بعضی وقتا ذهن ما از شنیدن حرف ها خسته میشه…
اره واقعا خسته میشه از یه جایی به بعد.
دیگه نمیخوای بشینی حرف بزنی بحث کنی دعوا کنی، فقط میخوای بشینی و نگاه کنی…
دیگه هیچ حرفی آرومت نمیکنه و برات منطقی نیس.
↩ little sweetie
چقد تلخه اینکه آدم به چنین مرحله ای برسه ولی خب واقعیته و نمیشه انکارش کرد…
↩ سایه+روشن+جنگل
عه خوردنی شدم؟ شیطون از کجا فهمیدی دلبر شده ام؟ تو که خودت دل آرا بودی که دل ها را بریدی
هی خوبم ، در روزگار میگذرد گاهی خوب و بسی در نیازی نیز میبریم به سر!!
تا یه جایی ادم با موسیقی اروم میشه ولی اون نقطه ای که از موسیقی هم فراری میشی , ازترس اینکه معلوم نیست میخاد به کجای خاطرات گذشته ببرتت, دیگه ته خطه…
دیگه هیچی نیست ارومت کنه …
“isolophilia”
آیسولوفیلیا، واژه ی انگلیسی؛ میل شدید به تنهایی و تنها موندن. به آدمایی گفته می شه که تو سختیهاشون تنها موندن و حالا تنهایی رو به حرف زدن با بقیه ترجیح می دن، می رن تو کنج خلوت خودشون گم می شن و تا حالشون بهتر نشه ازش بیرون نمیان.