سلام
شاید داستانهای زیادی خونده باشید .توی نظراتتون رو که خوندم بیشتر از دروغ بودن اون نظر داده بودن ولی این داستان واقعی هست مطمئن باشید.
یه خواهر زن دارم اسمش مهشید هست .از همان روز اول با من خیلی صمیمی بود چون خیلی تقاوت سنی نداشتیم (حدود سه سال ).بیشتر شبها میومد خونمون میموند خیلی هم لاغر اندام و کوچیک هست من خیلی طالبش شده بودم اما جرات نمیکردم کاری بکنم بعد از مدتی شوخیهای متعارف شروع شد مدتی که گذشت یک روز جمعه لوازمی از محل کارم اورده بودم خانه تا لیست بگیرم اتفاقا قطعه ماشینی داخلش بود که ما بهش میگیم کرستی “من که روم نمیشد توی جمعی که نشسته بودیم اسمشو بگم گفتم اینو جاش خالی بزار <خندید >این موضوع گذشت تا یه روز بهش گفتم فهمیدی اسم اون قطعه چی بود خندید گفت اره گفتم بگو روی زمین نوشت پستان” گفتم دیدی اشتباه کردی گفت پس چیه روی زمین نوشتم کرستی"از خنده روده بر شده بود از اونجا دیگه شوخیهای غیر متعارف شروع شد .
یک شب تابستان توی حیاط خوابیده بودم که اتفاقا روز قبلش یه کاری براش کرده بودم که قرار بود اگه جور شد به من شیرینی بده اس ام اس دادم که شیرینی ما چی شد گفت شیرینیم چشم گفتم من از اون شیرینیها میخوام شاید یک ساعت اس ام اس دادم تا اخر متوجه شد که چی میگم واقعا جا خورد دیگه اس ام اس نداد منم خودم زدم به ناراحتی و تا مدتی تحویلش نگرفتم. یه روز اس ام اس داد که امشب بیام خونتون گفتم میخوای بیایی بیا موقع خواب خانمم پرسید مهشید کجا بخوابه ؟گفتم برای ناراحت نشه پیشه خودمون من وسط خوابیدم خانومم راست من مهشید چپ. کمی که گذشت یه اس ام اس دادم بهش گفتم .هستی امشب یه حال کنیم-گفت: میترسم گفتم همه خوابن. منم اهسته دستامو بردم روی صورتو سینهاش اهسته داشتم می رفتم توی حال که یک دفعه دستمو گاز گرفت من دستمو کشیدم. بی خیال شدم نیم ساعت بعد خودش دستمو گرفت گذاشت روی سینهاش منم شروع کردم به مالش صورت و سینه نمیدونم چقدر طول کشید که خوابمون برد بعد از اون شب چند مرتبه اومد خونمن و همین مراحل داشتیم دیگه وارد شده بود لباس زیپ دار میپوشید دامن کوتاه . تا یک روز جمعه خونمون بودیم میخواستیم بریم تفریح قرار شد من و مهشید بریم خونشون سبد بیاریم وقتی رفتیم تو خونشون تا وارد شدیم گرفتمش تو بغلم و شروع کردم ازش لب گرفتن بی حس شد وخوابید همینجور سینهاشو داشتم میمالیدم که صدای زنگ کوچشون اومد سریع بلند شدیم رفت در باز کرد همسایشون بود صدتا فحشش دادم هیچی خلاصه برای که شک نکنن سبد و برداشتیم و رفتیم توی راه ازش قول گرفتم که یه بار دیگه با من بیاد اونم قبول کرد پنج شنبه هفته بعدش بهش اس ام اس دادم که برای فردا جورش کن گفت :امشب بهم زنگ بزن شب اخر وقت بهش زنگ زدم هماهنگ کردم یک 2ساعتی سکس تلفنی داشتیم .تا کاملا امادش کردم. فردا عصر رفتیم خونشون خانه ما هم خالی بود گفت من و میبری خونه دوستم جزوه بگیرم منم از خدا خواسته گفتم اره توی راه بهش گفتم امادگی داری بریم رفتیم خونه رفتیم اتاق خواب گرفتمش تو بغلم لب گرفتم خوابندمش روی تخت شروع کردم به خوردن سینه هاش زیر دستم میلرزید مخواستم لباسمو دربیاوردم ولی نمگذاشت در بیارم خلاصه هر جوری بود لباسشو در اوردم سینه هاشو خوردم اومدم پایین تا روی کسش شورتشو در اوردم دیدم یه کس سفید کوچیکی داره که نمشه ازش بگذری شروع کردم به خوردنش دیگه اینقدر حشری شده بود که میگفت کیرتو بده بخورم کیرمو بهش دادم با یک ولعی میخوردوپیچش میداد که انگار دنیا رو بهم داده بودن بعد از پشت خوابوندمش هر چی اصرار کردم که از عقب بکنمش نذاشت تا عاقبت گذاشتم رو کسش تلبه زدم وقتی داشت ابم میومد گفت میخوام ابشو ببینم منم ریختم رو شکمش … چقدر داغه …بعد تا لبسشو میپوشدی رفتم دوش گرفتم /توی راه که داشتیم میرفتیم خوابش برده بود …از اون روز به بعد هر موقع موقعیتی هم جور شد دیگه نیومد و میگه اینجوری بیشتر دوست دارم منم دیگه خیلی اصرار نمکنم اینم خاطرات ه من < همتونو میبوسم >بای
نوشته: ؟
آورین آورین
عالی و بی نظیر
هیتاچی هیتاچی مثال نقش قالی !!
خر کیف شدم !
باز هم جای تشکر داره از ادمین گرانمایه که با تلاش خودشون داستانهای زیبا رو گل چین میکنن تا وقت کسی برای خوندن داستانهای بی محتوی تلف نشه .
نمی دونم هنوز جا داره یا نه ولی من وظیفه خودم میدونم باز هم کلی تشکر کنم .
آقا من داستانتو نخوندم چون همون اسمشو که خوندم آبم اومد و کیف وافر بردم . بنابر این می خوام بهتون بگم .
آفرین که کباب و نون زیر کباب و ظرف یه بار مصرف و سیخ و پیازشو با هم میل میکنین . نوش جان ، گوارای وجود و در خاتمه باز هم از مدیریت محترم سایت نهایت تشکر رو میکنم .
…و اينگونه بود كه بار ديگر سايت سه روزه بگا رفت ولى ادمين نه.
چی بگم والللللللللللللللللللا،،
اگه خانمت اجازه داده خواهرزنت شب کناره تو بخوابه از این 4حالت خارج نیس!!!
1-یا زنت جندس
2-یا خواهرزنت جندس
3-یا احتمالا همتون جنده این خانوادگی
4-یا اینکه داری کس میگی
نگاه کن یارو…کس شعر نگو
ملت با داستان های کیری به خوبی اشنان.پس دیگه ننویس
کیری!!!
حيف كير خر كه حواله ات كنم!
مرتيكه جنده دوزاري!
برو كون تو بده
اخه … چجوری شب تو وسط خوابیدی و زن و خواهر زنت دو طرف ؟ زنت راضی شد ؟ اصلا خود دختره روش شد ؟ جل الخالق
والا من کل وقتم صرف محاسبات زمانی شد
فرداش اس ام اس داد ، پنج شنبش زنگ زد ، امشب زنگ میزنم ، اخر هفته بیا و …
بعد اون موقع که تو تخت بین زن و خواهر زنت خوابیده بودی بهش اس ام اس دادی؟
خوب در گوشش میگفتی دیگه
کس کیر آوردی ما رو؟
چرت بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . . .
نفهمیدم تو میخواستی لباسشو در بیاری؟ اون میخواست لباس تو رو در بیاره؟ تو میخواستی لباس خودتو در بیاری؟ اون میخواست لباس خودشو در بیاره؟ تو میخواستی که اون لباسشو در بیاره؟ اون میخواست که تو لباسشو در بیاری؟ کله کیری من که نفهمیدم چی گفتی. دیگه ننویس.
یعنی واقعا خانمت از تو پرسید که مهشید کجا بخوابه و تو هم گفتی تو بغلت بیا بخوابه و زنت هم گفت وای چرا به فکر خودم نرسید!!! خودت باور میکنی که ما باور کنیم چولمنگ؟ قبلا کجا میخوابید؟ کیر تو این سناریوی تخمیت دیگه ننویس. دارم فکر میکنم که دستاتو از هم باز کردی زنت رو این بازوت خوابیده و مهشید هم رو اون بازوت خوابیده و تو هم بهش اس ام اس دادی که هستی؟ “همه” خوابیدن!!!. این “همه” یعنی کیا؟ کیر “همه” تو مغزت گاگول خان دیگه ننویس.
از اینها که بگذریم میمیری یک بار به دقت بخونی که این همه غلط املایی تو نوشته هات نباشه؟ ریدی با نوشتنت دیگه ننویس جلقو.
نهایتا میشه نتیجه گرفت که تو وسط دو تا مرد خوابیده بودی و داشتن میکردنت و تو هم بیخیال داشتی با رفیقت اس ام اس بازی میکردی. عزیزم موقع دادن دل به کار بده و اس ام اس بازی نکن. دیگه هم ننویس.
یادمه قدیما یه شعر بود که بچه ها برای یاوه نویسان میگفتن که تا جایی که یادمه اینطور شروع میشد:
کس گفتی آی کس گفتی
غنچه بودی شکفتی . ،،،،،،،
افرادی مثل تو میان تو سایت میرینن
ولی جنابعلی فقط گوزیدی
سام سام حال دادی با نظرت-و اما جواب این مادر جنده:احتمالا وقتی خواهر زنت قبول نمیکرد که به تو کس بده حتما داشته به بابات کس میداده مگه نمیدونستی مهشید جنده محلتونه
اه اه اه ننویسین خیانت آقای جلقی نامحترم ننویس چرا هرچی کم میارین چی بنویسین از سکس با خواهر زنو مادر زنو و خواهرو مامانو باباتون مینویسین ؟؟؟
زیاد جلق زدی به مغزت آسیب رسوندی
تو که پیشش خوابیده بودی چرا بهش اس دادی؟
زنجنده ات از نور گوشیت بیدار نشد بگه به کدوم جنده ای این وقت شب اس میدی؟؟
خائن کثیف
آخه آدم حسابی کسی می ره یکی دیگه رو می یاره بغل خودش و زنش می خوابونه که نکنه یه وقت طرف ناراحت شه؟ اینم شد دلیل؟
با چه عقلی اینو میگی. اونم به این شکل که تو وسط خوابیدی؟
اینهمه داستان دروغ خوندم که ادعای راست بودن داشتن. اما تو هیچ کدوم به اندازه این داستان به شعورم توهین نشده بود.
حیف که اهل فحاشی نیستم. دوستان از طرف منم فحش بدید.
چقدر درس اخلاقی داشت فقط تو ۵ خط اول اینارو پیدا کردم. زنی بگیریم که با خواهر زنمون فقط سه سال اختلاف سنی داشته باشیم تا باهاش خیلی راحت باشیم وشب بیاد خونمون اگه دیدیدیم
میتونیم مشکل مخاطبمونو تو سایت های سکسی پیدا کنیم
اونها از دروغ متنفرند وتشنه داستانهای واقعی ما هستند پس با یه جمله باورکنید خر میشوند و و و و و
نمیدونم چه اصراری داری این توهمات مغز معیوبت رو باور کنیم
خیلی داستانت مزخرف بود
من که حوصله ندارم ایراداتو بگیرم فقط دیگه ننویس
خالصانه و برادرانه ميكم خاهشا كم زر بزن بهتر به من كه يه افغاني كير كلفت هستم كون بدي ولي كس نكي
خیلی کس مغزی … ببخشید کون مغزی با این داستان کونیت همه رو مثل خودت کسخل فرض کردی
اخ جون قربونه اون كس نازه خاهر زنت بره هر كي فحش بت ميده من جاي تو باشم هر شب ميكنمش بذار كون اينايي كه از روي حسادت فحش ميدن بسوزه بازهم از كوس و كون خواهر زنت بنويس كير من هم تو كوسش باشه
آخه مگه مجبورین که این کسو شعرارو بنویسین…
عقده ای بدبخت کس ندیده…
حالم از این داستانهایی که زاییده ذهنتون هست بهم میخوره.
عجب!!!
بار اول برات ساک زد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زنت قبول کرد اون کنارت بخوابه؟؟
شاخ در آوردم به خدا
میگم خواهر زنت جنده نیست؟؟؟؟؟؟؟؟