حکیمه آرایشگر محلمون (۲)

1402/07/06

وای خدای من شما چقدر عجول هستید اولش گفتم خیالی هست داستان ولی از قدیم گفتن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها😜
باز بگو خیالیه😊😊
+خیالیه😂😂😂
از اصل داستان دور نشیم و بریم سر داستان خودمون تا اینجا گفتم که من و حکیمه وارد اتاق کوچک شدیم.
حکیمه اول وارد شد و منم پشت سرش بعد از چک کردن بیرون و خاموش کردن لامپ مغازه وارد شدم.
دیدم خانم با استرس دنبال آب میگرده و هی بهم فحش میده آب نداری منم با خنده گفتم خانم اول چراغ اینجا رو روشن کن بعد ببین چی هست چی نیست چراغ روشن کردم و لبخند زد و منو بغل کرد و منم بوسیدمش و آب دادم بهش.بعد چادر، روسری و مانتو اش رو باز کردم وای خدای من موهاش رو جوری رنگ کرده بود که از تعجب شاخ در آوردم و از دیدن حالت من تعجب کرد و کلی خندید و بغلش کردم و حسابی لب اش رو خوردم اونم لب منو خورد، حسابی داشتیم کیف میکردیم که دستم بردم سمت سینه اش و حسابی دست مالی کردم ،اولش مقاومت کرد میگفت خجالت میکشم که گفتم گم شو ، بعد آه اش به آسمون بلند شده بود که شلوارم کشیدم پایین و کیرم رو در وآوردم دادم دستش یکم بازی کرد و بعد با اسرار من برام ساک زد کارش اصلا خوب نبود بی وجود دندون زد به کیرم و حالم بد شد گفتم دندون نزن لعنتی ولی باز زد اینبار گفتم بسته شروع کردم به درآوردن پیرهنش، وای داشت مقاومت میکرد عصبانی شدم گفتم این حرکت یعنی چی یعنی دومین ضد حالش بود به زور دروآردم و شروع کردم به خوردن سینه های 70 اش زیاد بزرگ نبود سایز مایز هم نمی‌دونم ولی فکر کنم هفتاد بود دیدم از هوش رفت من آنقدر این کار رو با احساس میکردم که واسه مرحله بعد آماده باشم که دیدم خانم با تکون بدنش ارضا شد گفتم حالا نوبت منه دراز بکش زمین منم کار خودمو بکنم دراز کشید خواستم شلوارشو بکشم پایین پاهاش قفل کرد.😏
من در آستانه افتتاح اولین کوس زندگیم بعد همسرم با مشکل برخورد کردم خندیدم با شوخی ادامه بدم گفتم نکن بزار منم حال کنم که گفت نمیشه بمال و بهم و ارضا شو اونم از رو شلوار گفتم خفه شو بیرون زود باش تا کسی نیومده گفت نه نمیشه که نمیشه 😒
منم واقعا کفرم دراومد و حسابی ناراحت شدم و چون آدمی نیستم که به زور به کسی تجاوز کنم کیرم خوابید و گفتم زود لباس هات رو بپوش و گم شو بیرون.
خیلی خیلی سرد باهاش برخورد کردم و گفتم دیگه این طرفا نمیاد.
منم. حسابی سرخورده از شکستی که خورده بودم تا شب تو لاک خودم بودم و عصبی .
(شاید بگید عرضه نداشتی یه خانم رو اتاق خالی بود بکنی ولی باور کنید من آزارم به مورچه هم نمی‌رسه یعنی اینقدر آدم صاف و صادقی هستم و در صورت نبود رضایت هیچ کاری نمیتونم کنم)
خلاصه اون روز تموم شد و من دیگه تصمیم گرفتم بهش فکر نکنم ولی همش حواسم پی این بود که چرا این کار رو کرد؟ اصلا چرا اومد داخل ؟چرا بهم پا داد؟ ولی هیچی نداد؟ منظورش چی بود ؟خلاصه تموم فکر و ذهنم درگیر این موضوع بود تا عصر ساعت شش گفتم بهش زنگ بزنم بپرسم ولی دو دل بودم پرو میشه و با خودم حسابی کلنجار رفتم بالاخره گفتم نزارم ذهنم این علامت سوال بمونه و زنگ زدم
+سلام عزیزم خوبی
-سلام عشقم تو خوبی
+ممنونم چه خبرا چه کار می‌کنی
-سلامتی تو خوبی دیروز خوش گذشت
+ممنونم سلامت باشی دیروز حالم رو بد جور گرفتی از دستت خیلی عصبانی ام چرا این کار رو کردی چرا نزاشتی بکنم توش اصلا نزاشتی ببینمش؟
-مگه قرار بود ببینی😂😂
+دیوث دارم جدی باهات حرف میزنم
-منم جدی گفتم مگه قرار بود منو بکنی مگه مامانت میدونه😂
اسم مامانم آورد پر و پام ریخت و باز گیج شدم و دوباره پرسیدم
+متوجه منظورت نشدم یعنی چی
-متوجه نشدی یعنی من و تو نامحرم هستیم نمیشه با مرد نامحرم سکس کرد
+خفه شو لعنتی من تمام بدنت دیدم جز اونجات یعنی اون موقع نامحرم نبودم
-اونجا ها محرمی ولی دخول نامحرم😂 باید عقدم کنی تا به آرزوت برسی
+عمرا من یه تار موی خانمم و به تو نمی‌دم
خداحافظی کردم و دیگه تصمیم گرفتم باهاش کات کنم چون به هدفم رسیده بودم و هم منظورش رو گرفته بودم دیگه دلیلی برای ادامه رابطه نبود
خلاصه یه مدتی گذشت و من دیگه فراموش کردم همچنین مشتری داشتم یه روز زمستونی بود رفتم پارک یه سیگاری بزنم به رگ و بخاطر اینکه حال نداشتم رفتم وسط پارک نشستم و چون همه جا برفی و هیچ کس نبود راحت سیگار رو روشن کردم و شروع به کشیدن شدم وقتی سیگار تموم شد دیدم یه پیرمرد اومد کنارم نشست جا خوردم چون اطراف کسی نبود تعجب کردم چطور اومد که ندیدم تو همین فکرا بودم که دیدم اومد پیشم و گفت چه خبرا منم ساکت جواب دادم بعد آروم دستم گرفت و گفت میخوای گفتم چی کیرش رو در آورد و گفت این هیچی نگفتم با تمام سرعت از پارک فرار کردم چون حوصله دعوا نداشتم قبلاً گفتم اصلا حال نداشتم رفتم.
فکر اینکه این مردک هم فهمیده بود تو عرضه نداری اومده بود دنبالت حسابی کفریم کرده بود. که این بار تصمیم گرفتم هر طور شده حسابی از خجالت این حکیمه در بیام و بکنمش .
دیگه هیچی برام مهم نبود فقط مهم این بود که بزنگم و برم ادامه داستان و کار نیمه تمام رو تموم کنم.
باید میرفتم چون بدجور بهم برخورده بود این رفتار حکیمه ، با منی که اصلا دستم به نامحرم نخورده بود و این یه بار بود که میخواستم یه کاری کنم که اونم اینجور شد .
خلاصه چون آرایشگاه اش شلوغ بود و ساعت شش به بعد میدونستم که تنهاست زنگ زدم.
+سلام خوبی حکیمه جان
-سلام نادر جان چه عجب یاد ما کردی
+دلم برات تنگ شده بود
-واقعا
+دله خوب این چیزا حالیش نیست
-منم دلم برات تنگ شده خیلی دوستت دارم نادر جان😘
اولین بار بود بهم میگفت دوستت دارم تعجب کردم ولی برای اینکه کم نیارم
+منم دوستت دارم
-قربونت برم من
+خدا نکنه عزیزم میای ببینمت
-بله ولی دو روز دیگه
+باشه بهم خبر بده
-باشه عزیزم
خداحافظی کردیم و تا دو روز همش روز شماری میکردم و پلن می ریختم چه کار کنم.
بالاخره روز موعود رسید و پیام داد بیام منم گفتم آره بیا بعد نیم ساعت اومد .
سلام کرد و بعد از دست دادن و احوالپرسی اومد بغلم کرد و گفت دلم برا بغلت تنگ شده گفتم بریم داخل اونم قبول کرد و مثل قبل بعد از دیدن اوضاع بیرون و نبود کسی رفتم پیشش.
اینار لامپ رو روشن کرده بود و آب میخورد و منتظر بود من برسم تا رسیدم بغلم کرد و محکم بوسیدم. منم همینطور از لباش شروع کردم و گردنش و گوش هاش رو چنان با ولع خاصی می‌خوردم که آهش بلند شد دستم بردم سمت مانتو و دلمه هاش رو باز کردم زیر یه بلوز قرمز رنگ پوشیده بود که خیلی جذابش کرده بود اونو با عشوه درآوردم و و سوتین اش رو باز کردم و مشغول خوردن سینه های خوشمزه اش شدم کیرم حسابی داغ داغ شده بود شروع کردم به مالیدن بهش و خوابوندمش این بار یهویی شلوارش کشیدم پایین و دید در برابر عمل انجام شده قرار گرفته چیزی نگفت ولی باز پاهاش چسبیده بود به هم مثل دفعه اول گفتم شل کن نکرد به زور رفتم بین پاش و سرم رو کردم داخل پاهاش و شروع به خوردن کوسش کردم وای از کوسش بگم که خیلی کوچولو و تمییز بود انقدر خوردم که داغ داغ شد پاهاش رو به زور باز کردم و سر کیرم رو گذاشتم رو کوسش تا دید کار از کار گذشته و الانه که بزارم کوسش پاهاش رو جوری فقل کرد که بدنم اومد بیرون دیگه نتونستم برم داخل ، دیدم اینجور شد مالیدم بهش که تحریک بشه و همزمان لباش رو می‌خوردم و با دستام سینه هاشو نوازش می‌کردم.
آنقدر این کار کردم دیدم لرزید و ارضا شد منم پاهام رو یه وری کردم و رفتم بین پاهاش و با سرعت زدم سرش رفت تو اصلا نفهمید گفتم نگران نباش یواش یواش میمالم ابم بیاد😉 اونم حس کرد شرایط خوبه یکم پاهاش شل کرد 😉 منم یکم فشار دادم تا نصف رفت توش آخ عجب کوسی 😊 وای خدای من پاهاش باز قفل کرد انگار فهمید🙈 منم خواستم کیرم جا باز کنه تا ته فرستادم و خواستم تلمبه بزنم که وقتی کیرم اومد بیرون دیگه اون قدر قفل کرد که فقط سرش داخل بود و بیشتر نرفت 😝 پاهاش رو بد جور بست منم سر کیرم توش بود و هی تلمبه زدم تا ابم بیاد چون پاهاش کامل قفل بود و حالت کج گونه دراز کشیده بود بیشتر نمی‌رفت اینم بگم خیلی تنگ بود و می‌گفت بعد طلاق اصلا رابطه نداشتم عجب کوسی داشت کیر منم تا حالا نگفتم زیاد بزرگ نیست بزرگ شده اش پانزده شانزده سانت میشه و معمولی هست خلاصه من بزن اون فقل کن من بزن اون قفل کن😄 که در این بین چون قفل اش خیلی شدید بود و حسابی کیرم رو فشار میداد ابم پاشید سریع کشیدم بیرون رو ریختم رو نافش 😊 وای خدای من کاش نره توش اگه بره چه کار کنم مردم و زنده شدم، خواستم بهش بگم قرص اضطراری بگیرم دیدم با این نیت کثیفی که داره بگم نمیخوره تا حامله شه خیلی پشیمون بودم از کارم که کردم و خودمو سرزنش میکردم . سریع بند نافش و شکمش رو تمیز کردم و فرستادم بیرون‌، حالم خیلی بد بود گفتم یه بار خواستیم آب قلیون عوض کنیم اینجور شد نذر و نیاز کردم که حامله نشه و هر روز بهش زنگ میزدم که پریود نشدی و کی معودش میشه. چون نیتش قالب کردن خودش بهم بود و هی قربون صدقه ام می‌رفت کی میای خواستگاری و از این حرفا بیشتر کفری میشدم . بعد پانزده روز پریود شد خدایا شکرت که حامله نشد. بعد اون تصمیم گرفتم دیگه سمتش نرم و خدا رو شکر من نرفتم اونم با وجودی که عاشقم بود از خانواده و پسرش ترسید و سمت من نیومد و زنگ هم نزد ‌. شغلم رو هم بوسیدم گذاشتم کنار تا اینجور مشتری ها گیرم نیاد. و زندگی راحت آرومی داشته باشم .
حالا که بیشتر از دو سال از اون رابطه گذشته و من کاملا توبه کردم خواستم باهاتون به اشتراک بزارم . این بود درد دل من، چند نکته هم باید خدمتتون عرض کنم :
اول: داستان سی درصد خیالی هفتاد درصد واقعی است با کمی درستکاری
دوم : این داستان دو سال طول کشید تا اتفاق بیفته یعنی از لحظه آشنایی تا اولین بار که رفتیم اتاق دو سال طول کشید
سوم : اسم ها واقعی نیست
چهارم : اسم هیچ شهر و خیابانی آورده نشده
پنجم : با گوشی نوشتم اگه اشکالی داشت به بزرگی خودتون ببخشید
ششم : فکر نکنید من عرضه نداشتم که بکنم مرام بعضی آدم هاست که بدون رضایت طرف نمیکنه حتی بار دوم هم از زور استفاده نکردم و تا اون حدی هم که رفتم خودش نگفت نه نمیشه و اینکه منو بچه کونی فرض کنی مدیونی چون بحث پیرمرد واقعی بود و اصلا بهم و شخصیتم برخورد یه نفر این کار باهام کرد
هفتم: لطفاً نقد کنید بدون فحش
دوستدار شما نادر
.

نوشته: نادر


👍 2
👎 8
30301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950200
2023-09-29 06:27:00 +0330 +0330

ما هم ی ملیحه آرایشگر داریم ک جندس

0 ❤️

950312
2023-09-29 22:45:34 +0330 +0330

اطلاعیه:آرایشگرا ۹۰ درصدشون مطلقه هستن و از اون ۹۰ درصد ۶۰ درصد میدن در نتیجه ۵۴ درصد آرایشگرا جنده‌ن!
در رابطه با نویسنده: جقی

0 ❤️

950487
2023-09-30 23:45:45 +0330 +0330

داستان ۷۰درصدش واقعی بودولی توقسمت گفته بودی داستان خیالی است، دوسال طول کشیداین سکس انجام بشه ولی خلاصه هم راجب مقدمه هاش چیزی ننوشتی من هم باگوشی داستان فرستادم ولی غلط املایی ونگارشی نداشتم ، ازقزوین ردشدنی حواست باشه گذرت به پارک هاش باشه کیربه دست منتظر اوبی هایی مثل توهستند

0 ❤️

950488
2023-09-30 23:47:27 +0330 +0330

درضمن کلِ نوشته هات اندازه یه داستان هم نبودچه دلیلی داره واسه کصتانت دوقسمت درنظربگیری.

0 ❤️