دختر چادری دانشکده

1402/08/08

سلام دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سالها قبل در دانشگاه حدود ۲۵ سال قبل . قول شده دانشگاه شهید بهشتی بودم . خررر خون مطلق . از وقتی که با سایت شهوانی آشنا شدم گفتم منم اولین داستان سکسی خودم و براتون بگم . اگه زیاد می نویسم یا مثل بقیه روان نمینویسم ببخشید . . اسمم سعید هست . سالها قبل که دانشگاه بودم یه همکلاسی دختر داشتیم که اسم مستعارش و میذارم رعنا . رعنا قد بلند تو پر خوشگل سفید و بچه شمال . یعنی رشت . ولی لهجه نداشت فقط با دوستای همشهریش که صحبت میکرد با لهجه صحبت میکرد. واقعا رعنا و قد بلند بود . شبیه بازیگر سینما روشنک عجمیان بود . یعنی میخورد خواهر باشن . من که خیلی ازش خوشم میومد . مخصوصا که سر سنگین و باوقار هم بود . بعدا هم فهمیدم اونم از من خوشش میومده و روش نمیشده بهم بگه . تو دانشکده ما تقریبا بیشتر بچه ها خرخون های شهرستانی بودن . یه روز که سر کلاس جامعه شناسی بودیم این رعنا خانوم یه ربعی دیر رسید سر کلاس . ترم اول بود و هنوز ساعت کلاس ها و جو دانشگاه و این چیزا برای دانشجوها جا نیفتاده بود . استاد جامعه شناسی استاد سختگیری نبود ولی اون روز رو کرد به رعنا و به متلک گفت خانم زود نیومدید ؟ کلاس بعدی یه ربع دیگه شروع میشه . رعنا هم صورت سفیدش شد مثل لبو و گفت ببخشید خواب موندم . استاد گفت بفرمایید بشینید . کلاس ها سه ردیف صندلی داشت . هر ردیف هم سه تا صندلی . وسط این ردیف ها هم حدود یه متر جا بود برای تردد دانشجوها . معمولا دو ردیف و پسرها می‌نشستند و یه ردیف و دختر ها چون تعدادشون کمتر بود . اون روزها از مختلط نشستن دختر و پسر و از صمیمیت امروزی دانشجوها اصلا و ابدا خبری نبود. کوچکترین لاسی یا حرکتی میکردی و می‌فهمیدند باید میرفتی کمیته انضباطی . کسایی که اون روزها دانشگاه رفتن جو کیری دانشگاه و با گوشت و پوست لمس کردن میتونن گواهی بدن که چه جو بدی بود اون موقع . القصه من اون روز ردیف وسط آخرین صندلی بودم یعنی یه متر اونورترم صندلی دخترها بود . رعنا خانوم اومد ردیف دخترها موازی من نشست . البته از هولش بود چون هنوز مثل لبو قرمز بود از متلک استاد و قصد و قرضی نداشت اون روز . رعنا خانم چادری بود . نشست و چادرش و جمع و جور کرد و شروع کرد نت برداری از درس . بعد چند دقیقه دیدم چادرش از روی پاهاش رفته کنار و دو تا رون تپلی دیدم . یه شلوار مخملی مشکی پاش بود . یه پاش و انداخته بود رو اون یکی پاش و یه کم از ساق پاهاش هم معلوم بودن . سفید مثل برف . یه متری من بود . انقدر نگاه کردم که متوجه شد و یه لبخندی زد و خودش و جمع و جور کرد .از اون روز زیر نظرش داشتم . یکی دو ترم گذشت با سلام و علیک گذری با هم ارتباط داشتیم . یه درسی بود اون موقع ها به اسم انقلاب اسلامی یا ریشه های انقلاب اسلامی . درس عمومی بود . درسهای عمومی و اون موقع ها که انتخاب میکردی شاید میوفتادی تو یه دانشکده دیگه با دانشجوهای رشته های دیگه . اون موقع این درس و که برداشتم افتادم تو دانشکده علوم زمین دانشگاه . دختر دانشکده ما اکثرا چادری و شهرستانی بودن ولی چند تا دانشکده دانشگاه بهشتی مثل پزشکی . دندانپزشکی . علوم زمین . تربیت بدنی و اقتصاد اکثرا مانتویی و بچه تهران . خلاصه رفتیم دانشکده علوم زمین . یه کلاس کوچیک شاید ۳۰ نفره داده بودن بهمون . رفتم جلسه اول و دیدم بله رعنا خانوم هم اومد سر اون کلاس . از بچه های دانشکده ما فقط من و اون بودیم . باقی بچه ها برای سایر دانشکده ها . خوشبختانه اکثرا دختر هم بودن . برخلاف روال دانشگاه که هر کس هر جلسه هر کجا دوست داره میشینه تو این کلاس تقریبا هر کس یه جای مخصوص می نشست . رعنا هم دو سه دقیقه دیر میومد . تو همه کلاسها ردیف آخر صندلی ها یه سره بود و چسبیده بود به دیوار و فاصله ای بینشون نبود . اکثرا مختلط میشستن . رعنا ام که دیر میومد و صاف میومد می‌شست بغل من . استاد انقلاب هم آخوند بود ولی خیلی باحال بود . نه گیر میداد که چرا مختلط نشستید نه جدی بود . کلی هم جوک می‌گفت و به خود آخوندها هم تیکه مینداخت . بچه ها هم هر کنار هر کی دوست داشتن میشستن . اون کلاس واقعا تافته ای جدا بافته از دانشگاه بود . خلاصه بعد جلسه ۶ و ۷ یه کم جرات پیدا کردم و آرنجم و میمالیم به سینه های رعنا . اولش خودش و می‌کشید کنار ولی دوباره خودش و نزدیک می‌کرد و منم ارنجم و می‌مالید. کل دل و جیگرم همین قد بود . چون ته کلاس بودیم استاد دید نداشت چکار مینیم . بچه های بغلی هم سرشون تو کار خودشون بود . من که از کلاس هیچی نمیفهمیدم فقط به رعنا میگفتم از جزوه دست نویسش رو کپی بگیر بده من . بعد کلاس باهاش سمت ولنجک که نزدیکشون بود قرار میزاشتم و حرف میزدیم . یه کم حرفای بالی ۱۸ زدم باهاش دیدم بدش نمیاد . ولی کاری جز حرفسکسی باهاش نزدم . کلاس انقلاب اسلامی یه جلسه یک ساعت و نیمه بود . در هفته یه بار . دوشنبه ها . فقط تو فکر این بودم کی دوشنبه میشه تا کنار رعنا بشینم یه کم شیطونی کنم . گفتم که اون موقع ها حداکثر حرکت انتحاری پسرا این بود . یا لااقل برای من و باقی پسرهای دانشکده که اونا هم مثل من بی دل و جیگر بودن . جلسه بعدی که شد رعنا اومد کنار دستم نشست وسط کلاس با هزار سلام و صلوات و فشار آوردن به خودم دست راستم از زیر کتف دست چپم رد کردم و سینه رعنا رو آروم گرفتم . نفسم بند اومده بود یهو یه تکونی خورد و از ترس سیاه شد . گفتم الانه که استاد بفهمه . دستم و کشیدم کنار . بعد کلاس گفت این چکار بود کردی ؟ گفتم سخت نگیر . جو دانشگاه که کیریه . من و تو هم که از هم بدمون نمیاد . فقط اینجا میتونیم شیطونی کنیم اونم برای چند جلسه دیگه . یه کم فکر کرد و چیزی نگفت . اون‌موقع هم که‌مثل الان موبایل و این چیزا نبود . یکی دو روز سرسنگین بود و جزوه اون روز و هم برام کپی نگرفت . پکر بودم . یه دوست داشتم امید بچه اراک . خیلی بامرام و با معرفت . تنها کسی بود که خوابگاه نگرفته بود و تو درکه یه زیر زمین کوچولو کرایه کرده بود البته با یکی از بچه های ارومیه ای که دانشگاه دیگه ای درس میخوند و هم دانشگاهی و هم دانشکده ای من و امید نبود . چند باری خونش رفته بودم پاستور بازی و کس کلک بازی در اورده بودیم . خلاصه بهم‌گفت چته ؟ گفتم اینجوری شده . گفت ببین کوس و نکنی پریده . گفت آخر ترم من و این پسره میریم شهر خودمون . اگه تونستی بیارش اینجا و کارش و بساز . فقط یه مشکلی هست اونم صاحبخونه مونه که یه مرد بیکار و فضولیه . خود ما هم که هر بار میریم و می‌آییم پنجره خونه را باز میکنه ببینه چه خبره ؟ .راست می‌گفت منم که چند بار رفتم خونه امید هر بار پنجره رو باز کرد و دید زد که چه خبره . گفت تا آخر ترم یکی دو ماهی مونده تو این مدت مخ رعنا و بزن تا واسه صاحبخونه یه فکری کنیم . فرداش رعنا و دیدم گفتم کلاست کی تمومه گفت ۵ بعدازظهر. گفتم بریم تجریش صحبت کنیم . یه کم من من کرد و قبول کرد . رفتیم تجریش و تو بازار دستش و گرفتم . گفت کسی میبینه بد میشه . گفتم کدوم کسخلی الان این جا میاد زاغ ما رو چوب بزنه ؟ راجع به سکس و این چیزا باهاش حرف زدم . لبخند می‌زند و می‌گفت زشته . گفتم ببین به قول دوستم این کوس و کون و تا زنده ای بده دوستت استفاده کنه تا این که خدایی نکرده بعد ۱۲۰ سال مار مورچه و ملخ بخورش . خندید و چیزی نگفت. . گفتم رعنا تو که خوابگاهی و منم خونه مون همیشه یکی هست و نمیشه . اگه یه جا پیدا بشه بریم یکی دو روز فقط هم و بغل کنیم و بوس کنیم و اینا هستی ؟ گفت فقط بغل کنیم ،؟ تو گرگ گشنه اگه من و جایی گیر بیاری به ۷ روش سامورایی ترتیب و میدی ترم دیگه رو باید مرخصی زایمان بگیرم . خندیدیم و گفتم واقعا میایی ؟ گفت نمیشه من امتحان آخر و بدم باید برم شمال . گفتم یه فکری کردم . گفت چیه ؟ گفتم امتحانات کی تموم میشه . الان یادم نیست گفت کی ولی گفتم مثلا اگه ۱ تیر تموم میشه به خونه بگو ۳ تیر تموم میشه . منم که ننه بابام کاری ندارن . گفت حالا کجا و پیدا کردی ؟ لای شمشادها ؟ گفتم هستی یا نه با جاش کاریت نباشه ؟ گفت میترسم . گفتم تا با منی در ایمنی . گفت حالا تا اون موقع . گفتم پس به خونه بگو ۳ تیر امتحاناتت تمومه . تا ببینیم‌چی میشه . سرتون و درد نیارم امتحانهای من یکی دو روز زودتر تموم شد . امید هم کلید و داد به من . رفیقش هم رفته بود شهرستان .امید گفت به صاحبخونه گفتم اگه اجازه بدید دو سه روز رفیقم میاد اینجا امتحاناتش که تموم شد کلید و بده به شما من بعد تعطیلات میام کلید و از شما بگیرم . گفت اون که سر در نمیاره خوابگاه و کی باید تحویل بدید و امتحانا کی تموم میشه و این حرفا فقط اینجوری گفتم که شک نکنه . اولش قبول نکرد و با کلی خواهش و گفتم اگه رفیقم نیاد اینجا خوابگاه هم نداره باید بره مسافرخانه و … قبول کرده . ولی مطمئنا زاغ سیاهت و چوب میزنه خیلی مواظب باش خودت و من و هم اتاقی و به گا ندی . گفتم باشه . رعنا هم تاریخ اتمام امتحانات و دو سه روز دیر تر به خانواده گفته بود . منم که امتحاناتم تموم شده بود تا اتمام امتحانات رعنا یکی دو روز وقت داشتم . گفتم بهترین کار اینه که اینقدر برم و بیام که صاحبخانه شک نکنه . ولی ۵۰ باری که رفتم و در و باز کردم یا اومدم بیرون و در وبستم عین ۵۰ دفعه و پنجره رو باز کرد و من دید و تا یکی دو دقیقه بعد هم پشت پنجره موند بعد پنجره رو بست . گفتم با این کسکش نمیشه اینجا کوس آورد. فکری زد به مغزم . میدونستم سیگاریه چون سیبیلاش زرد شده بودن . زنگ خونش و زدم و گفتم فلانی ( اسمش و الان یاد ندارم) چند تا پاکت سیگار دوستم از بندر برام فرستاده من سیگاری نیستم گفتم بدم خدمت شما و یه کوچولو جواب زحمات شما باشه که گذاشتید من یکی دو روز تو خونه دوستم باشم . گل از گلش شکفت و گفت خواهش میکنم و … . روز موعود با رعنا قرار گذاشتم . امتحاناتش تموم شده بود ماجرا رو بهش گفتم . ترسید و گفت نمیام و ببینه لو میده و … کلی التماس و خواهش کردم که این فرصت دیگه نیست و خونه و هماهنگ کردی و خونه الان فقط خالیه و … تا قبول کرد . بهش گفتم یه کم مواد غذایی و سیگار و خرت و پرت بخریم که زیاد رفت و آمد نکنیم . گفتم هر وقت هم گفتم و صاحبخونه آمد که بیاد دم در سریع برو پایین . بدنش یخ کرده بود و رنگش مثل گچ سفید . مثل خودم . خلاصه با وسایل رفتم دم در و گذاشتم رو زمین که پنجره رو باز کرد کسکش فضول . گفتم سیگار ها رو براتون آوردم . گفت پرت کن بگیرمشون از لای پنجره . گفتم حفاظ داره نمیشه اگه میشه بیایید دم در بدم خدمتتون . من من کنان این ور اون ور و نگاه کرد و گفت الان میام . خونه دو نبش بود . تا در خونه ۵ قدم بیشتر فاصله نبود . تا رفت لباس بپوشه و بیاد در واحد و باز کنه و بیاد پایین حدود بیست ثانیه طول کشید منم به رعنا علامت دادم اونم مثل قرقی اومد و سریع رفت پایین . با یه ساک لباس و کیف و کتاب که می‌خواست ببره شهرستان نمیدونم چطور با این سرعت رفت و به در و دیوار هم نخورد که صدا بیاد . این هم بگم که در زیر زمین جدا از در واحدهای بالا بود . به خاطر همین رعنا رو ندید . منم سیگارها رو دادم و گفتم سریع نرم پایین شاید شک کنه . الکی گفتم شبیه یکی از اساتید ما هستید دکتر فلانی و میخوره برادرش باشید . مثل اون بامرام و با کلاس و کلی هندونه چپوندم زیر بغلش . خرکیف شد و تشکر کرد و رفت . منم آروم رفتم پایین. رعنا هنوز با چادر گوشه سالن وایساده بود رنگ پریده . اومدم پایین گفتم فعلا حل شد فقط باید فکری کنیم برای بیرون رفتن بدمون. نیم ساعتی با لباس نشستیم گفتیم نکنه بیاد دم در فضولی که خوشبختانه نیومد . یه خواب کوچولو داشت که مال امید بود و فقط یه تخت توش بود و یه کم خرت و پرت یه طرف سالن هم کمد چیده بودن و کرده بودن مثلا یه خواب که مال دوستش بود . یه سالن ۱۲ متری بود و حموم و دستشویی هم سر هم . آشپزخونه هم دو متر نبود فقط سینک داشت و یکی دو متر کابینت فلزی زمان یزید . خونه دانشجویی به معنی واقعی . بردمش رو تخت و مثل ندید بدید ها شروع کردم لباسهاشو و کندن . هی میگفت خجالت میکشم و نکن زشته و گناه داره و … ولی کو گوش شنوا . خلاصه لختش کردم . بدنش سفید مثل برف . سینه ها بزرگ و نرم . شورت و گذاشتم برای مرحله آخر . دستش رو سینه هاش بود . خجالت می‌کشید. رونهاش لم لم میکردن . برگشت که کوسش و نبینم . کونش به بزرگی کون کارداشیان . بهش گفتم اگه چادری نبودی کونت و به باد داده بودی تو همون جو تخمی دانشگاه . گفت تو فامیل هر وقت میخوان بگن کون فلانی گنده است میگن مثل کون رعنا میمونه . شورت سفید گلدار . اون موقع ها این شورت ها بود . کشیدم پایین . کونش مثل ژله بالا پایین میرفت . دمر افتاده بود و دستش و گذاشته بود رو کوسش که مثلا من نبینم . لای کونش و باز کردم . با همه سفید برفی بودن کونش ولی سوراخش یه کم قهوه ای و تیره بود . ولی از چین‌های سوراخش معلوم بود پلمپ مونده . شروع کردم لیس زدن سوراخش . اینقدر لیس زدم که خودش برگشت . شورت و کامل درآوردم. تپلی کوسش واویلا بود . ولی واقعا کوسش بزرگ بود . اندازه یه کف دست کس داشت . سفید و بی مو . لبه های کوسش اندازه یه سانت از هر طرف زده بود بیرون و پهن شده بود رو لوبیای بیرونی کوسش . یه لیس زدم لا پاش . سرم و آوردم بالا مثل آب دهن بچه آبش کش اومد . خیس خیس بود . آروم فقط می‌گفت من دخترم کوس نمیدما . گفتم باشه . منم لخت شدم . گذاشتم دهنش . نصف کارمون و با دندوناش زخم کرد . واقعا این کاره نبودن اون موقع دخترا . اصلا ساک زدن بلد نبود . دیدم دو دقیقه دیگه ساک بزنه کیری بدامون نمیمونه . اومدم بزارم لای پاش گفت نکن دخترم . گفتم میمالم روش . نترس . گذاشتم لا کوسش خیس خالی بود . خیس و لزج . بالا پایین کردم . آه و ناله ای راه انداخته بود که بیا و ببین . دیدم لالایی حال نمیده . سرش و گذاشتم در سوراخش که مثل فشنگ پاشد و گفت تو جنبه نداری لباس هام و بده برم . گفتم تو نمیکنم فقط باهاش بازی می‌کنم. گفت نه بزار برم . گفتم باشه پس باید کون و بدی و حرف هم نزنی . برش گردوندم و حالت قنبل کردم . وازلین از داروخانه گرفته بودم . آوردم مالیدم درش . یکی دو تا مو نیمه بلند کنار سوراخ کونش جا مونده بود . یه انگشت کردم تو کونش خواست داد بزنه ولی کنترل کرد . دو دقیقه ای انگشت و کردم و درآوردم. دیگه خوشش اومده بود. انگشت دوم و کردم یه کم سخت رفت ولی ۵ دقیقه دو انگشتی کردم که دیدم لرزید و ارضا شد و دمرو افتاد . با بدبختی به حالت سجده در آوردم و دو انگشتی وادامه دادم . دیگه گشاد شده بود . کیر و درآوردم گذاشتم دم سوراخش . با اینکه باز شده بود ولی هر چی فشار میدادم سوراخش و رد می‌کرد. میرفت تو در و دیوار . یه با هم نزدیک بود بره تو کسش و پرده اش و بزنم الکی الکی . دیدم نمیره گفتم یه چایی بزار . رفت چایی بزاره منم با کیرم بازی کردم تا سفت تر بشه . چایی و گذاشت و اومد ساک بزنه گفتم خدا پدرت و بیامرزه نمیخوام . گفتم پاهات و هفتی کن و بگیر بالا تا کیرم شل هست بکنم ببینم میره تو کونت تو این پوزیشن یا نه ؟‌. وازلین و زدم و دو طرف کله سالار و گرفتم اونم با یکی از دستهاش کمک کرد و کیر شل و ول و کردم تو کونش . زیاد درد نکشید . من وازلین میزنم کیرم شل میشه . خلاصه دودول اگه ۱۵ سانته در حالت شل و ۶ و ۷ سانتی کردمش تو کونش . خواستم تلمبه بزنم دیدم نمیشه . گفتم همینجوری یه ور کن بدون این که دربیاد . یه ور شد و سینه هاش و گرفتم و شروع کردم تلمبه زدن . یه کم سفت تر شده بود و بزرگتر . گفت بزرگ شده دیگه عقب جلو نکن . گفتم نمیشه صبر کن تمومش میکنم . شروع کرد گریه کردن . ولی من چشمام فقط کون میدید . ۵ دقیقه ای زدم دیدم داره میاد گفتم بریزم دهنت ؟ چیزی نگفت درآوردم جلو صورتش زدم . باور کنید یه استکان آب ریختم رو لب و صورتش . هر کاری کردم نخورد آبم و . رفت دستشویی و اومد بیرون گفت دستمال کاغذی خونی شده . ده دقیقه ای دلداریش دادم که چیزی نیست و بعد هم یه دستمال لول کردم کردم تو کونش ولی خونی نبود . نفهمیدیم چرا خون اومد . تا آخر دانشگاه و حتی بعدش کلی کونش و کردم . یه بار هم رفتیم شمال اونجا کردمش که اگه از داستانم خوشتون اومده باشه تعریف میکنم . ببخشید اگه طولانی بود و جزئیات کمی داشت چون اولین بارم بود و مدت زمان زیادی از اون موقع ها گذشته بود . شاد باشید . ممنون

نوشته: سعید

زن چادری
خاطرات دانشجویی


👍 34
👎 20
59201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

955427
2023-10-31 01:54:14 +0330 +0330

کیرم تو کص پدرت ناموسن از خنده مردم تو اصن کص از نزدیک دیدی ک اینا رو میگی؟

0 ❤️

955436
2023-10-31 02:54:41 +0330 +0330

رو لوبیای بیرونی کوسش .
لوبیاش چیتی بود یا چشم بلبلی؟؟؟😐😐😐

3 ❤️

955440
2023-10-31 03:36:33 +0330 +0330

دوران دانشجویی دوران بسیار شیرینی است البته من دانشگاه نرفتم

امام خمینی (ره)

2 ❤️

955441
2023-10-31 04:12:03 +0330 +0330

رعنا تی تومبان گله کشه رعنا
تی غوصه آخر مرا کشه رعنا
آی روسیاه رعنا جان واگرد بیا رعنا
رعنا میشه رعنا ، سیا کیشمیشه رعنا

یاد این آهنگ افتادم.

0 ❤️

955454
2023-10-31 06:42:28 +0330 +0330

قسمت سکسیش که 2 ریال هم به درد نمیخورد. منتظر بودم ببینم چطوری اومدی بیرون که نگفتی.

0 ❤️

955458
2023-10-31 06:54:11 +0330 +0330

اخ کردن کون این دختر چادری ها که ادا در میارن اوج لذت داری وقتی تا دسته میکنی تو کونش و اوناز درد بی هال میش آخ اخ

1 ❤️

955493
2023-10-31 10:28:44 +0330 +0330

سلام دنبال یه خانم جافتاده آروم و بدون حاشیه با شخصیت و با وقار و محترم ترجیحا بزرگتر از خودم بین ٣٥ تا ٤٥ سال ‌میگردم . بیشتر برای هم صحبتی و معاشرت تا رابطه عاطفیمن خودم ۳۳ سالمه و مصاحبت با آدمای عاقل رو به هم نشینی با یه مشت بچه سبک مغز ترجیح میدم

0 ❤️

955501
2023-10-31 11:41:45 +0330 +0330

نه دیگه ادامه نده
همین چرتی که نوشتی کافیه

0 ❤️

955525
2023-10-31 14:57:38 +0330 +0330

حاجی شما تو دانشگاه میخوای مخ بزنی اول اینو اونورشو میمالی
طرف جنده هم بود بهت پا نمیداد حالا خودشم اون موقع یه ذره به دخترا احترام بزارین

0 ❤️

955526
2023-10-31 15:06:01 +0330 +0330

گاییدن چادری مثل گاییدن‌کس های افغانیه. جاکشها از کون گشادی که واسه بدنشون خرج نکنن چادر میذارن.
بوی قرمه سبزی هم از لای سینه هاشون تراوش میکنه.😂

0 ❤️

955553
2023-10-31 16:41:32 +0330 +0330

جالب بود

واقعا فقط همسن و سالهای ما میفهمن که توی اون دوران چقدر دختر بازی و سکس ریسک داشت

الان دیگه همه چی مجازی و راحته

0 ❤️

955560
2023-10-31 17:44:13 +0330 +0330

ادامه بده خوب بود

0 ❤️

955675
2023-11-01 10:34:25 +0330 +0330

بازم بنویس ، حال کردم

0 ❤️

955704
2023-11-01 15:23:10 +0330 +0330

تا رعنا و رشت رسیدم یاد آهنگ رعنا افتادم بقیه‌اش نخوندم 🤣

0 ❤️

955882
2023-11-02 14:45:23 +0330 +0330

ریدم

0 ❤️

955900
2023-11-02 16:28:52 +0330 +0330

داستانت قابل باور بود چون توصیف ایام تخمی اون زمان باواقعیت منطبق بود 👍👍👍👍

0 ❤️