راستین و نیما (۱)

1402/12/09

داستان در صورت حمایت شدن ادامه دارد
راستین و نیما/پارت اول

پرستار آمریکایی
عصبی بودم
باورم نمیشد که با هیجده سال سن مجبور بودم یه پرستار رو تحمل کنم :/
پدر و مادرم قرار بود برن به یکی ازون مهمونی هایی که تقریبا تا صبح طول میکشید و من از اونجایی که دنبال فرصتی برای تنها بودن تو خونه بودم معده دردم رو بهونه کردم و از غروب اومدم تو تختم …
اما تموم فکرم پیش اون وسیله ای بود که زیر تختم توی جعبه سیاه رنگ بین پوشال های مشکی قایمش کرده بودم
بدنم از هیجان مور مور میشد و ناخوداگاه یخ میکردم و زیر لحاف گرمم تکون میخوردم
بدنم با تصوراتی که داشتم حساس شده بود
اما ساعت هشت بود که با زنگ خوردن آیفون دنیا روی سرم خراب شد …
مامانم برای اینکه شب رو تنها نباشم زنگ زده بود به اسما خاتون همسایه طبقه بالایی و ازش خواسته بود نیما نوه اش که تازه از آمریکا اومده بیاد پیشم
من فقط نیما رو سه بار دیده بودم
توی آسانسور ، توی پارکینگ و یه بار هم جلوی در واحدمون
فقط در حد یه سلام معمولی باهاش هم کلام شده بودم
۳۱ سالشه و یه پسره قد بلند و چهارشونه
موهای مشکی پرپشتی داره
و هر بار که دیدمش با تیشرت و شلوار کتان بود
در عین ساده بوسیدنش خیلی هم خوشتیپ بود
نمی فهمیدم مامان چرا اینقدر اصرار داشت با نیما ارتباط بگیرم
اون از من سیزده سال بزرگتره کمتر از یک ماهه دیگه برمیگرده آمریکا و هیچ نسبتی با من نداره
و ازون گذشته من به واسطه گرایشم سعی میکردم ارتباطم رو با هر جنس مذکری کم کنم
حوصله دردسر نداشتم
نمیخواستم با یکی صمیمی بشم و بعدا برام آتو بگیره
تو این فکر بودم که وقتی از ایران رفتم رل بزنم و اعتماد کنم
چون هرچی بود خارج از این مرزها گرایشم به این زیادی ممنوعه نبود …
عصبانی در اتاقم رو به هم کوبیدم و فریاد زدم
_من به پرستار احتیاجی ندارم
میتونستم صدای احوالپرسی مامان و بابامو با نیما بشنوم
اون خرچقدر جذاب و خوشتیپ و خوشگل باشه من باید ازش فاصله بگیرم …
در اتاقمو قفل کردم
روی تختم نشستم
تموم هیجانم دود شده بود رفته بود هوا
مامان چند بار به در کوبید
_راستین جان زشته عزیزم در باز کن نیما اینجاست
با صدای ارومی صحبت میکرد
جوابشو ندادم
_راستین کارت خیلی زشته بیا بیرون
صدای بابا بود
نمیخواستم به حرفشون گوش بدم
ولی جلوی نیما واقعا بد بود و منم اینجوری نبودم
رفتم سمت در و بازش کردم
اخمالو و ناراحت بودم
دوست داشتم با صدای بلندی بهشون بگم
_من میخوام خونه تنها باشم به اندازه کافی بزرگ هستم هیجده سالمه و میخوام روی اون دیلدو کوفتی سواری کنم
ولی فقط به نیما سلام دادم
با لبخند نگاهم میکرد
مامان موهامو بوسید و بعد از حرفایی که ازشون سر در نمیاوردم از خونه رفتن بیرون
نمیفهمیدم چی میگه چون نگاهم روی نیما بود
لعنتی من باید ازش دوری کنم
ولی الان اون با یه رکابی و شلوارک برند جلوم ایستاده
بدن عضلانیشو برام ریخته بیرون
موهاشم نامرتبه
فاک
_چرا اینقدر بداخلاقی
با لبخند جذابی ازم پرسید
آب دهنمو به سختی قورت دادم و گفتم
_هیـ…چی
گلوم خشک شده بود
به سمت پذیرایی رفت و گفت
_چه نقشه ای داشتی که اینقدر از اومدنم ناراحت شدی؟نکنه دوست دخترت داره میاد؟
با خنده سوال دومشو پرسید پ دندونای لمینت شده سفیدشو انداخت بیرون
این پسر همه چیزش نرمال و جذابه
نفسمو بیرون دادم و سمتش رفتم
_نه ازین خبرا نیست
_واقعا؟چون انگار اصلا معده درد هم نیستی
شونه بالا انداختم و کنارش با فاصله کمی روی کاناپه نشستم
و به تلویزیون که راز بقا نشون میداد نگاه کردم
_حوصله نداشتم برم
اونم نگاهشو به تلویزیون داد
_اما مطمئنم این همه ناراحتی از تنها نبودنت حتما یه دلیلی داره
میخواستم تو چشماش نگاه کنم و بگم آره چون مزاحم دیلدو سواریم شدی‌ …
_من هیجده سالمه نباید مثل بچه ها باهام رفتار کنن
خندید
_مامانت نگرانته میگفت دوستی نداری
_توام نمیتونی دوستم باشی چون خیلی ازم بزرگتری و میخوای برگردی آمریکا و …
جملمو خوردم و لبمو گاز گرفتم
با کنجکاوی بهم نگاه کرد و گفت
_و؟!
از روی مبل بلند شدم
سمت آشپزخونه رفتم
_هیچی بیخیال
دنبالم اومد
به جزیره تکیه داد و آرنجشو گذاشت روی سطح سنگیش
_بگو دیگه … باهم صحبت میکنیم … مثل دوتا دوست …
سمت یخچال رفتم
مامان چایی دم کرده بود
اما من خیلی گرمم بود
برای خودم آب پرتقال خنک ریختم
_میخوری؟
جواب داد
_نه من چایی میخورم … لطفا
بهش چپ چپ نگاه کردم خندید
لطفا اگه زحمتی نیست
لبخند زدم
بامزه هم بود
براش توی لیوان های جدید مامان چایی ریختم
از یخچال باقلوا رو بیرون آوردم
_نگفتی سومین دلیلت برای دوست نشدنت با من چیه؟!
از پشت جزیره بهش نگاه کردم نصف آبمیوه خودمو خوردم
نمیدونستم بگم یا نه؟
به نظر آدم قابل اعتمادی میومد
قرار بود از ایران بره
پس دردسر نمیشد
تهش این بود که ازم بدش بیاد و وقتی منو میبینه بهم محل نده
لیوانمو روی جزیره گذاشتم و گفتم
_سومین دلیل اینه که پسری
چشم هاش گرد شد و همزمان با خنده متعجبی گفت
_خب این یعنی چی؟!
شونمو انداختم بالا
_معلوم نیست؟سی و یک سالته یکم مغزتو کار بنداز
یکم نگاه نگاهم کرد و پرسید
_یعنی تو …
_آره همجنسگرام
بعد از چند لحظه انگشتمو سمتش گرفتم و تهدید وار گفتم
_اما هیچکس نمیدونه
_پس چرا به من گفتی؟
_چون دنیا دیده ای فرهنگت بازتره احتمال کمتری هست که قضاوتم کنی برام دردسر بشی …
از کنارش رد شدم دوباره روی مبل نشستم
با کنترل کانال هارو بالا پایین کردم رسیدم به کانالی که هرشب این موقع فیلم سینمایی میداد
کنارم نشست
نیم نگاهی به ران عضلانیش که از شلوارک بیرون مونده بود انداختم
مو نداشت سفید و نرم بود
کاش میتونستم لمسش کنم
_پس قرار بود وقتی تنهایی دوست پسرتو بیاری خونه؟
خندیدم
_نه من دوست پسر ندارم
_من خیلی کنجکاوم که قرار بود چیکار کنی که انقدر خورد تو ذوقت
با لحن بچگونه و ناراحتی گفت که باعث شد بخندم
خودش هم خندید
چند ثانیه به هم نگاه کردیم و دوباره به تلویزیون نگاه کردم
_نمیتونم بگم
احساس کردم کمی اومد نزدیک تر
_نمیتونی یا روت نمیشه؟!
لحنش آروم بود معلوم بود میخواد بازی کنه و سرگرم بشه
_هردو
_اگه رومو بکنم اونور چی؟یا چشمامو ببندم؟یا برام تایپ کنی؟یا میتونی بیای دم گوشم بگی
به چهره سرحال زل زدم
گوشه لبم اسیر دندونم بود
خوشم میومد که داشت انقدر صمیمی و راحت برخورد می کرد
خودمو جلو کشیدم
دیدم که خیره به لبهام لبخندش محو شد
نزدیک تر رفتم
به حدس که بوی خوب عطر خنکش رو بهتر و بیشتر تنفس کردم
نزدیک گوشش که گوشواره نگینی کوچیکی داشت توقف کردم
لب هاش نیمه باز بود
با صدای آرومی زمزمه کردم
_دوهفته پیش یه چیزی خریدم که میخواستم امتحانش کنم
با کنجکاوی سمتم برگشت
فاصله بین صورت هامون خیلی خیلی کم بود
_چی؟
خندیدم
_نمیگم
قبل از اینکه عقب برم
با دستاش منو گرفت
با برخورد دستش به پهلوم تکون شدیدی خوردم
داد آرومی زدم
_من قلقلکیم
خندید محکم تر منو گرفت و من تقریبا روی پاهاش بودم
خم شد و توی گوشم گفت
_باید بگی تا ولت کنم
میخواستم بگم نمیگم تا ولم نکنی چون جام خیلی خوبه
_باشه باشه میگم توروخدا دستتو نزن به پهلووووم
با برخورد دستش تکون دیگه ای خوردم و افتادم تو بغلش
نفس نفس افتاده بودم و اون میخندید
_نخند ولم کن
بیشتر خندید
_زور من بیشتره حالا بگو
وقتی دیدم دستش سمت پهلوم داره میره خودمو عقب کشیدم و گفتم
_یه دیلدو … یه دیلدو خریدم
خیلی سریع ولم کرد
روی مبل برگشتم اما خیلی‌ نزدیک بهش نشستم
چون دست چپش هنوز دور کمرم بود
ازین فاصله بوی بدنش خیلی واضح و جذاب بود
_میتونی بهم نشونش بدی؟
بهش نگاه کردم قبل از اینکه جواب‌بدم دست راستشو بالا آوردم و با فشار انگشت شصتش لبمو از زیر دندونم بیرون کشید
_یه چیزی هست که … خب من … من قبلا تجربش کردم … با یه پسر وقتی آمریکا بودم …
_چجوری‌ بود؟
دوست داشتم بدونم چه حسی داره
_برای من فرقی با یه دختر نداشت فقط هیجان زده تر بودم چون اون یه مرد عضله ای بود که زیر بدنم پیچ و تاب میخورد …
با انگشتش روی لبمو نوازش کرد
_برای اون چطور بود؟!
لبخند زد
_برای اون؟چهاربار ارضا شد … فریاد میزد چنگ مینداخت آخرشم بیهوش شد فرصت نکردم ازش بپرسم
پاهام ناخودآگاه جفت شد
بدنم داشت عرق میکرد
کلمه هاش نزدیکیش داشت تحریکم میکرد
_حالا میتونی بهم نشون بدیش؟
مطیع و رام شده سرمو تکون دادم
بلند شد با گرفتن دستمو منو هم بلند کرد و سمت اتاقم رفتیم
از تصور اینکه چهار بار ارضا بشم پاهام سست میشه و میلرزه
چه پسر خوش شانس و خوشبختی
وارد اتاقم شدیم کنار تخت ایستاد
_تو مطمئنی که بعدا از من بدت نمیاد؟
اخم کرد
_این چه حرفیه معلومه که آره
نفسمو فوت کردم و روی زمین نشستم
از زیر تخت جعبه رو بیرون آوردم
کنارم نشست
با دست های لرزون در جعبه رو باز کردم
پوشال هارو کنار زدم و اون دیدلدو کرمی با برجستگی های روش نمایان شد
_اوه
اولین کلمه ای بود که از دهنش بیرون اومد
_خوش سلیقه هم هستی هم رنگش هم سایزش هم …
_قرار نشد مسخرم کنی
خندید
_تاحالا امتحانش کردی؟
یک بار تلاش کردم نتونستم کامل انجامش بدم
_خب این نه خیلی کوچیکه نه بزرگ اما اگه تجربه نداشته باشی یکم برات بزرگه و میتونه آسیب بزنه
_اوهوم
چند ثانیه بعد دوباره دستش دور کمرم حلقه شد
_تو دوست داری که بهت کمک کنم؟
بهش نگاه کردم
چشماش برق داشت
معلوم بود نمیخواد اذیتم کنه
ناخودآگاه بغض کردم و چشمام پر از اشک شد
_هی هی ناراحتت کردم؟ببخشید من منظوری نداشتم
جعبه رو بست و بغلم کرد
اشک هام پایین چکید
_بیخیال پسر گریه واسه چیه معذرت میخوام باشه؟نباید میگفتم میدونم برات اعتماد سخته
به رکابیش چنگ زدم
_موضوع این نیست
بین اشک ریختنم گفتم
کمی ازم فاصله گرفت صورتمو پاک کرد موهامو دست کشید
_پس چیه پسر خوب؟
_نمیدونم فقط هیچوقت کسی نخواسته کمکم کنه … مسخرم کردن بهم بد و بیراه گفتن و ازم دور شدن
صورتمو دوباره پاک کرد
_میدونم … گریه نکن باشه؟
چند تا نفس عمیق کشیدم
_میخوای بیای بغلم؟
فقط سرمو تکون دادم
همونطور نشسته بغلم کرد
سرم روی سینش بود
و صورتش روی صورت و پیشونیم
تپش قلبشو حس میکردم
خیلی آروم پشتمو نوازش میکرد
گریه ام بند اومده بود ولی دوست نداشتم از بغلش بیام بیرون
وقتی پیشونیمو بوسید بیشتر توی بغلش رفتم
_فسقلی
زمزمه کرد و این بار گرمی لبهاشو روی لپم حس کردم
بعدش نزدیک لب هام و بعد با مکث طولانیش چشمامو باز کردم
به چشم هام نگاه کرد دستشو بالا آورد روی گردنم گذاشت سرمو بالا برد
_میخوای کمکت کنم؟
هیجان زده بودم
فقط سرمو تکون دادم یک ثانیه بعد لبهاش روی لب هام بود
لعنتی این خیلی تحریک کنندس
خیلی زود زبون هامون روی هم رقصید
لب هامو مک میزد
با زبونش همه جای دهنمو میلیسید
و به اون پسر حق میدادم که در مقابل نیما بیهوش بشه
خودمو جمع کردم
کیرم داشت تحریک میشد و نمیخواستم معلوم باشه
فاصله گرفت
دهنم باز موند
_چی شده؟
_هیچی
کف دستشو روی شکمم گذاشت
_داری حسش میکنی؟خوشت میاد؟
_اوهوم
لبخند زد
_ازش لذت ببر پسر کوچولو امشب شب توعه
دوباره شروع کرد به بوسیدنم
اینبار دستش هم روی تنم رقصید
روی سینه هام روی شکمم و روی پاهام و کم کم زیر شلوارم …
لب هاش که روی گردنم رفت ناله هام ناخودآگاه بود
قلقلکم میومد اما میخواستم ادامه بده
_آاااهههههععه ههههه
ناله بلندم با برخورد دستش با پایین تنم بلند شد
کم اونو از روی شرتم مالید
محکم و بدون رحم
_آاااهههه نیماااا آرووومم هههه
انگار دیوونه شده بود
دیگه به من گوش نمیداد
همینجوری بغلم کرد
منو روی تخت انداخت
روی آرنجام بلند شدم
بین پاهام روی زانوهاش بود
رکابیشو درآورد و من با دیدن سینه ها و بدنش نفسم حبس شد
لبخند زد
دستمو گرفت
کف دستمو روی سینه راستش گذاشت
_میتونی لمسم کنی من بدم نمیاد
لبخند زدم
لمسش کردم
تی شرتمو از تنم دراورد
در مقابلش من جوجه بودم
دوباره سراغ گردنم رفت
اینبار خیلی زود لبهاش کشیده شدن پایین
ترقوه هام که تا اون روز نمیدونم میتونن انقد تحریک پذیر باشن رو مکید
زبونشو روی سینه هام‌کشید
نوک متورم شده سینه چپمو بین لب هاش برد با شدت زیادی مکید
_وووواایییییی هههههه نیییممماااههه
کمرم قوس برداشت
من بی نهایت روی سینه هام حساسم
سراغ سینه راستم رفت
همین کارو تکرار کرد
تقریبا به گریه افتاده بودم
نفس میزدم و گرمم بود
وقتی لباش روی شکمم نشست منقبض شدم
قلقلکم اومد
از همون پایین نگام کرد
_هیشششش
زبونشو دور نافم کشید آروم و با احتیاط
دوباره روی آرنجام بلند شدم
نوک سینه هام کمی میسوخت
کیرم منقبض بود و درد میکرد
پاهام کمی میلرزید
همونطور که نگاهم میکرد پایین تر رفت
_میتونم؟
اشاره اش به شلوارم بود
تند تند سرمو تکون دادم نالیدم
_لطفااا
شلوار و لباس زیرمو درآورد
لبمو گاز گرفتم
_خوردنی و صورتی عاشقشم
لبخند زدم
لبخندم به نفس زدن تبدیل شد وقتی لب هاش روی کشاله رانم نشست
با فاصله کمی از کیرم
_نشتی داری پسر
سر انگشتشو سر کیرم کشید
_آااااااهههه نع
_این همه خیسی فقط با یه عشق بازی؟هوم؟
انگشتشو تا زیر کیرم کشید بعد روی تخمام و در نهایت روی روی مقعدم
_باید باهات چیکار کنم؟
بالا اومد روبه روی صورتم متوقف شد
_لطفا
_لطفا چی توت فرنگی
_لطفا کاری کن مثل اون پسر اینقدر لذت ببرم و ارضا بشم تا از هوش‌ برم
ابخند زد
انگشتش از پیشابم خیس بود روی لب هام گذاشت دهنمو باز کردم
_اینو میخوای؟
انگشتشو داخل دهنم برد روی زبونم کشید
شور بود
انگشتشو بیشتر فرو برد
چشم هام گر شد بزاقم بی اختیار من بیشتر ترشح شد روی چونه ام سرریز کرد
_با کمال میل
خیلی زود برهنه شدم
اون اما هنوز شلوارکش پاش بود
بهش لوب رو داده بودم
_نارگیل؟تفاهم داریم
اشاره اش به عصاره ی لوب بود
اونو باز کرد
_تمیزی؟!
_میدونی که چه تصمیمی داشتم
لبخند خبیثی زد
_بله میدونم
انگشتش روی مقعدم نشست
_پاهاتو بیار بالا …زیر زانوهاتو بگیر سعی کن تا میتونی باسنتو بدی بیرون … آفرین
همونطور که کنار دراز کشیده بود انگشت خیسشو واردم کرد
نگاهم به اون بود
ناخوداگاه به موهاش چنگ زدم
_جونم
انگشتشو بیشتر فرو کرد
_مطمئنی دوست پسر نداری؟
با تعجب نگاش کردم
_چون سوراخت … خیلی هم دست نخورده نیست
لبمو گاز گرفت
لبمو بوسید
_بهم بگو … با خودت چیکار کردی که به این حال افتاده
فشار انگشتش بیشتر شد
_شل شل شل آفرین حالا بهم بگو
_با خودم بازی میکردم
_با چی؟
_با هرچیزی ههههااااههه با میوه ها … اااوووهههه نیما این زیاده
_شیششش این فقط سه تا انگشته سوسول نباش دیگه چی؟
_انگشتام … با انگشتام خودمو گشاد میکردم
لبخند زد
_میتونستی انقدر عمیق جلو بری
_نه نه نمیتونستم
حرکت انگشتاش سریع شد
لوب بیشتری ریخت
_برام ارضا شو بذار بفهمم چقدر داری لذت میبری
دستم سمت کیرم رفت
اونو گرفت و گفت
_آ آ امشب قرار نیست اون عروسک رو لمس کنیم نه من و نه تو قراره آزاد باشه قراره تلاش کنی بیبی
با فرو رفتن بیشتر انگشتاش چشم هام برق افتاد
بدنم منقبض شد
به شونه هاش‌ چنگ زدم لبخند بزرگی زد
_اوه این چیه؟ یه گردالیه نررممم
_آههههه فففاااکککک هههه نه نه بسه بسه نمیتونم
سعی کردم از دستش فرار کنم
_شششش باشه باشه
کمی آروم شدم
صورتمو بوسید
_چه حسی داشت؟
_خیلی شدید بود … انگار داشتم ادرار میکردم
_نترس طبیعیه قرار نیست خودتو کثیف کنی فقط خودتو رها کن باشه؟بغلم کن
سرشو بغل گرفتم
دوباره انگشت هاش عمیق داخلم فرو رفت
کمرم قوس گرفت
_سعی کن رهاش کنی راستین
ـب‌ب ب باشه
حرکاتش خیلی شدید و سریع بود
صدای خیسی و گشاد شدن شدن سوراخ گوشامو ارضا میکرد
تمایل به فریاد زدن داشتم
دلم میخواست فرار کنم
خیلی برام زیاد بود
_میترسم میترسم
بی ناله هام زمزمه کردم
لب هاشو روی گردنم گذاشت
_من پیشتم رهاش کن.هواتو دارم
سرمو بلند کردم
تا حالا کیرمو انقدر شق و قرمز و باد کرده ندیده بودم
اشک از گوشه چشمم چکید
حرکتای فشاری لمسیش روی اون غده به شدت تحریک پذیر پاهامو میلرزوند دستامو دوباره زیر زانو هام گذاشتم
دست آزادشو دور گردنم حلقه‌کرد
لب هام روی گونه و گردن و گوش هام میرقصید
نمیدونستم به کدوم لذتم توجه کنم که فریادم بلند شد
_آاااااااااههههههه ااااااهههه اههههه ههههه ااااااا
بدنم به شدت لرزید یه انقباض طولانی و یه ارگاسم به شدت جدید و شدید رو تجربه کردم
بدنم روی ویبره بود
ناله هام با لب هاش خفه شده بود
پاهام به سینه هام رسیده بود
مقعدم نبغ میزد و کیرم توی هوا اسپرم میپاشوند
رها شدم
بعد از ده ثانیه عضله هام شل شد
پاهام روی تخت افتاد
حتی چشم هام بسته شد
قلبم تند میزد
_جونم
موهامو عقب داد
نوازشم کرد
بدنمو بوسید
اونقدری که از اوج پایین بیام
نگاهش کردم
_چطور بود؟
_خیییلی شدید بود
چند دقیقه بعد دوباره نوازش ها شروع شد
دوباره بدنم منقبض شد
عضله هام آماده یه راند دیگه بودن
از تخت پایین رفت
_بیا اینجا
منو دنبال خودش کشید
دیلدو رو از جعبه بیرون آوردم تهش حالت مکشی داشت که میشد به هرجا وصلش کرد
اونو روی زمین گذاشت
روش لوب ریخت
_زانو بزن
مطیع‌ زانو زدم
پشتم رفت
ندیدم چیکار میکنه
سرشو از بغل گوشم جلو آورد کمی جا به جام کرد
با دستش لوب بیشتری بهم مالید و وارد مقعدم کرد
آروم بیا پایین
با برخورد سر دیلدو با مقعدم توقف کرد
_آروم آروم
نفس کشیدم کمی باز پایی رفتم
با سوزش شدیدی متوقف شدم
_میسوزه
_میدونم آروم انجامش بده با حوصله
دوباره لوب زد چند دقیقه بعد بازم فشار وارد کردم
اجازه نمیداد به سمت بالا بیام
دو طرف پهلو رو گرفته بود
_یکم دیگه مونده
_ااااهههه همین الانشم هههه حس میکنممم تا ته رفته
بازم پایین رفتم
به انتها رسیده بودم
با برخوردش به نقطه ای‌ که جلوتر نمیرفت لرزید
_نمیره تهشه اههه
_کارت عالی بود حالا آروم بیا بابا آفرین
چشم هام بسته بود
با هدایت دست هاش آروم بالا و پایین رفتم
کمی روون شده بودم
_سریع ترش کنیم؟
موافقتم باعث شد اونقدر سریع منو روی دیلدو بکوبه که دوباره کیرم شق بشه
ناله هام دست خودم نبود
با فشار دستش به سمت پایین کامل روی دیلدو فرود اومدم و جیغ زدم
رو به روم ایستاد
_همونجا بمون
بی نهایت پر بودم
حس خوبی داشت
جلوی چشم هام شلوارک و بعد شرت برند گرونشو دراورد
با دیدن کیرش دهنم باز موند
دست کمی از دیلدویی که توی کونم بود نداشت
_دوسش داری؟
تتوی روی پهلوش سکسی بود
جلو اومد موهامو گرفت
_ساک بزن میخوام همزمان سواری هم بکنی
جلو رفتم زبونمو روش کشیدم بوی خوبی داشت
چند دقیقه بعد دهنمو کاملا در اختیارش داشت
کیر بزرگش روی زبونم لیز میخورد و تا ته حلقم میرفت
از برخوردم عوق میزدم و ناخودآگاه مقعدمو سفت میکردم که این بهم لذت بیشتری میداد
چند بار روی صورتم زد
_افرین پسر خوب
چند دقیقه بعد کیرش که حسابی قرمز و متورم بود بیرون کشید از دهنم جلوم زانو زد
_درست بشین مثل وقتی که میری دستشویی
قبل از اینکه نفسم سرجاش بیاد و سرفه هام تموم بشه منو طوری که خواست نشوند
اینجوری بیشتر بهم فشار اومد نالیدم و اون با گرفتن پهلوهام باز کمک کرد بالا پایین برم
صدای شهوتناکی توی اتاق پخش میشد
صدای قیژ و قوژ تحرک دیلدو
صدای ناله های من
و نفس های بلند نیما
دست هامو روی شونه هاش گذاشتم
تقریبا ازش آویزون شدم
_میتونی برام‌ بیای؟
_نمیدونمممم
با شدت زیادی بالا پایین میشدم
لذت زیادی داشت قبل از اینکه بفهمم جریان چیه بلندم کردم
سمت تخت رفت
نگاهم به دیلدو افتاد که وسط اتاق داشت تکون میخورد
خیس و براق بود زمین پر از ترشحات و لوب شده بوده
_داگی شو سریع
روی تخت داگی شدم پشتم رفتم
_اووووف اگه ببینی چقد گشاد شدی
بدنم لرزید
احساسش کردم
واردم شد
فقط لذت بود
حسش فرق میکرد
گرم بود و جذاب بود
سرمو روی بالش گذاشتم نالیدم
سیلی محکمی با باسنم زد
ضربه هاشو شروع‌ کرد
سریع و محکم
نگاهم به کیرم افتاد
توی هوا تکون میخورد
آبم ازش آویزون بود
چند ثانیه بعد لرزیدم
پاهام منقبض شد
مقعدم جمع شد
تکون خوردم
و هیچ کدوم باعث نشد نیما از حرکت بایسته
به شکم روی تخت افتادم
فریادم توی بالشتم خفه میشد
و نیما همچنان داشت با کیر محشرش بهم تلمبه میزد
موهامو چنگ زد
_شل کن بیبی نمیخوای که پاره بشی ها؟
توی گوشم زمزمه کرد
عضله هام دوباره شل شد مثل یه تیکه گوشت بودم
حتی جون ناله کردن نداشتم
چیزی که تجربه کردم انقدر شدید بود که هنوز هضمش نکرده بودم
زیرش از آبم خیس بود
نیما بعد از ضربه عمیقی ازم بیرون کشید
مقعدم بی اختیار به بیرون کشیده شد
صدایی مثل گوز ایجاد کرد
دوباره سیلی محکمی به باسنم زد
_با یه بار … انقد گشادت کردم
از تخت پایین رفت
جون نداشتم ببینم کجا میزه با تکون دوباره تخت گفت
_یکم باسنتو بده بالا
با برخورد دیلدو اه کشیدم
چرا اون کوفتی رو خریدم
واردم کردش
اونقدری روون بودم که یه جا واردم شد
کنار گوشم خم شد
_یکی دوبار دیگه زیرم بخوابی میتونم فیستینگت کنم
تنم لرزید
نگاش کردم
داشت دیلدو رو داخلم تکون میداد
_تو ارضا … نشدی
_طول میکشه هموز فرصتش هست
نفس عمیقی کشیدم
_منو بکن نیما هنوز میتونم بازم بیام
خندید
دیلدو رو ازم بیرون کشید دوباره اون صدا تکرار شد
_برگرد بیبی
به سمتش برگشتم
بین پاهام رفت اون رو روی شونه هاش گذاشت
زانو هام جلوی صورتم بود
خودشو واردم کردم
سریع و بدون توقف تلمبه زد
این پوزیشن عمیق تر بود
سکسی تر بود
میتونستم نگاهش کنم
متوجه چیم های کنار چشمش شدم
چندتا تار موی سفید هم داره
دستامو دور گردنش انداختم
_بازم پرستارم میشی؟
بین ضربه هاش خندید
_تا تو چی بخوای؟
_میخوام … ههه هههرررووز هههاههههه پرررستاررم ههه باشی
لبخند بزرگی زد
کیرم بین بدن هامون تحت فشار بود
_این مدتی که ایرانم اونقدر پرستاریتو میکنم که وقتی رفتم نتونی کونتو جمع کنی
خندیدیم
ضربه هاش مستقیم به جایی بود هم لذت داشت و هم یه درد کوچیک و لذت بخش
خیلی زود دوباره به لبه میرسیدم
سرشو خم کرد
_اینبار باید باهم ارضا شیم باشه؟
سرمو تکون دادم
بیشتر خم شد در کمال تعجب نیپلمو بین لباش برد
منقبض شدم
ضربه هاش سریع تر شد
گردنم عقب رفت
کنرم قوس برداشت با چنگ زدنش به موهام
با گزیده شدن گردنم و لرزیدن و نفس های بلندش
به اوج رسیدیم
درونم داغ شد
لرزیدم و چشم هام باز نمیشد
منو بوسید
زبونمو و دهنمو با زبونش فتح کرد
_باید باهام بیای آمریکا
این آخرین چیزی بود که شنیدم
بعد بیهوش شدم ….
……
داستان اگه حمایت بشه ادامه خواهد داشت
اسامی غیرواقعی‌ بود
ریتم داستان تلفیقی از واقعیت و اغراق و تخیل بود
ممنون از نگاهتون منتظر نظراتون هستم

نوشته: رارا


👍 72
👎 5
27601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972998
2024-02-29 00:03:20 +0330 +0330

فقط اومدم کامنت بذارم
سیاست های سایت چیه!چرا همه داستان ها شدن گی و خیانت و کاکولد!!ینی همه بچه های سایت کونی و بیغیرتن و هیچ داستان دیگه ای براتون نمیاد ؟؟گی که دیگه حالمونو بهم زده

6 ❤️

973001
2024-02-29 00:11:07 +0330 +0330

زیبا بود عزیزم 👏👏👏👏🌺🌺🌺

2 ❤️

973015
2024-02-29 01:27:35 +0330 +0330

مامیت هم زیرش میخوابه یا نه ؟

2 ❤️

973021
2024-02-29 02:19:50 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی

2 ❤️

973037
2024-02-29 03:37:45 +0330 +0330

عالی 🫂♥️😘💦

2 ❤️

973065
2024-02-29 09:56:48 +0330 +0330

جناب Roomeeoo نامحترم لطفا نظرتو واسه خودت نگه دار، کونی هفت جد و ابادتن، از شدت علاقتون به کون سرتون تو کون بقیست، وقتی تگ گی هست بیجا میکنی میخونی تا نظر بدی، ما بیشماریم و درضمن شرمنده ک نشده داستان کص منتشر بشه و توعه ملجوق جق بزنی


973067
2024-02-29 10:03:06 +0330 +0330

جزو شهوتناک ترین داستانای سایت بود و به احتمال زیاد ترجمه بود ولی بازم ادامه بده
چند سال طول میکشه تا این ملت همچین داستان هایی رو درک کنن، از جماعتی که “جوووون” حرف تحریک کنندشونه انتظار لایک نداشته باش


973174
2024-03-01 02:23:50 +0330 +0330

از قدیم گفتن حرفو بنداز زمین صاحبش برش میداره همینکه انقد تلاش کردی اسممو کاملودرست بنویسی مطمئن شدم خوب جایی رو فشار دادم بچه کونی برو کونتو بده من گفتم آیا فقط کونی و گی داریم که تو خودتو قاطی کردی پس برو کونتو بده زر نزن

0 ❤️

973175
2024-03-01 02:25:22 +0330 +0330

و در آخر گفتم ک نخوندم و فقط اومدم کامنت بذارم کیر هرچی بکنه تو کون بچه کونیایی مثل تو

0 ❤️

973210
2024-03-01 07:42:13 +0330 +0330

عالیییی و بی نقص بود بالاخره بعد از این همه اراجیفی که تو سایته یه داستان درست دیدیم ادامش بده

1 ❤️

973226
2024-03-01 11:10:35 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده منتظریم

1 ❤️

973235
2024-03-01 12:30:36 +0330 +0330

داستانت عالی بود به پر از احساس و حس واقعی انگار واقعا اتفاق افتاده
به اراجیف بقیه توجه نکن ادامه بده ماهم حمایتت میکنیم❤️

1 ❤️

973244
2024-03-01 15:11:12 +0330 +0330

عالی ادامه بده
اما این قسمت نود به ده درصد واسه گرایش بات تحریک آمیز بود و آنچنان چیزی از احساسات طرف تاپ درش نیاوردی که اگر در ادامه سعی کنی تعادل رو برقرار کنی عالی میشه (مقلن همین قسمت میتونستی اشاره کنی که نیما چقدر لذت برد وقتی تونست تمایلات حمایت گرانه‌ش رو نسبت به پارتنرش ارضا کنه)

1 ❤️

973255
2024-03-01 17:53:42 +0330 +0330

زودتر منتظر قسمت دوم هستم

0 ❤️

973263
2024-03-01 19:51:16 +0330 +0330

واسه نوشتن همچین اسم نوستالژیکی ضریب هوشی ۶۰ کفایت میکنه😂
دلیلی نمیبینم حرف دیگه ای بزنم

1 ❤️

973283
2024-03-01 23:30:48 +0330 +0330

Roomeeoo
اقا اون بالا نوشته گی
خوشت نمیاد چرا میخونی عزیزم
خیلی راحت رد شو

0 ❤️

973318
2024-03-02 01:48:57 +0330 +0330

“با خنده سوال دومشو پرسید پ دندونای لمینت شده سفیدشو انداخت بیرون”
با کامپوزیت دندون سفید میشه نه لمینت 😹

0 ❤️

973358
2024-03-02 10:27:05 +0330 +0330

لطفا زودتر قسمت بعد روهم بنویس

1 ❤️

973383
2024-03-02 18:19:26 +0330 +0330

قسمت بعد رو فرستادم و منتظرم آپلود بشه
خوشحالم که دوستش داشتین ❤️
قسمت بعد خیلی قشنگتره
و این داستان ادامه داره …
و تلفیقی از زندگی واقعیم و تخیلاتمه
و واقعا هم نیازی به توهین نیست!!
اگه خوشتون نمیاد از این دسته داستانا نخونین!!
که تهشم مجبور نباشین کامنتی بذارین که نشون دهنده شعور و شخصیت ضعیفتون باشه!!

4 ❤️

973442
2024-03-03 01:42:09 +0330 +0330

داستان از لحاظ محتوا کامل بود در زمینه نگارش و جمله بندی دارای ضعف واشکال هست در عرصه تخیل هم ایراداتی داره که مغایر با مقدمات روابط سکس در دنیای واقعیه که باعث میشه یک حالت تصنعی در خواننده تداعی بشه و جذابیتش تنزل پیدا کنه اما ازرلحاظ محتوا حوب بود.

0 ❤️

973977
2024-03-06 13:23:33 +0330 +0330

زیبا بود .احسنت

0 ❤️

974419
2024-03-09 17:05:07 +0330 +0330

عالی، منتظر قسمت بعدیم

0 ❤️

974497
2024-03-10 07:59:56 +0330 +0330

عالی بود داستانت عزیزم منم فقط یکبار اینجوری ارضا شدم و بدنم شروع کرد به لرزیدن

0 ❤️

974722
2024-03-11 22:19:40 +0330 +0330

خیلی خوب خدا قسمت کنه از این آقا نیما ها برای ما😅😂

0 ❤️

974878
2024-03-13 07:08:59 +0330 +0330

داستان زیبایی بود ، لذت بردم 👏👍🙃🙏💫

0 ❤️