❤️ یک انتقام شیرین (قسمت پنجم) ❤️❤️

1403/01/25

اروتیک
دنباله دار
قسمت قبل
این قسمت دارای صحنه های اروتیک می باشد.
چند وقتی بود آتنا رو زیر نظر داشتم هم کاراش رو هم رفتار و حرکاتش رو. داشتم به این نتیجه می رسیدم که آدم قابل اعتمادی هست. ایده‌های فوق العاده خوب و تازه‌ای داشت خیلی دلم می خواست ببرم تو شرکت خودم. بهش فضا داده بودم تا می تونه ارتباطاتش رو قوی کنه و واقعا هم استعداد عجیبی تو این کار داشت.
چند ماهی از اومدنم به شرکت می گذشت و اینقدر تو کارم مهارت نشون داده بودم که همه بچه های مدیریت پروژه احترام خاصی بهم می ذاشتن و این من رو به هدفم نزدیکتر می کرد. افرادی که کاربلد بودن رو شناسایی کرده بودم حتی ارتباطاتشون رو هم می دونستم . تو اکثر جلسات کاری و مهمونی های خصوصی و ویژه‌ای که محمود می گرفت دعوت می شدم یه جورایی شده بودم دست راست محمود تو شرکت. یه چند تا پروژه‌ای هم که محمود نخواسته بود رو هم ارجاع داده بودم شرکت خودمون و شرکت ما هم داشت از اون وضعیت فلاکت بار در می اومد.
آتنا رو رابط خودم با قسمت بایگانی کرده بودم و با روابط عمومی و لوندی خاصی که داشت تقریبا به تمامی پرونده های مدیریت پروژ‌ه‌ها دسترسی داشت. منم داستان تمام پروژه هایی که با شرکت ما قرارداد داشتن و یهویی زده بودن زیر قرار داد رو دنبال می کردم که تقریبا همشون سر از بایگانی محمود در آورده بودن و البته پای نازی هم درمیان بود. فقط اون زمان نمی دونستم که نازی مشتری‌هامون رو دزدیده یا کار خود محمود بود. که با تلاش های آتنا فهمیدم دست خود محمود در کار بوده و نازی تقریبا هیچ اطلاعی از این قضیه نداشته. بیشتر تمرکزم رو گذاشتم رو پروژه های سرقتی ولی هرچی بیشتر تحقیق می کردم می دیدم ظاهرا بیشترین آسیب رو شرکت ما دیده شاید حدود هشتاد تا نود درصد پروژه های سرقتی مال شرکت ما بوده . ولی چرا؟ یعنی محمود نمی دونسته که یکی از مالکین شرکت من بودم که خیلی بعید به نظر می رسید یا از قصد بوده؟ که جواب این سوال رو نمی دونستم. آخه بدی به محمود نکرده بودم .
روزها همچنان می گذشت و رابطه من و نازی ادامه داشت و نازی هر روز افسرده تر از روز قبل می شد. یه شب که نازی من رو تنها دعوت کرده بود خونش و حسابی مشروب خورده بود اومد روی پام نشست و شروع کرد به گریه کردن. من گذاشتم به حساب مستیش سرش رو رو سینم گرفتم و موهاش رو نوازش کردم. یکم که گریه کرد آروم شد و لب‌هاش رو گذاشت رو لب‌هام و شروع کرد به مکیدن و با موهای سینم بازی کردن، موهاش رو به آرومی از پشت کشیدم تا سرش اومد پایین و آروم لب‌هام رو روی گلوش کشیدم تا گوشش رفتم و لاله گوشش رو مکیدم و آروم و در حالیکه نفسم رو تو گوشش بیرون می دادم گفتم: نازی چت شده امشب؟ گفت: محمود کل دیشب رو با خواهرم سکس داشته. گفتم: تو دفترش، گفت: نه تو خونه خواهرم. گفتم: از کجا می دونی؟ گفت: عصر دیروز داشتم با خواهرم تلفنی زنگ می زدم خیلی مشکوک صحبت می کرد و با اینکه رابطه من و محمود رو کامل در جریان بود باز از رابطمون می پرسید، در حین صحبت کردن زنگ خونش سه بار خورد دقیقا همونجوری که محمود زنگ می زنه و هول شد و سریع خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد. منم شک کردم رفتم سمت خونه خواهرم، خونه‌ای که یه زمانی با خواهرم توش زندگی می کردیم و بعد از اومدن محمود تو زندگیم این خونه رو محمود برام خرید و از هم جدا شدیم. به آپارتمانش که رسیدم در ساختمان رو باز کردم و رفتم در واحد خواهرم که دیدم صدای خنده محمود و قربون صدقه‌هاش داره می آد، نمی دونستم باید چکار کنم، همونجا روی زمین نشستم، چند ساعت همونجا روی زمین نشسته بودم و گاهی صدهای ناله خواهرم می اومد که قربون چیز ده سانتی محمود می رفت.
نازی که دیگه تقریبا صداش توی هق هق گریه هاش نامفهوم شده بود ادامه داد آرشام چکار کنم؟ بنظرت محمود عوض می شه؟ پیشانیش رو بوسیدم و گفتم: هر آدمی ممکنه یه روزی عوض بشه حتی اگه به بعیدی محمود باشه ولی با خواهر نامردت چکار می کنی؟ فکر می کنی کنار اون دو تا بتونی زندگی آرومی داشته باشی؟ اینکه شک مثل یه خوره بیفته به جونت و هر لحظه که کنار محمود و خواهرت نباشی و صحنه‌های سکسشون همیشه جلوی چشات رژه بره نابودت نمی کنه؟ سرش رو بیشتر به سینم فشار داد و گفت: هر لحظش از مردن برام بدتره ولی چکار کنم محمود رو خیلی دوست دارم. این رفتار محمود هر روز نابودم می کنه فقط سکس با تو باعث آرامشم می شه. گفتم: اگه یه روی نباشم؟ خودت خوب می دونی که من همیشگی نیستم. گفت: می دونم ولی نمی دونم چکار کنم. گفتم: من می دونم هم می تونی انتقامت رو از محمود بگیری هم اینقدر سرمایه داشته باشی که نیاز مالی به محمود نداشته باشی و هم همه عمرت رو با آرامش و بدون فکر به محمود بگذرونی. نازی مشتاقانه بهم نگاه کرد و گفت: چجوری؟ گفتم: چند تا سوال دارم اگه راستش رو بگی بهت راه حلش رو می گم. گفت: حتما، به تو هیچ وقت دروغ نگفتم و نمی گم. گفتم: اولا بگو به غیر از محمود کیو می تونی دوست داشته باشی، یعنی جایگزین محمود کنی؟ نفس عمیقی کشید و گفت: خودت. گفتم: غیر از من یکم فکر کرد و گفت: همسر خانم همایی. همسر خانم همایی رو چند باری دیده بودم، وکیل ارشد شرکت و فارغ التحصیل دکترای حقوق بین الملل بود، یه آدم به معنای واقعی جنتلمن، همیشه با کت و شلوار و کروات قد بلند و چهار شونه . گفتم: محمود چقدر با خانم همایی رابطه داشته، گفت: خیلی، خیلی زیاد حتی بچه دومی همایی هم مال محموده. خیلی تعجب کردم، این محمود هم عجب حیوونی شده برای خودش. گفتم چند تا سوال دیگه هم دارم که تو تخت ازت می پرسم و دستش رو گرفتم و بردمش سمت اتاق خواب.
وارد که شدیم تو آغوشم گرفتمش و لب هامون به هم گره خورد، یه تاپ پوشیده بود با یه دامن کوتاه تا زیر باسن، تاپش رو سریع درآوردم و شروع کردم به خوردن سینه‌هاش ناله هاش کل اتاق خواب رو پر کرده بود آروم لب هام رو پوستش کشیدم و آروم آروم اومدم پایین تا رسیدم به نافش، زبونم رو تو نافش چرخوندم اومدم پایین تر بدون اینکه دامنش رو پایین بکشم زبونم رو رسوندم به نازش با اولین تماس پاهاش شل شد و شروع کرد به لرزیدن، اولین ارضاش رو تجربه کرد، آروم خوابوندمش رو تخت و شروع کردم لای پاش رو با ولع خوردن و مکیدن، مستی و شهوت عقلش رو کاملا از بین برده بود، دستم رو با آب خودش که تا رونش اومده بود رو خیس کردم و گذاشتم رو سوراخ پشتش که دستم رو گرفت و گفت نه برات سوپرایز دارم امشب، منم بی خیالش شدم و به خوردن ادامه دادم، دومین ارضاش عمیق تر بود و با ناله های بلند تر با پاهاش سرم رو فشار می داد چند بار کمرش رو از روی تخت بلند کرد و ناگهان شل شد. در حالیکه با لبخند چشمای سفید شدش رو نگاه می کردم دستم رو به بالای نازش رسوندم و آروم شروع کردم به مالیدن. با یی حالی بلند شد و من رو رو صندلی میز آرایشش نشون با کمک خودم شلوار و شرتم رو کشید پایین و شروع کرد وحشیانه به خوردن تا ته حلقش فرو می کرد و با بیضه هام بازی می کرد، آب دهانش تا روی زمین ریخته بود و قسمتی از ران های من رو هم خیس کرده بود. بعد در حالیکه لبخند پیروزمندانه ای روی لب داشت روی پاهام نشست و با درد و فشار زیاد آلتم رو داخل سوراخ پشتش فرو کرد و بدون مکث تا انتها روش نشست. صورتش از شدت درد جمع شده بود کمی مکث کرد و در حالیکه من رو محکم بغل کرده بود شروع کرد به بالا و پایین کردن و بعد از اینکه عضلاتش کاملا شل شد با تمام قدرت ضربه می زد و ناله هایی از روی شهوت و سر خوشی می کشید.
داشتم به ارضا شدن نزدیک می شدم که خودش رو یه لحظه سفت کرد و با فریاد ارضا شد و به شدت شروع به لرزیدن کرد. آب بی رنگی به روی شکم پاشید و نازی بی هوش تو بغلم افتاد. چند ثانیه‌ای طول کشید تا بخودش اومد و شروع کرد دوباره به بالا و پایین و سرم رو به سینه هاش فشار می داد با فشار دادن پهلوهاش بهش فهموندم که نزدیک اومدنم و اون هم سرعتش رو زیاد کرد تا تمام وجودم درونش خالی شد. کمی که خودش رو روی پاهام تکون داد بلند شد و دوباره و با تمام وجود شروع کردن به خوردن و اونقدر ادامه داد که برای بار دوم ارضا شدم و تمام آبم رو خورد تا قطره آخر. دو تایی به سختی بلند شدیم و توی بغل هم رو تخت خوابیدیم.
نیم ساعتی بی هوش بودم که با تکون خوردن های نازی تو بغلم به خودم اومدم و بعد از گرفتن یه لب نسبتا طولانی نازی سرش رو سینم گذاشت و با صدایی که حکایت از مستی عمیقی می داد گفت: سوالات رو نمی پرسی؟ منم از چند تا از پروژه های درشتی که مال شرکت ما بود و توسط شرکت محمود دزدیه شده بود پرسیدم که چجوری سر از شرکت اونا درآورده و از صحبت هاش فهمیدم که خود محمود پشت ماجرا بوده و از زیبایی نازی به عنوان وسیله استفاده کرده. نازی گفت: چرا این سوال ها رو می پرسی؟ گفتم: بهت می گم. فقط بهم بگو تکلیفت با محمود چیه؟ گفت: بستگی به نقشه تو داره. گفتم: اگه موافق باشی با نقشم، گفت: از محمود جدا می شم.
چند تا پروژه در وضعیت بستن قرارداد بود که طرفین پروژه ها نازی رو به عنوان طرف قرار داد و اجرا کننده می دونستن که دو تا از اون ها در حد بین المللی بزرگ بود. بهش گفتم اول تکلیف اونا رو مشخص کن. گفت: تکلیفشون مشخصه اون پروژه ها رو با توجه به روابطی که با دفتر یکی از وزرا داشتم تونستم اوکی کنه. همون دو تا هم برای یه عمر زندگی مرفه و بی دغدغه کافی بود. گفتم: خوبه اما انتقام از محمود رو چکار می کنی؟ گفت: تا حالا شنیدی تو یه لحظه عشق تبدیل به نفرت بشه؟ گفتم آره شنیدم. گفت: فکر کن همین اتفاق برای من افتاده. گفتم: اگه مطمئنی نقشم رو برات بگم. گفت: شک نکن، خودم هیچوقت از یه چیزی تو زندگیم مطمئن نبودم. گفتم: منم می خوام از محمود انتقام بگیرم. گفت: تو برای چی؟ گفتم همه اون پروژه هایی که برات گفتم من اول قرارداد بسته بودم و محمود ازم دزدید. با نگاهی مبهوت بهم نگاه کرد و گفت: یعنی همه این ها بازی بود؟ حتی من؟ گفتم: خودت رو قاطی قضیه من و محمود نکن من از شخصیتت خوشم اومد و خودت خوب می دونی تا به کسی حس نداشته باشم محاله باهاش سکس کنم ولی دروغ نگم تو هم تکمیل کننده انتقام من بودی. سری تکون داد و گفت: حالا نقشت چیه؟ گفتم: هر چند تا پروژه، که می دونی محمود نمی تونه از دستت در بیاره رو خودت پیش ببر و تمام درآمدش رو تو یه حساب خارجی بریز. فعلا هم بروی محمود چیزی نیار و بذار فکر کنه هنوز عاشقته و بذار همایی هم تا می تونه با محمود خوش بگذرونه و تا می تونی ازش مدرک جمع کن. گفت: تاکی؟ گفتم خودم بهت می گم. گفت: تو چکار می کنی؟ گفتم: یه پروژه هتل تو امارات هست و یه استادیوم ورزشی تو ترکیه که اگه بتونم تو قرارداد بستن موفق بشم، قرارداد رو به اسم خودم یا شرکتم می زنم. اسپانسرهاشونم خارجی هستن و کاری از دست محمود بر نمی آد. اگه از نظر تو اشکال نداره جریان رابطه سکس خودم و تو رو هم به محمود می می گم به وقتش. با بی تفاوتی شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: اون موقع برام مهم نیست دیگه، فقط چجوری می خوای ثابت کنی؟ گفتم: خال‌های کنار سوراخ باسنت و نزدیک نازت خودشون ثابت می کنن. خنده بلندی زد و گفت تو دست شیطون رو هم از پشت بستی …
ادامه دارد…
نویسنده: مبهم

9 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-04-14 03:22:47 +0330 +0330

وقفه کمتر بنداز بین قسمتها

1 ❤️

2024-04-14 10:15:59 +0330 +0330

🙏🌹🙏🌹عالی

1 ❤️

2024-04-14 20:48:59 +0330 +0330

فوق العاده بود

1 ❤️

2024-04-15 00:55:29 +0330 +0330

↩ SCALLETA54
درود دوست عزیز خودم هم وقفه رو دوست ندارم فقط به علت فوت مادربزرگم چند شبی نتونستم بنویسم

1 ❤️

2024-04-15 00:56:21 +0330 +0330

↩ kojo
مهرتان افزون 🌹 🌹 🌹

1 ❤️

2024-04-15 00:56:38 +0330 +0330

↩ Naffaaas65
ممنون رفیق جان ❤️

1 ❤️

2024-04-15 01:41:56 +0330 +0330

↩ DrAbner
خدا رحمتش کنه

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «