عشق آرین: داستان نامعقول عشق پسرانه (۱)

1401/06/09

اسم من آرین هست الان 26 سالمه
میخواستم داستانم را براتون گفته باشم
شاید برای کسی جذاب بوداما قبلش میخوام بگم که قضاوتم نکنیدمن یک همجنسگرا از نوع B هستم البته اینکه میگم یعنی تمایلم به بات بودن خیلی بیشتر بودتقریبا 8 سال پیش بود که تازه وارد دانشگاه شدم
رشتم رشته ی سختی بود و نیاز بود که شبانه روز درس بخونم اما شرایط تو خوابگاه زیاد مناسب نبود و تصمیم گرفتم که یه منزل تنها بگیرم
اما پدرم  آدم بسیار سخت گیریه و نتونستم راضیش کنم و مجبور شدم یک ترم دیگه ام توخوابگاه ادامه بدم
اما انگار این سخت گیری پدر برای من یک هدیه بود از طرف خداوند
در ورودی های بهمن پسری 20 ساله به دانشگاه اومد که من از لحظه ای که دیدمش احساس کردم یه چیزیش با بقیه برام متفاوته دوست دارم باهاش صحبت کنم اما همش فکر میکردم من یک منحرفم و نباید چنین افکار زشتی داشته باشم
من بچه پولدار نبودم و نیستم ولی زیبایی ظاهری خوبی داشتم و خیلی ها هم مایل بودن که با من باشن ولی من همیشه رابطه پسر با پسر رو بد میدونستم و اصلا اجازه نزدیک شدن به کسی نمیدادم از اون گذشته کسی رو هم نداشتم که دوستش داشته باشم اسم اون پسر که وارد دانشگاه شد علی بود علییییی
هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم با هیجان زیادی میزنه
روزای اول اومدنش فقط دیدش میزدم و نمیتونستم باهاش حرف بزنم اونم یه جوری باهام رفتار میکرد انگار من نیستم اصلا
خب علی زیبا بود ولی نه اندازه من (البته تعریف از خود نباشه ها) و خیلی ها باهاش صحبت میکردن یا به نوعی لاس میزدن کلا بچه ی تو دل برویی بود
اما چیزی که بیش از همه من رو مجذوب خودش کرده بود خنده رو بودنش بود همیشه میخندید و من این رو خیلی دوست داشتم
شاد بودن هدیه بسیار خوبی برای من میتونست باشه و این خصوصیت رو علی داشت
اوایل فقط یه فکر ساده بود و خیلی مسئله مهمی نبود و من هنوز عاشق نشده بودم
اما بهش فکر میکردم و همش داشتم به خودم بد بیراه میگفتم که حق نداری به یه پسر دیگه فکر کنی
چیکار کنم خب من نمیتونستم فکرشو از ذهنم بیرون کنم و اینکه من به هیچ دختری فکر نمیکردم برام عجیب بود
تا اینکه یه اتفاقی افتاد
شب های قبل از عید نوروز قرار بود تو دانشگاه مسابقات فوتبال برگذار بشه منم عضو یکی از تیم های خوابگاه شدم و علی عضو یکی از تیم های دیگه دانشگاه قرار بود بازیا تو سالن دانشگاه ساعت 9 شب برگذار بشه قرعه کشی مسابقات به شکلی بود که اگر ما در مسابقمون پیروز میشدیم و تیم علی هم در مسابقشون پیروز میشدن باید با هم رقابت میکردیم مرحله اول مسابقات برگذار شد و هر دو تیم برنده شدن خب مرحله بعد قرار بود چهار شب بعد باشه بازیش و منم همیشه فوتبال دوست داشتم و هیجان زده بودم
شایدم یکمش به خاطر برخورد با علی بود نمیدونم
چند روز همش فکرم به این مسابقه بود و درگیری ذهنی داشتم اما نمیدونستم مسابقه برام مهمه یا علی شب مسابقه اومد بالاخره و من هم سرحال وسر زنده به این مسابقه رفتم علی هم خیلی بازیکن خوبی بود و سخت میشد توپو ازش گرفت
فکر میکنم دست تقدیر مارو تا این مسابقه آورده بود که چیزی رو تجربه کنیم که تا حالا نتونستیم حتی درست بهش فکر کنیم عشق
تو یکی از حملات علی به سمت دروازه ما وقتی میخواست توپ رو شوت کنه من با پام توپ رو از جلوی پاش دور کردم و  ضربه ی علی به پای من خورد و من دچار کشیدگی تاندون شدم خیلی ضربه محکمی به پام خورده بود اینقدر که از شدت درد شروع کردم به گریه کردن خیلی درد میکرد اما فکر میکنم این درد منو به روزهای خوبی رسوند وقتی داشتم گریه میکردم اولین نفر خود علی اومدم بالاسرم و بهم گفت چی شدی آرین (اون لحظه از شدت درد متوجه نشدم ولی بعد به خودم گفتم اونم تو نخ من بوده که با اسم کوچیکم صدام میکنه و منو میشناسه) به هر صورت زنگ زدن به آمبولانس که بیاد منو ببره بیمارستان وقتی داشتن میذاشتنم تو آمبولانس گفت یه نفرم همراهش بیاد یکی از دوستام که هم دانشکده ایم بود اومد همراهم رفتیم بیمارستان و عکس گرفتیم و معلوم شد که دچار کشیدگی تاندون شدم و باید یه مدت پام تو گچ باشه ناراحت بودم که پام اینجوری شده از اون طرف هم بازی خراب شده بود و دیگه ادامه نداده بودن.
خب دیگه پامو گچ گرفتن و برگشتم خوابگاه نزدیک عید بود و من شل شدم خیلی اعصاب خورد کن بود باید با عصا راه میرفتم و این عذابم میداد شب که برگشتم خوابگاه دیدم علی نشسته با یکی از دوستاش و منتظره که من برگردم و منو ببینه اونوقت فکر کردم برای این منتظرم بوده که عذاب وجدان نگیره و مطمئن شه حالم خوبه ولی بعدها خودش گفت که اون حتی گریه کرده که باعث این مسئله شده.

ادامه...

نوشته: آرین


👍 12
👎 7
12401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892925
2022-08-31 01:35:00 +0430 +0430

داستانِ کونی چلاق ندیده بودیم که به لطف شما دیدیم
اونجا که گفتی پدرت مخالف خونه گرفتنت بود میخواستی گناه کون دادناتو بندازی گردن اون گردن شکسته بخت برگشته؟

2 ❤️

892936
2022-08-31 01:57:14 +0430 +0430

باکره ۱۸ قزوینم کسی هست واسه رابطه؟

0 ❤️

892981
2022-08-31 08:07:29 +0430 +0430

ضعیف بود

0 ❤️

892990
2022-08-31 09:26:51 +0430 +0430

خب…؟؟؟؟

0 ❤️

893010
2022-08-31 13:31:13 +0430 +0430

پایانش باز بود؟؟!!!؟!

0 ❤️

893023
2022-08-31 15:33:34 +0430 +0430

کصخل😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

0 ❤️

893047
2022-08-31 23:34:24 +0430 +0430

چی بود این کس کش زنگ تفریح شهوانی بود

1 ❤️