من و آقای عجیب! (۱)

1402/10/25

پارت اول:

کف دستام از استرس عرق کرده بود. واسه امروز یه عالمه فانتزی داشتم اما حالا که خودمو اینجا می‌دیدم، ترس و اضطرابی که این همه مدت سعی در سرکوبش داشتم خودش رو نشون می‌داد. طوری بی‌حرف نشسته بودم و به فرش سفید-طوسی نگاه می‌کردم که انگار اون منِ کنجکاو و شیطون اصلا وجود نداشت.
بالاخره آقا(!) اومد. سرمو بالا گرفتم و از جام بلند شدم، اما نگاه خیره و اخم های درهم رو تاب نیاوردم و به یقه‌ی لباسش چشم دوختم. روی مبل نشست و رو به منی که چیزی نمونده بود از هیجان و انتظار زیاد از حال برم، گفت:

  • تو اتاق کنار آشپزخونه آماده باش. وسایلات رو بذار تو کمد.
    خشک و جدی بود، حس می‌کردم رئیسمه و داره بهم دستور میده. دسته‌ی کیفم رو چنگ زدم و یکم بلندتر از زمزمه جواب دادم:
  • بله آقا.
    در اتاق رو باز کردم. فضای تیره‌ای داشت و نبودن پنجره اون رو تشدید می‌کرد. به سمت کمد جمع و جور ساده‌ای که انتهای اتاق قرار داشت رفتم و در همون حال دکمه‌های مانتوم رو باز کردم. آخرین تیکه‌ی لباس رو هم از تنم در آوردم و مردد به تنها چیزی که توی کمد بود نگاه کردم. یه شورت توری مشکی!
    با صدایی که از بیرون اومد، سریع اون رو پام کردم و روی تخت نشستم. از بی‌نظمی و کثیفی متنفر بود و من دوست نداشتم خط قرمزهاش رو زیر پا بزارم. بالاخره تو چهارچوب در ظاهر شد و با مکث کوتاهی جلو اومد. صدای قدم‌هاش نفس‌هام رو به شماره می‌انداخت.
    کشوی پاتختی رو باز کرد و چند تا وسیله در آورد.
  • بخواب، رو کمر.
    بدون وقت تلف کردن کاری که خواست رو انجام دادم. کمی بعد با چشم‌بند بالای سرم بود. ترسیده نیم‌خیز شدم:
  • آ…آقا!
    اخم کرد:
  • هیس!
    صداش اینقدر محکم بود که ناخودآگاه دراز بکشم و اون چشم‌بند رو به چشمام بزنه. نباید اعتراض می‌کردم اما اینکه دفعه‌ی اول چشمام بسته باشه و چیزی نبینم، همه‌ی احساساتم رو به نهایت خودش می‌رسوند.
    صدای خش‌خشی اومد و بعد از چند دقیقه تخت پایین رفت و سنگینی تنش رو کنارم حس کردم.
    با دست پام رو اونقدری باز کرد که به راحتی بتونه بینش بشینه. لمس دست‌های داغ و بزرگش با تن یخ‌زده‌م لرزی به تنم نشوند و باعث شد صدای نفس‌هام بلندتر از حد معمول بشه.
  • حرف نمی‌زنی، فقط آه و ناله.
    حرکت دست‌هاش مغزمو خاموش کرده بود که جوابی به حرفش ندادم و روی سر انگشتای سوزنده‌ای که حرکتشون رو از گردنم شروع کرده بودن و خیلی آروم از وسط سینه‌م پایین می‌رفتن، تمرکز کردم. کم‌کم تنم از حالت انقباض در اومد و لذت عجیبی تو شکمم پیچید.
    دستش لحظه به لحظه پایین‌تر می‌رفت و دقیقا وقتی که منتظر بودم شورت رو کنار بزنه و بین پام رو لمس کنه، مسیرش منحرف شد. آروم داخل رونم رو لمس کرد، پایین‌تر، بالاتر، زیر شکمم، روی پام و… و هربار تا نزدیکی کُسم می‌رسید اما لمسش نمی‌کرد. یکم تنمو بالا کشیدم و نفس حبس شدمو آزاد کردم. می‌خواستم جیغ بزنم تمومش کن که یهو شورت رو تو تنم پاره کرد و گرمی دستاش رو روی کُسم حس کردم.
    آه بلندی کشیدم و سرم رو به تخت فشردم. وقتی حرکت دستش رو تندتر کرد، ناخواسته پاهام رو بستم که انگشتش رو فرستاد داخل. خیس بودم، اونقدری که هیچ درد و سوزشی رو حس نکنم و فقط بیشتر بخوام. حرکاتش به طرز بدی آروم و باحوصله بود و فقط من رو حشری‌تر و بی‌تاب‌تر می‌کرد.
    یه انگشت دیگه رو فرستاد داخل و این‌بار محکم‌تر و سریع‌تر عقب و جلو کرد. دیوونه کننده بود، می‌خواستم از لذت بمیرم. سرمو به طرفین تکون دادم و ناله‌هامو رها کردم. حرکت انگشتاش توی کُسم و داغی نفس‌هاش که روی شکم و سینه‌م خالی می‌شد، من رو تا مرز ارضا شدن می‌برد. سرعت دستاش رو بیشتر کرد. بی‌محابا آه می‌کشیدم و رو تختی رو تو دستم فشار می‌دادم و چیزی به ارضا شدنم نمونده بود که دستش رو برداشت.
    جیغ کشیدم:
  • نههه.
    دست خیسش رو با سینه‌م پاک کرد و بدون مقدمه نوک سینه‌م رو بین انگشتاش فشرد. آه عمیقی کشیدم که سیلی نسبتا محکمی روی ممه‌هام زد و بعد روی تنم خم شد و پوست گردنم رو بین دندوناش گرفت. درد کمی داشت و اونقدر حشری کننده بود که سرم رو به عقب ببرم و دستام رو روی تن لختش بذارم.
    با دستش ممه‌هام رو محکم گرفته بود و نوکش رو می‌پیچوند.
    چنان لذتی تو وجودم پیچید که تنش رو چنگ زدم. سرش رو برداشت و با دستش، دستام رو بالای سرم قفل کرد.
    راضی از این قدرت نماییش آه کشیدم که با اون یکی دستش دوباره کُسم رو مالید و انگشتاش رو داخلم فرو کرد. ناله‌هام عمیق‌تر شد و اون هم دستش رو سریع‌تر حرکت داد که کمرم رو یکم بلند کردم و با جیغ بلندی ارضا شدم. چند ثانیه بعد دستش رو برداشت و خیسیش رو با تنم پاک کرد.
    هنوز آروم نشده بودم که چشم بندمو باز کرد. چند بار چشمام رو باز و بسته کردم تا تاریش از بین بره. شلوار پاش بود اما بالا‌تنه‌ش لخت. موهای تنش نه اونقدر زیاد بود که حالت به‌هم بخوره و نه اونقدر کم که دیده نشه. بدن زیبایی داشت و از همه جذاب‌تر تتوی روی انگشتای دستش بود. از فکر اینکه این انگشتا روی کسم بوده و با آب من خیس شده، با لذت پام رو به هم فشردم.
    بالاخره سکوت بینمون رو با صدای جذابش شکست:
  • بی‌تجربه‌ای، با چند نفر بودی؟
    فکر نمی‌کردم کارش به این زودی تموم شه و توی ذوقم خورده بود. سرم رو به چپ و راست تکون دادم:
  • هیچکس.
    مستقیم و با اخم به چشمام نگاه کرد.
  • گفتی باکره نیستی!
    لبم رو گزیدم، آدم خجالتی نبودم اما در مقابل این آدم… با صدایی که مطمئن نبودم به گوشش برسه، گفتم:
  • خودم… دیلدو.
    ابروهاش بالا پرید و چند ثانیه به منی که صدام لرز نامحسوسی داشت نگاه کرد. از تخت بلند شد و همونطور که از اتاق خارج می‌شد، گفت:
  • تو حمام حوله‌ی تمیز هست. روبه‌روی همین اتاق.
    شوکه به جای خالیش نگاه کردم. اون فقط منو ارضا کرده بود و حالا می‌گفت برم حمام. تحریکش نکرده بودم؟ ناراحت بلند شدم و بدون پوشیدن چیزی به سمت جایی که گفت حمامه، رفتم.
    دوست نداشتم رابطه‌مون، شروع نشده تموم شه. همون تایپ شخصیتی که دوست داشتم. همون آدمی که همیشه می‌خواستم و بعد از مدت‌ها پیداش کرده بودم.
    زیر دوش به این فکر می‌کردم که چه کاری رو باید انجام می‌دادم که ندادم؟

[ادامه‌ی این داستان به نظر شما بستگی دارد.]
تو داستان من خبری از خشونت و تحقیر بیش از حد و تابو شکنی نیست. اما روند عادی رو هم در پی نداره. اگه موافق ادامه هستید، حمایت کنید.

نوشته: خانمِ کاف


👍 24
👎 6
25301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

966852
2024-01-15 23:51:32 +0330 +0330

👍👍

0 ❤️

966868
2024-01-16 00:21:14 +0330 +0330

جزییات جالبی داشت ولی خب خیلی کوتاه بود. شخصیتها هم خیلی تیپیکال و تکراری انتخاب شدن. تغییر توی این موارد کمک میکنه به داستانت. متانسیل بدی نداره. یه حدی قصه و داستان میتونه باشه

0 ❤️

966869
2024-01-16 00:23:11 +0330 +0330

ادا تنگ هارو در نیار،ادامه بده.

0 ❤️

966905
2024-01-16 03:26:40 +0330 +0330

کوتاه بود.

0 ❤️

966937
2024-01-16 13:12:55 +0330 +0330

بنویس
خوب بود

0 ❤️

966944
2024-01-16 15:01:25 +0330 +0330

آنقدر پیام کوتاه نزنید مگه دارید با پاتنرتون جت میکنید داستان بنویسید خلاص کنید

0 ❤️

967009
2024-01-17 00:33:08 +0330 +0330

ینی گرایشِت سابه؟؟؟؟ :)))

1 ❤️

967013
2024-01-17 00:46:58 +0330 +0330

این یک رابطه بی دی اس ام هست
ولی گویا خودت به ندانستن یا تازه آشنا شدن باهاش انداختی
و وانمود کردی یک دامنینت کاملا جدی داری جلوه میدی
اگر اینطوره بهتره بدونی اگر دنبال خشونت در بی دی اس ام نیستی باید تو وانیلا باشی نه سابمیسیو مطیع که تفکرش برای این گذاشته که خطاب به آقا بودن کنه.
داستان بدی نبود اما چند ساله این گرایش بهتر از خود شخص میشناسم پس مراقب داستانی که داری باز نگری میکنی باش

0 ❤️