ملاقات عاشقانه در طویله

1392/02/30

قضيه از اين قراره كه من روز هاي تعطيل به روستامون ميرم كه براي پدر بزرگ و مادر بزرگ ام كمك كنم تو همسايه همين پدربزرگيم اينا يه خانواده زندگي ميكنن كه 4 نفرن مادرو پدر و يه برادر و خواهر ديگه نميخوام اسم ببرم فقط اسم خواهره مهسا بود اونا تو روبه روي خونه ما يه طويله دارن كه هر از گاهي پدر به گاو هاشون رسيدگي ميكنه گاهي برادر و اون روز از من روستا بودم در طويله باز بود گفتم شايد محمد تو طويله باشه آخه اسم برادرش محمده گفتم برم يه سلامي بدم رفتم تو طويله ديدم مهسا خانوم تو طويله داره شير گاو ميدوشه همين كه ديدم مهسا تو طويله هستش اين ور اون ورو نگاه كردم ديدم كسي نيست سر مهسا خانومم به گاوا مشغول بود من بي سرو صدا ميخواستم برگردمو برم كه يه هو مهسا خانوم منو ديد و ترسيد گفتم سلام ببخشيد كه بي صدا وارد شدم گفتش:خواهش ميكنم گفتم:بس برادرتكو گفت: تو گاو داري بالاييه آخه اينا يه دونه هم گاوداري داشتن نزديكاي باغ ما بود بگذريم منم گفتم باشه بس منم ميرم اونجا همين كه داشتم خارج ميشدم گفت آقا امير گفتم بله كمك ميخواي؟ گفت اگه بشه بيا اينو بايه بكشيم اين ور خيلي سنگينه نگا هردم ديدم يه درخت بود كه انگار به وسط اون درخته علوفه ميرختن و گاو ها ميخردن كمي داخل طويله تاريك بود و گرم گفتم باشه رفتم كه درختو تنهايي بلندش كنم ديدم اومدو گفت نه تنهايي كه نميشه خيلي سنگينه كمرتون درد ميكنه گفتم نه بابا منو اين حرفا گفت بس بلندش كن ببينم كمي زور دادم موقعي كه بلندش كردم انگشتم به گوشه تيزش گير كردو كمي خون اومد ديدم مهسا خانوم نديده منم صداشو در نيو وردم گفتم خوب اينم از اين گفتم اگه كار نداري من برم گفت خوب ميو مدي يه چايي چيزي ميخوردي گفتم نه ديگه ميخوام برم تو خونه مادربزرگم چايي دم كرده الان آمادس گفت آخه مگه چايي مادر بزرگت به چايي من ميرسه منم بدون اينكه مكث كنم گفتم معلومه كه نه گفتش بيابريم گفتم آخه گفتش ميدونم حتما از مامانم خجالت ميكشي كفتم آره گفت الان تو خونه هيچ كس نيست بيا چاييم آماده كردم اومدم طويله گفتم باشه ميخواست شيري كه دوشيده بود تو دبله ديدم ميخواد برداره گفتم بزار من بردارم همين كه دستمو بردم از دبه بگيرم زخم دستمو ديد گفت واي دستت چي شده الان اين طوري شده گفتم نه نگا كرد كفت اين كه زخمش تازه هستش گفتم خوب بزرگش نكن يه زخم كوچيكه ديگه خوب بگذريم رفتيم

همين كه رسيدم دم خونه گفتم البته در خونه دو تا در داشت يه در حياط يه درم تو خونه بود من تو در خونه گفتم اگه چايي بدي كه همين جا ميخورم گفت پاشو بيا خونه ببينم منم كه هم ميترسيدم هم ميخواستم برم داخل دختره هم كه واقعا خوش چهره بود و رنگ پوستش سفيد ابرو هايي كشيده لبشم كه واقعا عالي بود بس نتيجه ميگيريم دختر خوردني بود خوب وارد خونه شدم گفتم ياالله تو خونه كسي نيست مهسا خانوم از آشپز خونشون گفت بيا تو نترس منم تو خيال خودم ميگفتم چه دلي داره اين دختر يه مرد قريبرو راه ميده تو خونه خوب رفتم نشستم ديدم داره چايي مياره خوش رنكو خوش طعم گفتم واي اگه از اين چايي بخورم ديگه به چايي هايه ديگه دهنم نميزنم يه هو ديدم زوم كرده تو چشمام منم نگاكردم به چشماش رنگ چشماش سبز بود يه رنگ ميون آبيو سبز خيلي عالي بود گفتم وايي عزيزم رنگ چشمات چه رنگ قشنگي دارن گفت چي. گفتم ببخشي مهسا خانوم رنگ چشماتون خيلي خوبه گفت نه قيل اين منو با چه اسمي صدا كردي منم كه عرق كرده بودم كميم خجالت ميكشيدم از اين حرفم خوب آخه دست خودم نبود گفت خوب من كه چيزي نميگم اين طوري عرق كردي بعدش گفت:ميدوني چيه امين.گفتم چيه،منم يه پسر هستم كه كمي جذابيت و خوش قيافه هستم خوب بگذريم گفتم چيه گفت آخه خجالت ميكشم گفتم راحت باش گفت خيلي دوست دارم من كه از قبل از اول روزي كه ديده بودمش يه جورايي از خيالم بيرون نميرفت منم يه هويي گفتم منم تورو دوست دارم گلم ولي نميدونستم چه جوري بگم اونم در حالي كه انگشت شستشو روي لبش بودو داشت گوشه ناخونشو يواش لايه دندوناش ميبورد با صدايي آروم و دل نشين گفت راس ميگي گفتم بله كه راس ميگم گفت اگه راس ميگي نشونم بده گفتم چيرو گفت يه كاري كن كه بدونم دوسم داري تا بهت اعتماد كنم منم يه زنجير خالي داشتم كه يلاكش دو تا ميشود پلاكش قلب بود اون زنجيرو باز كردمو دارم بهش گفت نه اين طوري نه گفتم بس چجوري ديدم اومد نزديگم چشماشو بست و بهم نزديكتر ميشد منم از طرفي ميترسيدم مادر يا پدرش بيادو ببينه در حالي كه ميگفتم بس دارم خواب ميبينم لبايه خوش مزشو رو لبام گذاشت يواش يواش داشتم باور ميكردم كه دارم خواب ميبينم يه بعد چند ثانيه وقتي ميخواست دستشو بياره دستش خورد چايي ريخت كمي رو پام كميم رو فرششون اون جا بود كه فهميدم اين خواب نيست يه هو چشماشو باز كردو رفت كمي عقب با اين كه لباش نزديك لبام بود گفت ببخشيد كه چايي رو ريختم رو شلوارتون ببخشيد گفتم اشكالي نداره اين بار من رفتم از لباش گرفتم داشتم يواش يواش لباشو ميخوردم ديدم دستشو بردو گذاشت رو كيرم با اين كه كيرم سيخ شده بود دستشو همين طوري داشت رو كيرم بالا و پايين ميورد البته از رويه شلوار منم دستمو گذاستم رو كوسش يواش يواش داشتم ميماليدم ديدم داره از حال ميره يواش يواش دكمه شلوارمو باز كردو كيرم تو دهنش كرد داشت يواش يواش لباشو بالا و پايين مي برد منم دستمو از گوشه شلوارش بردم داخل با انگشتم داشتم يواش يواش بردم لابه لاش كمي اين ور اونورش كردم انگشت مو كردم تو سوراخ كوسش گفت آي گفتم جونم گفت امين درد ميكنه گفتم نترس يواش يواش ميكنم گفت باشه شرو كرد به ساك زدن گفتم بسه بلند شدو شلوارشو پايين كشيدم گفتم دراز بگش واقعا اندام تئپي داشت واقعا خوردني بود خوب دار كشيد رفتم رو كسش داشتم با زبونم كسشو ليس ميزدم زبونمو بردم لابه لايه كسش زبونمو بالاو پايين ميكردم داشت حال ميكرد اونم دستشو اورد بالايه كسشو داشت با دستش ميماليد منم كه ديگه طاقت نداشتم رفتم بالا سراغ پستان هاش با اين كه كوچيك بودن ولي خيلي حال داشتن گفتم برو يا كمي روغن بيار يا كرم رفتو اورد با اين كه هنوز تو حال بود داد بهم گفتم دراب بكش گفت چطوري گفتم نه داراز نكش چهار دستو پا گفت باشه كمي از كرمو ورداشتم ماليدم روي سوراخ صورتي سر كيرمو گذاشتم رويه سوراخش گفت امين واسه اين كار زود نيست گفتم كجاش زوده خيليم ديره سر كيرمو يواشكي هول دادم تو كونس گفت آييييي واييييي امين خيلي درد ميكنه درار گفتم عزيزم تحمل كن يواش يواش تا نصف كيرمو كردم تو كونش جيغشم كم كم بلند تر ميشد خيلي تو سوراخ كونش داغ بود حال ميكردم ديدم ديگه تحمل نميكنه در اوردمش گفت امين جون ببخش چون اولين بارمه نميتونم گفتم ميدونم جيگرم شلوارشو كشيدم بالا و اونم شلوار منو كشيد بالا هنوز كيرم نخوابيده بود دكمه شلوارم به سختي بسته ميشد گفت كيرت نميزاره دكمتو ببندم بازم ازش يه لب گرفتم دكمشو خودم بستمو گفت چايي كه نخوردي گفتم بزار واسه بعد خداحافظي كردمو از خونه در اومدم زود رفتم طرف در خونمون پيچيدم نگا كردم در خونه اونا ديدم واستاده دم درشون داره بهم ميخنده منم بهش خنديدمو رفتم خونه خودمون

نوشته:‌ امین


👍 0
👎 1
119410 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

382115
2013-05-20 12:11:33 +0430 +0430
NA

عجب
عجب
عجب
عجب
عجب
عجب
عجب
عجب
عجب

0 ❤️

382116
2013-05-20 12:19:38 +0430 +0430

خوب بود، فقط ضرباهنگ داستان تا یه جایی خوب پیش رفت بعد یهو یه ربع فیلم حذف شد…
در کل خوب بود، جتی اگه تخیلی بوده باشه.
موفق باشی.

1 ❤️

382118
2013-05-20 12:32:30 +0430 +0430
NA

به جاي ملاقات عاشقانه مينوشتي چه ملاقات تخمي

0 ❤️

382119
2013-05-20 12:39:37 +0430 +0430
NA

دختر دهاتی انقد بارش بود عایا؟
سریع ساک زد؟ !!! !!!

0 ❤️

382123
2013-05-20 14:35:16 +0430 +0430
NA

اولا که خالص توهم بود. بعدشم که خیلی بی سوادی. پر غلط املایی. ما علائم نگارشی بسیاری داریم که واسه استفاده اختراع شدن.
“اون روز از من روستا بودم” جاااااان؟
اینقد گفتی بس بس، منظورت پس هست؟ عایا؟
نگا هریدی؟
میرختن؟ یا میریختن؟
میخردن؟ یا میخوردن؟
صداشو در نیووردی؟ ای جان کاش در میووردی.
“ميخواست شيري كه دوشيده بود تو دبله ديدم ميخواد برداره” با عرض معذرت این جمله قابل اصلاح نیست. فقط دبله نه و دبه.
“البته در خونه دو تا در داشت يه در حياط يه درم تو خونه بود من تو در خونه گفتم” آی در به در دردت بخوره تو سر درد خودت.
مرد قریبه یا غریبه؟
تبریک میگم بلاخره از علائم نگارشی در این جمله استفاده کردی:" گفت چي." البته غلط. آخرش دو نقطه (:)
بقیشو حوصله ندارم اصلاح کنم خودت بخون اصلاح کن تو داستانای بعدیت به کار ببر. البته اگه سواد داری

1 ❤️

382125
2013-05-20 16:25:14 +0430 +0430

بد شروع کردی . بدتر تموم

1 ❤️

382127
2013-05-20 17:29:59 +0430 +0430
NA

بلاخره اسمت امیره یا امین انقدر چاخان زدی اسمتم 2 تا شوده…ولی دم دختر دهاتی گرم چه ساکی میزده خودت در مورد کسشعرت چی فکر کردی لابود چقدر با این جق هم زدی…:-)

1 ❤️

382128
2013-05-20 19:14:30 +0430 +0430
NA

به قول دوست عزیزمون “تکاور جون” (که قدیمی ها همه می شناسنش و چند روز پیش هم یک سری اومد و زود رفت):

سگ روی تک تک انگشتات برینه! ننویس!

0 ❤️

382130
2013-05-21 01:20:48 +0430 +0430
NA

ميگم تو صمد و اون دختره ليلا نيستيد؟راستش رو بگو!حقيقت رو بگو تا كمكت كنم!راستي سركار استوار هنوز سركاره يا بازنشست شد؟اهان يادم رفته بود اون رو پاكسازيش كردند بعد انقلاب.از قوچ علي و ننت و كدخدا چه خبر؟شايعه شده بود آخر داستان عين ا… ليلا رو از چنكت در آورده برده تو طويلشون گاييدستش!راسته يا دروغ؟از اين تريبون اعلام كن كه اين جوري نبوده و ليلا جنده نيست.

0 ❤️

382131
2013-05-21 02:52:45 +0430 +0430
NA

با روددی عزیز موافقم

0 ❤️

382132
2013-05-21 07:02:38 +0430 +0430
NA

بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد
بد ببد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد
بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد د بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد بد
نوشتى دروغگو كير هرچه روستاي تو كونت

0 ❤️

382133
2013-05-21 07:05:27 +0430 +0430
NA

واقعا مضخرف بود.پر از غلط املائی و کاملا بی احساس حداقل به توهماتت یکمی پروبال بده تا یکم واقعی تر بشه در کل اینو بگم که هیچوقت نمیتونی نویسنده ی خوبی بشی پس الکی تلاش نکن عشقش

0 ❤️

382134
2013-05-21 08:17:59 +0430 +0430
NA

شیرجوان نوشت:
با روددی عزیز موافقم
شیر جوان گرامی , رودیِ شما دیگه به تاریخ پیوست!!! اینهمه زحمت کشیدم کلّی مزاحم ادمین شدم ، چند تا پیام خصوصی ارسال کردم, چند تا کامنت با موضوع معرفی گذاشتم … تا roodi2 تبدیل بشه به -7-seven ! اونوقت شماهنوز می گید با رودی موافقم؟؟؟(شوخی کردم شیر جوان گرامی, شما هر جوری که از من نام ببرید باعث افتخارمه) . در ضمن حتمن می دونید اسم کوچکِ من،سیاوشه. ولی شما هر چی دوست دارید صدا کنید؟!! میتونید خطاب کنید: سیاوش،روودی ، یا فقط “7” که دوستش هم دارم.

راستی هر چی سعی می کنم از پریشب تا حالا نمی تونم نقل قول بزنم (برای همین جمله ی شیر جوانو اینجوری نوشتم)، فکر می کنم این بنیامینِ بی رحم - بعد از اینکه نقل قول زدن را به من یاد داد -رفته سیستم تگ های HTML شهوانی را به هم زده تا کسی نتونه حتّا در نزدیکی رکورد و مقام شامخش یعنی “سلطان نقل قول” قرار بگیره!!!

0 ❤️

382135
2013-05-21 08:53:26 +0430 +0430
NA

mitan جون دمت گرم. واقعا باحالی. خوب دوستمونو قهوه ای کردی. مرسی

0 ❤️

382136
2013-05-21 18:24:49 +0430 +0430
NA

یواش یواش

0 ❤️

382138
2013-05-21 20:52:49 +0430 +0430
NA

“بس نتيجه ميگيريم دختر خوردني بود”
خودتم خوردنی هستی جیگر :D
ارزش یه فحش بیشتر نداری پس جلد ماست پر چرب تو کونت کله کیرگاوی :D
حالا هی بنویس :D

0 ❤️

382140
2013-05-21 22:05:17 +0430 +0430
NA

احسان اسمه پروفايلتو عوض كردى ؟

0 ❤️

382141
2013-05-22 00:39:06 +0430 +0430
NA

اخه کی میتونه باور کنه که یکم کردی تو کونش و اینقدر جنبه داشتی که تا اومدن آبت ادامه ندادی؟!
خیلی دروغین و مسخره بود
نه عشقبازی کامل نه سکس کامل
از بس هم که غلط املایی و نگارشی داشت اعصابمو خورد کرد

1 ❤️

382142
2013-05-22 01:25:10 +0430 +0430
NA

من داستان و نخوندم ولی از نظرات فهمیدم چرته…پس خندیدیم به اون پدرو مادرت با اون داستانت

0 ❤️

811594
2021-05-25 02:47:15 +0430 +0430

هرچند این کستان مال هشت سال پیشه،ولی لازم دونستم خدمتت دوستان نویسنده عرض کنم که توی یک روستا همه باهم فامیلن.حالا یا دور یا نزدیک.ولی فامیلن.بعدشم کلمه یواش رو ناموسا چرا انقدر به کار بردی؟؟؟؟؟؟.

0 ❤️

976639
2024-03-25 11:57:37 +0330 +0330

بیدارشو داداش

0 ❤️