فوران لذت در گذر زمان (دلنوشته )

1400/06/21

دوبرادر بودیم و یک خواهر : که همگی دوسال از هم فاصله سنی داشتیم و من همون دومی بودم که دوسال از برادر بزرگم کوچکتر بودم ولی زرنگ و باهوش . تو همه کارها فضولی میکردم تا شاید چیزی یاد بگیرم . زبانزد همه بودم . درسام همه اش بیست .مخصوصا هنرم که نقاشیهای عالی میکشیدم .در کل اگر تو خانواده پولداری بودم شاید برام بهتر بود ولی باز ناسپاس نیستم چکنم که هرکسی سرنوشت تولدش دست خودش نیست .همه اش ده سالم بود که زمان ما دهه پنجاهی ها بچه ها حالا حالاها چشم و گوششان باز نبود و سرشون به تنشون سنگینی نمیکرد .با دخترها بافتنی مسابقه میدادم وتو خاله بازیهاشون حضورداشتمو وانگار نه انگار : نه مشکلی پیش میومد و نه بزرگان ناراحت میشدند . یک روز که از سر بازی برگشتم خونه برادرم که نه :بگو یه نامرد . دیدم خواهر کوچکم به رو خوابیده و این نامرد داره لاپایی با اون حال میکنه وتا دید : من متوجه شدم با وعده و وعید رامم کرد تابه کسی نگم منم بخاطر اینکه باهام خوشرفتاری کنه گول حرفاش و خنده هاش رو خوردم که شاید باهام خوب باشه .بعدها یکی دوبار هم دیدم دخترای همسن و سال خواهرم رو هم که همسایمون بودند تور کرده که بخاطر این کاراش من شاکی شدم و اون بازم منو خام کرد و شروع کرد به توضیح دادن که تو هم اگه اینکارو بکنی اون وقت لذتشو میفهمی و … خلاصه توسنی بودیم که هرهفته دوتایی میرفتیم حموم که اونموقع هرکسی توخونش حموم نداشت و میرفتیم حمام بازار که القصه پدرم هم اونجا کارمیکرد و وقتی حموم میکردیم آخراش بابام میومدو پشتمون را کیسه میکشید . تو یکی از این حموم کردن ها داداش ما کار خودشو کرد و باچرب زبانی ها و قربون و صدقه هاش رامم کرد و ماهم بععله .یکبار و دوبار و … خلاصه من شدم کونی که بعدها منو کنار گذاشت و من موندم و این کون لامذهب که هم میخارید و هم فکرمو عوض کرد که کاش منم مثل زن بودمو از این چرندیات . تنها کاری که میکردم این بود که مثل زنا پارچه میزاشتم لای پاهام که توعالم خودم مثلا زن هستم . دیگه به پسرا فکر نمیکردم فقط هرزنی که به دلم می نشست توخلوت خودم جق میزدم ولی رویاهام این بود که زنه شوهر منه ومن زیرش خوابیدم .کم کم این رویاها درمن بیشتر بارور شد تاجاییکه تحمل نمیکردمو مجبورا به این و اون کون میدادم واین ادامه یافت تا اینکه فارغ التحصیل شدمو تو رشته هنر فوق لیسانس گرفتم . اون وقتها نه موبایلی بود و نه کامپیوتر .همش ویدیو بود و آپارات .سی دی هم هرکسی نمیدونست چیه و اگرهم بود تو خونه های بالا نشینها بود و تا بکسی میگفتی سی دی مسخره ات میکرد . خلاصه بعدها موبایل اومدو روز بروز مدلش جدید میشد و منم که ازدواج کرده بودم و دستم به دهنم میرسید بهترینشو گرفتم و کم کم با دوجنسه ها آشناشدم و دیدم بله همچین کسایی هم هستند که من در بچگی درسرم و رویاهام بود . با خانمم درمیان گذاشتمو کل قضیه را گفتم و اون راضی شد که هفته ای دوبار برام نقش شوهرو بازی کنه .وانصافا هم خوب راضی ام میکرد و بخاطر اینکه پسرمون داره روزبروز بزرگتر میشه دیگه گذاشتم کنار و هرچند وقت یکبار میرم ترکیه و با شیمل ها خودمو آروم میکنم و میام .اینا همش خلاصه ای از سرگذشتمون بود که نوشتم . از صاحب قلم ها هم معذرت میخوام اگر جسارتی شد .اگر دوستان مایل بودند از ماجراهای خودم داستان میتویسم
.

نوشته: علی


👍 2
👎 3
10801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831698
2021-09-12 00:54:55 +0430 +0430

بنده به عنوان صاحب قلم در کل پروردگار قلم اینجا اجازه نوشتن و ازتون صلب میکنم شوخی کردم😂
حاجی اون داداش پدسگت تهش چی شد خیلی دوس دارم بدونم…

0 ❤️

831707
2021-09-12 01:21:19 +0430 +0430

دابش از داستان تخیلیک ۱/۴ حفیقت داش ک کونی بودی و به خاطر بچت گزاشی کنار باور میشد کرد
بچه بیا پایین سرمون درد گرف

0 ❤️

831801
2021-09-12 13:38:06 +0430 +0430

به زنت بگو بیاد منم بکنه

0 ❤️

832865
2021-09-17 22:38:42 +0430 +0430

کاری نداریم که واغیت داشت یا نه ولی خوب نوشتی

0 ❤️