غروب (۱)

1402/03/09

وقت بخیر
وقتی بیستو هفت سالم بود تو کار نصب ماهواره بودم با این که پسر توپر و قدبلند با یه قیافه معمولی بودم اما هیچ وقت توجه کسی رو به خودم جلب نمی کردم حالا مشکل از کجا بود نمیدونم ولی کسی بهم پا نمیداد. گذشت تا این که یه روز برای نصب رفته بودم تو یه خونه تیمی که بعد از نصب ماهواره یکی از دخترا بهم شماره داد و گفت هر وقت کارم داشتی زنگ بزن با این که تا اون تایم هیچ دوست دختر ثابت یا همون پارتنر نداشتم ولی دلم نمیخواست باهاش سکس کنم چون کلا یه ترسی از آدمای که توخونه تیمی بودن داشتم بهتر از اون این بود که اصلا سکس با کاندوم رو دوست نداشتم با این که هراز گاهی به هم پیام میدادیم ولی من مکان مناسبی نداشتم بهش گفته بودم که دختر خوشگلی هستی چون هم پوست خیلی سفیدی داشت هم قد بلند بود تقریبا هم قد خودم ۱۸۵ البته چون پررو بود و زیاده خواه زیاد باهاش کنار نمیومدم تا این که یه روز خودش یه خونه مجردی گرفته بود و به من زنگ زد برا نصب منم رفتم و بعد کلی گرم گرفتن بهم تعارف کرد بمون ولی من چون مهمون داشتم با اینکه خیلی دلم میخواست بمونم نشد و رفتم و پول نصبو ازش نگرفتم
چند روز بعد دوباره بهم زنگ زد و گفت شیر حموم خراب شده میتونی بیای درستش کنی منم به شوخی گفتم برات گرون تموم میشه من توکار شیرآلات نیستم که گفت مشکلی نداره توبیشتر از ۵ دقیقه نمیتونی تلمبه بزنی منم گفتم حله میام منم رفتم.
وقتی وارد خونه شدم بعد از درست کردن شیر همش داشت بهم خیلی ناجور نگاه می کرد کلا حشری شده بودم وقتی بهش گفتم برو برام چای بیار اون گفت نمیارم رفتم سمتش گفتم یعنی نمیاری گفت: نه مثلا میخوای چیکار کنی؟ منو بکنی؟ خوب بکن! با یه لباس راحتی روشن گلدار رو مبل لم داده بود و چون سوتین نپوشیده بود بیشتر حشریم میکرد منم خیلی با جذبه دستمو بردم سمت گلوش محکم گرفتم و گلوشو فشار دادم که چشاش گرد شد بعد شروع کردم به صورت وحشیانه خوردن لباش اونم بدون درنگ شروع کرد خوردن لبام دیگه به هم قفل بودیم و نفهمیدم چه مدلی لباسای همو درآوردیم ومن داشتم از خوردن سینه نوک تیز و صورتیش حال میکردم عطر تنش واقعا محشر بود فکر نمیکردم همچین تیکه ای به همین راحتی گیر من بیفته. اونم دیگه داشت کامل همراهی میکرد و برام ساک میزد منم خیلی دیر به اوج حال سکسی میرسم و هر چی تلاش کرد آبمو بیاره نتونست تا این که یهو در باز شد و یه دختر خوشگل به تمام معنا که مثل فرشته ها بود در اتاق خوابو باز کرد و اومد تو حال. منم چون زاویه دیدم با راهرو اتاق خواب یکی بود کامل هنگ کردم اونم یه هدفون سیم دار گوشش بود بدون لباس وسوتین فقط بایه شلوارک لی آبی کمرنگ که وقتی از جلو آشپزخونه اومد رد بشه باهم چشم تو چشم شدیم و وقتی یه چند ثانیه ای مکث کرد و گفت این دیگه کیه مرجان؟ (مرجان جواب نداد چون آبم اومد تو دهن مرجان)

تازه داستان سکسی از اینجا شروع شد گفتم مرجان این کی بود؟ گفت دختر خالمه.

باورتون نمیشه که چقدر این دختر خوشگل بود همه زیبای های بدنی مرجان رو داشت اما صورتش مثل مرجان سکسی نبود صورتش خیلی خوشکل و دست نیافتنی بود بعد از این که سپیده از سرویس برگشت هرکاری کردم مخشو بزنم نشد و خیلی پکر شدم دیگه سکس و بامرجان ادامه ندادم خودمو زدم به خستگی ولی اصلا خسته نبودم گذشت.

با این که مرجان همه کارای خونشو تقریبا انداخته بود گردن من اما من ناراضی نبودم وهم مرجان یه جورای تخلیم میکرد هم ممکن بود بتونم سپیده رو تور کنم که جور نمیشد.
چون سپیده همه جوره ازم سر بود نمیخواستم هیچ مدلی از دستش بدم و زیاد پافشاری نمیکردم. وقتی دیدم کارم شده آب در هاونگ کوبیدن کلا بیخیال شدم چون نه سکس واژینال با مرجان میتونستم بکنم (از سکس با جنده ها به خاطر زگیل تناسلی میترسم چون کاندوم نمیزنم) نه سپید رو چون پا نمیداد یه مدتی نرفتم خونه مرجان تا این که یه روز عصر داشتم تو خیابون با موتور رد میشدم که دیدم سپیده مثل فشنگ داره مثل میگ میگ از دست چند تا باتوم به دست فرار میکنه منم سریع مسیرو عوض کردم و رفتم تو پیاده رو سوارش کردم و به هزار بدبختی فراریش دادم بعد از این که بردم دم در خونه مرجان وپیادش کردم کلی بهم تعارف کرد که بیا بالا ولی من قبول نکردم و رفتم نیم ساعت بعد دیدم با یه شماره ناشناس پیام اومد. یه امروزو حال کردم بهت بدم شاید فردا نظرم عوض بشه منم تندی جواب دادم شما؟ گفت سپیده. منم گفتم سرکاری؟!؟! گفت نه میخوام لطفی که کردی رو جبران کنم
منم گفتم باشه الان میام. رفتم سراغ یخچال با خوردن موز و یه دونه قرص تاخیری راه افتادم
وقتی رسیدم زنگو زدم درو باز کرد رفتم داخل تا دیدمش بدون این که بخوام درو ببندم فقط بغلش کردم. داشتم شاخ درمی آوردم من بد شانس یهو چی شد شانس بهم رو کرد
بی درنگ رفتم سراغ لباش تا میتونستم میخوردم بعد اونم خیلی حرفه ای زبونمو میمکید خیلی حال میداد رو ابرا بودم خیلی زود رفتم تو خوردن سینه های سفید وبدون موش که یه عطر کاملا سکسی هم زده بود که آدمو دیوونه میکرد انقدر سرپا سینه هاشو خوردم که دیگه نمیتونست سرپا باشه با این که بردمش و به دیوار چسبوندمش ولی باز خیلی شل شده بود و
بلندش کردم و گذاشتمش رو سنگ اوپن آشپزخانه شلوارو شرتشو در اوردم و یهو یه کوسی دیدم که تو فیلم پورنم به زور پیدا میکنی کاملا رنگ روشن بدون حتی یه ذره لبه
وجالبتر از اون شیو شده آماده خوردن. دیگه وقتی شروع کردم به خوردن با این که یه طعم شوری داشت ولی من خیلی وحشیانه میخوردم که نتونست خودشونگه داره وروسنگ اوپن اومد دراز بکشه سرش خورد به تلفن و تلفن افتاد. گفتم همه چی اوکیه گفت نه چون سنگ اوپن یه خورده سرد یود به خاطر زاویه کولر منم بغلش کردم حرکت کردم به طرف اطاق خواب وقتی دروباز کردم دیدم مرجان داره با یه دیلدو ترتیب خودشو میده که سپیده بد خندید به مرجان× منم خندم گرفت که یهو مرجان شروع کرد به فحش دادن که ما بدون توجه به حرفاش شروع کردیم به ادامه کارو سپیده روگذاشتم روتخت بغل مرجان وبه کوس لیسی خودم ادامه دادم که سپیده گفت بسه دیگه بکن توش منم پاشدمو کیرمو با کونش تنظیم کردم که یهو گفت از کون نه منم روم نمیشد بگم بهت اعتماد ندارم که یهو مرجان با این که پشتش به ما بود گفت لفتش نده بابا سپیده تک پره از خدات باشه منم کیرو گذاشتم دم سوراخش و یکم روش بازی کردم که داشت خیلی نرم به خودش میپیچید خیلی آروم کیرمو فرستادم داخل کسش که یه آه خیلی نازی کشید با این که تقریبا راحت رفت تو ولی احساس میکردم بعد چند دقیقه تنگ تر شده نمیدونم شایدم کیرم بزرگ تر شده بود بعداز چند دقیقه تلمبه زدن در حالی که دستام دوطرف بدنش بود خیلی آروم سست شدم بعداز ارضا و افتادم روش. یه خورده لب بازی کردیم و دراز کشیدم بغلش بین مرجان و سپیده که خیلی حال میداد. یه خورده مرجان روهم به زبون گرفتم و یه خورده هم با سپیده لب گرفتم بعد با هم خوابیدیم و یکی دو ساعت بعد رفتم خونه. یکی دوماه از این جریان گذشت. تو خونه ما مامانم با بابام دائم بحث و دعوا میکردن. به مامانم گفتم چی شده؟ گفت بابات بهم خیانت کرده.
من نه این که باور نکنم چون بابام دائم سر کار بود و خیلی وقتا هم که سر کارنبود خونه نبود با این که مامانم از خوشگلی چیزی کم نداشت ولی معلوم بود رابطشون خیلی وقته بگا رفته و با هم سردن. بالاخره یه روز مامانم تلگرام بابامو هک کرد و فهمید خونه اون یکی زنش کجاست. از سرکار که اومدم بهم گفت ماشین باباتو بردار بریم یه جا کار دارم رفتیم اون جایی که مامانم گفت یه خونه نقلی نزدیکای تئاترشهر و بعد از باز شدن در یه خانوم تقریبا هم سن مامانم که خیلی خوشگل و جاافتاده بود و دیدم که انگار هزاران بار دیدمش بعد از یه سری حرفا خانومه مارو دعوت کرد داخل که صدای بحثشونو کسی نشنوه ما که رفتیم داخل مامانم داشت با اون خانوم بحثش بالا می کشید که ناگهان یکی درو با کلید باز کرد یهو همه ساکت شدیم چون همه فکر کردیم بابا امیر اومده که مامانم و زن بابام بعد از دیدن سپیده به بحثشون ادامه دادن و منو سپیده روبه رو هم هنگ کرده بودیم با این که هیچ حرفی حتی سلام بینمون ردوبدل نشد ولی انگار داشتیم با چشمای هم حرف میزدیم. بدنم یهو سرد شد یعنی من خواهر ناتنی خودمو کرده بودم اصلا هنگ هنگ بودم که مامان سپیده بهش گفت به چی زل زدی برو تو اتاقت و بعد چند دقیقه زنه خیلی محترمانه مارو پرت کرد بیرون

ادامه دارد…


👍 20
👎 7
42901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

930530
2023-05-30 02:20:39 +0330 +0330

ازش بپرس چرا فرار میکرد؟
تنها نکته مثبت داستان همین بود که پیچوندی

0 ❤️

930532
2023-05-30 02:20:55 +0330 +0330

این دیگه ته هرچی کصشره کیرم دهنت کصکشه سگ تو پورن قفله ای حرکت

1 ❤️

930534
2023-05-30 02:25:54 +0330 +0330

از جم تی وی ،دانلود کردی داداش

0 ❤️

930564
2023-05-30 06:11:15 +0330 +0330

این داستان لوله کش نصاب

0 ❤️

930593
2023-05-30 08:44:35 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده به نظراتی کسشعر هم توجه نکن

0 ❤️

930633
2023-05-30 16:19:43 +0330 +0330

با سلام خدمت شما

متاسفانه بخاطر اشتباه شما در معرفی خواهر ناتنیتون کلا مشخص هست که خاطره نیست و یک داستان هست ، فقط امیدوارم همین داستان رو هم شسته رفته و با دقت به جزئیات ، زمانبندی درست و در نظر گرفتن اطلاعاتی که قبلا در مورد هر کدوم از شخصیتهای داستانت ارائه دادی روند داستانت ادامه پیدا کنه

اما اشکالات داستانت

اول اینکه هیچ خانواده ای که توی یک شهر باشن اینقدر نمیتونن مخفی کاری کنن که یک برادر و خواهر جوان همدیگه رو بهیچوجه نشناسن
دوم اینکه وقتی پدر شما دوتا یکنفر هست این امکان نداره جنابعالی و خانواده ات اینقدر بچه مثبت باشین و خانواده دیگه بابات اینقدر بی بند وبار و جنده باشه
اگه بابای شما آدم متعصبی باشه برای هر دو خانواده هست و اگر هم بی بندو بار باشه باز مدیر هر دو خانواده هست و طبعا تم دو خانواده حالا ممکنه با یکم اختلاف جزئی ولی یکی هست
شما اگر نویسنده با تجربه ای بودین بجای معرفی اون بعنوان خواهرتون با توجه به متن و ماجرای داستانت بهتر بود اونو دختر زن پدرت از شوهر قبلیش معرفی میکردی اینجوری کاملا باور پذیرتر میتونست باشه

1 ❤️

931146
2023-06-02 12:19:08 +0330 +0330

فقط به دید داستات

0 ❤️