اولین سکس عمرم

1391/01/15

خوب دوستان این داستان داستان اولین و فعلا تنها سکس عمرمه منم اونوقتا نسبتا کوچیک بودم من الان 18 سالمه اونوقتا 16 سالم بود. من 1 خواهر دارم که طبیعتا دوستای دختر زیادی داره خواهرمم از من 1 سال کوچیکتره اتاقای ما هم چسبیده به همه یعنی قبلا 1 اتاق بوده که با تولد خواهرمو بزرگ شدنش اتاق منو نصف کردن و برای اینکه اتاق اون تاریک نباشه از بین اتاقامون 1 پنجره گذاشتن ولی بعدا برای اینکه من خواهرمو نبینم پنجررو از اینایی کردن که وقتی نور 1 طرف کمتر میشه اون طرف دیده نمیشه و چون اتاق من هم پنجره داره و هم چراغ و اتاق خواهرم 1 چراغ داره و رنگ دیواراش صورتیه تاریکه و توش دیده نمیشه مگر وقتی که چراغ اتاقمو خاموش کنم و تو روز هم جلوی پنجره ی نورگیرو بگیرم ببندم.خلاصه من وقتی که خواهرم دوستاش میومدن آروم از پنجره نگاه میکردم.بعدا هاهم سیم وبکمو بلند کرده بودم(با سیم بلند کننده USB بعدا دوستان شهوانی ایراد نگیرن) و خلاصه وقتی دوستاش میومدن وبکمو میذاشتم فیلم بر میداشت اونام که از همه جا بیخبر پاهای نازشونو بیرون میذاشتنو اینا خواهر منم همیشه دخترای خوشگل و خوش هیکل مدرسه رو میاورد (بعدا فهمیدم چرا)منم حالب میکردم خلاصه بعد 1 مدت خواهرم واسه نمره ی کارنامش 1 DVD PLAYER همراه خرید منم دوچرخه خریدم.

خلاصه 1 مدت بعد دوستای خواهرم که میومدن فیلمای سوپر میذاشتنو میدیدن میدونین دیگه دخترا تو سن 14و15 سالگی یکم فوضولیشون نسبت به چیزای سکسی گل میکنه خلاصه اینا وقتی میومدن میشستن فیلم میدیدن منم با هزار زحمت ازشون فیلم میگرفتم (آخه از روی فیلم فیلم گرفتن سخته و زاویه ی خاصی رو باید رعایت کنی که تازه معلوم شه چی به چیه) بعد 1 مدت دوستای خواهرم که میومدن من میدیدم اینا خیلی باهم ور میرن و 1 روز که منو خواهرمو دوستش تنها بودیمو منم طبق معمول فیلم میگرفتم اینا لباسای همو در آوردنو شروع کردن به خوردن سینه هخای تازه رشد کرده هم بعد که داشتن با کوسای هم ورمیرفتن من که حسابی راست کرده بوذم نمیتونستم نگاه نکنمو وایساده بودم اونجا که 1 هویی خواهرم منو دید یعنی نایلون سیاهی که به شیشه نورگیر چسبونده بودم افتاد و وقتی تقریبا نور دو اتاق 1 اندازه شد صورت منم ظاهر شد وقتی داشت لباساشو با دادو بیداد میپوشید من داشتم روی کامپیوترم رمز میذاشتم وقتی کلید ENTER رو فشار دادم چند لحظه بعدش خواهرم اومد تو اتاقمو گفت:تو اونجا چه غلطی میکردی؟هان؟اگه به مامان نگم… منم صدامو کلفت کردمو گفتم حالا اگه میخوای بگی بگو اما منم اگه فیلمارو نشون بدم اونوقت کی ناراحت میشه؟با 1 حالت عصبانی شیرجه رفت رو من منم گفتم اگه اذیت کنی به مامان میگم.اون آروم شد و گفت نگوووووووووو منم گفتم اگه کاریو که میگم نکنین میگم فیلمارو هم نشون میدم گفت چی میخوای؟؟؟بازم باید زبان بنویسم؟؟؟؟؟؟(آخه اون کلاس زبان میرفتو منم از زبان متنفر بودم)گفتم:اون که هیچ اما من 1 چیز دیگه میخوام.گفت چی؟؟؟گفتم بگو دوستت بیاد اینجا وقتی دوستش اومد گفتم تو برو بیرون به دختر بیچاره که اسمش سارا بود گفتم لباساتو در بیار سارا از شانس منم سارا از دوستای خیلی خوشگل خواهرم نبود اما چه کنیم؟گفت نه میخوای چیکار؟؟؟؟؟اینو که گفت گفتم یا در میاری یا من فیلمارو نشون مامان میدمو اونم به مامانتو…اینا انو که گفتم حمله کردم بهشو پرتش کردم رو تخت و پریدم روش دستاشو با بند کیف سامسونت بستم به همو بعد بستم به تخت بعدش بلوزشو آوردم بالا ولی حشرم اونقد بالا بود که نتونستم دستاشو دوباره باز کنم تا کامل دربیاد سوتینشم بیچاره تو اتاق خواهرم جا گذاشته بود وای افتادم به جون سینه ها آروم گاز میگرفتم اونم داد ناله میکرد نفهمیدم از روی حال بود یا درد خلاصه بعد 1 کم گفتم بذار کسشو بکنم ولی بعدش گفتم نه ول کن راستش اونقد حشری بودم که بیخیال کسخوریو اینا شدم برش گردوندم و روی تخت کشیدمش پایین که دستاش کشیده بشه و نتونه تکون بده راستش بعد اینکه ده بیست تا تلمبه زدم آبم اومد منم که تازه کار بودم با کون خشکو 5 تا تلمبه آبم اومد و ولش کردم رفت ولی حیف که فردا وقتی برگشتم خواهرمو تو اتاقم دیدم که کلاس تقویتیو کنار زده بودو امده بود پدر هاردو در آورده بود و بقیشو میدونین دیگه…

نوشته: ؟


👍 0
👎 1
46493 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

315447
2012-04-04 00:59:09 +0430 +0430
NA

برو بمیر بابااااا… نصف خوندم. آدم باید مخش گوزیده باشه که بیاد داستانیو که شروعش اینقدر تخمی تخیلی باشه رو تا آخر بخونه! لابد ننه بابات میدونست چه بچه های عتیقه و عقده ایی دارن فقط سیم خارداد نکشیدن بین اتاقاتون…
بدبخت مفلوک اینهمه انرژی و ابتکار عمل که واسه دید زن کس و کون خواهرتو دوستاش بکار بردی جای درستش صرف میکرد تا حالا یکیو پیدا کرده بودی بیاد بهت بده بلکه از جلق زدن خلاص شی و کسو شر نگی!!!

0 ❤️

315448
2012-04-04 03:44:41 +0430 +0430
NA

ای جااانم

اخی …کوچولو ووو
یک جور احساس ترحم بهت دارم

اینقدر کوچولوووووووووووووئی که تصورات جغی ات هم بچه گونه و خنده داره
ای جانم
کوچولوووو

0 ❤️

315449
2012-04-04 03:52:34 +0430 +0430

فقط خاك توسرت…برو بزن…!!!

0 ❤️

315451
2012-04-04 05:26:06 +0430 +0430
NA

Har kas az in dastan chizi fahmid vase manam tozih bede

0 ❤️

315452
2012-04-04 06:51:13 +0430 +0430
NA

تنها دليلي كه اومدم اينجا اين بود كه اظهار نظرهاي بانو ارغوان(!؟) رو بخونم :))
خيلي باحالن ؛:d

0 ❤️

315454
2012-04-04 12:46:17 +0430 +0430

توهماتت به اندازه ی سنت بود توقع بیشتر از این نمیشه ازت داشت کوچولو

0 ❤️

315455
2012-04-04 15:59:03 +0430 +0430
NA

چرا انقدر فوشش میدین اگه بهتر بلدین بنویسین

0 ❤️

315456
2012-04-05 16:25:28 +0430 +0430
NA

والا نمی دونم چی بگم؟ آخه اینقدر الکی بود که نمیشه چیزی گفت

0 ❤️

315457
2012-04-17 03:31:18 +0430 +0430

بچه کونی دیگه ننویس …
خودت هم فهمیدی چه کوس شعری نوستی؟ کیرم تو دهنت بچه جلقوی کونی. حتما داشتی کون میدادی این داستان رو ساختی. تخمی بود. دیگه ننویس.

0 ❤️

315458
2014-06-29 12:18:35 +0430 +0430
NA

نخوندم :)

0 ❤️