پارک نیرنگ

1403/02/02

در پارک قدیمی میهن نشسته‌ام، روی ان نیمکت ابی اسمانی که رنگ از سرو رویش رفته است، به وقت همان عادت های قدیمی، که مرا در دم خروس خوان به اینجا میکشاند، انگار دیگر مجبورم برای همیشه به این پارک عادت کنم
انطرف تر در نیمکتی دیگر، ننه مریم، همسایه قدیمی من نشسته است
مانند همیشه کتاب «زمان راز داری» را به پهلو گرفته و درحال خورد کردن گوشت انسان برای حیوانات است، میگویند که ننه مریم… نه البته کسی این ها را نمیگوید
من خودم پی برده‌ام که او همسر خودش را کشته است، او از ان بیوه‌ دوهزاریاس
که با ان چهره‌ای مهربان و چروکیده‌اش
من و تورا گول میزند، شک ندارم از پشت اون عینک ورقلمبیدش به این مردم میخندد
مثل همه‌ای روز هایی که زوزه‌ای قهه قهه هایش به در خانه ما میرسد
انطرف خیابان، قصاب باشی محله
کیسه اشغال حیون مرده را که تمیز کردن داخل جوب میندازد، دلیل اصلی نجاست و کثافت این محل همین سیبیل کجو کوله با ان پشم هایی است که از سینش زده بیرون
این پشم هارو میتونین از لای گوشتایی که از قصاب باشی میگیرین هم پیدا کنین
یه حرف هایی هم هست که از ننه مریم شندیدم که میگفت
قصاب باشی محل گوشتاشو به شیره و انواع دخانیات با دستور سِری خودش میخوابونه که اینطوری ادمای محلو به خودش معتاد کرده،
من یکی باید خوشحال باشم که گوشت دوست ندارم، نه این که منتنفر باشم
بخاطر حرف های ننه مریمه
چند دقیقه مشغول نگاه کردن به گربه های محل که جلو قصابی صف کشیدن میشم تا این که رفتگر‌ محل شیفتش رو عوض میکنه و سر میرسه
او همیشه با قصابی محل مشکل داره
اما به روی خودش نیاورده
صداش فقط به پرده‌ای نازک من میرسه که از بوی تخمی جوب های این محل شکایت میکنه، رفتگر‌ بدبخت ما از هفت پشتش بوی‌ تریاک هم میده، او‌ همچنین وضیفه مواد رسونی به تک تک جون و ناجون این محل رو داره، حتی قصاب باشی
وگرنه سفره نازکو تنگش با اون زن غرغرو چاقی که داره پر نمیشه
در همین حین عاطفه درحال دویدن است،
شاید بپرسی عاطفه کیست؟ عاطفه را باید از تک تک پسران محل پرسید
اونا بهتر از من میشناسند
حتی قصاب باشی، باید بگویم عامل اصلی طلاق قصاب باشی از زنش هم ایشون است
مگر میشود هیچ محلی، هیچ پارکی بدون فاحشه بماند؟ هرگز!
قصاب باشی فریاد میزند و از عاطفه میپرسد کی گوشتی که اماده کرده است را میبرد، منظورش را من میگیرم
اما عاطفه هیچ اهمیتی نمیدهد، انگار گوشِ شندینش را بریده‌اند، او میدود
پرنده هایی که جلو ننه مریم نشسته‌اند با هولو هراس پرمیکشند
و از انطرف تر، شهردار این شهر با ماشین اناری که نمیدونم چند اگزوز داره از راه میرسه
عامل بدبختی همگی محل، عامل بدبختی خشت به خشت این خانه ها
به تازگی قرار است خانه های ما را هم بگیرید و بکوبد تا از انها نمیدانم برجو زهرماری بسازد و فلان درصد سود برای خودش و ما بیاورد
برای همین باید به این پارک نشینی با ننه مریم عادت کنیم
البته ما که زیر این کاغذ بازی ها نمیریم ولی کو سوادو پارتی.
او یعنی شهردار می اید و می ایستد
زنی مسن هم قدو قباره من پیاده میشود
با همان لباس هایی که من پوشیده‌ام
میرود و پیش ننه مریم مینشید
زنی که تا بحال در این محله ندیده بودم
موهای سیاه
با ان دست های پینه بسته
از کجا امده است؟ به چه چیزی فکر میکند؟ دست هایش چرا اینگونه است؟
اینها را که میگویم به یکباره صورتش را رو به من برمیگرداند
انگار صدای درونم را شنیده است، با حالتی از خشم و اضطراب و بدبختی به من نگاه میکند، خشمی مانند قصاب باشی محل
پر دغدغه مانند عاطفه
بدبخت مانند رفتگر
همینطور به من نگاه میکند
که قصاب باشی فریاد میزند و اخ ننه اخ ننه راه میندازد و توجه مرا میدزدد
انگار انگشتش را دوباره بریده
از سنو سالو سیبیلش هم خجالت نمیکشد با این صدای نکره‌اش.
هنگامی که نگاهم را برمیگدانم، ان زن بلند میشود و به سمت من می اید، با همان نگاه ها
می اید و بیم ان چهره‌ به دلم مینشند
بی اختیار بلند میشوم و قدمی رو به عقب میگذارم، هنگامی که او به من رسید
دست هایی که برای نگه داشتن او بالا اورده بودم را کنار میزند و یقه ‌ام را میچسبید، چشمانم چهار کاسه میشود، دست هایش را میگیرم و میفشارم، همچنان خشمگین است
دمی که در ان سرما پس میداد، روی گونه های سرخِ هراسیده‌ای من پخش میشدن
دست هایش به هیچ وجه زنونه نبود
ماند دست های خودم
به‌یکباره شروع کرد به عربده کشیدن
تمام ان کلماتی را که من میگفتم، جار میزد
از پشم های قصابی بگیر تا اگزوز ماشین شهردار
ترس  در ضمیرم ریشه کرده بود، دست هایش را از یقه هایم جدا کردم
و همان که رهایم کرد
رو به پشت
به زمین افتادم
و صدای سوتی که توی سرم میچرخید
اخرین صدا بود بود که خفه شد

نفس نفس زنان از خواب پریدم
وقتی که به خودم امدم دیدم هنوز روی همان نیمکت نشسته‌ام
ننه مریم برای پرنده ها نان خورد میکند،
عاطفه درحال رفتن به مدرسه است
و از ان طرف خیابان قصاب باشی برایم دست احوال پرسی تکان میدهد
جواب قصاب باشی را میدهم
بلند میشوم
و از این پارک میهن
برمیگردم
به سوی خانه خراب شده‌ام
میپرسی خانه‌ام کجاست،
چند چهار راه انطرفتر از پارک میهن
شاید بپرسی پارک میهن کجاست،
هرجا ممکن است، شاید پارک شما
شاید در کتاب ننه مریم
شاید هم فقط در ذهن من

940 👀
5 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-04-21 00:15:00 +0330 +0330

انقدر نوشم که چشمو دلمو زدن
گفتم چند خطشو بندازم اینجا
حالا مهم نیست این مزخرفات پسندیده بشن یا نه

0 ❤️

2024-04-21 08:43:21 +0330 +0330

بسیار عالی و خواندنی👏

1 ❤️

2024-04-21 11:17:34 +0330 +0330

↩ Mandanajoooon
خوشحالم حداقل یه نفر خونده، ممنون

1 ❤️

2024-04-21 12:49:55 +0330 +0330

↩ Timothee19
من دوبار کامل خوندم و واقعا لذت بردم

1 ❤️

2024-04-21 13:57:55 +0330 +0330

خیلی زیبا بود . کابوس یا نگاه کابوس وار

1 ❤️

2024-04-21 15:01:15 +0330 +0330

↩ Mbc1
ترجیحا ادامش ندادم

0 ❤️

2024-04-21 15:01:46 +0330 +0330

↩ Mbc1
ممنون

0 ❤️

2024-04-21 15:02:15 +0330 +0330

↩ Ali1368b1
و بازم سپاس

0 ❤️

2024-04-21 18:05:44 +0330 +0330

مصداق کامل کلمه زیبا

1 ❤️

2024-04-22 00:30:15 +0330 +0330

↩ پسرک01100ساله
ممنون بابت وقتی که گذاشتی♥️

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «