پماد کمردرد زندایی

1391/10/17

قرار بود كه ناهار خانواده دايي ام بيان خونه ما.من يه دختر دايي دارم كه پنج سالشه و يه زن دايي خوشگل كه اونم 28 سالشه.راستش من ميدونستم كهزن دايي ام از رابطه سكسي خودش با دايي ام راضي نيست.چون اولا دايي من از اون 18سال بزرگتر بود.؛خلاصه كنم اون روز ما ناهارو خورديم ساعت3 دايي ام رفت مغازه.وباباي منم رفت كه به كاراش برسه چون سرش خيلي شلوغه و برا ناهارم خودشو با زور رسونده بود.از زندايي ام بگم.اون زني كمر باريك و قدبلند وتازه هم اون يه كون داره به چه بزرگي.و خيلي هم شيك پوش هست.
كمي بعد من تو اتاقم بودم كهشنيدم مامان به زن دايي گفت من ميرم بخوابم و زندايي هم گفت من هم فيلم تموم شد ميام؛ميدونستم كه زن دايي دوست داره كه با من سكس داشته باشه چون قبلا بهم نخ داده بود.رفتم حال و نشستم جلوي زن دايي كه يه لحظه دود از سرم بلند شد اوووووف اون روي مبل بود و پاهاشو طوري باز كرده بود كه شورتش ديده ميشد يه شرت قرمز با يه هلوي قرمز كه كم مونده بود شرتش به هسته هلو برسه.شرتش قشنگ رفته بود تو كوسش.بعد زندايي گفت مثل اينكه حالت خوب نيست.گفتم اره يكم سرم درد ميكنه.كه فيلم تموم شد و زن دايي گفت كه ميرم بخوابم.منم گفتم زندايي مامان خوابه درو باز كني بيدار ميشه من دارم تلويزيون ميبينم شما برو اتاق من بخواب.اونم گفت باشه.منم كه خوب ميدونستم دارم چيكار ميكنم بعدنيم ساعت پا شدم تا برم ويه سر بهش بزنم.درو اروم باز كردم واي خدايا چي ميديدم.پشتش به من بود.يه كون بزرگ. باور كنين نميتونينكونشو تصور كنين.
عرض كونش دو برابر كمرش بود و گوشتي.رفتم جلو ميخواستماونو در يه حالت انجام شده قراربدم.برا همين يواش رفتم رو تخت خودمو از پشت بهش ماليدم.كيررررم كه به كووونش ميچسبيد انگار تو اين دنيا نبودم.تصميم گرفتم تا اون بيدار نشده نقشمو عوض كنم. برا همين زود از تخت اومدم پايين.نميدونم گفتم يا نه زن دايي امروز كمرش بد جوري درد ميكرد.پس منم با عجله از خواب بيدارش كردمو گفتم زندايي بيدارشو و وقتي كه بيدار شد گفتم انگاري خواب بد ميديدي و اونم گفت نمي دونم چيزي تو ذهنم نيست شايد؛بعدشم گفتم زندايي بد جوري اه ه ه ه ه و ناله ميكردين؟،؟ اونم گفت اره كمرمبدجوري درد ميكنه حتما برا اونه.يكم بعد مامانم اومد به زندايي گفت حاظر نشدي بريم بازار.اونم گفت حالم بده شما برو.مامان كمي بعد رفت و من موندمو زن دايي.ميدونستم كه اين بهترين موقعيته بهش گفتمزن دايي من يه كرم موضعي برا درد دارم بيارم پشتتو بمالم.كه اونم استقبال كردو گفت بدو تا كسي نيومده.بيارو پشتمو بمال فقط زود تموم شو كه اگه كسي بياد بده.منم گفتم نه حالا حالا ها كسي نمي ياد.رفتم كرم رو اوردمو به زندايي گفتم برگرد.واونم پشتشو به بالا كرد.و گفت شروع كن ببينم چيكار ميكني.خودش پيراهنشو زد بالا وگفت بمال من بغلش بودمو ميماليدم.بدنش خيلي گرم بود.
زندايي يهو گفت نميتوني خوب بمالي.منم زود گفتم جام بده كهاونم گفت برو بالا.پس رفتمو رو كمرش نشستم وشروع كردم.داشتم حال ميكردم كه يهو زندايي گفت يه كم پايين ترو بمال.منم با پررويي دامنشو كشيدم پايين.ونشستم روش داشتم كونشو ميما ليدم وكيرم كه بهش ميخورد اتيش ميگرفتم.زن دايي سرش به پايين بود منم يكم شلوارمو كشيدم پايين.كرم هي ميرفت وسط كونش عجب كوني بود. كيرم روش گم ميشد.دستمو ميماليدم رو شرتشو گاهي يكمپايين مي كشيدم.يه چند باري هم دستمو محكم زدم به سوراخ كونش طوري كه اتفاقي ميخورد. بعد من گفتم زن دايي يكم خوب شدي اونم كفت نه اگه ميشه يكم سنگينيتو بنداز روم.منم از خدا خواسته گفتم باشه.و بهدش گفتم زن دايي اونموقع لباسام روغني ميشه كه اونم گفت عيبي نداره؛كسي كه نيست در بيار.من فقط شور تم تنم بود كه زندايي گفت زود باش ديگه.منم چون اون نميديد شرتمو يكم كشيدم پايين و خوابيدم روش.حالا فشار نده كي فشار بده؛هي زور ميزدم كيرم سيخ سيخ شده بود و رفت وسط كونش.كيرم داشت اتيش ميگرفت.
فهميدم كه زن دايي احساس كرده كه من شرتم پايينه.بعدش گفت امير جووون راحتي ميخواي يه دفه فرو كن توششششش؟.منم يكي از دستام رفت رو سينش وبا يكيشمشورتشو كشيدم پايين.بعد ازشلب ميگرفتم.گفتم زن دايي الا ن مامان مياد برگردو قمبل كن.اونم كه معلوم بود از خداشهزود قمبل كرد.از پشت يكم با چوچولش بازي كردم. كه ديدم به ارگاسم رسيد.كيرم كه انگاري سه برابر شده بود زودهل دادم تو كوووسش.يه جيغي كشيد كه كم مونده بود پرده گوشم پاره بشه.زود گفتمزن دايي ما پيش در و همسايه ابرو داريم.شروع كردم به تلمبه زدن خيلي حال ميداد. گفتم زن دايي ميزاري از كون بكنمت كه گفت: راحت باش داييت كه حتي كوسمو وقت نميكنه بكنه چه برسه به كونم.اقلا تو يه حال اساسي بكن و بده.كيرمو از كوسش كشيدم بيرون معلومبود كه كونش چقدر تنگه.يه سوراخ تنگ با رنگ صورتي كمرنگ.يه كم وازيلين داشتم كهروغن نرم كنندست اوردمو ماليدم به كونش بعد كيرمو به سوراخش نزديك كردمو يه فشار كوچولو دادم كه دادش رفتهوا.كم كم فشارررو بيشتر ميكردم واقعا تنگ بود.كيرررم تا تههههه رفت تو كووونش وشروع كردم به عقب و جلو كردن.ابم اومد ريختم تو كونش كه وقتی کیرم رو در اوردم کونش صدای چلپ داد.کلی حال کردم.

نوشته: Dari


👍 0
👎 1
133421 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

351263
2013-01-06 21:18:00 +0330 +0330
NA

این داستان رو من خیلی وقت پیش خونده بودم

0 ❤️

351264
2013-01-06 21:49:42 +0330 +0330

خورشت كرفس هم ياد گرفته بعد ٢-٣ روز خوشمزه شه! قورمه سبزی يه گهی خورد حالا همه ياد گرفتن ديگه :|

0 ❤️

351265
2013-01-06 23:44:56 +0330 +0330
NA

ey badak nabood

0 ❤️

351267
2013-01-07 01:12:04 +0330 +0330
NA

خرطوم فیل تو کونت…برو با پماد جلق بزن

0 ❤️

351268
2013-01-07 01:17:58 +0330 +0330
NA

بابا بخدا زشته چرا از سایت لوتی داستان کپی میکنید من یک ماه پیش اینو خوندم اونجا

0 ❤️

351269
2013-01-07 02:00:20 +0330 +0330

عمه و ننه و خاله و خواهر هم
coming soon…
منتظر داستان های نکبت بار حضرت نویسنده باشید.
حتی تصوراتتون هم بوی چاه فاضلاب میده.

0 ❤️

351270
2013-01-07 02:54:26 +0330 +0330
NA

دمد گرم

0 ❤️

351271
2013-01-07 03:28:01 +0330 +0330
NA

Baba khasteh nashodin az in khiyal bafiha

0 ❤️

351272
2013-01-07 06:06:27 +0330 +0330
NA

jaghie badbakht… :< :< :<

0 ❤️

351273
2013-01-07 09:56:04 +0330 +0330
NA

هسته ی هلو تو کونت کونی

0 ❤️

351274
2013-01-07 10:10:55 +0330 +0330
NA

خوبی کفتار رد پاتو دنبال میکنم

0 ❤️

351275
2013-01-07 10:44:29 +0330 +0330
NA

زن داییت گفت برو پایین ترو بمال???
گفت کسی که خونه نیس,لخت شو بپر روم??
کیرتو گذاشتی لاش حس کرده بود??
شبا به زنداییت فکر میکنی,آره???
معلومه بد تو کفشی

0 ❤️

351276
2013-01-07 12:35:46 +0330 +0330
NA

این الان داستان بود

یا دست نوشته های یک قورباغه ی گرسنه ؟؟

0 ❤️

351277
2013-01-07 12:51:33 +0330 +0330
NA

درو اروم باز كردم واي خدايا چي ميديدم.پشتش به من بود.يه كون بزرگ. باور كنين نميتونينكونشو تصور كنين.
عرض كونش دو برابر كمرش بود و گوشتي ~X( چطوری هروقت درو باز میکنن(این جغیایه تو هپروت)یه کون خوشگل و اماده واسه کردن میبینن . کیر باب اسفنجی تو کونت انقدر خالی نبند .چه طوری کس و کون به این خوشگلی ولی داییت وقت نمیکنه بکنتش.کیر تو انگشتات که این مزخرفات نوشت .اقا من خسته شدم بقیه با شما #:S

0 ❤️

351278
2013-01-07 12:55:58 +0330 +0330
NA

کیری هرچی کیرکلفته تو داستان کیریه تو کیری

0 ❤️

351279
2013-01-07 19:11:09 +0330 +0330

کسکش جغی حداقل تکراری نزار تا باورمون شه فقط جغی هستی. داستان دزد خالی بند

0 ❤️

351280
2013-01-07 20:32:20 +0330 +0330
NA

اصلا جالب نبود ننویس

0 ❤️

351281
2013-01-07 20:57:02 +0330 +0330
NA

عالی بود خاله20

0 ❤️

351282
2013-01-08 00:59:02 +0330 +0330
NA

man mikham dadasham jeram bede chikar konammmmmmmmm

0 ❤️

351285
2013-01-08 21:16:41 +0330 +0330
NA

ridam too in dastan neveshtane,jaghie khakbar sar!
mikhay benevisi hade aghal copy nakon!
osgole kafi!

0 ❤️

351286
2013-01-09 23:17:21 +0330 +0330
NA

بابا انقدر به این بدبخت جغی سخت نگیرین.

0 ❤️

351287
2013-01-10 17:27:47 +0330 +0330
NA

آدم 100 بار رو مخه یه نفر کار می کنه تا بتونه ازش یه لب بگیره نمیدونم اینا چطور تا با یارو سلام می کنن نمیزارن دهن باز کنه می زارن کونش.خداییش عجب آدمهای باحالی بدون مقدمه زن مردمو می گان

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها