پیکان زمان

1403/02/13

در محله ما تالار پذیرایی وجود داشت که از وقتی یادم میاد درش بسته بود. میدونستم که پدر و مادرم اونجا ازدواج کردن و همیشه دلم میخواست داخلش رو ببینم چند روز پیش دیدم تعدادی ادوات مکانیکی آوردن جلوش و در فولادیش برای اولین بار بازه سریع رفتم خونه کارت بازرس شهرداری رو برداشتم رفتم داخل یه کارگر عمله اومد طرفم چی میخوای با تحکم بهش گفتم به کارت برس!!! بدبخت رفت داخل تالار قدم زدم و اطرافو نگاه کردم صندلی های قدیمی درو دیواری زیبا با تزئین آبی اقیانوسی و خاکستری انگار امواج اقیانوس و ابرهای آسمان با هم قاطی شده بودن. همه چیز زیبا و اصیل بود نا خود آکاه یاد آهنگ آناستازیا پرنسس یتیم افتادم که خاطرات کودکیشو به یاد آورده بود.

خرس های رقصان/ دیوار های نقاشی شده/ چیز هایی که به سختی به یاد می آورم/ چیز هایی که قلب من قبل ها میشناخت / روزی روزگاری در ماه دسامبر.

جلوتر رفتم و جایگاه داماد و عروس رو دیدم دو مبل زیبا به شکل صدف باز شده که یاد آور ظرافت معماری مهندسین زمان شاه بود. بالای مبل ها نقش برجسته ای از پوزوئیدون پادشاه دریا ها بود که نیزه سه سر طلائی و تاجی رنگو رفته داشت . تاجی که مشخصا زمانی به رنگ طلائی درخشان بوده وزیر نور چهل چراغ ها میدرخشیده. سوالی در اقیانوس نا آرام ذهنم طنین انداخت چرا این همه زیبایی رو پنهان کردن؟ ناگهان صدای پدرم در ذهنم پیچید… یه شب که از بیرون بر میگشتیم بهم گفت مراسم ازدواج من و مادرت اینجا بود ازش پرسیدم چرا همیشه بسته است؟ جواب داد وقتی به دنیا اومدی و دیدن کارشون چه نتایج وحشتناکی میتونه داشته باشه از ترسشون برای همیشه در اینجا رو بستن!! چنان خیط شدم که تا خونه صدام در نیومد! یادمه ملک روبروییش رو تخریب کردن و مجتمع ساختن که ساختمون پزشکان شد یه بار با بابا رفتیم طبقه آخر از پنجره راهرو داشتم نگاه میکردم به بیرون برای اولین بار سقف تالار رو دیدم همه جای سقف ترک برداشته بود و پر از سبزه و گیاه بود برام سوال پیش اومد تو اسفالت که تخم گیاه نیست پس این سبزه ها چطوری در اومدن؟؟؟ خواستم از پدرم بپرسم ولی ترسیدم یه چیز دیگه بارمون کنه خفه خون گرفتم!!

در انتهای سالن روی سکوی زیبا روی صندلی خاک آلودی که سالها قبل پدرم روش نشسته بود نشستم و تکیه دادم…سعی کردم بفهمم اون لحظه چه حسی داشته؟ خوشحالی ترس از آینده؟…

با صدای قدمهای مرد جوان مودبی که به سمت من میومد از جام پاشدم سلام کرد و پرسید میتونه کمکم کنه؟ بی حرف کارت بازرس رو بهش دادم گفت تمام مدارکمون تکمیله میتونم همشو نشونتون بدم. به سردی گفتم همراهته؟ گفت الان میرم میارم. از پله های صدفی رنگ با کناره ای به شکل ستون های زیبا بالا رفتم و طبقه دوم رو هم دیدم در اطراف مبل های شش نفره بود و پیست بیضی شکلی که مشخصا برای رقص طراحی شده بود کلی زیبایی که پشت درب بزرگ فلزی از نحوست جمهوری اسلامی پنهان مونده بود و حالا قرار بود نابود بشه…

اومدم پایین پسر با کاغذ ها اومد قبل از اینکه حرف بزنه گفتم چرا کارگرات کلاه ایمنی ندارن؟ گفت تهیه کردیم میارن. گفتم سقف صدمه دیده مراقب باش تا زمان رسیدنش کسی داخل نیاد. چند تا چشم پشت سر هم گفت و بی خدا حافظی اومدم بیرون.

وقتی رسیدم خونه خودمو پرت کردم رو تخت و در فکر فرو رفتم معمای گیاهان رشد کرده در آُسفالت آزارم میداد. که گوشیم زنگ خورد…

سال آخر دانشجوئی یه ورودی تازه داشتیم که خودش اومد سمت من و برای آشنایی پیش قدم شد بارها خونه من اومد ولی هر کاری کردم نداد که نداد! بعدا فهمیدم پسر دوست باباش منظما ایشون رو میکرده بعدها هم تو خونه خالی گیر افتادن و اجبارا ازدواج کردن . یکسالو نیم بعد دانشگاه شوهر رالی بازش تو تصادف از بین میره و پدر شوهر فوق ثروتمندش که این تو شرکتش کار میکرده و این خانم عملا دست راست طرف بوده خونشون رو میزنه به نامش اینم بعد مرگ پدر شوهرش اونجا رو میفروشه و یه آپارتمان سمت پایین میخره که با بقیه پولش کاری انجام بده فقط مشکل این بود که یه مشت غربتی پشت کوهی ساکن اون مجتمع بودن عصرا تو حیاط میشستن و غیبت میکردن یه سرایدار پنجاه شست ساله ای هم داشته که زن پیر کیری تر از خودش باهاش بوده روز دوم اثاث کشی پیرزن داهاتی با یه کاسه یخ میاد و به این میگه اومدم باهاتون حرف بزنم! زنه رو راه نمیده میگه چی میخوای؟ میگه لطفا از اینجا برو!! شوهر من داشت دیروز نگات میکرد معلومه خوشش اومده! میگه شوهرت کیه؟ میگه سرایدار اینجا!! آنیتا که به خاطر زیبایی و البته ثروتش خاطرخواه دکتر مهندس زیاد داشته و همه رو رد میکرده با فحش و فضاحت پیرزنه رو رد میکنه ولی حسابی عصبی میشه! در محور زمان پچ پچ و تیکه های همسایه ها بیشتر میشه تا جایی که یکی از این غربتی ها میگه بچه برادر من روستا کار میکنه بگم بیاد خاستگاریت زنش بشو که به من نزدیک باشه! اینم از دهنش میپره حرف دهنتو بفهم زنیکه داهاتی من شوهر دارم! از انجا که ذات این پشت کوهیا فضوله صداشو می اندازه حلقش میگه پس چطور ما ندیدیمش؟ اینم بی پدر مادر مگه شوهر منو تو باید ببینی؟ خلاصه خانوم میبینه اوضاع داره بیخ پیدا میکنه زنگ میزنه به من که بیا کارت دارم! منم فکر کردم نظرش عوض شده پاشدم خوشحال رفتم دیدنش که بالاخره سر عقل اومدی!! قضیه رو گفت با نیش باز گفتم فقط یک راه وجود داره!!! عصری که این حیوونا تو حیاط دور هم جمعن من با لباس خدمه کشتی میام خونه درو باز میکنی تو حیاط جلوشون میپری بغلم منم سرد باهات بر خورد میکنم میگم زشته! خدمه کشتی ها 4 ماه یکبار میان خونه خدمه نفت کش ها شیش ماه یکبار یعنی در سال دو یا سه بار . اینجوری کسی زر نمیزنه شوهرت کجاست چون میدونه وسط اقیانوسم! تو هم به آرزوی دیرینه ات که شب موندن پیش من باشه میرسی!! گفت زر نزن! اینم آدرس فردا شیش و خورده ای بیا بلافاصله رفتم گمرک یه دوستی داشتیم باباش اونجا مغازه لباس نظامی داشت تا رفتم تو سرشو از چرخ برداشت گفت بدون سلام گفت اومدی ببریم جهنم؟ گفتم زر نزن کارت دارم گفت آهان! روحمو میخوای!! گفتم هر وقت کس گفتنت تموم شد بگو ببینم لباس نیرو دریایی یا خدمه کشتی چی داری؟؟ یه چیزی داشت ولی به علت چاقی تنم نمیرفت بعد از کلی کسعشر گفتن و کلکل آخرش گشت یه کلاه افسری راهنمایی رانندگی پیدا کرد ولی خوب چاره ای نبود! یه بارونی بلند سورمه ای تیره داشتم دوخت انگلیس بود پاگون هم داشت دو تا درجه که فقط خدا میدونست مال کدوم ارگان بود یه چیز شتر مانند روش بود هیچ ارتباطی به درجه هایی که میشناختم نداشت هم خریدم رفتم خونه زدم رو دوش بارونی کلاه رو هم گرفتم دستم چمدون چرخ دارو برداشتم دو تا نون بربری و یه جفت کوکا مشهدی گرفتم گذاشتم داخلش . آژانس گرفتم رفتم خونه اینا حالا اینکه راننده آژانس گیر داده بود کجا کار میکنی برادر زادمو ببر و من اصرار که ماهیگیرم رو هم فاکتور میگیریم! پیاده شدم زنگ زدم به موبایلش اونم اومد پایین تو حیاط که مثلا داشته میرفته بیرون. ( روز قبلش هرچی کون زمین زدم کلید بده نداد که نداد میگقت به دزدای محل کلید میدم به تو نه!! وجدانن چرا هیشکی منو دوست نداره؟؟) هیچی درو باز کرد یهو صدا در آورد از خودش کی اومدی!!! دست منو گرفت کشوند داخل منم خیلی جدی و سرد گفتم خانوم زشته جلو همسایه ها! گفت غریبه که نیستن صدامو بردم بالا گفتم مگه نگفتم با کسی قاطی نشو؟؟ میخوای دوباره برت گردونم خونه مادرم؟؟؟؟ اینم با وجود اینکه پررو ترین و زبون دراز ترین دختره ولی رو مصلحت خفه خون گرفت گفت چشم یه پیرمرد کیری بدو بدو اومد جلو سلام کرد با لحن طلبکار گفتم علیک؟؟؟ گفت هیچی شرمنده همسایتونم ندیده بودمتون!! یه نگاه با تحقیر به سر تا پاش انداختم رفتم بالا اینم در سکوت دنبالم اومد رفتم تو آسانسور فحش کشم کرد هوی!!! سر من داد نزنا!! گفتم هی چند وقت خونه نبودم دم در آوردی! دیگه قاطی کرد کشیدمون به فحش! خلاصه رفتیم خونه گفتم شام چی داریم؟ گفت زهر مار! یه ساعت دیگه اینا میرن خونشون گورتو گم کن برو خونتون هر چی میخوای کوفت کن! گفتم یعنی عرضه نداری یه شام جلو شوهرت بزاری؟؟ عیب نداره چون میدونستم شام گرفتم آوردم! تو چمدونه! فکر کرد پیتزایی چیزی گرفتم باز کرد نون بربری ها و نوشابه رو دید! گفتم یه استمبولی بیار اینا رو توش تیلیت کن امشب شام سنتی اجدادتو بخوریم ( شام کارگرای ساختمون اوائل انقلاب) چنان فحش کشم کرد که…! خلاصه دو ساعت بعد عین گربه ولگرد از تو حیاط پیشتمون کرد رفتم چند بار دیگه هم در فواصل چند ماهه رفتم خونشون ولی نداد که نداد! تا سرمایه گذاریش بعد دو سال به نتیجه حسابی رسید اونجا رو فروخت و دوباره رفت بالا شهر جای بهتر و اون قصه تموم شد! امشب بعد چند سال دوباره زنگ زد که میخوام ببینمت! گفتم نمیخوای ببینیم باز یه گیری برات پیش اومده ! چند سال سایه ام بالا سرت بود دریغ از یه ذره تمکین!! 😁 گفت ایندفعه تو بیا تمکین هم میکنم!! گفتم نه! من دیگه نمیتونم به اون زندگی برگردم! جوونیم تلف شد بقیه سالهای عمرم رو نمیتونی ازم بگیری! خلاصه کلی قربون صدقه رفت و زبون ریخت زیر بار نرفتم که نرفتم! آخرش عصبی شد چهار تا فحش داد قطع کرد… مشخصا با این رفتارم خودمو از چند تا سکس درستو حسابی محروم کردم ولی به حرص خوردنش می ارزید!!..واقعا می ارزید! 😁 😛 😎 👿

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-05-02 23:47:17 +0330 +0330

اون طفلک بینوا شانس آورد نرفتی وگرنه خدا میدونه چه بلاهایی سرش آورده بودی😊 یعنی خونه بالاشهرو ناچار میشد بفروشه بره شهرستان…لابد
سلام دادا چطوری شما؟خوبی؟چه خبر از بازار و اون کوچه معروف؟

2 ❤️

2024-05-02 23:48:36 +0330 +0330

انشاالله به یاری خدایان امسال ازدواج کنی تا دین و ایمانت کامل گردد …

2 ❤️

2024-05-03 02:05:13 +0330 +0330

جالب بود.ادمو میبره توی حس و حال ، این متن فوق👏❤

1 ❤️

2024-05-03 05:26:39 +0330 +0330

بربری رو از نونوایی خودتون بردی،،،،؟؟؟؟؟؟

3 ❤️

2024-05-03 09:32:24 +0330 +0330

پارت دوم داستان عالی بود😂 ولی با شناختی که ازت دارم کریس رونالدو و مسی باید پیش پات لُنگ بندازن چون هیچ موقعیتی رو برای سکس عالی و ماساژ از دست نمیدی،شیطون نکنه دچار ناتوانی جنسی شدی😅😅😂😂

2 ❤️

2024-05-03 09:40:15 +0330 +0330

درود به شرفت شاه !!! چقدر نوشته هات به دل میشینه. خودمونیه.
چقدر قشنگیا پشت در و دیوارهایی که این عوضی ها کشیدن موند و پژمرده شد.
چقدر خاطره ها که زیر خروارها خاک مدفون شد.
طعنه قشنگی زدی. آره، از آسفالت هم گیاه رشد میکنه. کافیه شوق جوانه زدن داشته باشی. از دل سیمان هم جوانه میزنه. کار اینام تموم میشه. 😉.
در خصوص بلایی که سر سوم شخص ته ماجرا آوردی باید از هشتگ انتقامِ سختِ کیری استفاده میکردی. 😎

2 ❤️

2024-05-03 09:41:50 +0330 +0330

↩ ایکاروس
ازدواج عمر مقدسی است و نهاد خانوادَ نهادیست الهی. لکن با این خرج و مخارج آدم باید جق بزند تا علاوه بر دین و ایمان باسن خود را از جور زمان و تدبیر آخوند حفظ کند.

2 ❤️

2024-05-03 10:30:08 +0330 +0330

↩ Power M
بله ، بربری وی آی پی پلاس بوده !

2 ❤️

2024-05-03 10:31:37 +0330 +0330

↩ Dannymorgam
صدای گریه حضار !!! 😂 😂 😂 👍

2 ❤️

2024-05-03 10:53:24 +0330 +0330

↩ ایکاروس
حاجی،،،
نکات ریز رو چون مو از ماست میکشی،،،،،،😁😁😁😁😁

2 ❤️

2024-05-03 17:21:18 +0330 +0330

↩ Power M
👍 😂 😂 😂

2 ❤️

2024-05-03 17:48:06 +0330 +0330

استاد یه سوال،
چهارتا عمله پشت کوهی از کجا از روی لباس میخواستن خدمه کشتی بودن رو حدس بزنن؟
یه سوال دیگه،
کوکا مشهدی همون خوشگوار خودمونه؟

1 ❤️

2024-05-03 17:52:40 +0330 +0330

🤌🤌🤌👍👍👍❤️❤️❤️

1 ❤️

2024-05-03 18:09:10 +0330 +0330

↩ ایکاروس
😁😁🤣🤣😂😂😁😁😁😂😂😂🤣🤣🤣

2 ❤️

2024-05-03 19:49:41 +0330 +0330

↩ داریوشم
درود بر استاد عزیز جناب داریوشم. منت گذاشتید. هفته سوم اسفند ماه رفتم اونجا کار داشتیم گفتم یه سری هم به کوچه شما بزنم پا گذاشتن همانا دو و هفتصد پیاده شدن همانا!! الان دو ماهه از ترسم اونورا نرفتم!! از جبهه جنگ خطر ناک تره!!

2 ❤️

2024-05-03 19:50:22 +0330 +0330

↩ Power M
طبق اذعان مسئول مستقیم این شایعات سنگکی سنتی است و بربری ندارد!!

3 ❤️

2024-05-03 19:51:08 +0330 +0330

↩ King_max99
سالهاست این خانومو میشناسم فقط دو تا چیز میده قبلش وعده وعید…بعدش بیلاخ!!

1 ❤️

2024-05-03 19:51:46 +0330 +0330

↩ Power M
بله کرم ایشان نا گفتنیست شاه ایکس فقط اسمش بد در رفته!

2 ❤️

2024-05-03 20:17:14 +0330 +0330

↩ shahx-1
از این مجتمع نون هاس
هم بربری
هم سنگک
هم تافتون
هم باگت
لامصب
تو که حال و هوای تالار قبل عنقلاب رو گفتی
حداقل با کادیلاک زمان میرفتی،،،،،😁😁😁😁😁😁😁

2 ❤️

2024-05-03 20:21:17 +0330 +0330

↩ shahx-1
علماء اعلام هزاران راه نرفته رو رفتن،،،،،،😁😁😁😁😁😁😁

3 ❤️

2024-05-03 20:22:55 +0330 +0330

↩ shahx-1
مشتی یه سوال دیگه هم برام ایجاد شد، بالخره نونواییت سنگکیه یا بربری؟

پ.ن.: قسمت دوم نانوایان و تاریخ رو دارم مینویسم آماده باش!

1 ❤️

2024-05-03 23:30:56 +0330 +0330

↩ shahx-1
😅😅😅

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «