سلام اقا این این داستان نیست یک خاطره هست حالا هر کی میخاد باور کنه مخاد باور نکنه اسم ها مستعاره من ناصر ۱۹ ساله از مشهد
قد۱۷۵ وزن ۹۰ خوب از خواهرم بگم اسم طاهره سن ۲۷ ساله وزنش هم تقریبا ۹۵ ولی خوش قدو هیکل سفیو ترتمیز ما یک خانواده یه ۷ نفره هستیم پدرم که ۱۰ سال پیش فوت کرده بر اثر تصادف دوتا خواهر و ۴تا برادر با مادرمان. خواهر بزرگ ترم فریده ۳۵سالشه و متاهل این خواهرم که که داستان در مورد ما دوتا هست متاهله و یک بچه ۴ساله داره تقریبا یه ۲۰ روزی میشد که امده بودن به خونه ما البته جا نمونه اون خونش خوده مشهده اومده بودن خونمون بعد خوانواده همه رفته بودن عروسی منو طاهره تنها مونده بودیم پسرش هم خواب بود داشتیم تلویزیون میدیدیم که پیش من دراز کشیده بود بعد من پیشش دراز کشیده بودم دوتامون غرق فیلم دیدن بودیم که وسطای فیلم بود که بهم گفت ناصر یه چیزی میخام میری از مغازه میگیری برام منم گفتم خدایا این چی میخاد فک مکردم میگه چیپسی پفکی ولی گفتم چی میخای گفت دوتا ژیلت برام میگیری؟ یه لحظه جا خوردم همینجوری ماتو مبهوت مونده بودم بعد گفتم که بعد فیلم میرم میگیرم که یهوگفت نع پاشو برو بگیر میخام برم دوش تا مامان اینا نیومدن بعد گفتم پس فیلمو قط کن حالا یا فردا یا پس فردا با هم میبینیم گفت باشع پس بلند شدم رفتم مغازه ژیلتو گرفتم دیدم که لباساشو برداشت رفت سمت حموم بعد ژیلتو که بهش دادم بهم گفت که داداش صدات کنم میای پشتمو لیف بکشی گفتم باشه اقا رفتم یه ۵ دقیقه ای نشستم بعدصدام کرد گفت که بیا پاچه هامو دادم بالا رفتم با شرط قرمز خال خالی پوشیده بود ولی سوتین نپوشیده بودلیفو گرفتم ازش سر پا واستاده بود میخاستم پشتشو لیف بکشم راست واستاده بود اونجوری سخت بود پشتشو لیف بکشم بهش گفتم دوتا دستاتو تکیه بده به دیوار اون جوری که گفتم واستاد اون مدلی که واستاد کیرم راست شد بایه دستم لیف میکشیدم یه یک دقیقه ای که داشتم لیف میکشیدم کیرم راست شده بود یک لحضه خودمو بهش چسبوندم دیدم حرف نزد دوباره بعد چند لحضه خودمو بهش چسبوندم ولی دیرتر جدا شدم یه ۱۰ ثانیه ای میشد بعد با خودم فک کردم گفتم حتما دلش مخاد حرف نمیزنه بعد چند دقیقه پشتشو که شستم بهش گفتم میخای کل بدنتو بشورم یه لحضه برگشت همون جوری که واستاده بود یه نگاه کرد یه لبخن ریز هم زد با سر اشاره کرد که کل بدنشو بشورم همونجوری واستاده بود نشستم پشتش بهش گفتم شرططو در بیارم گفت اگه مزاحمه که در بیار شرطو که از پاش در اوردم بهشت اومد جلو چشام یک کون بزرگ سفید بعد دوتا قمبل هاشو دست کشیدم روش دوتا شو که از هم باز کردم خودشو راست کرد گفت که چه غلطی میکنی بعد گفتم هیچی میخام بشورم بعد گفت از همونجا میخای شروع گفتم چه فرقی میکنه لیفو کشدم بین کونشو شستم بعد گفتم رو تو اینور کن تا جلو پاتو هم بشورم برگشت واویلااا چی میدیدم یه کس تروتمیز تازه موهاشو زده بود دستمو کشیدم روش یه اهی از ته دل کشید فهمیدم که بله خانم حشری تر از منه همونجا کسشو خوردم یه ۵ دقیقه یه بار ارزا شد منم کیرمو در اوردم میخاست ساک بزنه از شانس بده من بچش بیدار شد ازخواب خودشو همونجوری شست سریع رفت بیرون حالا من موندم با یه کیر شق رفتم بیرون بعد ۱۰ دقیقه پسرشو خابوند اومد وه یه دل سیراز کوص کون کردمش اونجا هم دوبار ابش اومد منم ابمو ریختم داخل کونش این بود خاطره ما
نوشته: ناصر
ای جرقی برو جرق تو بزن کیری که برا خواهر آدم راست شه باید برید انداخت جلو سگ بخوره شرور محض. لطفا ننویس خودت بی ارزش میکنی
طفلکی بعد خوابوندن دوباره بچه ودرواقع سکس اصلی رو که باید متن اصلی داستان باشه سانسور کرد چون روخواهرش غیرتیه نخواستن که کسی بره توحسش.
اخه عزیزم شمااومدی داستان سکسی بنویسی اونوقت کل جزئیات رو میگی ازقبلش وقتی رسیدی جایی که باید تازه شروع کنی سروهم کردی،اومد ودل سیر از کس وکون کردمش اونجاهم دوبار ارضاشد.تمام.
ادم واقعا نمیدونه چی بگه.اگر متن خوب باشه حتی سکسی هم نباشه خواننده ارتباط برقرارمیکنه خوشش میاد اما وقتی صرفا درمورد یک اتفاق سکسی خیالی یاواقعی میخوای بنویسی باید دقیق جریان سکس رو توضیح بدی.
دوستان خیلی از داستانها توسط افراد غیر ایرانی نوشته میشه
برای همینه که غلطهای املایی زیاد دارن
حتماً میدونید که صاحب این پیج هیچ نفع مالی از اداره کردنش نداره
پس چه سودی داره براشون؟
تخیل بیشترمیخوردتاخاطره به هرحال خسته نباشی
اونجایی که گفتی میخوای باور کن میخوای باور نکن دیوث زن نود پنج کیلویی کجا خوش قد و قامت و خوش هیکل میشه زن نود پنج کیلویی میشه یه تاپاله غیر از داستان تخمی تخیلی که تعریف کردی که من جا دارا از همین جا بشاشم تو اون داستان پردازی مزخرف ات باید بگم تو ختی سواد هم نداری شورت درسته نه شرط ، یا ارزا کونی ارضا کیر خر تو اون مغزت مگه مجبوری آخه تو جقی که تاحالا کوس ندید همون کوس و کون کیری خواهرت رو ببینی ارضا میشی بعد میگی دل سیر از کوس و کون کردیش جقی ریدم تو این خاطره ات شمشیر نادر تو کونت که اون خانواده شلوغ همه رفتن تو نرفتی تویی که از ژیلت مات و مبهوت شدی چجوری از لیف کشیدن خواهرت دچار بهت و سکته کوس میخانه نشدی کیر تو اون مغز جقیت بره
خوب دوست عزیز دوست داری داستان بنویسی این خوب هست ولی حتی داستان تخیلی نیز باید واقع بینانه بیاد نه اینجوری خیلی مزخرف بود بیشتر مطالعه کن
گرمی جات کم بخور موقع خواب تا اونجا که بچه گریه میمرد خواب بودی بعدش خودت میزدی بخواب که ببینی 🤣🤣🤣
حالا دانا تون چقور کونت گذاشته هااا کونی
وزن ۹۵ خوش قد و هیکل؟؟
ک.ص.ک.ش دختر ۹۵ کیلویی شبیه تانکره کجاش خوش هیکله؟
ناصر اخه؟ناصر مگه ۱۹ساله میشه؟ناصرا کمه کم پنجاه سال رو دارن!!!این داستان دروغه بنظرم
فک کنم اخر داستان ابت اومد دیگه خیلی خلاصه خواستی تموم کنی 🤣🤣🤣
سلام یه خواهر داشتم کردمش خدافظ🤣🤣🤣
داداش این داستان نبود، این بیشتر جمله خبری بود
داشتی یه دستی تایپ میکردی یهو آبت اومد، سه سوته داستانو بستی😁
ارزا ؟؟؟؟