آخرین قهوه 🎈

1400/02/08


بیشتر می‌خورد در صفِ انتظار یک سالن آرایش شیک، نوبت مانیکور یا مثلا براشینگ داشته باشه تا اینکه با اینهمه رنگ شاد، روی صندلی زهوار در رفته و کهنه‌‌ای نشسته و به نقشهای روی دیوار روبرو که بر اثر کهنگی و ترک بوجود اومده بود زل بزنه.

بجز منشی که داشت در سکوت کتاب قطوری رو مطالعه می‌کرد؛ کس دیگه ای نبود.
مثل همه‌ی اتاق‌های انتظار، چندتا مجله‌ی کهنه و پاره، روی میز شیشه ای وسط سالن بود.
سپیده خسته شد، تکونی به خودش داد، پاهاش رو روی هم انداخت صدای پاشنه‌ی کفشش اخم منشی رو در هم برد.
لبخند شرمناکی زد و عذرخواست.
بیست دقیقه‌ی بعد منشی برای بار سوم درِ اتاق رو زد زنی با لباسهای مشکی و صورت ورم کرده و سرخ؛ از اتاق بیرون اومد.
سپیده با خودش فکر کرد پرداخت پول توی همچین شرایطی شاید اثر احتمالی هر نوع درمانی رو از بین ببره.
با همون لبخند شرمگین به میز منشی نزدیک شد. دختر بی‌حوصله تشر زد: هر وقت دکتر خبر بده، شما رومیفرستم داخل؛ حواسم هست!
سپیده سعی کرد از همیشه مهربون‌تر باشه: میدونم عزیزم. می‌خواستم اگه ممکنه الان حساب کنم. می‌دونی؟ شاید منم مث اون خانم…
حرفش با نگاه سنگین سر تا پای منشی ناتمام موند، از ظاهرش معذب شد.
کارت رو کشید و گفت: لطفا پول دو جلسه رو حساب کنید، شاید دوتا تایم موندم.


روبروی دکتر روی صندلی گود‌رفته نشست و حواسش بود دستشُ روی دسته‌ی صندلی نذاره، بالاخره هر کسی میومد مقداری اشک و مخاط می‌مالید روی دسته ها.
این فوبیای لعنتی میکروب همیشه همراهش بود.
دکتر خوش‌رو تر از‌ معمول شروع کرد، زیبایی آدمها رو مهربون می‌کرد و این‌بار به زن ثابت شد: خب در خدمتم.
سپیده نفس عمیقی کشید: راستش خودم همه چیز رو می‌دونم، فقط می‌خوام یکی تاییدش کنه.
و دوساعت بعد از اتاق بیرون اومد.
با لبخند و اشک به منشی چشمکی زد: تا حالا ماهی پفی که گریه کنه دیده بودی؟
پشت میزِ همیشگی کافه‌ی همیشگی‌‌اش نشست، با همه‌ی پرسنل گرم و مهربون احوال‌پرسی کرد و مثل همیشه یه “ترک لایت شیرین” سفارش داد.
موقع حساب کردن به باریستا لبخند زد: بعنوان ِآخرین قهوه‌ی عمرم، عالی بود.
روی یه برگ ویزیت با خط خوانا نوشته شده بود: “گواهی می‌شود سرکار خانم سپیده… دارای هیچ نوع اختلال روانی از جمله مازوخیسم و سادیسم و پارانویا نمی‌باشد. ایشان صرفا بخاطر تجارب ناخوشایند دچار افسردگی شده و توانایی اعتماد کامل را از دست داده است.”
با خط خوش زیر نسخه‌ی دکتر نوشت: من عاشق شادی و سرشار از زندگی بودم، نه دستگاه تولید غم.
برگه را کنار لیستِ خرید روی درِ یخچال زد.

سپیده🎈

این داستان واقعی نیست امّا شاید برای هرکدام از ما اتفاق بیفتد.

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-04-28 19:49:15 +0430 +0430

وااااو خدایا خیلی خوب باشد .

6 ❤️

2021-04-28 19:51:21 +0430 +0430

↩ Dark_dragon
عههه خرس گنده قهر میکنه؟

3 ❤️

2021-04-28 19:51:41 +0430 +0430

↩ Ginger19
قربونت برم عزیز دلم 😘😘😘🎈

3 ❤️

2021-04-28 19:53:51 +0430 +0430

↩ Pesar.shirazi.70
بله امروز سایت نبودم 🙏

4 ❤️

2021-04-28 19:54:17 +0430 +0430

↩ Dark_dragon
عمرا بهت بیاد محسن 😅

4 ❤️

2021-04-28 19:55:52 +0430 +0430

↩ lSefidBarfil
ممنونم زیبا جانم 😍😍😍مرسی خوندی عزیز دلم 😘😘😘😘🎈

4 ❤️

2021-04-28 20:26:06 +0430 +0430

لایک👌👍🌹❤

2 ❤️

2021-04-28 20:27:35 +0430 +0430

🌹🌹

3 ❤️

2021-04-28 21:15:15 +0430 +0430

↩ Eldorado5555
ممنونم عزیزم 🙏🎈

2 ❤️

2021-04-28 21:15:41 +0430 +0430

↩ لاکغلطگیر
ممنونم که خوندی نوید جان 🙏🎈

2 ❤️

2021-04-28 21:17:06 +0430 +0430

↩ sepideh58
پس که اینطور
نمایان شدن ِ سه مستطیل توخالی در موازی هم به معنی لبخنده
ممنون سیپده خانم

2 ❤️

2021-04-28 21:20:43 +0430 +0430

↩ be=to=che
شاید ایموجی های دیگه هم همین باشه ها. مثلا برای من قلب سفید بصورت مستطیل نشون داده میشه. فکر کنم یکی دوتا نیست 😅

2 ❤️

2021-04-28 21:22:28 +0430 +0430

↩ sepideh58
اووه سخت شد که اینجوری
پس از همون ایموجی نوشتاری استفاده کنم بهتره

2 ❤️

2021-04-28 21:29:38 +0430 +0430

↩ be=to=che
برای من شیرازی همون ایموجی گذاشتن راحت تره. اگر مربع دیدین از طرف بخواین ترجمه کنه اینجوری زحمت توضیح ایموجی گردن اون مسفته👻😅🤣

2 ❤️

2021-04-28 21:31:53 +0430 +0430

↩ sepideh58
مخالفم
شما شیرازیا اسمتون بد در رفته به تنبلی
این همه تایپید الان خب

2 ❤️

2021-04-28 21:35:21 +0430 +0430

↩ be=to=che
مچمو گرفتی 😂😂😂😂😂

2 ❤️

2021-04-28 21:37:31 +0430 +0430

↩ sepideh58
(ایموجی چشمک)

2 ❤️

2021-04-28 22:57:13 +0430 +0430

قشنگ بود و سرشار از احساس
❤️❤️
برای هر کسی میتونه اتفاق بیوفته
ولی نوع برخورد باهاش خیلی مهمه
و دریچه ای که بهش نگاه میشه
امیدوارم هیچ کس، درگیرش نشه

2 ❤️

2021-04-28 23:13:47 +0430 +0430

اولش فکر کردم چون امشب مستم هیچی از داستان نفهمیدم، کامنتها رو که خوندم فهمیدم من تنها نیستم و ربطی به مستی نداره

1 ❤️

2021-04-28 23:13:49 +0430 +0430

↩ Power M
ممنونم از‌کامنت خوبت عزیزم 🙏🎈

2 ❤️

2021-04-28 23:14:13 +0430 +0430

↩ (Reza(konkon1234
بله عزیزم. مرسی ازت که نظر دادی 🎈

2 ❤️

2021-04-28 23:14:37 +0430 +0430

↩ sepideh58
ارادت🙏🙏🙏🙏

2 ❤️

2021-04-28 23:15:15 +0430 +0430

↩ Rolling stones
فقط یه نفر (آقای مضراب) گفت متوجه نشده و اونم بخاطر آشفتگی ذهنش بود .ندیدم کسی که بگه داستان رو نفهمیده باشه

2 ❤️

2021-04-28 23:17:57 +0430 +0430

ممنون ازتون بابت اشتراک این متن که پر از
احساس بود. 🌹 🌹

2 ❤️

2021-04-28 23:18:29 +0430 +0430

↩ sepideh58
اجازه بده فردا بخونم سپیده جان ، فعلا لایک تقدیم تا فردا ،
یکم زیر دیپلم بنویس خوب

2 ❤️

2021-04-28 23:19:49 +0430 +0430

خودشو کشت؟ :(

3 ❤️

2021-04-28 23:25:24 +0430 +0430

Archer
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و خوندید🙏🎈

2 ❤️

2021-04-28 23:26:40 +0430 +0430

↩ الهه ی آتش
از بین همه کسایی که خوندن، فقط تو تهشو فهمیدی الهه.
میگم نیمه‌ی گمشده‌ی منی نگو نه

4 ❤️

2021-04-28 23:26:55 +0430 +0430
1 ❤️

2021-04-28 23:36:35 +0430 +0430

↩ sepideh58
یعنی هیشکی به این فکر نکرد که چرا رفت گواهی از روانشناس گرفت و عین علم چسبوندش به در یخچال که وقتی جنازشو پیدا کردن ببیننش؟
تازه به باریستا گفت آخرین قهوه ی عمرم عالی بود.

  • یه جوری دارم برات توضیح میدم انگار خودت نمیدونی چی نوشتی! 😂
  • بقیه خنگن، وگرنه داستانت کاملا واضح و روون بود.
  • بیا بغلم…
5 ❤️

2021-04-28 23:38:28 +0430 +0430

↩ الهه ی آتش
خب سرنخ ها رو نگرفتن انگار
حتی اسم داستان رو…
قربان بشم من 😍
بیا بغلم ❤

4 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «