نوازش تن دختر‌کوچولو(۳)

1402/09/01

از صبح که بیدار شده بودم همه‌ی وجودم پر از تکاپو بود. انرژی و شور و هیجان عمیقی تو تک‌تک سلول‌هام نبض می‌زد. سر صبحانه همش فکرم تو سرم می‌چرخید و وسوسه‌م می‌کرد. انگار لقمه‌ها هم آغشته به عصاره‌ی شهوت بودن. حتی بعد از صبحانه هرکاری که می‌کردم و به هرجا که نگاه می‌کردم فکرم سمت جاهای بدی می‌رفت. با اینکه یه دوش کوتاه و سرد هم گرفته بودم که شاید حواسم پرت بشه، ولی نشد که نشد.
کلافه با تن‌پوش صورتیم رو تخت لم داده بودم و تو گوشیم می‌چرخیدم. ددی از صبح رفته بود دنبال یه سری کار به قول خودش مهم که از نظر یه لیتل هورنی اصلا مهم نبود، اصلا.
کلافه رفتم تو صفحه چتمون و بهش پیام داد.
‘بشه بد’
چند ثانیه بعد دوباره برگشتم تو چت و تایپ کردم.
‘کوجایی
حوصلم سر لفته
برگرد دیههه
اینجا یه کوشولوی تهنا رو تخت لم داده منتظرته
اگه یه پیشی بد بیاد بخورتش چیییی؟
کوشولوی تهنا خیس شده
البته چون تازه از حموم در اومده خیسه هااا
فکر بد نکنی یه وقت😈’

از صفحه چتمون اومدم بیرون و یه آهنگ پلی کردم و رفتم جلو آینه.
همونطوری که به موهام سرم می‌زدم آروم آروم و قر میدادم جلو آینه، هیز هیکلمو نگاه می‌کردم. با حرکت های ریز بدنم بند تن‌پوش آروم آروم شل می‌شد و حس قلقلک خوشایندی زیر پوستم می‌رقصید. تو حال خودم بودم که با صدای نوتیف سریع برگشتم رو تخت. موبایلمو قاپیدم و نگاش کردم. نوتیف از ددی بود.
“پیشی غلط می‌کنه”
ذوق زده از حساسیت ریزش لبخند زدم و سریع تایپ کردم.
‘کی برمیگردی پس قاتل پیشی؟’
“یکم کارم طول میکشه عزیزم شاید دیرتر بیام”

حرصم گرفت. من اینجا داشتم از آتیش زیر پوستم ذوب می‌شدم اونوقت آقا کارش طول می‌کشه. چشامو ریز کردم و لبمو گاز گرفتم. یه گوشه خیره شدم و شروع کردم به فکر کردن. باید یکاری کنم زودتر برگرده. وگرنه ممکنه به خودم دست بزنم و تنبیه شم. سریع تن‌پوشم رو از تنم در آوردم و پرت کردم یه گوشه و کارمو شروع کردم…

بعد از ده دقیقه‌ی طاقت فرسا، با دست پر دوباره به آقای پرمشغله پیام دادم.
‘وایی یه اتفاق بد افتادهههههه’
بعد چند دقیقه سین کرد.
“چیشده بچه”
‘داره از جا درش میارهههه’
“کی. چی رو از جا در میاره”
از لحنش نگرانی جزییش مشخص بود. با آب و تاب بیشتر گفتم.
‘داره می‌می هامو گاز میگیله بکنه از جاش’
چند ثانیه بعد وویس داد. یه خنده ی جذاب و آروم اولش بود و بعدش با صدای بم و مردونش گفت. “لابد پیشی آره” یه خنده‌ی هم ریز تهش بود و وویس تموم شد.
منی که با همون وویس به اندازه کافی خیس‌تر و هورنی‌تر شده بودم سریع تایپ کردم.
‘نه نه پیشی نیس. اصلا بذار نشونت بدم که باور کنی حرفمو’

سین کرد ولی چیزی نگفت. این سکوتش نتیجه‌ی ترکیبی از کلافگی و حساسیت و انتظارش بود. بعداز چند ثانیه عکسی که تازه گرفته بودم رو براش فرستادم.

درجا شروع کرد به تایپ کردن.
“ای توله”
لبخند پر از تحسینش از زیبایی و شیطنتم رو از پشت چت هم میتونستم حس میکنم. انگشتمو گذاشتم رو وویس و با دلبری گفتم.
‘اگه زود نرسی همشو تموم کرده‌هااا’
خندید و فقط نوشت دارم واست، و آف شد.

حدود نیم ساعت بعد در خونه باز شد.
هنوز هیچ لباسی تنم نکرده بودم. همونجوری بدون لباس از اتاق اومدم بیرون و با لوندی آروم و شمرده قدم برداشتم تا رسیدم جلوش. نگاهم پر از شهوت و شور بود. تن داغ و لختمو چسبوندم به بدن مردونه‌ش که با لباس کامل پوشیده شده بود. با شیفتگی به من و حرکتام نگاه می‌کرد و وقتی چسبیدم بهش یه دستشو برد دور کمرم. صورتمو بردم جلو، و همزمان لب همو بوسیدیم. با لوندی و مهربونی تو چشاش خیره و شدم و گفتم.
‘خسته نباشی بهترین’
پیشونیمو بوسید و بدن لختمو به بدنش فشار داد. آروم زمزمه کرد.
“قراره خستگیم در بره”
و این‌دفعه نوک بینیمو آروم بوسید. زبونمو از زیر لباش، همونجایی که تار ریش های خوشرنگ و نرمش دلمو میبردن، تا نوک بینیش کشیدم و مست شهوت تو چشاش خیره شدم و همزمان شروع کردم به باز کردن دکمه‌هاش. یهو جفت دستاشو زیر باسنم برد و بلندم کرد. از حرکت یهوییش جیغ آرومی کشیدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم. ذوق زده میخندیدم و خودمو چسبونده بودم به بدنش. همونجوری که گردنمو ریز ریز گاز می‌گرفت و ادای پیشی‌هایی که به گوشت رسیدن رو در می‌آورد، رفتیم رو تخت. رو تنم خیمه زد شروع کرد به بوسیدنم، منم همزمان لباسشو در می‌اوردم و همراهیش می‌کردم. آخه قرار بود ددیم خستگی در کنه.

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-11-22 23:07:51 +0330 +0330

قشنگ بود و اموزنده

2 ❤️

2023-11-22 23:25:19 +0330 +0330

چه زیبا بود وپر هرم و هوس انگیز
که از الحان زیبایت دلم هر دم شودلبریز
مراد از قصه دوشی وآن تاب سر زلفت
چنانم کرد ویرانه که انکارش کند چنگیز
خوشا چشمی که رویت دیدو مجنون گشت
مرا وعده کنی شادم شده در روز رستاخیز
سوییتی طرب انگیز نازآلود خمارم
تورا از دور می بوسم بغل کرده وبویم نیز
جمال دلربای تو همه هوش از سرم می برد
نباشد خاطرم مخدوش اگر خوانند من راهیز

دیزل مکس
4 ❤️

2023-11-22 23:27:43 +0330 +0330

↩ kojo
باشد که بیاموزند😁

2 ❤️

2023-11-22 23:28:08 +0330 +0330

مهربون چه میکنی با دل پر تابمون…
متن زیبا…
عکس زیبا…
دوشی خوشبخت زیبا…
خوشحالم که شاد وخوشحالی خانوم گل

1 ❤️

2023-11-22 23:28:48 +0330 +0330

↩ €Ghttl
بله بله🤭
نظر لطفتونه🥰🤭

2 ❤️

2023-11-22 23:29:48 +0330 +0330

↩ Mr owl
عهههه🥺👈👉
من خیلی موهامو دوس دارم و روش حساسم🥺😔

3 ❤️

2023-11-22 23:32:29 +0330 +0330

↩ Mr owl
برو بشه بد🥺

2 ❤️

2023-11-22 23:32:51 +0330 +0330

↩ diesel max
مرسییی
داغه داغه این شعر😁🥰🙈

1 ❤️

2023-11-22 23:34:16 +0330 +0330

↩ diesel max
مرسی ازت🥰🙈
هیچی فقط دلم یکم آتیش بازی میخواست که تو دلتون راه انداختم ظاهرا😁🙈

1 ❤️

2023-11-22 23:35:40 +0330 +0330

↩ little sweetie
آتیش جیزه!!!
موندم چجور خاموش کنیم این آتش جانسوز جگرسوز رو!!!

1 ❤️

2023-11-22 23:38:15 +0330 +0330

↩ little sweetie
باشد باشد باشد🤣🤣🤣

2 ❤️

2023-11-22 23:47:17 +0330 +0330

↩ Mr owl
گفتی میری که
اها گفتم بچه بد😁

2 ❤️

2023-11-22 23:52:51 +0330 +0330

↩ Mr owl
البته من همه چیم قشنگه
فقط خواستم رو نکنم😁
نه منو طلسم نکنننن🥺

2 ❤️

2023-11-22 23:54:19 +0330 +0330

↩ Mr owl
بله دکتر حتما😂
خدانگهدار

2 ❤️

2023-11-22 23:58:09 +0330 +0330

↩ Mr owl
خدایا این کامنتت سم بود کلا😂
الان فاز گلی به قول خودت بیخیال😁😂

2 ❤️

2023-11-23 00:14:39 +0330 +0330

نوش جونتون سکسی ناز

2 ❤️

2023-11-23 00:40:06 +0330 +0330

↩ Aryanalex
مرسییی🥰

2 ❤️

2023-11-23 00:48:37 +0330 +0330

↩ masteralireza_ka
🥹🐰🍼

1 ❤️

2023-11-23 01:00:08 +0330 +0330

نمیدونم چجوری ولی میدونستم داغ و محشری
ولی دیگه فکر نمیکردم تا این حد دیوانه وار جذاب و داغ باشی 😍

2 ❤️

2023-11-23 01:04:59 +0330 +0330

↩ Razer_128
هوووم پس حس شیشم قوی ای داری😉
نظر لطفتونه🥰

2 ❤️

2023-11-23 01:33:20 +0330 +0330

عه چقدر اشناست این عکس😁😁😁

2 ❤️

2023-11-23 01:34:56 +0330 +0330

↩ اقای عکاس
واسه تو خیلی چیزا آشناس خب🤭

1 ❤️

2023-11-23 01:36:39 +0330 +0330

↩ little sweetie
جون بیب🤤

2 ❤️

2023-11-23 01:39:19 +0330 +0330

وااااااای که من عاشق قلم و اندامتم 😍😍😍

2 ❤️

2023-11-23 01:39:54 +0330 +0330

↩ اقای عکاس
ذوووق🥰😍

2 ❤️

2023-11-23 01:47:26 +0330 +0330

↩ little sweetie
تایید عکاس خان تیر خلاصه دیگه کارت درسته کوشولو!

1 ❤️

2023-11-23 02:45:31 +0330 +0330

↩ diesel max
اوهووووم🥰🙈

1 ❤️

2023-11-23 06:26:01 +0330 +0330

↩ little sweetie
کار دارم باهات صبر کن😁

2 ❤️

2023-11-23 07:01:50 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

2023-11-23 07:30:23 +0330 +0330

🫠🫠🫠

2 ❤️

2023-11-23 07:52:49 +0330 +0330

تقدیم به نگارش زیبات
ببارد کاش بارانی به رگبار دل انگیزی
بشوید رنگ غم ها را ز هر رویی ز هر چیزی

بهاری آرزومندم‌ چنان سر سبز و جاویدان
نبیند رنگ رخسارش جفای هیچ پاییزی

من آن ماهی دلم می خواهد از این آسمان شب
کند روشن شب ما را به نور سحر آمیزی

خوشا سازی که رنگ عشق گیرد  کوک مضرابش
و بنوازد روان ما به آهنگ دل آویزی

به لطف همت ما می شود ابن  چرخ نافرمان
بچرخد بر مراد دل گشاید بخت پیروزی

تقی_‌شیرین_زاده

2 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «