ای واااای
الان تلفن زنگ زد ، دیدم عممه ، گفت واااا، عمه جون چرا این وخت شب یاد من افتادی ، گفت تو بیمارستان علاف بودم ، گفتم زنگ بزنم ببینم هنوز زنده ای یا مردی؟
گفتم خودت بمیری ایشالا، تو بیمارستان چه غلطی میکنی؟
گفت عروسم پریسا امروز رفته بوده رو پشت بوم لخت خوابیده بوده که آفتاب بگیره ، یهو کلاغه میاد توک میزنه به پستونش و توک پستونش رو میکنه و میبره میخوره
گفتم خب الان اوردیدش بیمارستان چیکار؟
گفت آوردیم جای توک پستونشو بدوزیم که خون نیاد یه وخت بمیره
گفتم تو هم که بدت میاد؟
خندید و گفت:
پستونش کنده هم که شد ، به من چه!
گفتم از خودت چه خبر؟
گفت والا از سر شب تاحالا به هفت نفر از دکترای اینجا کوس دادم
دیگه خسته شدم ، بقیشو گذاشتم برا فردا
گفتم آفرین، چقدر در آوردی؟
گفت سر جمع بیست و یک میلیون،
نفری سه تومن ازشون گرفتم
گفتم تو هنوز از جنده بازی دست بر نداشتی؟
گفت نه
گفتم به جهنم، اینقدر کوس بده تا بمیری
اونم گفت باشه
الان دارم فکر میکنم خوب شد کلاغه توک پستون پریسا رو برد وگرنه عمه جان جنده الان بیست و یک میلیونو از دست داده بود