دوست دارین آلبوم بعدی چی باشه؟
ما زوجیم اگه زوجین بیاین خصوصی
نقل است امام نقی بسیار متواضع بود و از اینکه بعضی از شیعیان در تعریف از ایشان اغراق می کردند ناراحت می شد. روزی صحابه ای نزد ایشان آمد و گفت : “شما خدا هستید.” حضرت اخم کرد و فرمود: “نه، ما برگزیده ترین خلق خدا، دلیل آفرینش آسمان ها و زمین، داناترین و پاک ترین بنده ی خدا، سرور تمامی عالمیان و نور الهی بر زمین هستیم ولی خود خدا نیستیم.”
منبع: تواضع و فروتنی در مکتب اهل بیت، جلد صورتیه
↩ Ehsanarabe
روزی امام نقی در گوشه مسجد نشسته و مشغول شمردن عواید خمس و زکات بود که شخص پریشانی بر ایشان وارد شد. حضرت عبا را روی سکه ها انداخت و فرمود: “جانم؟” شخص گفت: “یابن راسولولا، به فریادم برس. زنم سخت بیمار است، دخترم جهاز ندارد، پسرم را پول ندارم به مکتب بفرستم. صاحب خانه نیز جواب مان کرده است. شما را به خدا راهی نشانم دهید!” حضرت لختی اندیشیده، سپس قلم و خامه را برداشته و مشغول نوشتن “یا من هو…” و پاره ای اراجیف دیگر شدند، سپس آن را به مرد داده و فرمودند: “این دعای ابوالعرعر است، هر صبح پیش از طلوع آفتاب ۳۰۰ بار از روی این بخوان تا گره از کارت گشاده شود.” شخص خر کیف شده، سپاس گفت و راه خروج در پیش گرفت که حضرت فریاد زد: “اگر هم مبلغی به آن صندوق جلوی در بیندازی که زودتر مشکلاتت حل می شود.”
و آن مرد چنین کرد.
نقل است حضرت پوزخندی زده و دوباره مشغول شمردن سکه های طلا شدند.
سیره نقوی، در باب “تا خر هست خر سوار هم هست”