«ازدواج پر منفعت»

1402/05/06

سلام و درود🤠

نام اثر: «ازدواج پر منفعت»
نويسنده:Mr.kiing

خلاصه داستان:
روایت زندگی پسری که با ورود ب دنیای متاهلی وارد ی زندگی پرماجرا و سکسی میشه که هر لحظه اونو ب چالش میکشه….🤩

با آرزوی بهترین ها برای شما🌹

11 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-09-09 00:42:29 +0330 +0330

چیشد قسمت بعدی

0 ❤️

2023-09-13 19:15:40 +0330 +0330

↩ partlaii
باید کونش گزاشت….

1 ❤️

2023-09-13 19:15:52 +0330 +0330

(قسمت هشتم)

میدونستم که من تو انتخابم اشتباه نکردم….
من همه شرایط نگینو پذیرفته بودم و با هرچی خوب یا بدش کنار اومدم که فقط اون لذت ببره….
اما دیگه اینا از حد و حدود فانتزی گذشته بودن روانی بودن این خانواده کم بلا سرم نیاوردن همشو بخاطر نگینم به جون خریدم اما کاسه صبر منم ی روزی لب ریز میشه دیگه نمیشه؟؟؟؟
و خب من با همه این شرایطی که پیش امد نگینو جدا از خانوادش میدونم و هنوزم عاشقانه دوستش داشتم
برای من گفتنش هم سخت بود ترس از دست دادنش ترس نبودنش اما برای حفظ زندگی و ارامش روح و روانمون فقط ی انتخاب داشت من یا خانوادش؟؟؟؟
همون لحظه ازش جواب نخاستم چون جفتمون شرایط ذهنی نا ارامی داشتیم در اون لحظه و خب تصمیم گیری در چنین شرایطی درست نبود برا همین تنهاش گذاشتم و‌ خودم زدم ب دل جاده تا هم من کمی اروم بشم و‌ هم نگین وقت داشته باشه فکر کنه و تصمیم بگیره….
بعد از حدود سه چهار روز بهم پيام داد كه بايد صحبت كنيم بيا خونه….
منم با ذهني آشوب و دلي پر از استرس راهي شدم كه ببينم چي ميشه اخر اوضاع احوال اين زندگي ما….
چي فكر ميكرديم چي شد….اصلا ي سكس مگه چقدر ارزش داره؟؟؟؟ب نظرم خيلي چيزاي مهم تري از سكس هست اما خب زور شهوت انگاري هميشه بيشتر بوده و خار و مادره همرو از دم گاييده مرد و زنم نداره همرو خشك خشك از كونم گاييده….
جلوي درب واحدمون ك رسيدم ديدم درو برام نيم لا باز كرده و بوي غذاشم كه كل ساختمونو برداشته بود….
وارد خونه كه شدم ديدم نگين تو اشپزخونس و منو ك ديد با لبخند و ذوق سلام كرد و اومد ب استقبالم وقتي بهم رسيد اول چند ثانيه زول زد ب چشمام و بعد ي بوس از لبم گرفت و منم كه گيج از كاراش عكس العمل خاصي نداشتم اما منم با لبخند و مهرباني جوابشو ميدادم بعد از بوسه گرمش كه ب لبانم زد گفت تا بري ي دوش بگيري بياي غذا حاضره….
بدون حرفي اينبار من پيش قدم شدم و ي بوسه ب لباش زدم و راهي حمام شدم….
از اونجايي كه خانوم خانوما حسابي ب خودش رسيده بود احتمال دادم خبرايي باشه برا همين كير و خايرو ي صفايي دادم و يكمم باز زير دوش فكر كردم اما مغزم انگاري ارور داده بود ديگه كار نميكرد و گفتم اصلا كص خارش بادا باد هرچي شد شد….
كيرم انگاري بد جوري بوي كص ب مشامش خورده بود و بي جنبه قد علم كرده بود و هر لحظه ممكن بود شق درد امونمو ببره….
برا همين ترجيح دادم جاي غذا اول نگينو بخورم….
وقتي كون لخت با كير شق از اتاق اومدم بيرون دوهزاري نگين هم اوفتاد كه چه خبره و وقتي برق شهوتو تو نگاهم ديد بازيش گرفت و از دستم فرار ميكرد اما ي گرگ تشنه هميشه خوب شكار ميكنه طولي نكشيد كه نگين بر دوش راهي اتاق شدم و پرتش كردم رو تخت….
لباساشو با شدت هرچه تمام تو تنش جر دادم و با ي گاز نسبتا محكم ب استقبال سينه هاي سفت و ابدارش رفتم انقدر خوردم و خوردم تا حسابي قرمز و خون مرده شد….
اين وسط صداي اه و ناله نگين هم بدتر روانيم ميكرد….
حسابي كه سير ممه شدم رفتم يكم سراغ گردن و لاله گوشش بعدم با ي لب طولاني و بوسه هاي اتشينم رفتم ب سمت دروازه بهشت….
اخ كه من ميمردم براي اين كص و كون زيبا….
اصلا ب قدري زيبا بود كه ادم دلش ميخاست صب تا شب فقط بشينه تماشا كنه اخ قلبم……
زبونمو كشيدم لاي شيار كص خيس و داغش….
ي اهي از لذت سر داد و منم باز براي بار دوم سوم چهارم و….زبونمو لاي شيار كصش بالا و پايين ميكردم لبه هاي كوچولو و برجسته كصشو ب دهان گرفته و ميك با فشاري ميزدم….نگين موهامو چنگ زده بود سرمو با دستشاش ب كصش فشار ميداد….
هرچي ميخوردم سير نميشدم گاهي زبونمو وارد سوراخ داغش ميكردم و در هين خوردن كصش شروع ب انگشت كردن سوراخ زيباي كونش کردم….
اخ كه من ميمردم براي اين كون….هميشه سكسمون با كص شروع ميشد و اخرشم با خالي شدن ابم توي سوراخ كون تموم ميشد….
بعد از اينكه خانوم خانوما يكي دوباري زير زبون ما ارضا شد و حالش جا اومد تازه موتورش روشن شد و پاشد اومد روم و باز لبامون چفت هم شد بعدم رفت پايين و مشغول ساك زدن شد….اين دختر خوب بلد بود منو ديوانه خودش كنه جوري با ناز و عشوه ساك ميزد و با اون چشماي زيباش نگاهم ميكرد كه هر لحظه دوست داشتم با فشار هرچه تمام تر تو دهان گرمش ارضا بشم و حتي بميرم….
حسابي كه سير كير شد اومد روم و خودش كيرمو با سوراخ كصش تنظيم كرد و اروم اروم كيرو تا خايه جا كرد داخل….
اخ كه نگم براتون كص نبود كه انگاري كوره اتيشه گرماش داشت كيرمو ذوب ميكرد مشخص بود نگينم بدجور حشريه چشماشو بسته بود و با تمام جون و دلش داشت رو كيرم سواري ميكرد انقدر ب كارش ادامه داد و داد تا جفتمونو ب اوج رسوند و ي لحظه اصلا انگار همه زمين و زمان و كائنات وايسادن و نگين با ي جيغ خيلي بلند و منم با ي نعره بلندي همزمان باهم ارضا شديم….چند دقيقه اي اصلا انگار دنيا دور سرم ميچرخيد كصش ابي ازم كشيد بي سابقه….
نگينم همونجوري كه كيرم و ابم تو كصش بود ولو شد روم….سكسمون اونقدري زمان نبرد اما لذتش بي نهايت بود جفتمون بدجور عطش همو داشتيم….
اگه اين عشق نيس پس چيه وقتي اينجور قلبمون براي هم ميتپه….
بدون هیچ حرفی تو بغلم بود و منم از ثانیه ب ثانیش برای نوازش و بوسیدنش استفاده میکردم….
کمی که حالمون اومد سره جاش نگین باز پاشد و رفت سراغ کیرم گفتم چیه شیطون بلا بازم دلت میخاد؟؟؟؟
نگين:من كه هميشه دلم تورو ميخاد اما از كون نكردي نوبتي ام باشه نوبت كونمه ميدونم كه براي كردنش لحظه شماري ميكني….
منم با ي جووووووووووووون كشداري حمله ور شدم سمت نگين و با ولع شروع كردم ب خوردم سوراخ كونش و انگشت كردنش……
جوري وحشيانه داشتم كونشو ميخوردم كه نگين ميگفت نترس تموم نميشه همش ماله خودته….
اره كه مال خودمه پس چي فكر كردي جووووون با اسپنك حسابي لپ كونشو سرخ كرده بودم و اماده براي گاييدن….
كيرمو دادم ي ساک پر توف مجلسي زد و منم ي توف انداختم سره سوراخش و كيرمو با ي فشار تا نصف جا كردم توش……كه اه نگين بلند شد و شروع كرد ملافرو چنگ زدن….شهوت امونمو بريده بود با ي فشار ديگه تا خايه كيرمو كردم تو كونش و همون لحظه نگين ي جيق بنفش كشيد و از زيرم پريد بيرون و همينكه كيرم از سوراخش اومد بيرون ناخوداگاه ي گوز بلندي داد و كونشو گرفت و زد زير گريه….
منم كه تازه فهميدم چيكار كردم و چقدر وحشي بازي دراوردم اوفتادم ب ناز كشي و منت كشي خانوم و با كلي نازو بوس دلشو باز ب دست اوردم اما ديگه نزاشت از كون بكنمش دوباره با كصش مشغول شدم و لنگاشو انداختم رو شونم و مشغول تلنبه زدن شدم
حالا نزن كي بزن در انواع و اقسام پوزيشن هاي سامورايي و غير سامورايي كص همسر نازمو گاييدم و براي بار دوم داخل كص خيس و داغش ارضا شدم و بعدش ديگه نفهميدم كي تو بغلش خوابم برد….
بعد از چند ساعت خواب با بوسه هاي عشقم بيدار شدم و برام اب ميوه طبيعي گرفته بود و گفت بخور جون بگيري عشقم غذاهم حاضره تا ي اب ب دست و روت بزني ميزو ميچينم….
ي نگاه بهش كردم گفتم خيلي دوستت دارم….
اونم با لبخند زيباي هميشگيش گفت من بيشتر….
قرار بود صحبت كنيم اما تا الان همه كار كرده بوديم جز صحبت اصلي….
منتظر بودم نگین پیش قدم بشه….اخره شب فضارو رومانتیک و سکسی کرد دوتا دم نوش درست کرد و اومد نشست بغلم یکم خودشو برام لوس کرد و منم نازشو مثل همیشه خریدم و یکم گفتیم خندیدیم
تا دیگه صبرم تموم شد گفتم نگین تصمیمتو گرفتی؟؟؟؟
نگین:اوهوم….
خب نتیجه چیشد پس؟؟؟؟
نگین:یعنی خودت متوجه نشدی؟؟؟؟
من الان مخم خوب کار نمیکنه اذییتم نکن….
نگین:با همه این اتفاقایی که اوفتاد فکر کردی اگه نمیخاستم باهات بمونم الان تو این خونه بودم؟؟؟؟
تو جات تو همین بغله بگو خب….
خب….
نگین:فقط ی مسئله ای هست میدونم برات سخته همه کارو زندگیت تو ایرانه اما اگه بخایم راحت زندگی کنیم باید بریم….
چرا باید بریم؟؟؟؟
نگین:خانوادم با تصمیمی که گرفتیم کنار نمیان و میدونم ک برامون مشکل ساز میشن من بخاطر تو حاضرم قید همه هیچو بزنم ببین همه چیا….
کمی فکر کردم اما هنوز قادر ب پاسخگویی نبودم ی باره جمع کنیم کجا بریم اخه مهاجرت مگه ب همین اسونیاس کونمون تو ممکلت غریب پاره میشه….
درسته اونقدی داشتیم که اونجا ب چه کنم چه کنم نیوفتیم اما بازم سخت بود ولی منم بخاطر نگین حاضر بودم این سختیو ب جون بخرم….
تو مدتی که کارامون ردیف بشه از اذیت و ازار های خانواده نگین بی نصیب نبودیم و هر لحظه دیگه بیشتر مطمئن میشدم که رفتن تصمیم درستی بود که نگین گرفت با هر سختی بود از وطن و مملکتم دل کندم شاید حتی برای همیشه کی میدونه؟؟؟؟هیچکس از فردای خودش خبر نداره من اصلا باورم نمیشد ی روز مسیر زندگیم اینجوری بشه چه کارها که نکردیم چه چیزا که تجربه نکردیم اما تهش هیچی نیس به خدا هیچی نیس….
منو نگین ادمای تنوع طلبی بودیم ادمایی بودیم با فانتزی های زیاد که بیشتر این فانتزی هارو انجام دادیم اما ب نقطه ای رسیدیم که دیدیم هیچی دیگه بهمون حال نمیده فقط همدیگرو میخاستیم انگاری اون روابط ب جای اینکه جدایی بندازه و رابطمونو خراب کنه ی معجزه ای کرده بود که منو نگین ی لحظه بی هم بودنو نمیتونستیم تحمل کنیم….
هیچ زنی دیگه ب چشمم نمیومد بارها برام پیش اومد چقدر زن ها امار دادن اما بی تفاوت فقط ب نگینم و اون دختر کوچولوی توی شکمش که تا چند ماه دیگه ب دنیا میومد فکر میکردم و برای این ارامشی که داشتیم شکر میکردم امیدوارم همینجوری بمونه و اون گذشته سیاه با اینکه کلی ازش فاصله گرفتیم به ایندمون و خاطرات خوبی که داریم میسازیم آسیبی نزنه….
الان تازه بعد از پشت سر گذاشتن سختی های فراوان زندگیمون داشت رنگ و بوی تازه ای میگرفت….
باردار شدن نگین امیده تازه ای ب جفتمون بخشید
مخصوصن تو اون غربت و سختیای سالهای اولش برامون اینجوری شیرین شد….
دیگه هیچی از دنیا نمیخاستم همینکه بتونم خدمت گذار خوبی برای همسر و فرزندم باشم و نزارم اب توی دلشون تکون بخوره مارا بس است….
هیچی بهتر از تعهد و زندگی سالم نیست برای چند لحظه لذت زندگی و آیندتونو بگا ندین….

پایان

5 ❤️

2023-09-13 20:35:38 +0330 +0330

↩ Mr.kiing
نه دیگه این خیلی نامردیه یه کم آسون تر بگیر برا خودت خخخ

1 ❤️

2023-09-13 20:36:02 +0330 +0330

↩ Mr.kiing
خوش برگشتی

2 ❤️

2023-09-13 20:39:19 +0330 +0330

❤️

1 ❤️

2023-09-13 21:14:44 +0330 +0330

↩ Mr.kiing
نظر در مورد خوب یا بد بودن پایان داستانتو می‌سپارم به دوستان ولی من خودم از نیمه کاره ماندن هر چیزی شدید عصبی میشم ممنونم که تمومش کردی

2 ❤️

2023-09-15 13:46:10 +0330 +0330

↩ Nil_sissy
ميدونم….قرار نبود تموم بشه اما دستم به قلم نميرفت ترجيع دادم گرچه با ي پايان بد تمومش كنم….

ممنون از همراهی و نظرت🌹

2 ❤️

2023-09-25 04:09:03 +0330 +0330

💗

0 ❤️

2023-11-01 02:42:21 +0330 +0330

🦅

0 ❤️

2023-11-17 19:41:27 +0330 +0330

👊🏻

0 ❤️

2023-12-06 23:00:00 +0330 +0330

😈

0 ❤️

2023-12-10 01:00:17 +0330 +0330

🤟🏻

0 ❤️

2023-12-13 16:32:52 +0330 +0330

😍

0 ❤️

2024-01-02 17:08:14 +0330 +0330

🌹

0 ❤️

2024-01-06 19:38:03 +0330 +0330

💥

0 ❤️

2024-01-11 02:52:12 +0330 +0330

😈

0 ❤️

2024-01-14 21:12:32 +0330 +0330

💕

0 ❤️

2024-02-14 03:44:42 +0330 +0330

💙

0 ❤️

2024-02-25 21:42:42 +0330 +0330

💕

0 ❤️

2024-03-20 06:24:33 +0330 +0330

💗

0 ❤️

2024-03-29 14:47:31 +0330 +0330

💕

0 ❤️

2024-04-01 23:05:42 +0330 +0330

😈

0 ❤️

2024-04-11 11:04:30 +0330 +0330

👌🏻

0 ❤️

2024-04-21 23:55:10 +0330 +0330

😈

0 ❤️

2024-05-02 02:20:42 +0330 +0330

💕

0 ❤️

2024-05-14 02:29:08 +0330 +0330

😘

0 ❤️






تاپیک‌های داغ





‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «