کون مفتی و خوشگل (۱)

1402/11/19

سلام .اسمم فرهاد و برادر بزرگم الان ۳۲سالش و از اوایل بعد خدمت افتاد خط مواد و اعتیاد و همش چند ماه داخل زندان و چند ماه میاد. بیرون و دوباره این مسیر از نو شروع میشه و جدیدا با مواد سفید گرفتنش و ۱۱سال بهش دادن و مادر طاقت نداره و همش دلش میخواد بره ملاقاتش و منم مجبورم شیفت چنج کنم و یه نفر بزارم جا خودم البته فقط واسه ملاقات اگه حضوری باشه و گفتم دلش نشکنه و رفتیم با کلی الافی و بگیر و ببند و اعصاب خوردی دیدم مادر با یه زن هم سن خودش و یه زن دیگه که با اینکه چادر داشت لمبرای کونش تو چشم بود و گرم صحبت بودن و منم اصن بر خلاف فردین متنفرم از این جور محیط ها و رفتم و سلام و احوال پرسی و مامان گف اینا هم مثل ما بچشون بازداشتیه و انصافا دختره که اسمش میزارم سمیه سفید و تپلی بود با قد متوسط و چشمای زاغ و تا منو دیدن و گرم گرفتن و به ماما گفت مادرش ماشااله پسرتون خیلی آقاست و تعریف از خودم نباشه تو چشم همم یجورایی و دخترش هی لبخند میزد به من منم اصن به خاطر جو اونجا حال نگاه کردن بهش نداشتم و انگار اونا چند ساله اینجا اومدن و تقریبا از کل شرایط آگاه بودن و واسه ما توضیح میدادن و منم فقط بفکر این بودم برم بیرون و خانوما باید کلا چادر بپوشند خلاصه اومدن و فردین حال و وضع زیاد خوبی نداشت و یکم سرزنش شد و گفت سریع رسیدین پول بزن به کارتم و بوفه تعطیل میشه و از این چرندیات همیشگی و موقع برگشت دیدم همون دختره و مامانش کنار جاده ایستادن و به اصرار ماما سوارشون کردیم و تقریبا از همون شهری بودن که ما بودیم و گفت لباس گرم باید براشون ببریم و اونجا سردشون میشه و انگار سمیه و مامانش میخواستن دوباره از خونه برگردند و لباس ببرن دم زندان واسه زندانی و مامان هم گفت فرهاد جانم شما هم چندتا لباس بهت میدم ببر واسش فردین و رسیدن خونشون و زیاد محله خوبی نبود ولی بدن سمیه تو چشم بود با مانتو کوتاهش مخصوصا و دل مامان براش سوخت و گفت شما لباس آماده کنین و منم لباس پسرم میارم و ببریم واسشون و کلی تشکر کردن و یه نیم ساعت دیگه با مادر خونشون رسیدیم و زنگش زد و سوار شدن و این سمیه تقریبا ۲۱سالش بود و چشم از من بر نمیداشت و منتظر بود من یه چیز بگم و جواب بده و یجورایی هم کلام بشه باهام و رسیدیم و واسه تحویل لباس گرم باید هفت خان رستم طی میکردی و کلی امضا و کلی اتاق و اصن انگار یه کار ناشد بود و از بس با سمیه رفتیم که من خسته شدم و چون اون باسنش جلوم بود پاهام جون میگرفت و جواب منطقی نگرفتیم و سمیه میگفت خوب شد شما همرام هستین و راحت ترم و رسیدیم در یه اتاق مثل دادیاری بود گمونم و یهو سمیه ایستاد و من از پشت خوردم به باسناش و واای تازه فهمیدم چه گوشتی داره که مثل دمبه نرم پرم و خودش معذرت خواهی کرد و همه به خاطر تیپم فکر میکردن که من وکیلم و سمیه هم موکل منه و بالاخره جواب منطقی نگرفتیم و سمیه گفت مگه امام جمعه یکاری بکنه و فعل بکنهههه اینجوری کش دار گفت و منم ریلکس گفتم بریم پیش مادر و فهمیدن همه تلاشهای ما دوتا زی ثمر بوده و سمیه گف مگه برگه ها ببرم پیش دفتر امام جمعه و مادرش گفت ما تحت پوشش هستیم و دلم سوخت واسشون و گفتم پاشید تا به اتفاق هم بریم و همگی رفتیم و سمیه چادرش گذاشت تو کیفش و با مانتو نشست داخل ماشین و بدن تو پری داشت کون گلابی و گویا نامه اونا موافقت شد . از ما چیزی زیرش ننوشت بود و من خوشم نیومد و اصن داخل نرفتم و از این بابت اعصابم خورد بود و گفتم بیا اینم از کار ثواب ما و ماما گف برسونم خونه نزدیکه و ببرشون و منم قبول کردم و رسوندمشون دم زندان و کلی تشکر کردند و تو دلم گفتم کیرم تو اون کون سکسیت و با لبخند جوابشون دادم و نمیدونم داشتم چی نگاه میکردم تو اینستا و هنوز نرفته بودم ک مادر زنگ زد و گفت اومدی پسرم و به خودم که اومدم دیدم یه ربع اینجا ایستادم و یه دنده عقب گرفتم و یهو تو آینه انگار سمیه رو دیدم ک تنها بود و چند تا بوق زدم اصلا نگاه نکرد و پیاده شدم . دست تکون دادم و یهو اومد سمتم و گفت چرا نرفتین و منتظر اسنپ بودم که گویا مهر دفتر خوانا نبوده و خودش میخواسته ببره از نو مهرش کنه برگه و اصراری نکردم بهش و گفت بیشتر از این مزاحمتون نمیشم و کلی تعارف تیکه پاره کرد و بلاخره راضی شد و نشست عقب و گفتم من عقب راحت نیستم و منتظر حرفم بود و پرید جلو و چادرش در آورد و تو راه یه ربعی بود و هی حرف میزد و گویا دانشگاه میره و پدر ندارن و برادرشون هم که درگیر زندان و گفتم چند سالتون بود و گفت ۲۱و سریع پرسید شما آقای مهندس چند سالتونه ومنم ۲۵ و گفت ازدواج کردین و جا خوردم و گفتم نه خوشبختانه و یکم دلیل و منطقی باهاش حرف زدم و مخش هنگ کرد و ساکت شد و گفتم منتظرت میمونم و به خنده گفتم چادرت یادت رفت و گفت آره ممنون و سریع اومد و شاد و شنگول و لبای صورتی و گوشتی داشت و گفتم رژ نزن به لبات تو این مکان که میری یهو یکی جذبت میشه و سرخ شد و گف نزدم بخدا و دسم بردم بکشم رو لبش و گف ععع و گفتم نخوردمشون ک انگشتم کشیدم ب لبش و لای لباش و عجب نرم و گرم بودن و گفت باور کردین دیگه و دس گذاشتم رو رون پاش و دستم کنار زد و گف من اهلش نیسم و لطفا تمومش کن و یواش سرعتم کم کردم و کنار جاده فرعی رفتم و رنگش عوض شد و گف درست میریم و دوباره رون تپل و نرمش فشار دادم و گفتم شاید و روش ازم کج کرد و گفت زنگ میزنم ب پلیس و گفتم سمیه میدونم خودتم دلت میخاااد و اینجا خلوته و زدم کنار و زل زده بود تو صورتم و گف دیر میشه تعطیل میکنن و لپش کشیدم و گفتم همکاری کن حالش ببر ،سخت نگیر امروز این همه اون باسنای گندت جابجا کردم و و گف بخدا من کاری نکردم و مادر زادی بزرگن و رونش فشار میدادم و پاهاش سفت کرده بود ب هم دست چپم و بردم و کیرم حسابی مالیدم و گفت میرم شکایتت میکنم و میری زندان …دوسداری سابقه دار بشی و محلش نذاشتم سینشو گرفتم و داد زد نکننن هر چی با زبون خوش. باهات حرف میزنم مرتیکه. ک گفت زدم زیر گوشش و سرش کشیدم سمت خودم و پشت گردنش گرفتم و کشیدم سمت کیرم و گفت توروخدا نه و زد زیر گریه و گفتم کلا ده دیقه میشه همش و از آینه می پاییدم کسی رد نشه و انگار شانسم گفته بود و خبری نبود و کیرم کشیدم بیرون و گفتم بجنب دیگه و زل زده بود به کیرم و گفت چیکار کنم و بزار دهنت دیگه و هی سینشو فشار میدادم محکم و شالش کامل کشیدم و دستشو حلقه کردم دور کیر ۱۸سانتیم و گف سینمو چنگ نزن استرس میگیرم و انگار گریش. قطع شده سریع و دگمه مانتو باز کردم و جاکتش دادم بالا و به زوری دسم رسوندم ب سینه نرم و هشتاد بود شاید ومشغول فشار دادن و لمس سینش بودم حس کردم سر کیرم کرد دهنش و گرمی و خیسی لباش روش حس کردم و بدنم مور مور شد و گفتم دندون نزن و بخورش و سرش فشار دادم پایین یهو یه عق زد و نگام کرد و گف بوخدا بار اولمه و دلم واسش سوخت و گفت نمیتونم خیلی بزرگه و دستم از سرش برداشتم و شیشه هام که کلا دودی بود تنها شانسم بود و مانتوشو کشیدم بالا و کون بزرگش ب زور جاشده بود داخل یه شلوار لی مشکی و یکم فشارش دادم و هی آی آی میکرد با هر فشارم و یواش کیرم میخورد و میکرد دهنش و دستشبرد و بیضه هام گرفت و گفت ووووی و خواستم دسم بکنم تو شلوارش از بس کیپ بود نرفت و گفتم باز کن دکمشو و دسش برد و از زیر باز کرد و گف تورو خدا من هنوز دخترم و شکمم بوس کرد و و کمربندشم باز کرد و کامل صندلیم تخت کردم و گفتم بیا بقلم و ب زحمت بقلش کردم و تقریبا هفتاد کیلویی میشد و روش نمیشد بخابه روم وگفتم سینتو بزار دهنم و گف ننن دیگه و خودم دوتا دگمه از مانتو دوباره باز کردم و گف آرووم خو و خودش تاپش داد بالا و گف کدوم و دوتاش از سوتین انداختم بیرووون و گفتم جووون سینشو دندون گرفتم و چشمش بست و گف خیلی نامردی و گفتم بزاار دهنم دیگه و مث بچه که میخوان شیر بدن خودش گذاشت دهنم و گف جان سمیه گاز نگیر و لپم ناز کرد و منم شلوارش به زحمت کشیدم پایین و کون نرمش میمالیدم و و دسم بردم زیر شرتش و گفت به جلوم دست نزن و و گفتم یه لحظه بلند شو بزارمش بین رونات و بلند شد و با دوتا دستم شرتش محکم کشیدم پایین و کیرم گرفت و گفت بد بختم نکن بزار دوست بمونیم و گفتم فقط لا پایی میزنم و شلوار و شرت خودمم کشیدم پایین تر و گف مراقب باشششو خودش کیرم گرفت و گذاشت بین روناش و داغ و نرم بود و گفت تکون نده و زل زد تو چشماام و لباش داغ کرد رو لباام و بدون حرکت فهمیدم لرزید و آب کصش رو بدنم حس کردم و هی دستم لا چاک کونش بالا و پایین میکردم و انگار تو بقلم خاب بود و کامل خودش سپرده بود بهم و و با زحمت بلندش کردم و خجالت میکشید و دسش رو صورتش بود و گفتم بلند شو و رفت سمت صندلی شاگرد و چشمم خورد به اون کونشو رفتم سمتش و گف نمیتونم دیگه و شلوارش کشید بالا و اهرم صندلی کشیدم و با زور وزن خودم خابیدم روش و گفتم عزیزم من نشدم هنوز و گفت ی تایم دیگع بیا خونمون …قول میدم اصن و به شکمش کردم و گفتم بخاطر این کون اینقد امروز در خدمتت بودم و گفت ننن نمیتونم خو بفهم و و مانتوش کشیدم بالا تا سفیدی کمرش زد بیرون و و گفتم بکشش پایین دیگه اینو الان نکنم از دسم رفته و و دسم بردم و از زیر سینش گرفتم و و گف فقط زوود و شلوار و شرتش با هم کشید پایین و داشتم نگاش میکردم و گفت بکننش دیگه و و خابیدم روش و و با دوتا دسش لاش واسم باز کرد و یه کص بی مو کلوچه ای اون وسط بود و خیس خیس بود و کیرم زدم ب کصش گف آخخخ نزن ب کصم دیگههه و گفتم خیسش کنم فقط و دسش برد و یه تف زد ب انگشتش و کشید لا چاک کونش و و خودمم یه تف آبدار انداختم و گف نریییز شماااو دو باره یه تف زد به نوک انگشتش و با دوتا دسم لای باسنش باز کردم و مالیدش ب سوراخش و گف بزرگه زیاد فشار نده و نوک کیرم چند بار کشیدم شیار کونش و گذاشتم دم سوراخش و با یه فشاار سرش رفت تو و گفتمم جنده اینکه گشادش کردن و گف من نیستم و حرف دهنت بفهم و خودم با خیار یا هویج و هی یواش جلو و عقب کردم و تقریبا نصف کیرم داخل زود و دیدم خیلی دردش گرفته و با چند تا تلمبه محکم تموم آبم ریختم رو کمرش و چاک کونش و افتادم روش و از پشت لپشو و بعدش لبش گاااز گرفتم 💋

نوشته: فرهاد


👍 8
👎 20
24801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

970113
2024-02-09 00:51:57 +0330 +0330

فرهاد جقی تو چاقال موتور رکس هم تو عمرت ندیدی از بس از مستراح دهات جنس گرفتی نمیدونی اصلا دنیا دست کی هستش ماشین و شیشه دودی رو از کجات دراوردی کم جق بزن برات خوب نیست

1 ❤️

970120
2024-02-09 01:18:46 +0330 +0330

یعنی محتویات داخل کون سمیه تو داستان نوشتنت

1 ❤️

970264
2024-02-09 21:36:25 +0330 +0330

سه چهار خط آخرت ترکوند…قشنگ معلومه دیگه اوند 😀

0 ❤️

970266
2024-02-09 21:54:39 +0330 +0330

اگه همچین ادمایی گیر من بیوفتن کاری میکنم از داشتن کیر ابراز پشیماتی کنند
اگه داستانت واقعی باشه عاخه حرومزاده خفت کردن اون بدبخت چه امتیازی برات داشته ننه کونده

1 ❤️

970294
2024-02-10 00:58:53 +0330 +0330

واقعا نویسنده دلسوز شمایی🤣
هر چهارتا خط: دلم سوخت
عالی بود

0 ❤️

970325
2024-02-10 02:24:40 +0330 +0330

کیری ترین داستانی ک خوندم

0 ❤️

970327
2024-02-10 02:49:08 +0330 +0330

اصل داستان:
وقتی میره برای ملاقات برادرش، اصلان پالان که خرحشر بود، می‌بیندش و با زد و بندی که با مامورا داشت، می‌کشوندش تو بند خودش و از کون سفید، نرم، پنبه‌ای، تاقچه‌ای و بزرگ بی‌موی فرهاد جلوی چشم برادرش استفاده‌ی کامل رو می‌بره و طبق همون زد و بند، ترتیب ملاقات روزی سه‌بار رو میده تا زندونی‌های عزب هم بتونن ازین نعمت، بهره ببرن.
الان سالهاس که برادر فرهاد آزاد شده، حکم آزادی اصلان هم اومده، ولی اصلان به عشق کون فرهاد، هنوز زندانه!!
تمام سه‌پایه‌های بلندگوهای تمام سالن‌های عروسی حواله‌ت بادا ابله الدنگ گشاد متوهّم خالی‌بند!!

0 ❤️