مخ کردن مهلا جونم

1401/07/01

داستان از اونجا شروع شد که یه روزی رفیق ما (م) اومد گفت که از یکی از بچه های دانشکده خوشش اومده خیلی کصه ردیفیه می خوام برم تو کارش ، گفتم چه خوب اوکی شد دست مارم بگیر ،یه روز تو دانشکده مهلارو نشون من داد ، مهلا یه دختر نچرال که موهاش همون فابریک مشکی یه کون خوب و رو فرم که به قول هم خوابگاهیاش باورمون نمیشه این کون یه دختره ،می خوره کون یه زن باشه، بگذریم اما هیکل خوب یه کوچولو تپل بود اما عالی بود سفید به اصلاح سفید یخچالی
خلاصه رفت جلو اوکی شد کاراش ، یه دیت رفتن وگذشت تا رسید به ترم سه یه روز مهلا زنگ زد که از (م) خبر نداری گفتم اتفاقا امروز حالش یه مقداری بد بود گفت یه سر میرم بیمارستان بعد برم استراحت کنم تشکر کرد ازم قطع کرد ،متوجه نگاه های داخل دانشگاه شدم که به من داشت بد جور امار میداد این رفیق ماهم برده این بود برای هر کاری باید اجازه می گرفت دوسه بار بهش اینو گفتیم که اینطوری تو می سوزی تو این رابطه از اولشم براش سرگرمی هستی گوش نکرد دیگه تقریبا داشت از ما فاصله می گرفت موقع انتخاب واحد مهلارو دیدم و باهم احوال پرسی کردیم اونجا حال رفیقمونو پرسیدم وگفت چند روزیه که باهاش قهره حرف گوش نمیده و اینا دیگه دیگه انتخاب واحد کردیمو موقع بیرون اومدن مهلا صدام کرد ،گفت اگه می تونی باهاش صحبت کن تا اخلاقش درست شه. منم گفتم واقعیتش منم مخالف این رفتار تو هستم مثل برده باهاش رفتار می کنی. دیدم ناراحت شد و اخم کرد گفت من خودم می دونم با هر کسی چجور رفتار کنم. شما پسرا یه ذره که دور و دارید دیگه نمیشه کاریتون کرد گفتم من اگه جاش بودم می دونستم چجور رفتار کنم باهات یهو گفت مثلا چجوری، گفتم یه کاری می کردم تو بیافتی دنبالم نه من دنبال تو ، گفت اوه اعتماد به سقف. خندید ،گفتم امتحانش مجانیه شمارمو بهش دادم گفتم شب تل پیام بده تا بهت بگم دیگه ساعت نه ونیم شام خورده بودم رفتم اتاقم دیدم تل پیام اومده نوشته مهلام گفتم خوبه دیگه مرحله اول رو خوب رفتم. شروع کردیم صحبت کردنو متوجه شدم از رفیق ما راضی نیست می گفت پسر یه ذره جربزه باید داشته باشه اگه از اولش خوب رفتار می کرد من اینطوری نمیشد اخلاقم منم دوست دارم بعضی وقتا دوست پسرم باهام مخالفت کنه سرم غر بزنه. امروز که اون حرفو گفتی یه ذره ازت خوشم اومد تعریفتو از دخترای دانشکدتون شنیده بودم دیدم بد جور به دلش نشسته دیگه آخر چت ازش قول یه کافه برای جمعه ظهر گرفتم ، رسید صبح جمعه بهش پیام دادم اوکی امروز گفت اره اما باز (م) پیام داده اما دیگه کلا باهاش کات کردم ، ته دلم روشن شد میشه مخشو زد ،سر وقت رفتم نشستم رو میز یه سفارش دادم مهلا اومد ، باورم نمیشد یه شلوار لی چسبون پاچه کوتاه یه پابند که سفیدی مچ پاشو خیلی جذاب می کرد یه مانتو جلو باز که سینه هاشو داخل سارافونش نشون می داد نشست باهم دست دادیم ، نگفتم اومدنی یه دسته گل براش گرفتم که بهش دادم خیلی خوشحال شد ،صحبتامون شروع شد دیگه از دانشگاه گفتیمو یه مقداری غیبت بچه های دانشگاه ، درمورد خوابگاه پرسیدم می گفت سخته و دنبال خونس با چند تا دختر خونه بگیره منم گفتم آپارتمانی که من خونه گرفتم سه واحد خالی دارع قیمتش عالی اونم خوشحال به دوستاش زنگ زد، قرار شد فردا ظهر بیان بریم بنگاه ، یادم رفت بگم موقع رفتن یه بوس احساسی از پیشونیش کردم خیلی خوشش اومد ، فردا ظهر شد و رفیقاش اومدن همگی رفتیم بنگاه خوششون اومد خونه رو دیدن بعد رفتن برای بستن قولنامه دیگه کار تموم شد من شدم رفیق امین اینا و دوست پسر رفیقشون ،شدن واحد روبه رویی ما ، گذشت بعد دو هفته یه شب داخل چت که یه ذره به سمت سکس چت رفته بود ، گفتم مهلا جون یه خونه خالی با تو به من نمی رسه. ، گفت اگه اذیتم نکنی می رسه، قرار شد دو تا رفیقاش که رفتن شهرشون هفته بعد ،اون بمونه ، رسید روز قبل موعود یه شیو عالی یه آرایشگاه ، یه معجون و یه کاندوم طعم هلو ، گفتم شاید نشه اما خدارو چه دیدی ساعتای ده صبح پنجشنبه که رفیقاش رفتن زنگ زد عشقم تو میای یا من بیام ، گفتم من تخت دارم بزرگه شما تخت ندارین تو بیا، سریع درو باز کردم بدو اومد خونمون درو که بستم لباشو چسبیدم، عین وحشیا جفتمون منتظر این لحظه بودیم ، سینه هاشو مالیدم عین مار به خودش می پیچید عرق می کرد ، دیگه شروع کردم به کندن لباساش عاشق ست سفید بودم از این عروسکیا برام پوشیده بود ، وقتی بازشون کردم افتادم جون سینه هاش زیر سینشو می کرفت می گفت بخور نوش جونت رفیقت هیچ موقع ندیدشون تو الان داری می خوریشون ، رفتم پایین رو نافش رسیدم بالا کص دیدم حالش خیلی خرابه گفتم بزار براش بهترین حس رو درست کنم ، سرمو کردم داخل شروع کردم خوردن، از شدت لذت گریه می کرد موهامو می کشید منم سینه هاشو با دست می مالیدم ، قشنگ با دست و دهن یه چهل دقیقه کار کردم ، داشت ارضا میشد شنیده بودم احساس خفگی کنه براش لذت بیشتری داره، سریع گردنشو گرفتم شروع کرد لرزیدن ، دستشو گذاشت بالا کصش رو شکمش شروع کرد خندیدن ، بعد یه پنج دقیقه گفت نوبت توعه برات می خورم خودش شورتمو در آورد ، عاشق کیرم شده بود تعریف می کرد ، زیاد بزرگ نیست 17سانته اما خیلی بهم انرژی داد این حرفاش ، شروع کرد خوردن بد نبود اما دندون میزد سریع عذر خواهی می کرد ،دیدم داره آبمو میاره گفتم واسه یه لحظه، خودش فهمید، گفت عزیزم می خوای از عقب امتحان کنی ،گفتم نه دردت میاد نمی خوام بلند شو لاپایی ،گفت نه من امروز بهترین حس زندگیم بود می خوام تو هم حال کنی خودش کرم ضد آفتاب داشت تو کیفش برام زد ،داد بهم گفت بزن سوزاخم اما مواظب باش عزیزم ، گفتم چشم ، شروع کردم با انگشتام گشاد کردن اه ونالش در اومده بود ، دیگه نوبت کیرم بود هل دادم به زور سرش رفت دیدم یه ذره جمع شد ، گفت بیشتر فرو کن , دو سه بار جلو عقب کردم دیدم اصلا بیشتر داخل نمی تونم ببرم ، گفتم مهلا نمیشه ، از زیرم کشید بیرون گفت خودم برات جا می کنم ، دراز کشیدم اومد روم تنظیم کرد نشست روش یواش یواش فشارو بیشتر کرد تا نصف کرد تو اما خیلی درد داشت ، بچم یهو پاش که جوراب بود رو سرامیک لیز خورد پاش افتاد تا اخر رفت داخل گریه بچم در اومد ، کیر منم خیلی درد می کنه الان ، امروز که می نویسم پنجشنبه شبه مهلا کنارم خوابیده داره کمکم می کنه بنویسم اون بهتر یادشه قربونش برم اسم داستانم خودش گفته ، بچم خستس بخوابه فردا جمعس روز خوبی در پیش داریم تا فردا غروب رفیقاش بیان،😕😕 … شبتون بخیر امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: امیر علی


👍 4
👎 6
19401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896639
2022-09-23 02:13:29 +0330 +0330

کیرم تو خودتو داستانت جقی خان

0 ❤️

896652
2022-09-23 04:51:21 +0330 +0330

زنگ زد سراغ رفیقت رو گرفت، چند روز بعد شمارتو بهش دادی که تو تل بهت پیام بده،،، برو خوش باش

1 ❤️

896706
2022-09-23 17:27:11 +0330 +0330

گنده گوز تو کیر خودتو پدرتو کل فامیلاتو بزاری روهم ده سانت نمیشه بعد میگی ۱۷ سانت زیاد بزرگ نیست؟ برا کون تو شاید دیلدو
۱۷ سانتی بزرگ نباشه کونی خان

0 ❤️

896831
2022-09-25 01:16:54 +0330 +0330

بچه چی بود این وسط🤣🤣

0 ❤️