در کتاب ضمیر پنهان، یکی از بزرگترین روانپزشکان جهان یعنی کارل یونگ به شما نشان میدهد که چگونه میتوانید انسانیت خودتان را در آغوش بگیرید و در برابر فشارهای جهانی که همیشه در حال تغییر است، مقاومت کنید.
در این کار چالش برانگیز، دکتر کارل یونگ، استدلال میکند که آینده تمدن به توانایی ما به عنوان افراد برای مقاومت در برابر نیروهای جمعی جامعه بستگی دارد.
فقط با به دست آوردن آگاهی و درک ضمیر ناخودآگاه و شناخت ماهیت حقیقی و دورنی یعنی- “ضمیر پنهان” – ما به عنوان افراد منحصر به فرد میتوانیم شناختی از خود بدست آوریم که ضد تعصبات ایدئولوژیک باشد.
معرفی کتاب ضمیر پنهان
در “ضمیر پنهان” یونگ عصاره آموزشهای خود را برای خوانندگانی که با ایدههای او آشنا نیستند، توضیح میدهد. وی اهمیت مسئولیت و آزادی فردی را در متن جامعه تودهای امروز برجسته میکند و استدلال میکند که اگر افراد بخواهند در برابر پیوستن به آن مقاومت کنند باید خود را به همان اندازهی تودهی سازمان یافته، سازماندهی کنند.
برای کمک به آنها در رسیدن به این هدف، او برنامه تأثیرگذار خود برای دستیابی به خودشناسی و خودشکوفایی را تعیین میکند. ضمیر پنهان کتابی است که افراد زیادی را بیدار میکند.
ضمیر پنهان، خواننده را به سفری میبرد که فکر نکردن در مورد روان را غیرممکن است. این کتاب، یک اثر هنری زیبا است که در آن آسیبهایی که حرکات تودهای به گونهی انسانی وارد میکنند، مورد بررسی قرار می گیرد.
مردم هر روزه تلاش میکنند تا شباهتهای بین انسانها در سراسر جهان پیدا کنند و سعی میکنند به گونه ای آنها را به هم پیوند دهند. این کار به یک مد تبدیل شده است.
اما نباید فراموش کنیم که هر شخص یک فرد منحصر به فرد است. چیزی به نام دو انسان یکسان وجود ندارد.
نگرش فردی در جامعه مدرن
بیشتر اوقات مردم در گروههای بزرگی که تعصب وجود دارد و کسی هست که فکر میکند و همه پاسخها را میداند، احساس راحتی بیشتری میکنند.در این گروهها افراد به اعدادی در آمار تبدیل میشوند.
یونگ از پزشکی و درمان مثالی میزند. پزشکان برای کشفهای جدید به آمار اعتماد میکنند. آنها برای بدست آوردن پاسخ و نتیجه گیری شباهتهای افراد را جستجو میکنند. آنها فرضیات نظری را شکل میدهند که پیش فرض هایی عمومی دارند.
یونگ در مورد این بحث میکند که واقعیت پر از بی نظمی است. هر استثنا در این قانون چیزی است که واقعیت مطلق را میسازد. وی توضیح میدهد که برای شناخت کامل یک انسان، باید از همه آمارها و فرضیات نظری رها شد.
نگرش فردی
در جامعه دو قدرت عمده تشکیلات تودهای وجود دارد: کلیسا و دولت. در فصل دوم، یونگ مقایسههای مختلفی را بین این دو انجام میدهد تا به شباهتهایی که هر دو، در مورد کنترل تودهها اشاره کند.
او مثال روشنی میزند که میگوید دیکتاتوریهای سوسیالیست میتوانند جای خدا را بگیرند و به دین تبدیل شوند و بنابراین برده داری دولتی به نوعی پرستش تبدیل میشود.
وی اظهار میکند که باور هیچ گاه جایگزینی برای تجربه درونی نیست و متعصبان این را نمیبینند و نمیفهمند. به دلیل این عفونت، او معتقد است بیشتر افرادی که میترسند، برده میشوند و در معرض خطر هستند.
درک فرد از خودش
“انسان برای خودش یک معما است.”
در این فصل، یونگ شروع به توضیح این میکند که چگونه بشر ممکن است از محیط پیرامون خود آگاهی داشته باشند، اما ذهنش برای خودش یک معما باشد.
او “انسان” را پدیده ای بی نظیر توصیف میکند که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. از نظر آناتومیک، انسان ها پا و دست دارند و میتوان آنها را با حیوانات دیگر مقایسه کرد، اما روان آنها در هر فردی متفاوت است. و نظیری ندارد.
در روان، آگاهی و در آگاهی واقعیت نهفته است. یونگ توضیح میدهد که ایدهها در ذهن متولد میشوند و تغییر نمیکنند مگر اینکه عامل خارجی تغییر کند. اگر ایده ای در دنیای خارج ثابت بماند، دیگر نیازی به تغییر آن نیست.
یونگ از دین به عنوان مثالی برای توضیح ذهن آگاه استفاده میکند. از آنجا که تجارب و روابط مذهبی با خدا از نوع متافیزیکی است، یعنی در واقع فقط در ذهن وجود دارند. آنها را نمیتوان با حواس پنج گانه درک کرد.
بنابراین، یقینی در مورد آنچه به آن اعتقاد دارید، وجود ندارد. همه اینها از ناخودآگاه ناشی میشود، که یونگ معتقد است تنها مسیر تجربه دینی است. با این کار او به موضوع ناخودآگاه و قدرت آن ورود میکند.
درک فرد از خودش
خود شناسی
برای دستیابی به خودشناسی، فرد باید به ارزش شناختن خود پی ببرد. علاقه و تعهد برای یادگیری در مورد ضمیر ناخودآگاه، که یونگ به عنوان پایههای آگاهی توصیف میکند، مهم است.
اگر می خواهید در مورد ضمیر ناخود آگاه و نحوه تغییر آن چیزهای بیشتری بدانید، مقاله زیر را مطالعه کنید.
در طول فصل آخر، یونگ اهمیت شناخت خود را توضیح میدهد. اگر انسانها خودشان را میشناختند، تصمیمات بهتری می گرفتند است زیرا میدانستند که واقعاً به چه چیزی احتیاج دارند.
نگرانی خود نسبت به فرد و اینکه چگونه عدم شناخت از خود و بی توجهی به ناخودآگاه انسان را به راهی نادرست سوق میدهد، ابراز می کند. وی معتقد است افرادی که خودشناسی را می شناسند باید بدون تبلیغ و تحمیل عقاید خود، بر دیگران تاثیر بگذارند.
جنبشهای توده ای در حال حاضر سعی دارند مردم را در ایدئولوژیهای جدید و “مهیج” غرق کنند، اما برای فردیت مهم است که دیگران را با عطش شناخت خودشان تحت تاثیر قرار دهند تا تصمیمات بهتری بگیرند. یونگ به شدت نگران فردیت است زیرا در نهایت، جهان به هر فرد و تصمیماتی که میگیرد همراه بادرک روشنی که از خودش و روانش دارد، بستگی دارد.
بخشهایی از متن کتاب ضمیر پنهان
“هرچه جمعیت بزرگتر شود، فرد قابل اغماض تر میشود.”
“روش آماری واقعیتها را با توجه به میانگین ایده آل نشان میدهد، اما تصویری از واقعیت تجربی را به ما نمیدهد. ضمن انعکاس جنبه ای غیر قابل انکار از واقعیت، میتواند واقعیت واقعی را به گمراه کننده ترین روش ممکن جعل کند. این امر به ویژه در مورد نظریههای مبتنی بر آمار صادق است. نکته متمایز در مورد واقعیتهای واقعی، فردیت آنهاست. برای اینکه نکته ای خیلی خوب به آن نپردازم، میتوان گفت که تصویر واقعی شامل چیزی غیر از موارد استثنا در قانون نیست، و در نتیجه، واقعیت مطلق عمدتاً دارای ویژگی بی نظمیاست. “
“خوشبختی و رضایت، برابری ذهنی و معناداری زندگی، اینها را فقط به صورت شخصی میتوان تجربه کرد و نه به صورت یک کشور، که از یک سو چیزی نیست جز کنوانسیونی که افراد مستقل برروی آن توافق میکنند و از سوی دیگر، به طور مداوم فرد را به فلج کردن و سرکوب تهدید میکند. “
“در نهایت همه چیز به کیفیت فرد بستگی دارد، اما در عصر ما کوته بینانه فقط به تعداد زیاد و انبوه سازمانها فکر میکنند …”
“دولت توده ای قصد ارتقا درک متقابل و رابطه انسان با انسان را ندارد. بلکه بیشتر برای اتمیزه کردن، برای انزوای روانی فرد تلاش میکند. “
“آموزش علمیاساساً مبتنی بر حقایق آماری و دانش انتزاعی است و بنابراین تصویری منطقی و غیرواقعی از جهان ارائه میدهد، که در آن فرد به عنوان یک پدیده صرفاً حاشیه ای، نقشی ندارد. با این حال، فرد به عنوان یک داده غیر منطقی، حامل واقعیت حقیقی و معتبر است، انسان واقعی در مقابل انسان ایده آل غیر واقعی یا “نرمال” که گفتههای علمیبه او اشاره میکنند. “
“کلماتی مانند” جامعه “و” دولت “چنان انضمام یافته اند که تقریباً شخصی سازی میشوند. از نظر مرد خیابان، “دولت”، بیش از هر پادشاهی در تاریخ، بخشنده تمام خیر و صلاح است. “دولت” فراخوانده میشود، مسئولیت پذیر میشود، گله میکند، و غیره و غیره. جامعه به درجه یک اصل عالی اخلاقی ارتقا مییابد. در واقع، این حتی دارای ظرفیتهای مثبت خلاقانه است. “
“مردی که فقط به بیرون نگاه میکند و قبل از گردانهای بزرگ از میدان فرار میکند، هیچ منبعی برای مبارزه با شواهد حواس و دلیل خود ندارد.”
“این همگانی و عادی نیست که فرد را توصیف میکنند، بلکه منحصر به فرد هستند. نباید فرد را به عنوان یک واحد تکرار شوند درک کرد، بلکه باید آن را به عنوان چیزی منحصر به فرد و منفرد شناخت.که بر اساس آخرین تحلیل نه میتوان آن را شناخت و نه میتوان با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد. “
“اگر استقلال فردی اشتیاق پنهانی بسیاری از مردم نبود، به سختی میتوانست از سرکوب جمعی به لحاظ اخلاقی یا معنوی جان سالم به در ببرد.”
“از نظر تاریخی، عمدتا در زمان پریشانی جسمی، سیاسی، اقتصادی و معنوی است که چشم مردان با امیدی اضطراب آور به سمت آینده میچرخد ، و آن زمانی هست که انتظارات، آرمانشهرها و دیدگاههای آخرالزمانی تکثیر میشود.”
“برای جبران بی شکلی بی نظم خود، تودهها همیشه” رهبر “تولید میکند، که تقریباً و بدون خطا قربانی خودآگاهی مغرورانه خود میشود، همانطور که نمونههای متعدد در تاریخ نشان میدهد.”
بیشتر از روانشناسانه، فلسفیه و شدیدا افلاطونی.
اما فاصله ای که بین فرد و جامعه گذاشته - هرچند باز هم اعتقاد به ظرف اجتماعی داره-. بین ایده آلیست ها کم نظیره.
قسمت تبدیل دولت به ایدولوژی و دین دوست داشتم. خیلی دقیق بود. فکر میکردم این ایده نویی باشه.
البته کاش از نظرات یونگ راجع به اسطوره و ناخوداگاه جمعی هم کار میکردید. :)
ممنون از پست ارزشمندتون.
تنها راه نجات بشر از سیستم ماتریکس ( اگاهی ست)🌱
البته بیداری معنوی و درون باید ابتدا از خود ما شروع شود و روح ما از خواب غفلت بیدار شده باشد:
انسان موجودی فَراست:و جاودانه
زندان ما لایه های نا آگاهی ماست
فقط نور عامل شکست تاریکی ست🙏
↩ Prometheuss
لبخند رضایت برام بوجود میاد وقتی آدم هایی مثل شما ازم تشکر میکنن و خواننده تایپک هام هستن
↩ آریا♡
از راه نجات چیزی نمیدونم
و چیزی هم جز مرگ به ذهنم نمیرسه
اما خب ممنون بابت نظرتون
↩ 木发达
راه نجات همون: سفر به درون خویش است:
مرگی در کار نیست!
ما بوده ایم، هستیم، و خواهیم بود
یعنی جاودانگی:انرژی هیچ وقت از بین نمیره
فقط از حالتی به حالت دیگه تغییر میکنه
الان در زمین و بعد ۳و۴ هستیم
بعد از پاس کردن درس های فیزیکی و به انجام رساندن رسالت، اجازه ورود به بعد های بالاتری رو دریافت میکنم
اگر تکامل نیابیم،دوباره به زمین بر میگردیم
و دوباره و دوباره و دوباره…
فقط جسممون رو ترک میکنیم(تعویض لباس)
و… 🙏
↩ آریا♡
نمیدونم
هنوز چیزای زیادی هستن که هنوز بلد نیستم و یاد نگرفتم
که درباره این جهان و زمینه
برای همین فعلا ترجیح میدم چیزایی که داخل این جهانی که هستیم رو کاملا یاد بگیرم داخل زمانی که هست و بعد به جهان یا بعد دیگه ای بپردازم
↩ 木发达
این ما نیستیم که در جهان زیست میکنیم / حقیقت اینه که جهان در درون ما تجربه میشه/ کُدِ #
اینجا گذرگاهه/
اومدی خودتو پیدا کنی(آخر مسیر هم به خودت میرسی) متوجه میشی که همه چیز یک چیزه و یک چیز همه چی #
من خودِ تواَم و تو منی #
مثلا یکی از راهای سغر به درون، مدیتیشنِ !
ما عادت کردیم همیشه از بیرون همه چی رو نگاه و درک کنیم:
اما وقتی بری درون، همه چی رو از درون میبینی
با چشم فیزیکی ممکن نیست، باید در مدارِ کیهان قرار بگیری و همسو بشی تا به منبع( خدا )وصل بشی…