آبان ۱۴۰۱ بود چند روزی میشد که از بازداشتگاهی که بابت خیزش دستگیر شده بودیم و بدترین توهین و تحقیری که تو عمرتون ندیدین و نشنیدین رو ازش آزاد شده بودم داخل رونهام و پشت بازوهام پشت و کمرم ساق پاهام پر از کبودی بودکه از همشون عکس گرفته بودم جلو پدر و مادرم لباس عوض نمیکردم که اینها رو نبینن و غصه نخورن صبح رفتم مغازه و کرکره که رفت بالا همسایه ها چند دقیقه ایی اومدن. و رفتن منم مشغول زنگ زدن به سفارشات شدم که ببینم تو این بیست و چند روزی که نبودم کدوما کنسل شد و کدوما اوکی هستن نهایتا سه تا کار اوکی شد چون بقیه واقعا دیرشون شده بود و نباید معطل من میموندن از اون سه هفته یعنی فقط و فقط یه چیز تو ذهنم بود انتقام از بازجویی که چشم بندم بر اثر چکی که بهم زد کنار رفت و شناختمش قاسم کسکش محله ما بسیجی کون نشور با اون قیافه کیری و البته زنی بسیار قشنگ مشغول دوخت پرده ها شدم چند روزی درگیر بودم و تو این مدت به انواع و اقسام انتقام ها فکر کردم از زیر گرفتن با ماشین تا فرو کردن تیزی به قلبش اما من مثل اونا نبودم من جانی و قاتل نبودم بخاطر بچه هایی که هنوز تو اون زندان بودن لحظه ایی فکر انتقام از سرم کنار نمیرفت
سه چهار روزی گذشت که دیدم قاسم با زنش اول از جلو مغازه رد شد از توی دوربین داشتم میدیدمشون فکر انتقام شعله ور تر شد یه لحظه زنش که اسمش فاطمه بود چادرش رو باز کرد تا مرتبش کنه فکر انتقام جدیدی به سرم زد که اونو بکنم از قاسم بگم یه مرد ۵-۳۴ ساله که حدود ۸ سال بود ازدواج کرده بود و بچه ایی هم نداشت فاطمه هم یه زن واقعا زیبا صورت سفید و مژه بلند و چشم عسلی و درشت و تا زمانی که چادرش رو باز نکرده بود هیکلش مشخص نبود زیر اون چادر و تنها چیزی که مشخص بود کون و سینه درشتش بود و این هم ارثی بود چون هم مادرش سینه و کون درشتی داشت و هم خواهرش به طوری که کیر مرده رو بلند میکرد اونها منو نمیشناختن چون زیاد با محلی هامون دمخور نبودم اما شمارشون رو داشتم
با به صدا در اومدن زنگوله در و کلمه سلام به خودم اومدم
+سلام چه خدمتی از من ساخته اس
×شما مگه جز پرده دوزی کار دیگه ایی هم بلدین؟
+بعله پیرزن خفه میکنیم زن طلاق میدیم زن عقد میکنیم و وو
با گفتن این جملات فاطمه خنده ایی کرد و گفت پس همه فن حریفین
+بعله چجورم بهرحال من درخدمتم
-نرخ پرده و پارچه چجوریه
+بسته به مدل و طرحتون داره
-میشه طرحاتون رو ببینم
+البته این کاغذو خودکار اینم کاتالوگها فقط شماره طرح های انتخابیتون ر. بنویسین تا از روی لپتاپ کارهای اجرا شده رو نشونتون بدم
کاتالوگ و کاغذ رو دادم دستش و خودمم سه استکان چایی ریختم از تو فلاسک و تعارفشون کردم
×ممنون من نمیخورم
+نمک نداره
این کسکشا مگه نون و نمک حالیشون بود
+تا خانوم انتخاب کنه شما گلویی تازه کنین
×ممنون
×اوضاع و احوال چطوره
متوجه شدم کسکش منو شناخت و میخواست از زبونم حرف بکشه مجبور شدم بر خلاف عقیده و تفکرم تعریف کنمو بگم
+والا چندتا جوون با کله شقی و تحریک بیگانه ها کشور رو به آشوب کشیدن
با تک تک جملاتی که گفتم از خودم هر لحظه بیشتر و بیشتر بدم اومد چون دیدم چطور زجر میکشیدن زیر باتوم و شلاق و کتک اما خم به ابرو نمیاوردن
×اره والا
-انتخاب ها تموم شد میشه از تو لپ تاپ نشون بدین
واقعا خوش سلیقه بود اما مونده بودم فاطی با این سلیقه چطور زن این نکبت بی همه چیز شده
+چشم ،به به بهترین طرح ها رو انتخاب کردین
از تو لپتاپم طرح های انتخابی رو نشونشون دادم
×قیمتهاش چجوریه
+درست میکنیم
×تو مگه رایگان کار میکنی
+نه ولی برام مقدوره که باهاتون راه بیام از هر پنجره معمولی ۱۸۰۰تا ۴۵۰۰ بسته به نوع میله و پارچه انتخابیتون فرق میکنه
×ای بابا گرونه که
+دیگه گرونی واسه همه هست
تو دلم گفتم کسکش تو هم که مثل همه نداری گه میخوری خایمالی حکومت رو میکنی
×خانوم بریم قیمتها بالاست من نمیتونم
+شما ماهی چقدر میتونین پرداخت کنین
×نمیخواد ممنون
-بذار حرفشون رو بزنن ببینیم چی میگن
+دمتون گرم ببینم ماهی چقدر میتونین هزینه کنین تا براتون شرایط پرداخت چکی بذارم
×نمیخواد بریم خانوم
-این ۶ جایی هست که داریم میریم بنده خدا هم که داره باهامون راه میاد از اینجا بریم بیرون دیگه از من گله نکن
×چرا زور میگی خانوم من بیشتر از ماهی ۱۵۰۰ نمیتونم بدم اونجاهایی که رفتیم هم گفتن ۳ نهایتا ۴ ماهه
تو دلم گفتم کسکش ماهی ۱/۵ پوله که تو توش موندی ولی با خودم گفتم جهنم و ضرر اینا نباید دست خالی برن بیرون
گفتم خوبه با این شرایطم میتونم براتون هم کار شیک و هم مناسب بزنم هر چند یه کم به من فشار میاد اما اگه چک بدین درستش میکنم
-بفرما باز چی میگی
با این حرفم مطمئن شدم که موندگارن و تیر اولم به هدف خورد
-این سه تا طرح چقد در میاد
+هر طرح خودش باز سه نوع پارچه و میله و کتیبه داره بعدشم باید سایز پنجره ها رو هم بگیرم تا دقیق بهتون بگم
-کی میتونین بیاین
+امروز و فردا نمیشه احتمالا پس فردا شب میشه چون هم کار نصبی دارم و هم دوخت
×شب نشه
روز بهتون قول نمیدم ما معمولا شبها میریم که آقایونم تشریف داشته باشن
×من آخه شبکارم
کسکش مادرجنده شبها میرفت واسه زدن بچه هامون
-اشکال نداره به طاهره میگم بیاد
×نه خودمم باید باشم
-باز شروع کردی دعوای تو و باجناقت به ما دوتا خواهر ربطی نداره
×بحث اون نیست
+ببخشید بی ادبیه ولی اگه نظرتون راجع به منه پس بهتره همین الان کلا کار رو کنسل کنیم چون این حرفتون رو توهین تلقی میکنم
با این جمله ام کلا قاسم رفت گوشه رینگ از یه طرف فشار فاطی از یه طرف شرایط پرداختش از یه طرف این جمله من
×باش مشکلی نیست پس ما پس فردا منتظرتونیم خداحافظ
لبخندی از سر رضایت رو لبای فاطی نقش بست
+باشه ولی جسارتا یه شماره ایی یه آدرسی من کجا باید بیام نکنه باید بیام دور میدون داد بزنم تا شما رو پیدا کنم
×ای بابا این زنها حواس نمیذارن واسه آدم که بی زحمت یادداشت کنین خیابان …کوچه…ساختمان…
×شماره تلفن هم بدین که هماهنگ کنم و طرح ها رو براتون بفرستم
با این کارم خواستم شماره فاطی رو گیر بیارم چون گوشی قاسم از این نوکیا معمولیا بود
-یادداشت کنین …۰۹۳۵
×شماره منو بده
-تو که هیچی نداری گوشیتم از این معمولیاس نشنیدی که گفت طرح ها رو میخواد بفرسته
×باشه
+چشم پس من برای پسفردا باهاتون هماهنگ میکنم سعی میکنم ساعتی بشه که آقا هم تشریف داشته باشه اگه نشد که دیگه شرمنده
با این حرفم قاسم یه خورده راحت شد
×-خداحافظ پس فردا منتظریم
+چشم
پسفردا لباس شیک پوشیدم و تصمیمم رو برای اجرای فاز دوم نقشه ام گرفتم و ساعت ۴ زنگ زدم به گوشی فاطی که قاسم برداشت و منم با اینکه صداش رو شناختم اما برای اینکه قاسم رو کلا از بابت خودم مطمئن کنم گفتم گوشی خانوم فلانی نیس
×چرا هست من شوهرشم
×سلام من پرده دوزم زنگ زدم برای اندازه گیری که بگم ساعت ۸ میرسم
×نمیشه زودتر بیاین مثلا ۶ چون من باید ۶/۵برم گفتم که بیکارم
+آقا اون دریل رو بده ،راستش من در حال نصب هستم زودتر برام امکان پذیر نیست وگرنه میومدم
×باشه تشریف بیارین
+سپاسگزارم
ساعت ۸ دم خونشون بودم و رفتم بالا زنگ واحد رو که زدم فاطی با یه چادر سفید گل گلی که صورتش رو قشنگ تر کرده بود در رو وا کرد با دیدنش گل از گلم شکفت و مطمئن شدم قاسم نیس و گفتم
+من چشمم شور نیست ولی یه اسپند برا خودتون دود کنین
-ممنون
+یا الله
-بفرمایین کسی نیست فقط من و خواهرم هستیم
سریع رفتم و شروع به اندازه گیری کردم و یادداشت کردم که فاطی با یه لیوان چایی اومد
-بفرمایید
+ممنون ولی شما چایی مغازه ما رو قابل ندونستین اما من مال شما رو میخورم
یه خنده یواشکی کرد و گفت دستتون درد نکنه
فهمیدم متلکم رو درست متوجه شد چایی رو خوردم و گفتم واقعا مال شما خوش مزه اس
لبخند بیشتر شد و گفت خواهش میکنم
+من برم طرح ها که آماده شد براتون تو واتساپ میفرستم
-دستتون درد نکنه کی میشه دقیقا
خبر سه تا طرحه و ۹ تا مدل و کتیبه احتمالا دو سه روزی میکشه
-باشه من منتظر طرح هاتون هستم ولی ببخشید اگه مثلا من اون طرح از همه گرون تر رو انتخاب کنم آیا براتون مقدوره که با همون شرایط پرداخت قبول کنین
+راستش برام خیلی سخت میشه اما …
با حالت متفکرانه ایی نگاش کردم
+یه کاریش میکنم
-دستتون درد نکنه
#سلام
سرم رو که چرخوندم طاهره رو دیدم خواهر بزرگتر فاطی که اونم کمی از فاطی تو اندام و قشنگیش نداشت
+درود بر شما مهربانو
#اوو چه لفظ قلم حرف میزنید
+اتفاقا صحبت اصیل ایرانی اینجوریه ماها داریم عربی صحبت میکنیم همه چیزمون رو عربا ازمون گرفتن وگرنه خود عربا نمیگن سلام بلکه میگن اهلا و سهلا
-عربا خوبن که
+من ازشون بدم میاد هر فرهنگی خوب و بد داره اما هیچی به فرهنگ ایران نمیرسه
#عربا همه چیزشون خوبه
+همه چیزشون نه بعضی چیزاشون
بازم فاطی خنده کوچیکی کرد انگار این زن امروز سرنخ تمام حرفام رو می گرفت یه جورایی انگار ذهنم رو میخوند
+خب با اجازه من برم فعلا
-من منتظر طرحاتون هستم بی صبرانه
+چشم
از در که زدم بیرون یه لحظه هردوشون بلند خندیدن و گفتن بعضی چیزاشون و دوباره خندیدن
فهمیدم که زیاد کار سختی ندارم ام پر ریسکه
شب تو گوشی که میچرخیدم دیدم فاطی وضعیت گذاشته در مدح حکومت
کله ام داغ کرد و چند تا دری وری نوشتم
پیام داد که لطفا اینجوری نگو
+تو چه میدونی بر مردم چی میگذره و چی میکشن اومدن تو خیابون واسه فقرشون واسه بیکاریشون حتی شوهرت نمیتونه چهار تا پرده برات بدوزه اونوقت تو ازشون دفاع میکنی
-من پرده نمیخوام بدوزم
+یعنی کنسله کارتون و طرح ها رو براتون نزنم
تا دکمه ارسال رو زدم دیدم جمله بالایی رو پاک کرد و تازه دوزاریم افتاد
-؟نه کنسل نیست شما طرح هاتون رو بزنین
+باشه ولی بدون منم زخم خورده همین سیستمم الان دوماهه شبا نمیتونم بخوابم
-چرا
+از درد پشت و کبودی تنم
-وا یعنی چی چرا کبوده
+هیچی بیخیال ولش
-خب بگین من محرم اسرارم
+اره فردا هم همه چی رو بزاری کف دست شوهرت
-یعنی خبر چینم
+میخوای بگی نیستی
-نه بخدا
چندتا عکسی که از بدنم داشتم رو براش فرستادم و زیرش نوشتم اینارو ببین و بگو نظرت چیه
وقتی عکسها رو دید چند تا استیکر ترس گذاشت. نوشت اینا چیه
+نگو چیه بگو مال کیه
-خب همون
+اینها عکس پشت و بازو و رون پاهای منه تو سه هفته ایی که مهمون بازداشت سپاه بودم
-الهی دستشون بشکنه بچه هاشون بمیرن که این کار رو میکنن
+چیشد تو که تازه اونجوری میگفتی
+بخدا خبر نداشتم از قاسمم میپرسیدم میگفت میاریم باهاشون حرف میزنیم تا آدم شن
+نفرین نکن چون یسریاش کار خود قاسم جونته
-باور نمیکنم
+هر جور راحتی ولی هنوز آثار کبودیا تو بدنم هس
-میشه ببینم
+تقریبا داره تموم میشه وبعدشم بدن نامحرم و دیدن تو
-الان هیچی برام مهم نیست اگه میتونی عکس بگیر
+خواهرت نیست
-نه تنهای تنهام
اینجا بود که شیطنتم گل کرد و با مالیدن کیرم بزرگش کردم ک از قسمت پایین طوری که نصف صورتم هم بیوفته از کبودی های پام طوری عکس گرفتم که کیرمم توش بیفته و براش ارسال کردم
+نصف صورتت گذاشتم تا ببینی دروغ بهت نگفتم
-الهیییی ببخشید دیگه
+تو چیکاره ایی هیچی یه زن خانه دار
-آره والا
دیدم استیکر میمون که چشماش رو گرفته برام فرستاده
+گفتم که نبین خجالت میکشی
-از بابت کبودیا که متاسفم اما یه چیز دیگه رو که نباید میدیدم دیدم
+چی رو
-هیچی ولش
+خب بگو تو که بدن نیمه لخت منو دیدی از چی خجالت میکشی
دیدم داره یه عکس برام میفرسته عکس که لود شد دیدم همون عکسو برام فرستاده
+خب این همونیه که خودم بهت دادم
-متوجه نشدی پس بیخیال
+بابا ما مردا مثل شما زنها نکته بین نیستیم خودت بگو
-داخل شورتت و همون استیکر میمون رو گذاشت
+ببخشید متوجه نبودم معذرت پاکش کن
-مهم نیست اذیت نکن خودتو الان طرح ها رو کی میفرستی
+۴روز دیگه
-باشه قاسم اومد کار نداری شب بخیر چتامون رو هم پاک کن خدافظ قاسم اومد
+باش بای
-الان دیگه پیام نده
+چشم
-میگم پیام نده حتی جواب اینم نده بای
با این حرکتش متوجه شدم که پس درسته راهم
فردا شب هم بازم وضعیتش رو چک کردم و جواب دادم و باز هم چتامون شروع شد و بیشتر در بحث سیاست و مذهب و اینا حرفیدیم که آخرای چت مثه شب قبل هول هولکی خداحافظی کرد شب سوم خودش ساعت ۷ پیام داد که آقا چطور شد طرح های ما آماده نشد منم گفتم نه ولی تا فردا آماده اس کاری ندارین
-بیکاری
+چیزی شده
-نه تنهام خواستم بازم حرف بزنیم حرفات برام تازگی داره
+باشه ولی قاسم کو
-نیم ساعت پیش رفت که به قول تو بچه ها رو بزنه
+نگو اعصابم خراب میشه باید ببندمش به فحش خواهر و مادر
-خواهر و مادر اشکال نداره به زنش چیزی نگو
+نه زنش واسه واقعیش خوبه نه فحش
اینو ارسال کردم و سریع فهمیدم چه اشتباهی کردم و پاکش کردم اما اون روی پیامم ریپلای زد و گفت مثلا چکاری
با این پیامش دیگه مطمئن شدم من اینو میکنم و خیلی راحتم میکنمش
+هیچی اشتباه شد
-چه اشتباه شیرینی
+ولی ما از ا ن شیرینی چیزی ندیدیم
-میخوای ببینی مگه
+ندیده که نمیشه همه چی خورد ممکنه مریض بشی یا باب طبعت نباشه
-یعنی تو اصلا منو ندیدی
+کجا باید میدیدمت تو که همش با چادر بودی بعد هم قرار نیست من هر جا رفتم چش چرونی کنم داشتم مشتری هایی که لخت بودن ولی دست نزدم و نگاهشون نکردم
-وا امکان نداره زن پیش نامحرم لخت بشه
+چرا اتفاقا بود ولی من هیچ کاری نکردم
-این دیگه امکان نداره
+بخدا ،قرار نیست هر جا گوشت هست دست درازی بشه
-الان گوشته یا شیرینی
+بستگی داره به طرف که ببینیم چیه تا جنسشو تشخیص بدیم
-میترسم
+از چی
-از اینکه عکسام پخش شه
+مگه تا الان از من جایی چیزی شنیدی
-نه ولی خب…
+باش هر جور راحتی
-اینجوری نگو یه جوری میشم
+چجوری میشی
-میخوام یه چیزی بگم اما هم میترسم و هم روم نمیشه
+بگو
-قول بده بین خودمون بمونه و پیشش هیشکی نگی حتی اگه قبول نداشته باشی
+قول میدم
-من بهت علاقمند شدم در اصل یعنی عاشقت شدم و از لحظه ایی که وارد مغازه ات شدم یهو بند دلم واست پاره شد
+بمیرم برات خدا نکنه
-بجان مادرم که قسم راستمه
+من باید الان دقیقا چیکار کنم
-همراهم باش صحبت کنیم چت کنیم ووو
+فقط همین
-ووووو
+یعنی؟
-اره همونی که تو فکرته
+چرا خودت عنوان نمیکنیش
-خجالت میکشم
+شرط اولم اینه با من هستی باید بدترین کلمات رو بکار ببری بدون ذره ایی خجالت وگرنه من یکی نیستم وقتی قراره با هم باشیم چیز مخفی نداریم و تمام
-باشه
+خب بگو ووووو یعنی چی
-یعنی سکس و اینا (بازم استیکر میمون چشم بسته)
+اوکی ولی من که هنوز چیزی ندیدم و تو هم چیزی ندیدی
-چرا من که دیدم ولی تو ندیدی
+تو دیدی؟کی دیدی؟
-اون عکسی که برام فرستادی
-کجاشو دیدی اون که همه کبودی بود
عکسمو دوباره فرستاد منتهی ایندفعه دور کیرم خط کشیده بود و زیرش نوشته بود واسه همین پریشب اون استیکر خجالت رو برات فرستادم این واقعا مال خودته
+نه مال همسایه است قرض گرفتم
-خدا نکشتت مردم از خنده همینقدریه یا بزرگتر هم میشه
+یه کم دیگه جا داره
-جوون
ممنون و شرمنده که طولانی شد
نوشته: Goodbadugli
آخی
قاسم بیچاره که توهه کونی با تفکراتت ریدی تو شب ما
Fesher1978
من نویسنده داستان نیستم اما اگه دقت کنی میبینی که خودت ریدی داداش
گفت با خونه خواهرم مشکل داشت پس گفتم میرم خونه دوستم !! اون کسکش هم رسونده خونه دوستش و اینم اسنپ گرفته اومده مکان
اینکه خواستی ذات بسیجیهای کسکش رو نشون بدی لذت بردم ولی در عوض اینکه میگی داستانت واقعیه به من که برمیخوره ، بقیه دوستان رو نمیدونم
تو يه بچه كم سن و سال كونى هستى كه جو تظاهرات گرفته بود ملت رو الان هم اومدى بسيجيى هاى كونكش تر از خودتو مثلا خراب كنى باور كنيد تا حالا جز جلق كارى نكرده اين مثلا پرده فروش
داستان شما، خاطره ای را در من زنده کرد.
یکی از دوستانم با زن و شوهری همسایه میشه که شوهره در همین تشکیلات بسیج دستی داشته و ذوب در دین و رهبری. این دوست مجرد ما، هم به خانمش نزدیک میشه و مخ خانمش را میزنه و هم به شوهرش. شوهرش را با مشروب آشنا میکنه و بعدم جنده بازی و زنش را هم زیر خواب خودش میکنه. اتفاقا اون خانم هم اعتراف میکنه که شوهرش از کون میکندش و زود ارضاست. بعد از مدتی هم شوهره با کار گذاشتن دوربین، متوجه خیانت زنش میشه. الان هم زندگیشون از هم پاشیده شده و خانمه شده یک جنده حرفه ای و شوهره هم که به هیچی آلوده نبود، شده معتاد و مشروب خور و افسرده…اون دوستمون هم رفت سراغ شکار بعدی.
دنیا گرده و شک نکنید کسی ظلم کنه، تو همین دنیا پیامدش را می بینه.
بجزکلی غلط املایی
سرگرم کننده بود
و البته تکراری بود
کپی کردن زن بسیجی مسجد محله رو دوباره نوشتی
راستش داستان اصلی رو چندبار آپلود کردم و متاسفانه پاک شد این داستانم بر اساس اون داستان نوشتم و هول هولکی شد بابت غلط املایی هم حرفاتون درسته چون با گوشی تایپ کردم پیش اومد بعدشم ماها که ویراستار و اینجور چیزا نداریم پس غلط املایی پیش میاد بابت اون کسی که گفت یه نوجون جو زده باید بگم اشتباه بهت رسوندن اونقدری سن دارم که جو نگیرتم بعدشم جوونایی که رفتن الان ما رو میبینن وآینده خودشون تو ذهنشون پیدا میشه و خیلی بیشتر از بقیه جیگر داشتن و دارن اون احمد هم که هرچی بگی یا ینویسی کسشر خودشو میگه اونی هم که میگه شب قبل پایگاه بسیج بوده شغل خودشو نسبت میده در آخر هم این یه داستانه و اینکه قرار نیس کاملا واقعی باشه یه جاهایی بنا به خاصیت داستان باید عوض بشه واینکه جای خونه دوست و خواهرش عوض شده بذارین به کم حواسی من دمتون گرم که خوندین ولی احمد دهنت سرویس تمام داستانها رو میخونی و سر آخر کسشر خودتو میگی
دوست نویسنده خوب و خالی بندم از اینکه انقدر ناراحت هستی که داستان تخیلی مینویسی تا ناراحتی خودت و کم کنی درک میکنم اما چرا بشکلی نمینویسی که قابل باور بشه .کجا دیدی زنی بیاد بخاطر مشکلات جنسی با کاسب محل روی هم بریزه اونم در این شرایطی که شوهرش اونطوری و کاسب اینطوری باشه و بدون هیچ ترسی بیاذ با کاسب سکس کنه و خودش و در حد یک جنده بی ارزش پایین بیاره وسط سکس بگه آره کون و اینطوری میکنند نه مثل اون دم موشی که … ؟ هیچ وقت زنی و که شوهر داره نمیشه دید که اینطور تابلو وارد رابطه بشود و به شریک جنسی خودش وسط سکس اینطوری حرف بزنه اونم زنی که میگی عاشق تو شده . اگر عاشق شده چرا باید جوری رفتار کنه که تو به چشم جنده و روسپی نگاهش کنی ؟ قطعا بشکلی رفتار میکنه که معشوق اونو زن خوبی بدونه نه یک فاحشه که اسیر و در بدر کیر کاسب محله هست . نمیدونم متوجه منظورم شدی یا نه . خیلی این داستانها بی ارزش و غیر طبیعی شده ، آنهم در حدی کم ارزش که نمیشود باورش کرد . تابلو بود در حدی که واقعا نتونستم تا آخرش بخونم . ما در ایران زندگی میکنیم و فرهنگ حاکم بر جامعه را هم میشناسیم، شاید بچه های کم سن و سال باور کنند اما قطعا کسانی که در سن بالای ۲۵ یا ۳۰ ساله به بالا متوجه یک داستان فاقد ارزش های معمول هست . موفق باشید
داداش اینکه از بسیجی و سپاهی کسکش متنفر باشه منم هستم ولی خدایی داستان مینویسی و میخوای بگی واقعیت داره یه ذره دقت کن مثلاً قرار بود خانم با قاسم بره خونه خواهرش و از اونجا به بهانه خونه دوستش جیم بزنه تشریف بیاره خدمت شما و شب بهت سرویس بده ولی طبق حرف شما قاسم خانم رو برده خونه دوستش که با حرفهای اولت نمیخونه.
ضمنن گلم اینهمه تلمبه که شما زدی و ارضا نشدی تیرآهن هم بعد اینهمه عقب جلو کردن خم میشه کیر شما که جای خود داره(حالا با قرص و اسپری یه ذره دیرتر)