به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آیینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت – سلامی دوباره خواهم داد
می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
با چشم هایم: تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.
“فروغ فرخزاد”
↩ Red Fox S
😂😂😂😅😅😅😅🤦🏻♀️🙋🏻♀️
برو یه دور دیگه بزن ،ایشالله به یه نوایی میرسی😅
من
با تو آغاز میشوم
جوری که انگار
پیش از تو
هرگز نبودهام
شبیهِ دانههایِ اشتیاق
از خاکِ تو سر میزنم
و با تمامِ دهانها
به آفتاب سلام میگویم
و با تنپوشی از جوانههایِ عشق
زیرِ بارانِ عطرِ تو
یک باغِ گلْ ترانه میشوم
بی خزان و بی پایان
هیچ بهاری
چنین دستِ کوچکی ندارد
و هیچ برکهای
ماهیِ چون تو
در من افتادهای!
🌺❤️🍒
#فرهاد_رنجبرراد
👈 برگرفته از کانال “باران دل” در تلگرام: franjbarraad
↩ Red Fox S
همچین میگی انگار عزرائیل دیدی ، برو ،خودتو لوس نکن 😂😝
فروغ فرخزاد بنظرم یه لول از شاعرای دیگه توی اشعار عاشقانه بالاتره حتی از شاملو
من که عاشق این شعرشم
به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ئی ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
بیاای مرد، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را
منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم
بلبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را
بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
لبم با بوسه شیرینش از تو
تنم با بوی عطر آگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو
ولیای مرد، ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است، تنگ است
مگو شعر تو سر تا پا گنه بود
از این ننگ و گنه پیمانهای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانهای ده
کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانیست
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
شبانگاهان که مه میرقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوسها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
بدور افکن حدیث نام، ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
مرا میبخشد آن پروردگاری
که شاعر را، دلی دیوانه داده
بیا بگشای در، تا پرگشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
↩ Poppop.me
من فروغ فرخزاد رو خیلی دوس دارم .
بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
ممنون از کامنت و شعر زیبا 🙏🏼🌷🌷🌷
↩ Violet♤
خواهش میکنم
نظر لطفته. قلمت نویسا و مانا و زیبا
شاعرش دکتر فرهاد رنجبرراد یه زمانی استاد فارسی عمومی ما در دانشگاه بود
زنده و سرزنده باشی
↩ Violet♤
دیرگاهی است دراین تاریکی
رنگ خاموشی بر طرح لب است
بانکی از دور مرا میخواند
لیک ، پاهایم در قیر شب است
↩ Power M
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از من گرفته اند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید
در تکلم کورباش کلمات
چشم های خسته مرا از من گرفته اند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بی باور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زنده باد امید
در تحمل بی تاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفته اند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بی پایان دریا رسیده ام
پس زنده باد امید
در چه کنم های بی رفتن سفر
صبوری سندباد را از من گرفته اند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسیدن به کرانه موعود
توفان های هزار هیولا را طی خواهم کرد
پس زنده باد امید
چراغ ها ، چشم ها ، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته اند
همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند
حتی نومیدی را
پس زنده باد امید
“سید علی صالحی”
↩ Violet♤
امید رو کاری باهاش نداریم،،،،
آرزو،،،
آرزو کجاس؟؟؟؟؟