دسته گل به آب دادن

1403/02/21

دو برادر بودند، یكی قدمش سبك بود و یكی سنگین و بد قدم. برادر خوشقدم هر كجا می رفت، برای اهل آنجا مبارك بود و دیگری برعكس، هر جا وارد می شد، نظم آنجا به هم می خورد و دعوای سختی راه می افتاد و به خونریزی و گاه به كشت و كشتار می
رسید.

روزی نوبت عروسی برادر نیك قدم رسید. همه و بخصوص اهل و عیال آن برادر بدقدم، از او خواستند كه شهر را ترك كند و روز عروسی را در ولایت دیگری بسر برد. به هر صورت آن مرد قانع شد، برای خوشبختی برادرش آنجا را ترك كند.

مرد بدقدم چند فرسخی دور شد و به آبادی دیگری رسید. گرسنه شد و به دكان قصابی رفت، تا گوشت بخرد. رسیدن او به دكان قصابی همان و دعواكردن قصاب با یكی از مشتریهایش همان. قصاب با ساطور به سر مشتری كوفت و مشتری جان به جان آفرین تسلیم كرد.

آن مرد از آنجا به دكان نانوایی رفت. آنجا هم نزاعی در گرفت. شخصی نان نپخته ای را كه خریده بود، آورد و ریخت به زمین و بنای دعوا و گلاویزشدن با نانوا را نهاد. مرد هم از فرصت استفاده كرد و فكر كرد: «گوشت كه نخریدم، از نان بی بهره نمانم.» نان را برداشت و در رفت.

برای خریدن پنیر و سبزی رفت كه شخصی یك بسته سبزی آورد و داد و فریاد سر داد كه: «آهای سبزی فروش، تو بچه مرا بی سرپرست دانستی، دو ریال سبزی را پنج ریال پایش حساب كردی؟ خجالت نمی كشی؟ «مشتری بدقدم معطل نكرده، زرنگی كرد و گفت:« بابا همین سبزی را به من بده پنج ریال، خودت می دانی» و سبزیهارا برداشت و رفت. ولی آن دو با هم گلاویز شدند و كتك مفصلی زدند و خوردند و عده ای را هم به دور خود جمع كردند.

به هر حال، آقای سنگین قدم از آبادی دور شد، تا به كنار چشمه آبی رسید. غذایش را خورد و استراحت كرد. بعد از ظهر برخاست. چشمش به گلهای وحشی كوهستان افتاد و از طرف دیگر یاد عروسی برادرش آمد.

اتفاق روزگار، آب همان چشمه از صحن حیاط خانه برادرش می گذشت. با خود گفت: «خوب است، حال كه دسترسی به مجلس عقد و عروسی برادرم ندارم و از طرفی اینجا گل فراوان است و میدانم كه این آب از حیاط خانه شان می گذرد، دسته گلی بچینم و به آب بیاندازم، تا پدر و برادرم آنرا بگیرند، شاید دلخوشی برایشان به همراه داشته باشد.»

القرض، با زحمت دسته گلی چید و به آب انداحت. آب گل را آورد و آورد، تا به صحن حیاط برادر رسانید. در وسط حیاط، حوض بزرگی بود كه آب از یك طرف داخل می شد و از طرف دیگر برای آبیاری باغهای آبادی خارج می شد.

مجلس آماده بود و بساط عقد و عروسی را چیده بودند. در این هنگام دختر بچه ای تازه وارد نظرش به این دسته گل كه مرتب می چرخید و زیر آب میرفت، جلب شد. نزدیك حوض رفت، تا آن را بگیرد.

حوض هم سطح زمین بود و حاضران هم سرگرم بودند. ناغافل دست درازكردن بچه همان، و در آب غرق شدن و خفه شدن همان. مادر خبر شد و به سروسینه زد و پدر كه خیلی بچه دوست بود، وقتیكه موضوع را فهمید، فی المجلس با عیال خود كتك كاری كرد و زن در این میان تلف شد. طایفه مرد و زن به نزاع پرداختند و سر و دستها شكست و خونها ریخته شد و عروسی هم به هم خورد.

تنگ غروب برادر سنگین قدم رسید و به پدرش گفت: «عروسی برادرم را تبریك می گویم.» ولی برخلاف تصور او، پدرش مانند ببر خشمگین بود. پهلوی هر كسی می رفت، او را ناراحت و غمگین می دید. علت را پرسید. گفتند: «تو چه سحروجادویی كردی كه عروسی برادرت سر نگرفت؟ « فت:« بابا كاری نكردم. تنها دسته گلی به آب دادم.» گفتند: «پس بگو! آن دسته گل را تو به آب داده بودی كه چنین فتنه ای به پا كرد.»

هر گاه به طور كنایه بخواهند بگویند كه فلان كس، كار را خراب كرده، این مثل را می گویند.

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-05-10 12:08:26 +0330 +0330

جالب بود ، من نمیدونستم همچین داستانی داره 🌷🌷🌷🙏🏼.
آدم نمیدونه بخنده یا ناراحت بشه 😄

4 ❤️

2024-05-10 12:15:22 +0330 +0330

↩ Violet♤
درود مهربانو
همچین افرادی ناخواسته باعث ناراحتی و از هم پاشیدن زندگی دیگران می شوند.
سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹

4 ❤️

2024-05-10 12:32:37 +0330 +0330

جالب بید

3 ❤️

2024-05-10 12:32:58 +0330 +0330

↩ Violet♤
حتی خربزه هم داستان داره ، من بابام گفته😂😂

3 ❤️

2024-05-10 12:35:57 +0330 +0330

↩ wrecked_erny
درود
سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹

3 ❤️

2024-05-10 12:39:14 +0330 +0330

چقدر جالب 🌹

3 ❤️

2024-05-10 13:45:33 +0330 +0330

بسیار عالی
دست مریزاد و سپاس فراوان بابت زحمتی که در حفظ و بیان و گسترش فرهنگ ریشه‌دار و زیبا و ماندگار ایرانی می‌کشید؛ به خصوص ضرب‌المثل‌ها و حکمت‌های بی‌نظیر زبان فارسی و ادییات جاودانه این مرز و بوم
👌👍👏❤️🌺

3 ❤️

2024-05-10 14:07:24 +0330 +0330

عاشقی، محنتِ بسیار کشید
تا لبِ دِجله، به معشوق رسید
نشده از گلِ رویش سیراب
که فلک، "دسته گلی داد به آب"
نازنین، چَشم به شط دوخته بود
فارغ از عاشقِ دلسوخته بود
دید در رویِ شط آمد به شتاب
نوگلی چون گل رویش شاداب
گفت بَه‌بَه! چه گلِ زیبایی ست!
لایقِ دستِ چو من رعنایی ست
حیف از این گل که بَرَد آب او را!
کند از منظره نایاب او را
زین سخن، عاشقِ معشوقه‌پرست
جَست در آب، چو ماهی از شَست
خوانده‌ بود این مَثل آن مایۀ ناز
که نکویی کن و در آب انداز
خواست کآزاد کند از بندش
نامِ گل برد و در آب افکندش
گفت رو تا که ز هجرم بِرَهی
نامِ بی‌مهری بر من ننهی
موردِ نیکیِ خاصت کردم
از غمِ خویش، خلاصت کردم
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبی ست فراوان و دُرست
به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نُمود
گفت کای آفت جان سُنبلِ تو
ما که رفتیم ، بگیر این گُلِ تو!
بِکُنَش زیب سَر، ای دلبر من!
یادِ آبی که گذشت از سرِ من
جز برایِ دلِ من بوش مکن
عاشقِ خویش، فراموش مکن
خود ندانست مگر عاشقِ ما
که ز خوبان نتوان خواست وفا
عاشقان را همه گر آب بَرَد
خوبرویان همه را خواب بَرَد!
🙁😥😭
#ایرج_میرزا

👈 اصل این شعر به زبان فرانسه است و ایرج میرزا در کمال استادی و مهارت، شعر را مستقیماً به شعر فارسی ترجمه‌ کرده است. کاری که از عهدۀ هر شاعری بر نمی‌آید.

✔️ اجرای زیبای این شعر با صدای آسمانی بانو هنگامۀ اخوان ⬇️⬇️⬇️


✔️ با صدای جاودانۀ بانو قمرالملوک وزیزی ⬇️⬇️⬇️


2024-05-10 14:16:54 +0330 +0330

↩ moj7878
درود مهربانو
سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹

3 ❤️

2024-05-10 14:18:08 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
بله ادبیات پارسی ما سرشار از زیبایی است.
بسیار سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹 ❤️

2 ❤️

2024-05-10 14:21:16 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
بسیار شعری زیبا و دلنشین است 👏 👏 👏 🌹 🌹
روان ایرج میرزا شاد باشه 🙏 🙏

4 ❤️

2024-05-10 14:47:46 +0330 +0330

↩ ofoghe_roshan
بله. این شعر هم مثل شعر منظومۀ "زهره و منوچهر" (که اسم‌های ایرانی، جایگزینِ نام‌های فرانسوی شده)، ترجمۀ یک شعر فرانسوی است که ایرج میرزا، با استادی خاص خود، شعر را مستقیماً به شعر ترجمه کرده است

✔️ اجرای زیبای این شعر ناب با صدای آسمانی بانو هنگامۀ اخوان ⬇️⬇️⬇️

✔️ با صدای جاودانۀ بانو قمرالملوک وزیری ⬇️⬇️⬇️

4 ❤️

2024-05-10 15:04:43 +0330 +0330

↩ ofoghe_roshan
گنجینه‌ای غنیّ و پایان‌ناپذیر و جاودانه که می‌تواند کل فرهنگ و ادبیات جهان بشریت را تأمین و تغذیه کند
هرکه را بینی، فقیه و عامی و صاف و دغل
بهرِ کارِ خویشتن دارد دوصد ضرب‌المثل

2 ❤️

2024-05-10 17:00:31 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
به به دست مریزاد 😍 😍 👏 👏

2 ❤️

2024-05-10 17:05:19 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
براستی همینگونه است؛ گنجینه ای سرشار از ریزه کاری های ژرف و نیکو 😍 😍

2 ❤️

2024-05-10 17:09:33 +0330 +0330

↩ ofoghe_roshan
سپاس و ارادت
فدای شما

2 ❤️

2024-05-10 18:06:19 +0330 +0330

حکایت جالبی بود
ممنون

3 ❤️

2024-05-10 18:10:28 +0330 +0330

👏 👏 .

2 ❤️

2024-05-10 18:23:27 +0330 +0330

↩ ofoghe_roshan
سپاس و ارادت بیکران
فدای شما
🙏❤️🌺🌹

1 ❤️

2024-05-10 18:31:06 +0330 +0330

این دیگه کی بود

1 ❤️

2024-05-10 20:37:16 +0330 +0330

عالی دمت گرم🙏

2 ❤️

2024-05-10 20:42:22 +0330 +0330

جالب بود داستان متل‌ها و مثل‌ها شیرین یا تلخ ولی خیلی پند اموزند… 😊😊😊👌👌👌

2 ❤️

2024-05-11 00:12:24 +0330 +0330

استاد خدا شما رو برای همه ما حفظ کنه
من تمام ضرب‌المثل ها رو داستانها شو از شما شنیدم
واقعاً هم زیبا شرح دادید
سپاسگزارم

2 ❤️

2024-05-11 10:08:00 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
خدانکنه
پاینده و برقرار باشید 🙏 🌹 🌹

2 ❤️

2024-05-11 10:08:33 +0330 +0330

↩ shabe_barooni
درود
سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹

1 ❤️

2024-05-11 10:08:49 +0330 +0330

↩ Argobarber6990
🙏 🌹 🌹

2 ❤️

2024-05-11 10:09:47 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
درود جناب سیاوش
خدانکنه
پاینده بمانید به مهر بزرگوار 🙏 🌹 🌹

2 ❤️

2024-05-11 10:10:05 +0330 +0330

↩ 円
😂 😂 😂

1 ❤️

2024-05-11 10:10:37 +0330 +0330

↩ kojo
درود
عالی نگرید
پاینده باشید 🙏 🌹 🌹

2 ❤️

2024-05-11 10:11:26 +0330 +0330

↩ Shab.n1
درود مهربانو
سپاسگزارم 🙏 🌹 🌹

2 ❤️

2024-05-11 10:12:45 +0330 +0330

↩ Amirkd2023
درود جناب امیر
شما به من لطف دارید
سپاسگزارم
شرمندم می کنید
خدا شما رو هم برای خانوادیتان و ما نگهداره ❤️ 🙏 🙏 🌹 🌹

2 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «