سلام دوستان این داستانی که براتون میخوام بگم به هیچ عنوان توهم یا فانتزی نیست… کاملا واقعیه هرچن برای بعضیا تلخ اما واسه من خوشاینده برای بعضی افراد ناراحت کننده اما برا من عاشقانه…
من اسمم حامده ۱۸ سالمه قد و وزن متوسط دارم اما نسبت به هم سنی های خودم یک مقدار درشت ترم پوستم سفیده چون باشگاه بدنسازی میرم یه مدتم بکس میرفتم هیکلم بد نیست مناسبه… پدرو مادرم از هم جدا شدن اون موقع من ۱۰ سالم بود که پدرم مادرم ترک کرد و به امریکا رفت البته برا مامانم و من اونقدی گذاشت که به چیزی احتیاج پیدا نکنیم پولم برامون میفرسته دیگه مامانمم ازدواج نکرد… چون ارایشگر خیلی خوبی بود مدارکش و گرفت و یک اموزشگاه ارایشگری راه انداخت هم سرگرم بود هم پول خوبی در میاورد… از زیبایی و خوشگلی مامانم بگم اول اینکه نمیخوام مث بعضی ها دروغ سر هم کنم انصافا هم استایلش هم صورتش خوبه مطمئنم جزء اون دسته است که خیابون ببینید هرکس دوست داره باهاش حتی هم صحبت بشه قدش از من کوتاه تره بدنش تو پره اما اصلا چاق نیست پوست سفیدیم داره خلاصه من با مامانم باهم زندگی میکنیم یادمه کوچیک که بودم مامانم میخواست بوسم کنه از لبام بوس میکرد دیگه یه مقدار که بزرگتر شدم لبام و بوس نمیکرد لباسایی که تو خونه میپوشه شاید خیلی لختی نباشه اما یه جورایی تحریک کنندست لباسای تقریبا تنگ میپوشه خط سینش همیشه معلومه پاهاش همیشه شیو کرده مرتب چون ارایشگرم هست به خودش میرسه خلاصه از دیدنش حسابی لذت میبرم تا اینکه دیدم کم کم داره یه حسایی نسبت بهش بهم دست میده
دوست داشتم بدنشو زیر نظر بگیرم جوری که مامانم بعضی وقتا یهو نگام میکرد ببینه دارم بدنشو نگا میکنم یا نه به من خیلی محبت میکرد موهامو نوازش میکرد شوخی زیاد باهام میکنه خیلیم خوش برخورده خنده رو خیلی دوسش دارم… کم کم فکرایی به سرم زد انگار دوست داشتم موقع محبت کردنش بغلش کنم و لمسش کنم و باهاش بخوابم… انگار دوطرف یه حسی داشتیم میخواستیم همو… یه شب میوه برام اورد نشست کنارم انقد نسبت بهش علاقه مند شده بودم حس شهوت بهم دست میداد… دستم و اروم اروم بردم رو پاهاش برگشت یهو گفتم شما انقد سرپاییت پاتون درد نمیگره گفت قررون پسرم بشم که فکر مامانشو نه عزیزم زیاد سرپا نیستم بیشتر میسپارم بجه ها قدیم یاد میدن همینجوری دستم رو ماش بود برنداشتم یکم نوازش کردم نمیدونید چطوری راست کرده بودم پامم انداخته بودم رو هم که معلوم نباشه… اونشب گذشت باز کنار هم بودیم حرف و پیش کشید گفت یادش بخیر بچه بودی رو دست مامان میخوابیدی و این حرفا منم از این حرفش استفاده کردم چند روز بعد بهش گفتم مامان نمیدونم چقد دلم میخواد رو دست بخوابم به شوخی گفتم معلومه از بالشا خودم بهتره گفت بیا میخوایم فیلم ببینیم رو دستم بخواب به خنده گفت من دستمو احتیاج دارما… قلبم مث گنجشک میزد حس عاشقانه نسبت به مامانم با حس شهوت قاطی شده بود یکی از شبکه ها ماهواره و فیلم داشت گذاشتیم و داشتیم نگا میکردیم مامان یهو گفت مگه دلت برا بجه گیات تنگ نشده بیا دیگه… رفتم با لرزه دراز کشیدم دستش و گذاشت زیر سدم وای خدا چه حسی بود بوی عطرش نرمیه دستش موها خوشگلش ارایش مرتب احساس میکردم مامانم زنمه… شروع کردم حرف زدم سرشار از احساس شده بودم
من:مامان انگار دلم برات تنگ شده بود (نگام کرد)
مامان:منکه جایی نبودم همینجام عزیزم
من: نمیدونم فک کنم خیلی دوست دارم
مامان: مطمئن باش من بیشتر دوست دارم
قلبم داشت میکوبید برگشتم سمتش دست راستم و انداختم رو بدنش چیزی نگفت سرشو برگردوند پیونیم و بوس کرد گفتم مامان کاش هنوز بچه بودم گفت چرا گفتم خب اون موقع یه جور دیگه بوسم میکردی یه لبخندی زد دنیا رو سرم خراب شد مطمئن بودم اونم عاشقمه گفتم اایییی خجالتی گفت نه بابا ادم از پسرش که خجالو نمیکشه صورتش یه بوس اروم کردم با لطافت انگار عشق ۱۰۰۰ سالتو میبوسی بعد چند ثانیه بوس بعدی شروع کردم بوسیدن صورتش با حالت خاصی گفت حامد چیکار میکنی گفتم هیچی دارم مامان خوشگلم و بوس میکنم گفت زیادیت میشه ها توجه نکردم بازم چندتا بوس کردم اینبار نزدیکای لبش مث چونه کنار لب خیلی اروم گفت حامد بسه گفتم دوسم نداری؟ گفت نه بابا مگه میشه نداشته باشم… یکم مکث کرد گفتم ناراحتت کردم گفت نه عزیزم راحت باش اینو که گفت خیالم راحت شد دوباره شروع به بوسیدنش کردم اروم اروم نزدیک لبش شدم گفتم مامان خیلی دوست دارم لبمو گذاشتم رو لبای مادرم عشقم به ارومی بوسیدم تو چشام داشت نگاه میکرد دستشو گذاشت رو سرم توازش میکرد با همون نوازشش سرمم اروم اروم فشار اورد به سمت لبش منم شل کردم خودم لبامون رفت رو هم بوسه نبود عشق بود هوس بود زندگی بود اصلا لبه همو میک نزدیم فقط رو هم بود با یه صدوی اروم از هم جدا شد دستش و گذاشت رو کمرم گفت:
+حامد تو خوبی؟؟
_اره مامان از این بهتر نمیش
+چته عزیزم چیه قربونت برم
_هیچی فقط میخوام پیشت باشم
+پیشمی فدات بشم
تو حین این صحبتا بوسه های کوچیک از لب همدیگه میگرفتیم سرم و گذاشت رو سینش نوازش کرد من لبم و رسوندم زه گردن بلوریش اروم بوسیدم لهترین مزه بود گردن مامانم و اروم شروع به بوسیدن کردمبه قفسه سینش رسیدم اروم میبوسیدن دوباره به چشماش خیره شدم لبه سنگین ازش گرفتم همراهیم میکرد خودم و اوردم رو مامانم کانل دیگه روش بودم اون لحظه دلم میخواست اونشب شب عروسیمون بود چه عشقی بهتر از مادر کم کم صداش در اومد ناله های خفیف کیرم مث سنگ شده بود به شکمش و بین پاهاش فشار میاورد زیرم وول میخورد دستش و از رو کمرم برد زیر شلوارکم باسنم و فشار میداد شروع به خوردن گردن کردم قفسه سینش و نقطه به نقطه بوسیدم دستم و به سینش رسوندم سینه های نرم ودرشتش از بالا تابش اوردمش بیرون الماس بود خیلی زیبا بود نوک سینش و بسیدم اروم ناله هاش شدید تر شد قربون صدقم میرفت نوازشم میکرد دست گذاشت پشتش بلندش کردم نشستیملبم رو گردنش بود گوشاش و با اون گوشواره ها ریزش و میخوردم تابش و با لطافت در اوردم دستم رفت پشتس سوتینش و باز کنم سرم و گذاست رو شونش با دستس که رو سرم بود و نوازش میکرد در گوشم زمزمه میکرد:
نوشته: Mon
کیرم تو نشیمنگاهت (dash)
در ضمن ننت هم جندس مطمئن باش???
فرش دوازده متری خونم رو لول کردم که بدم فرش شوای بشوره, همون تو ماتحتت عزیزم???
سلام گرم منو به مادر سفره دارت برسون کیر همه بچه های شهوانی تو دهنت
با دیدن اسم داستان فک کردم خوب میتونه باشه…مرسی که خط ریدمان کشیدی به فکرم…اصلا حواسم به دیسلایکا نبود…
…برو دکتر…بیماری تو!..بیمار!
پوفیوز اون دستتو از تو شرتت در بیاری که اینقدر کس شعر با غلط املایی ننویسی،بی شرف چیکار مادر بدبخت داری برو جقتو بزن کونتو بده حالم میکنی
منفورترین و عوضیترین ادمها اینن. به نظرم ازون بابا همچین حرومزاده ای بعید هم نیست اصلا…
کیر 3تا پسر ترامپ با شوهر ایوانکا تو 77سوراخ اون پدرت پفیوزت ک توی جقی رو پس انداخت با این داستان کسشرت
دوستان فحاشی نکنید.من نظری ندارم.ولی در دنیا و هم کشور ما سکس مادر پسر و پدر دختر و خواهر برادر و حتی خانوادگی و با بقیه محارم هست.این یه حقیقته.ولی ما مردم که نمیدونیم تو زندگی ها چه خبره.ولی هست من یه بار اتفاقی خبر دار شدم چند موردی
وای عالی بود
منم عاشق مامانمم و همیشه باهم عشق بازی میکنیم
كل كيراي عربستان و ارمنستان و تركمنستان و افغانستان و پاكستان و قزاقستان و سيستان و بلوچستان تا تخماشون يكجا تو كونت .
1 مشت بچه کونی تازه امدند تو سایت هرچی دلشون میخواد به نویسنده ها میگن خودت هنر داری از جق زدنات بنویس بلد نیستی بنویسی غلط میکنی میای کامنت مزخرف میزاری
چون عاشقانه بود و این سکس باعث میشد مامیت با غریبه ها نپره لایک کردم
کسکش چه عاشقانه توضیح میدی کیر تو شرفت
بچه ها عنایت فرمودن حرف هارو
خوب بود
ادامه بده
میدونم خیالبافی بود
ازاشتباهات تایپیت واضح بود که غرق در خیالات خودتی
اما مطمئن باش اینها فقط در ذهن زیباست
توی واقعیت یک قدم هم محاله بتونی برداری
آخه با مادر که نمیشه حال کرد…
دیسسسسلایک ۲