الآنم راحت میتونست باهام باشه ولی اون دیگه برای من یه آدم عادی بود مگه اینکه توی موقعیت اتفاقی دیگه قرار میگرفتیم و سکس می کردیم!

نوشته: Xani


👍 8
👎 4
18001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

915840
2023-02-18 15:52:44 +0330 +0330

کلا این دنیا واسه آدم پر ازحسرت،،نمیدونی چقدر دوستداشتم میشد اون پسرایی که واقعا دلمو بردن رو حداقل واسه یه بار تو بغل بگیرم و بوسشون کنم و کنی عشق بازی کنم

0 ❤️

916996
2023-02-28 03:58:21 +0330 +0330

منم دوست دارم همینجوری به یه پسر استریت زوری بدم😄

0 ❤️