آشنایی ناخواسته

1393/02/01

با سلام خدمت همه دوستان
محسن هستم 30 ساله از اهواز و مجرد اولین باری هست که مینویسم .تا حالا میومدم و عکس و داستانهای سکسی رو میخوندم به نظرم گاهی وقتا این سایت خوبه وگاهی نکاتش رو آموزنده میبینم ! بیشتر به خود طرف برمیگرده .
بگذریم میرم سر داستان خودمون که البته *کاملا واقعی *هستش.
بعداز ظهر تیر 92 تو خونه بودم که گوشیم زنگ خورد و چون شماره ناشناس بود دوست نداشتم ج بدم چون فکر میکردم ممکنه اشتباه گرفته باشه وخودش متوجه میشه و اگه اشتباه نباشه دوباره تماس میگیره که همین طور شد.
بله بفرمایید وقتی این رو گفتم بعد از مکث کوتاهی گفت (صدای یک خانم بود)آقای مددی ؟ گفتم نه اشتباه گرفتید.
و به همین ترتیب تماس قطع شد .
بین حالت خواستن ونخواستن وحس کنجکاوی بودم( آقایون میدونن چی میگم) چون همیشه دوست داشتم یک رابطه با جنس مخالف داشته باشم اما خداییش تا الان هیچ دوست دختری نداشتم و واقعا نمیخوام دنبال این چیزا باشم چون همونطور که همه میدونن هم وقتتت رو ازت میگیره هم از نطر مالی متضرر میشی.
این موضوع گذشت تا حدود 3 روز بعد که دیدم یه پیام واسم از طرف همون خانم اومده بود : سلام کجایی؟ چرا گوشیت در دسترس نیست شاید آدم بخواد خبر مرگش رو بهت بده. نباید بدونم کجایی؟
در حین خوندش بودم که بلافاصله یه پیام دیگه واسم اومد که نوشته بود: میبخشید اشتباهی واسه شما فرستادم.
منم بهش اس دادم که :خواهش میکنم موردی نداره.
ولی یه مقدار کنجکاو شدم و بهش یه اس دیگه دادم که اهل کجا هستید؟ ( از روی شماره موبایلش فهمیدم که باید مال استان … باشه ولی میخواستم خودش بگه) دوستان نمیگم از کجاست تا خدایی نکرده به کسی بر نخوره.
و بهم اس داد : میبخشید جناب من که گفتم اشتباهی فرستادم! منم اس دادم که مرسی از اینکه خودتون تمایلی به آشنایی ندارید و درجوابم اس داد : ممنونم از درک کردنتون بای.
این بار هم گذشت تا اینکه بعد از 2 روز دیگه باز هم اس داد واین بار یه پیام با موضوع تنهایی بود .
من منتظر بودم که بازم بگه اشتباه شده اما تا حدود 10 دقیقه پیام دیگه ای نیومد منم که دیگه خیلی کنجکاو شده بودم بهش اس دادم : انگار باز هم اشتباه شد؟ و اس داد : نظر خودت چیه؟ من : اهل کجا هستید؟ گفت : انگار خیلی دوست داری بدونی از کجام؟؟؟ منم اس دادم : نه دوست ندارم !و خواهش میکنم دیگه اس ندید خداحافظ. که اس داد حالا چرا خداحافظ؟؟؟
دیگه اس ندادم و توی این فکر بودم که انگار اون خیلی بیشتر از من دوست داره با کسی آشنا بشه و تماس گرفتنش هم الکی بوده وصرفا میخواسته با یه آقا رابطه داشته باشه!
از بعداز ظهر که با هم اس دادیم گذشت تا اینکه ساعت حدودا 12 شب بود که باز اس داد شب ب خیر حالتون خوبه؟
من: ممنوم مرسی شب شما هم ب خیر . ( دیر به دیر جواب اس رو میدادم)
حالا چرا اینقد دیر ج میدید؟
دارم TVمیبینم
کدوم شبکه؟
PMC
و اس داد : خوبه آهنگه اگه فیلم بود باید 1 ساعت منتطر ج بودم اگه مایل باشید بیشتر آشنا میشیم؟
و من ج ندادم و واسه چند دقیقه توی اتاق دیگه دنبال یه مدرک میگشتم و وقتی دوبار گوشی رو چک کردم دیدم 2 تا اس داده توی یکی از پیامها نوشته بود: من سارا 23 ساله از استان … شهرستان … متاهل دارای یک پسر 2 ساله. حالا شما خودت رو معرفی کن لطفا. ( چون ج نداده بودم بهش بر خورده بود) یه اس دیگه داده بود: میدونستم فقط قصد داری من روضایع کنی الان هم به نیتت رسیدی! و اومدم منم اس دادم اینطور نیست و کاری داشتم و الان در خدمتتوننم ولی به نظر من اگه حرف بزنیم بهتره.
که اس داد: حرف زدن باعث صمیمیت بیشتر میشه! این بار من به یه جورایی بهم برخورد و گفتم : من که به خودم اطمینان دارم شمارو نمیدونم ؟ ضمنا اگه نمیشه حرف زد پس بهتره اس هم ندیم بای. اس داد :10 دقیقه دیگه میزنگم.تا اینکه تماس گرفت
و گفت شمارت رو چون شبیه شماره دوستم بوده اشتباهی گرفتم از کم کم از خودش هم گفت و اینکه شوهرش از نظر عاطفی اون رو تامین نمیکنه در حالی که هیچ کمبودی ازنطر مالی ندارن ازمن هم پرسید که منم وضعیت خودم رو گفتم و اینکه فعلا بی کارم و تحصیلات دیپلم دارم و توی یک خانواده متوسط بزرگ شدم .اون شب شارژ موبایلش تموم شد و با خط خونه تماس گرفت ( از اینکه به این زودی حاضر شد از خط خونه زنگ بزنه متعجب شدم ) ولی اون خیلی دختر جالب و بی پروایی به نطر میومدو بعد از اینکه گفتم رابطه با زن متاهل درست نیست ناراحت شد و گفت: مگه ما میخواییم چیکار کنیم ؟ هیچ مشکلی هم نداره! و میگفت از اینکه با پسری توی استان دیگه اینجور رابطه پیدا کردم خوشحالم.
منم بهش گفتم اگه کمکی از دستم برمیاد یا اینکه بتونم بات همفکری کنم که به زندگیت برگردی خوشحال میشم. گفت: من 5 ساله ازدواج کردم و خیلی وقته که دیگه از شوهرم نا امید شدم. اون شب تا حدود 4 صبح با هم حرف زدیم .و در طی روز های بعد هم بهم اس میدادیم وگهگاهی حرف میزدیم .
من از اینکه میتونستم از تنهایی در بیام خوشحال بودم اما با زن متاهل ؟ کلا احساس خوبی نداشتم . دیگه بیشتر با هم آشنا شدیم و بهش گفتم مشکل جنسی با شوهرت نداری؟ سرد مزاجه یا گرم؟ تو چطور؟ و گفت من سردم وشوهرم خیلی گرمه!
من فکر میکردم شوهرش سرد باشه ولی شوهرش گرم بود و سارا سرد. البته گفت که چون بهم محبت نمیکنه و بهش میگه که خانمها ناقص العقل ( از خانمهای محترم عذر میخوام )هستن دیگه ازش خوشش نمیاد وبه این دلیل میل جنسیش به شوهرش کم شده . و حاضر نمیشه باهاش رابطه جنسی داشته باشه و این رابطه رو به هرماه و نهایتا ماهی 2 بار رسونده . واگه کنارش مونده به خاطر آینده پسرشه. و میگفت از اینکه باهاش درست برخورد کردم وقصدم راهنماییش بوده تشکر میکرد.
یه شب که با هم حرف میزدم گفت که دلم خیلی ماساژ میخواد امروز به شوهرم گفتم و اون گفت که خسته بوده و نمیتونه وگفت دیگه از شوهرش درخواست نمیکنه چون به غرورش بر میخوره . منم گفتم اتفاقا من ماساژ رو دوست دارم.تا این رو گفتم خیلی خوشحال شد و گفت باید ماساژم بدی ولی من گفتم نمیشه اصرار نکن !بهم گفت ناراحتم کردی اما به خاطر خوبیات عیبی نداره ومن دوستت دارم . از اینکه یه زن بهم محبت میکرد خوشحال بودم ولی اون متاهل بود و شوهرش رو یه دیوار بین خودمون میدیدم . ولی به مرور زمان دیگه نتونستم جلوی شهوتم رو بگیرم و شروع کردیم شبا به سکس تل اون خیلی حشری میشد میگفت در اختیارتم و هرجور بخوای من رو بکن میگفت که اندام خوبی دارم وسایز سینه هام 75 هست ! باسنم خوشگله ولی از عقب نمیدم اما اگه تو بخوای تحمل میکنم از کیرت برام بگو …آب کیرت رو میخورم و… سکسی که حتی توی خواب هم نمیتونید تصورش کنید
چند روز پیش گفت دیگه باید بیای شهر ما اول باید خوب با روغن زیتون ماساژم بدی از نوک پا تا نوک سر حداقل 1 ساعت این کا رو بکنی و بعد سیر با هم سکس کنیم من میخوام هرچی کمبود توی رابطه با شوهرم داشتم رو جبران کنم .
بهش گفتم این رابطه رو نمیتونم ادامه بدم ولی اون قبول نمیکنه ومیگه حداقل باید واسه چند روز بیای پیشم خودم مکان دارم تو تو فکر نباش بزار از هم لذت ببریم !
الان موندم چیکار کنم !!! از یه طرف منم بهش علاقه مند شدم . از طرف دیگه زن شوهر دار؟؟
دوستان خواهش میکنم کمکم کنید من دوست دارم وقتی ازدواج کردم چنین رابطه ای داشته باشم اما الان نمیتونم ازدواج کنم و شهوتم رو نمیتونم کنترل کنم و از استمنا هم بدم میاد . خواهش میکنم کسی توهین نکنه چون من توی خانوادم کسی رو دارم که فوت شده !!
ظمنا فکر نمیکنم اونقد این ماجرا عجیب باشه که بخوام موقعیتی رو به رخ دیگران بکشم.
میبخشید اگه طولانی بود اما کاملا واقعی هست و هنوز هم درگیر این موضوع هستم با تشکر فراوان از شما که این ماجرا رو خوندید منتطر نظراتتون هستم

نوشته: بهنام


👍 0
👎 0
42912 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

416769
2014-04-21 04:07:01 +0430 +0430
NA

همین که گفتی اسمت محسنه آخرش شدی بهنام، نخوندمش

0 ❤️

416770
2014-04-21 05:12:46 +0430 +0430
NA

ک.س کردن پیشکشت! بپا یه وقت نری شهرشون خفتت کنن کون.ت بذارن ;)

0 ❤️