عاشق خواهر ناتنی ام شدم (۱)

1402/03/04

سلام من مهرانم،دانشجوی سال سوم پزشکی هستم، دوتا برادر دارم که از یک مادریم، مادرمون موقعی که من خیلی کوچیک بودم فوت شد بعد از اون پدرم با یه زن دیگه ازدواج کرد از اون زن یه دختر داره اسمش سارا ست، الان 18سالشه
سارا عزیز دردونه بابامه و خیلی دوسش داره طوریکه همیشه بین ما 3برادر و اون فرق میذاشت، همیشه بهترین چیزا و بهترین امکانات برای اون بوده و هست بگذریم…
سارا رشته تجربیه و سال کنکورش بود و هر از گاهی میومد پیش من تا بهش فیزیک و ریاضی یاد بدم
اینم بگم که خواهر ناتنیم خیلی خوشگله، مث برف سفید و چشم و ابروی مشکی و لاغر و خوش استایله
یه چند وقتی بود که مواقعی که خونه بودم به بهونه های مختلف میومد تو اتاقم و درس ازم میپرسید منم جوابشو میدادم و بعدش میرفت
یه شب که دیر وقت بود اومد تو اتاقم وبا حالت مظلومانه چهرش گفت داداشی چند تا سوال ریاضی مشکل دارم میشه یادم بدی فردا امتحان دارم منم که از خدام بود پیشم باشه قبول کردم
اومد و نشست کنارم چندتا سوال براش حل کردم و نمونه سوال براش نوشتم تا حل کنه نشسته بودیم پشت میز منم دستم روی میز بود اومد خم بشه روی سوال سینه هاش خورد به دستم یهو صورتم داغ شد ولی خودمو کنترل کردم نذاشتم بفهمه
خلاصه یخورده گذشت و درسش تموم شد
با یه خنده شیطونی گفت داداش مهران میشه امشب پیش تو بخوابم؟
منم که دسپاچه شده بودم گفتم اره چرا نمیشه
گفت فقط قول بده به کسی نگی چون اگه بابا بفهمه ممکنه ناراحت بشه گفتم باشه
تو دسشویی اتاق من رفتیم مسواک زدیم و اماده شدیم برای خواب چراغارو خاموش کردم دیدم خوابیده رو تخت من تعجب کردم اخه فکر میکردم میخواد جای دیگه بخوابه گفت بیا دیگه
داغ شده بودم سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم
اما نمیشد رفتم سمت تخت و کنارش دراز کشیدم سارا بهم خیلی نزدیک شده بودانگار میخواست از عمد خودشو بچسبونه بهم نفس های داغش میخورد به صورتم و گردنم اینطوری خیلی داغتر و حشری تر میشدم
چشامو بسته بودم، یه لحظه چشامو باز کردم سارا رو تو تاریکی با چشمای خمار که داشت برق میزد دیدم همینجوری به هم نگاه میکردیم سارا صورتشو اورد نزدیک من لبای داغشو گذاشت رو لبم و منو بوسید
اروم داشت لبامو میخورد حس لبای نرمش خیلی خوب بود کیرم بلند شده بود بغلش کردم اخ که بغل کردنش محشر بود هیکل ظریفی داشت اومدم روش لباشو با ولع میخوردم
از روش بلند شدم لباسمو در بیارم بلند شد گفت صبر کن
اومد سمتم لباسمو خودش در اورد لباس خودشم اورد بیرون رفتم چراغارو روشن کردم که تن سفیدشو ببینم، دیدم محشر بود مث برف سفید و جذاب بود یه سوتین سفید تنش بود اومد سمتم شلوارمو کشید پایین یکم کیرمو از رو شورت مالید و شورتمو کشید پایین کیرمو با دستای کوچولوش گرفت و سرشو بوس کرد اخ که چقد حال کردم با این حرکتش
سر کیرمو کرد تو دهنش یکم مک زد، ساک زدن بلد نبود انگار، دندوناش میخورد به کیرم
یکم بعدش رفت رو تخت دراز کشید و پاهاشو باز کرد داشتم دیوونه میشدم براش، رفتم روش ممه هاشو از رو سوتین مالیدم و خوردم ممه هاشو از سوتینش در اوردم ممه هاش کوچولو بود ولی خیلی خوب بود نوک ممه هاش زده بودن بیرون اونم خیلی حشری بود ممه هاشو میخوردم لیس میزدم گاز میگرفتم که با همون صدای خمارش میگفت… آااخ آروم بخور تموم میشن…
صدای آه و اوهش راه افتاده بود بهش گفتم اروم بابا و اینا میشنون
ممه ها و گردنشو اینقد خوردم و مک زدم که سیاه و کبود شد رفتم سراغ کسش شورتشو اوردم بیرون اخ که چه کس کوچولویی داشت مثل یه غنچه بود کسش خیس شده بود لاش قرمز شده بود کسش اینقد کوچیک بود انگار که کس یه بچس
پاهاشو کامل باز کردم لای کسش رو باز کردم با انگشت شصتم یکم چوچولشو مالیدم یه آه بلند کشید زبونمو گذاشتم در سوراخ کسش شروع کردم به خوردن مرتب آب از کسش میومد آبشو میخوردم با دستم نوک ممه هاشو فشار میدادم خیلی داشت حال میکرد همش آه و اوه میکرد زبونمو میکشیدم رو چوچولش داشت دیوونه میشد سرمو گرفته بود و به کسش فشار میداد از روش بلند شدم کیرمو گذاشتم در سوراخ کسش گفت داداش وایسا گفتم چیه لعنتی میخوام بکنمت دارم دیوونت میشم گفت کیرت خیلی کلفته آروم بکن دردم نیاد گفتم باشه کیرمو در سوراخش بود سر کیرمو میمالیدم به چوچولش داشت حال میکرد کسش خیس خیس بود همینجوری که اروم اروم میمالوندم سر کیرمو فرو کردم تو کسش اروم دادم تو
یه آه ریزی کرد که نشونه از درد بود کسش خیلی تنگ بود کیرم به زور میرفت توش کیرم تو کسش بود اروم داشتم میدادم تو که دیدم تا ته توشه اوردم بیرون دیدم سر کیرم خونی شده پرده اش رو زده بودم دیگه سارا رو مال خودم میدونستم بهش گفتم درد داری گغت اره یکم ولی تو بکن لعنتی دستمال برداشتم کسش داشت خونریزی میکرد ولی زود قطع شد پاکشون کردم دوباره کیرمو اروم کردم تو کسش گفتم چه حسی داری گفت یکم دردم میاد اولش اروم میکردم ولی بعدش شروع کردم تلمبه زدن دیگه اونم داشت حال میکرد دلم میخواست آبمو خالی کنم تو کسش ولی نمیشد میترسیدم حامله بشه تلمبه زدم نزدیک بود ابم بیاد کیرمو اوردم بیرون آبموخالی کردم رو شکمش
بیحال شده بودم نگاش کردم همونجوری با چشمای مستش بهم نگاه میکرد با دستمال شکمشو پاک کرد کنارش دراز کشیدم اومد تو بغلم جفتمون بیحال بودیم خوابمون برد
ادامه دارد…


👍 18
👎 35
47601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

929711
2023-05-25 00:50:51 +0330 +0330

ببین برار کاری به داستانت ندارما ولی وجدانن یه دانشجوی پزشکی تو این محیط چه کونی میده


929725
2023-05-25 01:18:45 +0330 +0330

همینجوری یه شبه یهویی سکس پرده زنی خیلی تند وسریع رفتی ته داستان رو اول کار توضیح دادی.بابا یکم پیچ وتاب بده توضیح بده جرقه علاقه ایی باید خورده باشه بینتون درزندگی وحالات واحوالات عاشقانه گذروندید.که درادامه منجربه سکس شده.اینی که شما خیلی راحت مستقیم رفتی روی سکس قطعا جذابیت داستان رو کم وباورپذیریش هم میادپایین.
درجواب کامنت اول که گفتن دانشجوی پزشکی اینجاچکارمیکنی.دوست عزیز شغل وشخصیت واقعی اعضا برای ورود ربطی به سایت نداره.
ایشون دانشجو هستن اما داریم پزشک هم دراینجا.یا خودمن هم پس اگر از شغلم بگم حتما میگی اینجاچکارداری.این دلیل نمیشه.من میام صرفابرای مطالعه.هرادمی هم بنابه غریزه واحساسی که داره واردمیشه.غریزه جنسی وارضا شدن روهمه ادما دارن پس دکتر ومهندس وکارگر وبیکار…نداره.همه خاطره سکسی درحد خودشون دارن یه عده دوست دارن اشتراک بزارن یه عده دوست ندارن.ایشون حالا دوست داشته اومده تعریف کرده.به ماربطی نداره چکاره هست دردنیای واقعی مانظرروباید به کیفیت قلمش بدیم که خوب نوشته یانه

2 ❤️

929728
2023-05-25 01:24:20 +0330 +0330

اخرای جق زدنت داستان ننویس
تو 1 پاراگراف لنگاش رفت هوا
دخترا ربات نیستن فقط برنامه(دادن) روشون نصب باشه

3 ❤️

929732
2023-05-25 01:30:34 +0330 +0330

دوست عزیز تیزی ۶۹ برادر من دانشجوی ترم ۷ پزشکیه زیادم درس خون نیست ولی وقت سر خاروندن نداره! منظورمو اشتباه متوجه شدی عزیزم
دانشجوی پزشکی که روزی ۱۰ ساعت کلاس داره طبیعتن باید اونارم بخونه وقت میکنه بیاد سایت؟؟؟؟

1 ❤️

929741
2023-05-25 02:10:37 +0330 +0330

میگم بهتر نیست بری امتحانات بدی و بچسبی به درست 🤣🤣🤣

0 ❤️

929755
2023-05-25 04:04:48 +0330 +0330

آقاخواهری که یکشبه برسه به اونجا که پرده اش رابگابده ازفرداببین چه جلبی بشه اون اماکاری نکنیدبابایی بفهمه ناراحت میشه طفلی خواهربرادربدون مقدمه و…امداتاق توگفت باهم بخوابیم باباومامان اونهم برگ چغندر

1 ❤️

929759
2023-05-25 04:52:56 +0330 +0330

تو دانشجوی تئاترم نیستی چون خلاقیت رویاپردازیت در حد صفره!
و اگه بگی خیال‌پردازی چرا وقتی واقعیته! میگم تو که راس میگی! اولین خط گفتی دانشجوی سال سوم پزشکی هستم که این یعنی دونت ووری( Don’t worry ) پرده‌شو زدم !!! چون یا توسط خودم یا پرده‌دوزی برادران رفقا پرده‌شو می‌دوزم!!! اما ارواح عمه‌‌ت!!!
داستانتم تا خواهرت دندونش میخورد و بلد نبود خوندم و از کامت نفر دوم فهمیدم پرده‌شو زدی!!!
می‌دونی چرا نخوندم چون توهینه به مخاطب ، خواهری که اولین بارشه اینقدر وقیحه!!! به کون مبارک پزشکیت قسم حتی اونایی که ده‌تا ده‌تا میدن اینجوری‌ وقاحت ندارن ، حتی جنده‌هاش اینقدر راحت کلمه کیر رو من نشنیدم بگن ، میگن بیا جلو بکن توش!!! کاملا مشخصه تو برای ارضای ذهن خودت این حرفا رو گذاشتی تو دهن خواهرت طفل معصومت که خودتو برانگیخته کنی آقای دکتر بی‌شرف!
کوس‌کش الان تو یه مانتو فروشی و قنادی و تولیدی بری ده تا زن و دختر هست! ریدم تو‌ سردر دانشگاهی که تو میری کوس‌کش! شاید شصت هفتاد درصد پزشکی‌ها رو دخترا گرفتن ، بعد تو عرضه نداری و میای حرف خواهرتو میزنی. شرط می‌بندم دایی خواهرت ترتیبتو داده!!

1 ❤️

929766
2023-05-25 06:23:00 +0330 +0330

تو پورن‌هاب زیاد Step sister سرچ کردی این داستانتم بخاطر همونه

0 ❤️

929777
2023-05-25 08:07:24 +0330 +0330

خواهر ناتنی باید حامله کرد شکمش بیاد بالا…

0 ❤️

929782
2023-05-25 09:09:47 +0330 +0330

بابات میدونست شماها چه جونوری هستید که به خواهر ناتنی هم رحم نمسکنسد همون شب اول زدی پردشو مگه زنت بود

0 ❤️

929790
2023-05-25 10:31:24 +0330 +0330

من کاری به راست و دروغش ندارم چون برام مهم نیست بالاخره یه داستانه خوبه که اولش اصرار نمیکنی که راسته بعدشم داداش چرا از جلو کردی باید میگفتی اولش از عقب کردم بعدها تو داستانت از جلو میکردی چون با این کارت شور داستان میافته مجبور میشی یکی دیگرو وارد کنی و اینکه داداشا حق عقبو دارن نه جلو شر میشه خلاصه لامصب کشش بده تو خماری بزار حرس خواننده رو در بیار سریع نکن

1 ❤️

929803
2023-05-25 14:09:20 +0330 +0330

تا اینجاش رو فقط تو ذهنت خیال‌پردازی کرده بودی و قسمت دوم رو گذاشتی تا یه سناریویی بیات تو ذهنت بعد بنویسی،واقعیتش تا همون جایی بود که ریاضی درسش می‌دادی ،هشتاد نود درصد داستانهای اینجا همینه ،از یه واقعیت زندگی یه کانال میزنن به رویا و خیالپردازی

1 ❤️

929821
2023-05-25 17:32:54 +0330 +0330

پرده‌‌‌شو زدی؟؟؟ به همین راحتی ؟؟؟

1 ❤️

929823
2023-05-25 18:40:41 +0330 +0330

😂😂

0 ❤️

929833
2023-05-25 20:39:41 +0330 +0330

اشکالی نداره که
اگه خیلیم لازم شد میره میدن براش سریع تعمیر میکنن و تازه پز اینکه تو اولین نفر هستی،رو باید به دوست پسر بخت برگشته ش بده😂😂

خدایا چرا منو آف نمیکنی؟😂😂

0 ❤️

929863
2023-05-26 00:59:32 +0330 +0330

دکتر جان مگه میخواستی پیوند قلب انجام بدی که سریع و بی مقدمه کیرتو فرستادی تو سوراخ؟

1 ❤️