لحظات شوم تجاوز

1402/10/26

بخش هایی از داستان بغض یک مرد

… چند دقیقه که همونطوری سرپا منو مالوند، بعد ولم کرد و رفت سمت رخت خواب ها. منم صدا کرد که برم. منم رفتم. تشک رو داد دستم گفت برو پهن کن. خودشم دو تا بالشت و یه پتو آورد.
وقتی تشک رو پهن میکردم، حس خیلی بدی اومد سراغم. من چه قدر بی غیرت و زپرتی شده بودم که داشتم بستر گایش خودمو آماده میکردم!
عجب تشک کثیفی هم بود. غیر از اینکه پر از گرد و خاک بود، لکه های زیادی هم روش دیده میشد. که احتمالا رد آب منی و عرق و … بود.
وقتی تشک پهن شد و بالشت ها رو گذاشت، بهم نگاه کرد و گفت کفشاتو در بیار دراز بکش. (با اینکه کف اتاقک موکت بود، ولی هر دو توی اون کشمکشی که پیش اومده بود، با کفش رفته بودیم داخل) با استرس دراز کشیدم. خیلی شوکه کننده بود. یعنی واقعا به همین راحتی تا چند دقیقه دیگه قرار بود یه کیر بره توی کونم؟
همینکه دراز کشیدم بی مقدمه اومد سراغ تیشرتم و کشیدش بیرون. تا نوک دو تا سینه مو دید، سرشو برد شروع کرد به لیسیدن و گاز گرفتن نوک سینه هام. ولی آروم گاز میگرفت. دردم نمیومد فقط تنم خیلی مورمور میشد.
کار رو زیاد توی مرحله معاشقه طول نداد و سریع رفت سراغ بازکردن کمربندم و درآوردن شلوار جین مشکیم.
بلافاصله بعد از شلوار، شورتمم درآورد. یه مقدار بدنم مالید و دو سه تا بوس و گاز و لیس روونه سر و صورتم کرد و سریع برم گردوند طوری که شکمم روی تشک قرار گرفت و کونم به سمت اون رو به آسمون.
رفت سراغ سوراخم و با زبونش چندتا لیس زد. تحریک آمیزترین قسمتش برای من همینجا بود. ناخواسته به آه و اوه افتادم. یه کم که کونمو با پنجه هاش مالوند و چند بار گاز گرفت و گفت: جوووون خیلی وقته تو کف کون قلمبه تم. بالاخره شکارم شدی. بعد یه تف انداخت روی کونم و با یک انگشت سعی کرد فرو کنه تو. خیلی دردم گرفت. خیلی بی مقدمه و وحشیانه این کار رو میکرد. سوراخم شروع کرد به سوزش و منم آی و آخ میکردم. گفتم آروم تر. گفت شجاع باش. چیزی نیست، باید انگشتت کنم تا سوراخت اماده بشه. تو اگر الان واسه یه انگشت آه و ناله راه انداختی، بعدا این کیر کلفت بره توی کونت چی میگی؟

از درد فرو کردن یک انگشتش به کونم خیلی ترسیدم. من هنوز کیرشو ندیده بودم چون در نیاورده بود، ولی حداقل دو سه برابر قطر انگشتش که بود حتما. وقتی فرو شدن انگشتش اینقدر سوزش و درد داشت، پس کیرش یقیناً می تونست پارم کنه.
خلاصه انگشت اولشو تا آخر برد تو و بعد دومی رو هم وارد کرد. دیگه واقعا از دردش بی تاب شدم چون خیلی عجله ای و بی ملاحضه کاراشو میکرد. انگار هیچی رحم نداشت. فقط یه سگ وحشی بود که میخواست شهوتشو خالی کنه.
از شدت درد بدجور تکون خوردم و ناله کردم. انگار خواست آنتراکی بده ، انگشتاشو کشید بیرون. بیرون کشیدنشم وحشیانه بود. انگار پوست داخلی مقعدم همراهش بیرون کشیده شد و حسابی سوخت.
یه دفعه گفت: کونتم که گوهیه
دیگه واقعا از این حرفش خیلی بیشتر دردم اومد. در حالیکه دستمو بردم روی سوراخم گذاشتم تا یه کم بمالم تا شاید دردش کم شه، با نفرتی که توی صدام موج میزد بهش گفتم: انتظار داشتی توی کونم گلاب داشته باشم برات

اونم از این حرفم بدش اومد. گفت اینقدر همیشه تمیز و سفید بودی انتظار نداشتم کونت گوهی باشه. مگه نمیشوری خودتو؟
گفتم توی کون هر کی انگشت بکنی گوهیه. تازه از سرتم زیاده.
گفت: از سرم زیاده؟ انگشتشو آورد جلوی دهن و دماغم. گفت بخور ارزونی خودت.
من که گوهی ندیدم روی انگشتش اما بوی گوه میداد. سرمو کردم اونطرف. ولی با دست دیگش سرمو نگه داشت دوباره انگشتشو آورد گفت بخور
دهنمو سفت بستم، اخم کردم سعی کردم خودمو نجات بدم، اما نگهم داشت. سرمو دوباره یک کم بردم اونطرف گفتم، دست بردار دیگه.
نمیدونم چی شد که خدا رو شکر بیخیال این شد که انگشت گوهیشو بکنه توی دهنم و دوباره رفت سراغ کونم. گفت کون گوهیتم قشنگه. الان میکنمش تا دسته. یه تف دیگه انداخت و کیرشو تنظیم کرد روی سوراخم.
بهش گفتم فقط جان هرکی دوست داری آروم بکن.
گفت: قمبل کن، حرف نباشه.

یه دفعه با یه فشار سرشو تو کرد. درد داشت ولی قابل تحمل بود. چندبار سرشو برد و آورد. یعنی با سر کیرش تلمبه زد. حسابی سوراخم تحریک شد. داشتم فکر میکردم تا اینجاش که بد نبوده. یه دفعه دنیا جلوی چشمم سیاه شد. نفهمیدم چه قدرشو ناگهان فرستاده بود تو که فقط فهمیدم رمق از دست و پام رفته بود و سرمو آورده بودم بالا و درحالیکه نگاهم به سقفی که انگار دور سرم میچرخید دوخته شده بود، با صدای بلند آی آی میکردم که شبیه ناله بود.
داوود وحشی گویا فهمید خیلی شرایط بدی دارم. برای چند دقیقه بی حرکت موند و فقط دستشو گذاشت روی گلوم و آروم صورتشو به صورتم رسوند و دوباره از گوش و گردنم چند تا گاز و بوسه گرفت.
من که واقعا در اون لحظات ازش چندشم میشد، برای فرار از رو به رویی با صورت نحس و پر حشرش، سرمو کردم توی همون بالشت کثیف بدبو. بعدش داوود یه کمی گردنمو بوسید و زبون زد و کمی بعد در حالیکه دردم داشت کم میشد، دوباره شروع کرد به فشار دادن. با شروع فشارش دوباره درد انگار از سوراخم مستقیما کشیده شد به نخاعم و از نخاعم تا سرم رفت و انگار یه رگی توی سرم شروع کرد به نبض زدن. انگار یه گوشتکوب مرتب به دیواره جمجمه ام کوبیده میشد. آه و نالم تمومی نداشت ولی داوودم ول کن نبود. بد افتاده بود به جونم. نمی خواست وا بده اصلا.
یه کم که گذشت کیرشو درآورد که خیلی دردم اومد و بعد یکی از دو بالشتی رو که آورده بود، گذاشت زیر شکم و کیرم تا کونم یه کم بیشتر بیاد بالا و بعد دوباره یک تف انداخت و کیرشو فرو کرد. دردش برای من با اولش زیاد فرق نکرد.
اما انگار تحملم رفته بود بالا . شایدم بی حس و حال شده بودم و نای مقاومت یا آه و ناله زیاد نداشتم. داوودم که فهمید مقاومتم کامل شکسته و تسلیم شدم، مثل لشکر فاتحی که یک شهر بی دفاع رو در مقابل خودش می بینه، به تاخت و تاز خودش با نهایت قساوت ادامه داد. هرچی زور داشت گذاشت و فکر کنم اینبار دیگه تا دسته کرد توی کونم. دردش قابل توصیف نبود. اما بیشتر از دردش یک احساس نگرانی عذابم میداد. نگرانی از آسیب دیدن جدی مقعدم. منی که مذهبی نیستم توی دلم شروع به نذر و نیاز کردم که حالا کونم گاییده شد، به درک فقط سالم در بیام و آسیب جدی به بدنم وارد نشه یا این عوضی ناقل ایدز و هپاتیت نباشه به منم انتقال بده.
وقتی تا دسته تو کرد، یه مدت نگه داشت و روی پشتم دراز کشید و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن گردن و پشتم.
بعد کم کم شروع کرد آروم به تلمبه زدن. چون من هنوز از درد آخ و اوخ میکردم، بهم گفت شل کن خودتو تا کمتر درد بکشی. اصلا معنی این حرفشو نفهمیدم. چون احساس می کردم هیچ کنترلی روی سوراخم ندارم. واقعا چه جوری باید شل میکردم؟ تنها چیزی که حس میکردم این بود که انگار یک تیرآهن 20 یا 30 رفته توی مقعدم و ماهیچه های اون قسمت اونقدر شوکه شدن که جز درد کشیدن هیچ کار دیگه ای نمی تونن بکنن و تا این مهمون ناخونده در نیاد، هیچ کاری از من بر نمی اومد. نه شل کردن و نه سفت کردن. اگر هر جوری هم شده بود، غیرارادی بود.

داوود به هرحال کار خودشو میکرد. کم کم تلمبه هاشو شدیدتر کرد و من دیگه حس میکردم دردی رو متوجه نمیشم. انگار بی حس شده بود بدنم.
بازم داوود سرشو آورد بیخ سر و گوشم و گازهای ریزی از هرجا که تونست گرفت و چندتا بوس و لیس هم نثارم کرد و گفت: آخر شکارم شدی جوووووننننن .
همه سر و صورت و گردنم بوی آب دهنشو گرفته بود از بس لیس زده بود.
دیگه هیچ مقاومتی نداشتم که بکنم. یه دفعه داوود کیرشو کامل کشید بیرون. من حس موقع ریدن بهم دست داد. تا کیرشو کشید بیرون، دوباره درد رو احساس کردم. حس کردم داره هوای خنک میره توی کونم. انگار سوراخم باز مونده بود.
داوود پا شد رفت جعبه دستمال کاغذی رو از بالای اتاق کنار پنکه آورد. توی برگشت دیدم واقعا کیر بزرگی داشت. بیخود نبود اونقدر دردم اومده بود. به چشمم خیلی بزرگتر از مال خودم اومد. چندتا دستمال کاغذی با هم کشید بیرون و باهاشون کیرشو تمیز کرد. فکر کردم تموم شده کار. بعد دیدم چندتای دیگه هم کشید بیرون، دور و بر کون منو تمیز کرد. بعد با همون دستمال کاغذی ها انگشتشو برد توی مقعدم. گویا قصد داشت داخلشم تمیز کنه.
دیگه زیاد دردم نمی اومد. ولی لازمم نبود اون داخل کونمو تمیز کنه، باید میرفتم می شستم. گفتم نمیخواد تمیز کنی.
گفت: اینقدر توف مالیت کردم سوراخت خیلی لیز شده. اینطوری حال نمیده. میخوام خشکه بکنمت.
فهمیدم هنوز میخواد بکنه. دیگه واقعا خیلی ترسیدم. فقط شانس خوند کلا ازم نخواست ساک بزنم براش. انگار خیلی با ساک زدن حال نمیکرد. اون روز کلا سراغ ساک نرفت. ولی به جاش خیلی ولع کون کردن داشت.
یه دفعه بهم گفت برگرد. برگشتم پاهامو داد بالا گفت با دستات زانوتو بکش کونت بیاد بالا. بالشت رو هم زیر کونم تنظیم کرد تا سوراخم بالاتر بیاد.
هر کار میگفت میکردم دیگه چاره ای نبود. کیرشو گذاشت در کونم با یه فشار دوباره همشو تو کرد. بازم شدید دردم گرفت. آخه اینبار خشکه بود. انگار رد همون دردهای قبلی دوباره فعال شد. شروع کرد به تلمبه زدن. اما انگار خشکه برای خودشم سخت بود، آخر مجبور شد بازم یه کم تف مالی کنه تا راحت بره و بیاد کیرش. منم سعی میکردم نگام به چشماش نیافته و با اینکه کمی تحریک میشدم ولی سعی میکردم چیزی بروز ندم. اما ناخودآگاه گاهی وقت ها آه و اوهم در میومد. به خصوص وقتی نوک سینه هامو میمالید و تحریک میکرد. ولی زیاد توی اون حالت نموند. انگار راحت نبود. اینبار بلندم کرد سرپا گفت خم شو. خم که شدم یه دستشو گذاشت روی شونم با یک دست دیگه کیرشو فرستاد تو و تلمبه رو شروع کرد. دروغ نگم داشت خوشم میومد. هر دو آه آه میکردیم. بعد دوباره نشوندم روی زمین اینبار به صورت داگی کف دست ها و زانوهام روی زمین بود و اونم از پشت دوباره کرد تو کونم. در این حالت انگار بیشتر از هر حالتی کیرش فرو میرفت و بیشترین لذت رو میبردم. عجیب بود از اون همه درد اولیه هیچی نمونده بود. یه دفعه خودشو محکم بهم چسبوند، با دو تا دستش سینه هامو گرفت و فشار داد و سرشو بازم آورد کنار صورتم. گمونم بازم میخواست گوش و گردنمو گاز بگیره. اما من صورتمو به سمتش چرخوندم. دلم لب میخواست. لب تو لب شدیم. من ریش و سبیلمو زده بودم. اما اون داشت. هیچ وقت فکر نمیکردم از لب تو لب شدن با یک نره خر سیبیلو لذت ببرم. با همون وحشی گریش لب و دهنمو گاز گرفت. ولی زیاد محکم نبود که بی تاب شم.
در همون حال ابشو حس کردم که ریخت توی کونم. موقع اومدن ابش فشار بدنش روم خیلی زیاد شد. سینمه هامو محکم چنگ زده بود، کیرشو تا ته چسبونده بود به سوراخم، شکمش به کمرم فشار زیادی میاورد. لب پایینم زیر دندوناش بود، با پاهاشم،حسابی پاهامو محاصره کرده بود. خیلی گرمم شد، حس کردم کمرم داره میشکنه و نفسم داره تنگ میشه. بدنم ناخودآگاه شل شد و ولو شدم روی تشک. اونم باهام خوابید. کیرش همونجور توم بود ولی دیگه تلمبه نمیزد. اما فشار میداد. آه و ناله هردومون اتاق رو پر کرده بود. شانس خوند این اتاق پشت بوم با بقیه فاصله داشت و دوستاش پایین سرگرم عیش و نوش خودشون بودن وگرنه سر و صدامونو همه میشنیدن.چند ثانیه بعد کیرش شروع کرد به کوچیک شدن و درآورد از کونم. دوباره حس کردم هوای خنک داره وارد کونم میشه.
گمونم سوراخم بدجور باز مونده بود و از طرفی کیر من هنوز سفت بود و آبم نیومده بود. در اوج تحریک شدگی بودم هنوز. به سمتش برگشتم. اون بی حال رو به آسمون ولو شده بود روی تشک و نفس های عمیق میکشید. شروع کردم برای خودم جلق زدم. زیاد طول نکشید آبم اومد و ریختم روی تشک. منم بی حال شدم. توی همون حالت دراز کشیدم کنارش و حس کردم چشمام سنگین شده. خواب بعد از سکس اومده بود سراغ هر دومون.

دوستان این بخش هایی از یک داستان طولانی تر بود. امیدوارم هیچکس قربانی تجاوز نشه و هیچ انسانی روحش اینقدر خبیث و ظالم نشه که به خودش اجازه بده به یک انسان دیگه تجاوز کنه.
به هرحال اگر دوست داشتید شرح کامل این ماجرا رو بخونید، با شخصیت های داستان بیشتر آشنا بشید و پیش و پسش رو بدونید می تونید در لینک زیر داستان بغض یک مرد رو بخونید:

بغض یک مرد https://shahvani.com/dastan/بغض-یک-مرد




8 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-01-16 00:31:19 +0330 +0330

آخیییی
کردنتون؟

4 ❤️

2024-01-16 00:34:21 +0330 +0330

↩ parisanokmame
خخخخخ چه با نمک پرسیدید. همه غمام یادم رفت…

1 ❤️

2024-01-16 03:53:46 +0330 +0330

هیچوقت متجاوزین پی به شدت ویرانی روان قربانیشون نمی برند…

4 ❤️

2024-01-16 05:38:32 +0330 +0330

فقط میتونم بگم… وااااای

2 ❤️

2024-01-16 06:28:26 +0330 +0330

↩ parisanokmame
😂 😂 😂 😂

2 ❤️

2024-01-16 06:57:06 +0330 +0330

بزار شرایط رو یکم دراماتیک تر کنم.
هوای سرد دی ماه. یک بچه 9 ساله که هم از سرما هم از بلایی که قراره سرش بیاد داره سگ لرز میزنه. بین چند تا کپه خاک که کامیونها چند روز پیش اونجا خالی کردن. یک وحشی روانی با یک چاقو تو دستش که حتی وقتی بچه تن میده به خواست کثیف اون یارو بازم با چاقو روی باسنش یادگری میزاره.

3 ❤️

2024-01-16 07:30:05 +0330 +0330

↩ Seksi54
مرسی از نظرت دوست همیشگی

2 ❤️

2024-01-16 08:36:37 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
فدای مهرت دوست جان. منتظر خواندن کارهای نو و جذابت هستم. 🥰😘

2 ❤️

2024-01-16 11:19:26 +0330 +0330

↩ shahinshabahang
شاید نشه اون بچه رو نجات داد ولی تنها راه نجات بچه های دیگه از میان برداشتن اون متجاوز روانیه.

1 ❤️

2024-01-16 12:13:47 +0330 +0330

↩ Seksi54
آره. اونو نشد نجات داد. ولی باید اول بچه ها رو آموزش داد تا یاد بگیرن از خودشون دفاع کنن

2 ❤️

2024-01-17 19:39:58 +0330 +0330

↩ shahinshabahang
وایییی چه فاجعه ای بوده. واقعا بعضی از آدم ها چقدر میتونن وحشی و سنگین دل باشن که با یک بچه ۹ ساله این کار رو بکنن؟
از اون بچه خبر دارید؟ الان در چه حاله؟ تونسته با این اسیب روحی کنار بیاد؟ اون نیاز به درمان و حمایت زیادی داره ها 😭

4 ❤️

2024-01-18 03:01:17 +0330 +0330

↩ shahinshabahang
با کدوم سیستم اموزشی، با کدوم پیشینه تعلیماتی درست و به روز شده. جامعه و فرهنگی که در اون معلم قرآنش بچه باز هستش و پدوفیلی هست، و فرهنگی که خود والدین کودک همسری رو رواج می‌دهند چه آموزشی میشه به کودکان داد. 😔😔😢

2 ❤️

2024-01-18 11:23:13 +0330 +0330

↩ Seksi54
اینو شدید موافقم. متاسفانه شاهد بازی در ایران یکجوری قبحش ریخته. از اونطرف متاسفانه زیرساخت آموزشی درستی ندارین.

1 ❤️

2024-01-19 19:43:12 +0330 +0330

↩ Seksi54
مرسی سکسی جان. چشم . انشاالله اگر خدا بخواد یکی در دست احداث دارم خخخخخخخ نشه مثل پروژه های جمهوری اسلامی صلبااااات

0 ❤️

2024-01-20 20:23:14 +0330 +0330

طفلک کونی

0 ❤️

2024-01-20 21:41:24 +0330 +0330

↩ Masterfear2
دیوونه این مثلا همدردی کردنته؟ خخخخخخخ

0 ❤️

2024-02-11 09:27:00 +0330 +0330

من اصلی رو همون موقع خونده بودم، و همون موقع خیلی اذیت شده بودم، این نگاه بد به قربانی و فرهنگ سراسر ایراد ما مانع این میشه که قربانی بخواد متجاوز رو رسوا کنه، مثل همین جنبش می‌تو در ایران وقتی نوبت به گوه کاری های استاد بزرگ آیدین آغداشلو رسید اولیش لیلی گلستان جانب دارانه پشت آغداشلو دراومد بعدش هم شهره آغداشلو توی یه ویدیو خطاب به دختران فعال در جنبش گفت اینکار رو نکنید فکر میکنید چه اتفاقی میافته فقط خودتو و خانواده تون بی آبرو میشید و در جواب مردم معترض که کامنت گذاشته بودن نوشته بود حقتون هست که تو ایران این بلاها سرتون بیاد

1 ❤️

2024-02-11 09:35:39 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
لیلی گلستان رو میدونستم چنین چرت و پرت هایی گفته یکی دو جای دیگه هم خودش رو خراب کرده بود. ولی شهره آغداشلو رو نمیدونستم. اون دیگه چرا؟ مثلا یعنی خواسته واسه شوهر سابقش دوباره دلبری کنه؟

0 ❤️

2024-02-11 19:07:39 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
یادم میاد از یکی از کامنت هاش شات گرفتم و استوری کردم، و دری وری نوشتم و تگ اش کردم و ختی استوری ام رو دید توی اینستا
بعد پارسال تو جنبش زن زندگی اومد تو ترانه دوباره که گوگوش، لیلا، شهرزاد سپانلو، دریا دادور و سوگند باهم خوندن متنی رو دکلمه کرد، اون موزیک رو خیلی دوست دارم ولی از اون قسمت دکلمه‌ی صدای شهره آغداشلو متنفرم به خاطر همین قضیه

1 ❤️

2024-02-11 19:08:35 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
لیلی گلستان هم چندبار تو نشر ثالث دیدم ولی حتی بهش سلام نگفتم، مشکل اصلی ام به خاطر حرفهاش پشت سر فروغ بود

1 ❤️

2024-02-11 19:12:55 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
من خیلی صدا و تیپ شهره آغداشلو رو دوست دارم حیفه که اینطوری خودشونو خراب میکنن

1 ❤️

2024-02-11 19:21:35 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
لیلی گلستان انگار چرت و پرت گویی عادتشه. همین تازگی ها هم یک حرف های بی جایی علیه شهناز تهرانی زده بود که همه به گلستان توپیدن و اتفاقا شهناز تهرانی چقدر قشنگ جوابشو داد. انگار اصلا جاشون عوض شده بود. لیلی گلستان شده بود یک آدم کوچه بازاری سطحی و شهناز تهرانی شده بود یک روشنفکر مودب و با وقار. ولی بر عکس لیلی گلستان، پسرش واقعا یک آدم جنتلمن و خوش فکره. توی جنبش زن زندگی آزادی هم موضع گیری های قشنگی کرد.

1 ❤️

2024-02-11 19:22:59 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
برادرش کاوه هم خیلی آدم حسابی بود

1 ❤️

2024-02-11 19:27:03 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
کاوه رو زیاد نمیشناختم ولی پسرش مانی رو واقعا دوست دارم و ضمنا توی فهرست کراش جاتم قرار داره 😛 😂

1 ❤️

2024-02-11 19:31:19 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
کاوه عکاس و خبرنگار بود و متاسفانه تو جنگ آمریکا و عراق کشته شد، اتفاقا با توجه به حالت هاش تو حرف زدن به نظرم مثل ما همجنسگرا بود، مانی به واسطه ارثیه جدید خیلی هم پولداره مخش رو بزنی بردی

0 ❤️

2024-02-11 19:35:09 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
اوه ه ه ه من کجا دستم به اون میرسه؟ جاش توی همون فهرست کراش هاست فقط. من یه ادم معمولی مثل حودمم بتونم پیدا کنم خدا رو شکر میکنم.

1 ❤️

2024-02-11 19:35:54 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
امیدوارم پیدا کنی و در کنارش به آرامش و لذت برسی

1 ❤️

2024-02-11 19:37:41 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
مرسی مجتبی جان. واقعا نیاز دارم. مدتیه دبگه خیلی تحت فشار و در عذابم. کاش واقعا تموم بشه دیگه این انتظار طولانی.
خودت پایه نیستی مختو بزنم؟ 😁

1 ❤️

2024-02-11 19:38:27 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
من تو رابطه ام، سه ماه دیگه میشه شش سال که با پارتنرم زندگی میکنم

1 ❤️

2024-02-11 19:41:21 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
چه خوب. خوش به حالت. قدرش رو بدون. ببخشید رابطه ات رو نمیدونستم وگرنه چنین پیشنهادی نمیدادم.😘

1 ❤️

2024-02-11 19:42:38 +0330 +0330

↩ arman.yejourdrge
مشکلی نداره رفیق، یه سوال بود دیگه، منم بدون ناراحتی جواب دادم

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «