ایستگاه بعد، تئاتر شهر

1401/07/11

سلام به همه دوستای گلم من حامدم نویسنده
“کونی اعظم” و “۹ کیر و ۲ سوراخ”
نکته ای که قبلش باید بگم اینکه من افغان نیستم ایرانی هم نیستم اصلا آدم نیستم من فقط یه کونی‌ام همین و بس از اون روز به بعد من دیگه خودمو انسان نمیدونم فقط یه کونی و عطش کیر دارم همین خصوصا گروپ همین پس لطفا چیز دیگه ای بهم نسبت ندید خواهش میکنم یکم به عقاید هم احترام بذاریم من فقط یه کونی‌ام و باعث افتخارمه

خب این خاطره اولین دادنمه، که چجوری کیر پرست شدم، حقیقتا بعد اولین باری که مزه کیر رو چشیدم و دروازه سوراخم رو به روی اولین کیر زندگیم باز کردم، رسما من دیگه همه مردا رو فارغ از سن و سال رنگ پوست و…
نه به چشم آدمیزاد بلکه فقط یک کیر با دوتا پا میدیدم و الان هم همینطوره. کون دادن و ساک زدن برای من عبادته و کیر خدای منه.

دوسال پیش بود اون زمان تجربه چندانی نداشتم فقط با فیلمای پورن گی جق میزدم و گاهی وقتی از بادمجون و خیار استفاده میکردم، اواخر پاییز داشتم میرفتم چهارراه ولیعصر تا لپ تاپم رو از تعمیرکار بگیرم،
ساعت حدودا ۹ شب بود سوار قطار شدم ، تو اونجا به قدری شلوغ بود که همه تا ناموس تو کون همدیگه بودن خلاصه که سوار شدم پشت سرم یه پسر خوش قد و بالا و چشم و ابرو مشکی با یه کوله پشتی که یحتمل دانشجو بود پشتمو کردم بهش و چون قطار شلوغ بود فکر میکرد من سهوا پشتمو بهش چسبوندم ولی یکم لپای کونم رو که به کیرش مالوندم دیگه کم کم کیرش شروع کرد ورم کردن و هی پشت گردنم تند تند نفس میکشید آخ نفس هاش خیلی شراره بار بود داغ داغ، برگشتم پشت سرمو نگاه کردم انگار که یه هندونه تو شورتش بود اونو که دیدم اصلا پشیمون شدم برم لپ تاپمو بگیرم
قطار ایستگاه تئاتر شهر که نگه داشت تقریبا خالی شد
پسره رفت تکیه داد به در و منم رو صندلی نشستم و هی پسره رو یه نگاه زیر چشمی مینداختم و از نگاه خودشم مشخصا خیلی کفری شده بود.
هرچی قطار به سمت قائم نزدیکتر می شد خالی تر میشد به صندلی بغل دستم چندتا ضربه زدم که بش بفهمونم بیا پیشم بشین.
اومد و نشست و با نگاهی به شدت عصبی بهم ذل زد و منم زیر لبی میخندیدم.
بهش گفتم تو برای چی سه تا پا داری؟
گفت چی داداش؟
با چشمم به کیرش اشاره کردم، گفت خجالت بکش و میخواست پاشه که مچشو گرفتم و گفتم:
-کجا با این عجله؟
-آقا خجالت بکش زشته تو مترو

  • خب اگه اینجا زشته بیا بریم مکان
    ساکت شد و دودلی از چهرش می بارید آخرم راضی شد تا ایستگاه قائم بشینه کنارم رسیدیم ته خط از مترو رفتیم بیرون کنار خروجی مترو تو بلوار ارتش یه پارک کوچیک ، باریک و خلوت بود از خروجی که رفتیم بیرون دستشو گرفتم اون تایم از شب حتی گربه هم تو پارکه نبود، رفتیم روصندلی نشستیم، و کیرشو از رو شلوارش میمالیدم که راست بشه اون بدختم از خجالت بود یا نمیدونم چی مثل مجسمه ساکت و آروم نشسته بود آروم آروم کمربند و زیپشو باز کردم و دستمو کردم تو شورتش اصلا دستم دور کیرش نمیرفت انقدر که بزرگ بود من کیرشو میمالیدم و اونم اطراف کشیک میداد که کسی نیاد بعد که دیگه کلا راست شد شروع کردم ساک زدن
    تو سه مرحله اول از تخماش لیس زدم تا سر کیرش، دوم سر کیرش یه ماچ آبدار کردم و سوم کیرشو یهو تا دسته کردم تو حلقم یه آه بلند کشید و منم داشتم خفه میشدم، دوسه دقیقه ای ساک زدم و بعدشم کل شیرشو تو دهنم خالی کرد اگه بگم یه اندازه یه لیوان آب کیر ریخت تو دهنم دروغ نگفتم منم همه رو قورت دادم.
    پسره هم سریع بلند شد زیپ و کمربندشو بست و در رفت، منم نشستم رو همون صندلی و باقی آب کیرشو از رو صندلی لیس میزدم.
    آخ مزه بهشت میداد فکر نمیکردم انقدر کیر و آب کیر خوشمزه باشه.
    بعدش رو همون صندلی نشستم و رفتم تو گوشیم و نیم ساعتی همونجا موندم.
    بعدش یه صدایی شنیدم انگار که یه نفر داره با تلفن صحبت میکنه میگفت که آره امشب یکم دیر میام و شما شام بخورین به مامان سلام برسون و اینا، دیدم پسره داره از ته پارک میاد سمت من، تو فاصله دو متری من بود، بهش یه نگاه شیطنت آمیز کردم و دوبار به صندلی ضربه زدم، که بیا بشین اینجا
    یهو اومد جلو و دستمو گرفت و با سرعت منو برد پشت ورودی مترو که کسی نبینه ساعت حدود ده و نیم بود، منو انداخت رو زمین به دیوار تکیه دادم و دوزانو نشستم، اومد جلوم وایساد و کیرشو درآورد و گفت بخورش منم که از خدا خواسته دوباره نشستم براش ساک زدم، بعدش که راست شد، منو گرفت بلند کرد و و شلوارمو درآورد چون قبلا با بادمجون و هویج و خیار سوراخمو باز کرده بودم زیاد واهمه ای از کیرش نداشتم
    یه مقدار تف زد دم سوراخم و اول انگشتم کرد که انقباضم برطرف بشه درد نکشم قربون دل مهربونش برم من بعدش با دو انگشت و بعد سر کیرشو آروم گذاشت دم سوراخم یه مقدار مالید و بعد سرشو فرو کرد آخ که چه درد لذت بخشی داشتم اون لحظه، بعدش نمه نمه بیشتر فرو میکرد و بعدش شروع کرد تلمبه زدن.
    اون لحظه بود که دلیل خلقتم رو فهمیدم، من برای دادن آفریده شدم، بعد اون شب دیگه اون پسر رو ندیدم، حتی اسمشم نمیدونم و الانم نمیدونم کجاست ولی اگه الان داری این خاطره رو میخونی بدون با تک تک سلول های وجودم مدیونتم که باعث شدی بفهمم هویتم چیه پسر دانشجوی خوشتیپ.

نوشته: حامد کونی اعظم


👍 6
👎 10
431301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897779
2022-10-03 03:37:01 +0330 +0330

از اون “یحتمل” گفتنت فهمیدم چه انتر بی سوادی هستی. اون موقع چرا رفتی به یک دانشجو کون دادی، تگ دانشجو را گذاشتی روی داستانت؟ ریدم توی اون خلقتت بی دلیلت!!! ادمین، خواهش میکنم تگ گی و دانشجویی را از این داستان اسهالی حذف و بجاش تگ ریدن را اضافه کنه!!!

0 ❤️

897834
2022-10-03 16:16:31 +0330 +0330

همون که گفتی رفتم قائم فهمیدم یه بسیجی کونی 😂

1 ❤️

897856
2022-10-04 00:18:13 +0330 +0330

چه افتخاری میکنی.انگار مدرک خلبانی رو گرفتی

0 ❤️

897868
2022-10-04 01:15:56 +0330 +0330

کسشر محض درعرض چند دیقه هم ساک زدی هم کون دادی

0 ❤️

897888
2022-10-04 02:39:33 +0330 +0330

بیا اشناشیم

0 ❤️

897911
2022-10-04 05:55:15 +0330 +0330

داستانت بیشتر اهانت آمیزه به رنگین کمونی ها، یجوری میگی که انگار ماها ماشین سکسیم و همش دنبال کیر این و اونیم ، متاسفم برات

1 ❤️

897941
2022-10-04 12:44:49 +0330 +0330

حامد کی دوباره میایی سمت محلاتی خبر بده بیام یه سیخ هم من بزنم

0 ❤️

897943
2022-10-04 13:07:06 +0330 +0330

از رو صندلی آب کیر لیس زدی؟
خیلی تهوع آوری🤮🤮

0 ❤️

898265
2022-10-07 23:17:34 +0330 +0330

پشت تک تک گلمات تخیلاتت به درستی میشه عقده حقارت و خود کم بینی که چه عرض کنم مازوخیست هستی

0 ❤️