سلام منیژه هستم 46 ساله میخوام رابطه ای که ناخواسته واردش شدم رو براتون بنویسم اگه دوست داشتین قسمتهای دیگشم مینویسم براتون
من تو ۱۷ سالگی با شوهر مرحومم که پسر داییم بود ازدواج کردم چون هر دو کارمند بودیم با هم توافق کردیم که یه بچه داشته باشیم تا از همه لحاظ بتونیم به بچمون رسیدگی کنیم شوهرم ۱۰ سال پیش توی تصادف عمرش رو داد به شما و منو دخترم مارال رو تنها گذاشت مارال حدود ۵ سال پیش با مهرداد دامادمون ازدواج کرد و به خاطر اینکه من تنها نباشم اکثرا میان خونه ما دخترم مارال پرستاره و مهرداد هم کارمند بانکه اوایل دوران کرونا که کلیه کارکنان بیمارستان ها اجبارا برای یه مدت تو بیمارستان موندگار شدن مارال من هم از این قاعده مثتثنا نبود و اونم مجبور شد یه دوره طولانی تو بیمارستان بمونه و فقط تلفنی باهاش در ارتباط بودیم تو این مدت مهرداد هم گهگاهی میومد پیش من تا تنها نباشم تا اینکه یه شب خودم حس کردم تب دارم و تو اون دوره خیلی ترسیده بودم و زنگ زدم به مارال تا ازش سوال کنم ببینم چیکار کنم چون واقعا ترسیده بودم مارال گفت زنگ میزنم به مهرداد تا بیاد پیشتون خلاصه ساعتای ۱۰ مهرداد اومد و تبم رو گرفت گفت یکم تبتون بالاست ولی نترسین اگه نیومد پایین آخر شب پاشویتون میدم و نشست پای تلویزیون منم رفتم تو اتاقم که بخوابم بعد از چند دقه مهرداد اومد گفت مامان بذارین قبل از خواب پاشویتون بدم رفت آب ولرم آورد من اومدم لبه تخت و ازم خواست پاهایم رو بذارم رو توی تشت یکم پاچه های شلوارم رو کشید بالا و شروع کرد پاشویه دادن بعد از چند دقیقه ازش تشکر کردم و گفتم بخوابم بهتر میشم مهرداد که رفت تو حال منم شلوارم که یکم خیس شده بود رو در آوردم و با یه شورت و یه دامن خوابیدم بعد از حدود نیم ساعت دیدم مهرداد هم اومد تو اتاق و گفت منم اینجا میخوابم تا اگه خدایی نکرده حالتون بد شد متوجه بشم چون خوابم یکم سنگینه تو حال شاید متوجه نشم منم گفتم اشکال نداره و اومد کنارم روی تخت دراز کشید و منم بعد از یه مدت چشام سنگین شد و خوابم برد نیمه های شب بود دیدم یه چیزی روی شکمم کشیده میشه یهویی از خواب پریدم مهرداد هم ترسید گفت چی شده گفتم هیچی فکر کنم خواب میدیدم ، ازش معذرت خواهی کردم که ترسوندمش و خوابیدم هنوز چشمام گرم نشده بود که دیدم مهرداد دستش رو روی شکمم میکشه نگاه کردم دیدم چشماش بسته هست و گفتم حتما داره خواب میبینه و چیزی نگفتم بعد از یه مدت دیدم دستش رو یواش یواش برد زیر پیراهنم و به سوتینم رسوند و سینه هام رو آروم میمالوند که سریع بلند شدم گفتم مهرداد مامان بیداری که یهو دستش رو برداشت و ازم عذرخواهی کرد گفت ببخشید مامان فکر کردم مارال کنارمه معذرت میخوام گفتم اشکال نداره و خوابیدیم بعد از حدود نیم ساعت باز دیدم دستش رو گذاشت روی شیکمم چیزی نگفتم اینبار دستشو برد زیر دامنم و داره میبره سمت کسم دستش رو گرفتم و آوردم بیرون و پشتم رو بهش کردم و و سعی کردم بخوابم بعد از حدود نیم ساعت دوباره خودشو بهم نزدیک کرد و باز سعی کرد دستشو ببره زیر شرتم بیدارش کردم گفتم مهرداد معلومه داری چیکار میکنی خجالت نمیکشی باز دوباره قسم خورد که مامان فکر کردم مارال پهلومه ، گفتم باشه من میرم تو حال بخوابم که گفت نه شما نرین من میرم پایین تخت و دراز کشیدم که بخوابم ولی دیدم نرفت پایین منم روم نشد بهش بگم پس چرا نرفتی پایین و خلاصه خوابیدیم و صبح بلند شدم دیدم سعید داره آماده میشه بره سر کار تا منو دید با خجالت گفت مامان بابت دیشب شرمنده اصلا روم نمیشه نگاتون کنم گفتم اشکال نداره منم درکت کردم خلاصه خداحافظی کرد و گفت امشب میاد خلاصه سرتون رو درد نیارم شب اومد و موقع خواب گفت من بیام اینجا بخوابم گفتم اره بیا خلاصه چراغارو خاموش کردیم تا بخوابیم یه نیم ساعتی گذشت دیدم بازم مثل دیشب دستش رو برد زیر شلوارم و کم کم رسوند به کسم و شروع کرد مالیدن چوچولم منم شیطون رفت تو جلدم گفتم ببینم تا کجا پیش میره یکم با کسم ور رفت و گفت مارال میخوام یکم کستو بخورم ( دیوث اسم دخترم رو میگفت که اگه من عکس العمل انجام بدم باز فیلم بازی کنه که من خیال کردم مارال پیشمه) شلوار و شرتم رو باهم کشید پایین و رفت پایین بین پاهام و شروع مرد به خوردن کسم و زبونش رو روی چوچولم میکشید و بعد از یه مدت چوچولم ر رو کرد تو دهنش و شروع کرد به میک زدن با این کارش کلا حالم یه جوری شده بود شروع کردم نفس بلند کشیدن دستمو گذاشتم جلوی دهنم که صدام در نیاد بعد از یه مدت که کسمو خورد شلوار و شرت خودش رو از پاش در آورد و مثلا تو همون حالت خواب اومد روم و کیرش رو روی کسم میکشید و هی قربون صدقه من میرفت و هی میگفت مارال جان الان جرت میدم بعد از چند دقیقه یهو با تمام قدرت کیرش رو کرد تو کسم منم یه آخ بلند گفتم و اونم هی میگفت جون مارال من چی شد دردت اومد و مثلا الکی وانمود میکرد که داره با مارال سکس میکنه همینجور که تلمبه میزد لاله های گوشم رو هم آروم میزد منم چشامو بسته بودم و بعد از ده سال داشتم یه سکس هر چند از سر اجبار رو تجربه میکردم بعد از حدود پنج دقیقه دیدم با تمام فشار آبشو تا آخرین قطره ریخت داخل کسم و بعد از یکم بوسیدن و تشکر کردن از مارال (دیوث اعظم) کیرش رو در آورد و لباساش رو پوشید و رفت دسشویی و خودش فهمید چی کار کرده وو رفت تو حال خوابید و صبح هم بی سر و صدا رفت سر کار ، منم تا ظهر کلی به خاطر اشتباهی که دیشب کرده بودم گریه کردم و عذاب وجدان داشت خفم میکرد ، خلاصه شب شد بهم زنگ زد گفت مامان امشب میام دنبالتون بریم خونه ما گفتم نه تو بیا اینجا که گفت نه مارال زنگ زده گفته احتمالا فردا شاید بذارن به مدت ۴۸ ساعت بهشون یه استراحت بدن و اونم شاید بیاد خونه و شما بیاین با هم خونه رو مرتب کنیم ، منم گفتم باشه بیا و کاش نمیرفتم اونجا چون آخر شب که رفته بودم حموم به زور تهدید اومد تو حموم و … اگه خوشتون اومده باشه اتفاقای توی حموم و مسافرتی که با هم رفتیم رو براتون تعریف میکنم
نوشته: منیژه
قشنگ نبود و کاش میکقتی خواب سنگین هستش فک کرده خوابم و منو کرد
امان از شیطان رجیم!!!
خودت خارش داشتی چرا میندازی گردن شیطان بدبخت؟؟؟
اگه نمی خاریدی خب بعد همون دفعه اول و دوم یا اون رو از اتاق بیرون میکردی یا خودت بیرون میرفتی!!
چرا میخوای خودت رو توجیه و ملت رو احمق فرض میکنی؟؟
خب بالاخره دامادت مهرداد بود یا سعید؟
یا یه بکن داری به اسم سعید؟
مینویسی یه بار بخون
به احتمال زیاد عمدی اینجوری نوشتی که کامنت بگیره داستانت
توی 17 سالگی کارمند بودی ؟ کارمند کجا بودی گوگولی
آرزو بر جوانان عیب نیست تو هم بنویس ننه جون بنویس حالا که زیاد شده کص دادن به داماد تو شهوانی تو هم بده ماهم میگم خوب بود راست بود … بده ننه جون بده .
خداوکیلی موندم چیبگم به شماها
مهرداد شد سعید؟!!! آخه چرا بلد نیستید ی دروغ یا فانتزی سرهم کنید
اگه شوهر میکردی الان مهرداد یاسعید رو میگرفت ی چوب براش میتراشید تا دسته اونم چلچلی میچلوند تو سوراخ باسنش تاعمر داشت لنگ لنگان راه میرفت ویادش میامد که تجاوز نکنه همون گیر دادن های اول روی تخت تجاوزه
البته من تا اونجا مهرداد شد سعید خوندم
انقدر پا دادی که سعید به خودش جرات داد از اول دستمالیت کنه و تو کس ت بزاره. پس تو هم خاریدی، نگو داماد نامرد. بگو داماد کس لیس مادرزن پاره کن.
ای سعید کوس کش عوضی رو مادر زنت کراش زدی حرفی نیست همون از زبون خودت می نوشتی اخه دیوث عالم مادرزن سن بالا میاد تو این سایت اراجیف گوش بده با بنویسه؟
نعمت خدارو هدر نده،هم اون بنده خدا حال میکنه هم خودت
ای شیطون از طرف مادر زنت نوشتی هان زنت بفهمه به مادرش نظر داری اونم تو بیمارستان به دکترها و پرستارها حتی به مریضها میده و فکر میکنه تویی
خودت میخاریدی نندازگردن دامادت تواین ده سال میخوای بگی کوس ندادی بانوی پاکدامن
بدن خودت بوده ،به کسی ربطی نداره
در نهایت زن آفریده شده ،که مردا باهاش حال کنن ،
اگه میرفتی یا غریبه خوب بود
امیدوارم ادامه بدی
خب خودت پا دادی دلت میخواسته چرا ناراحتی مگه جرمی انجام دادی فقط حالشو ببر
توهمات یه جقی خر! که از بس زده الزایمر گرفته مهرداد یهو شد سعید!
توخودت دلت میخواست وگرنه نمیگفتی ببینم تاکجا پیش میره.مادر زن یچیز دیگست.خخ🤣🤣🤣🤣
آخرش مهرداد یا سعید