جام جهانی یا شهوانی؟

1397/04/14

( این داستان اثری غیرواقعی بوده و صرفا جنبه تفننی دارد)

شاید باورش برا خودمم سخت بود. مگه میشه منی که لب دریا میرفتم آبش خشک میشد و ته بدشانسی بودم همچین اتفاقی برام بی افته؟ اگه دوستام بعدش عکساشو نشونم نمیدادن باورم نمیشد…

اسم من میلاده.24 سالمه و مثل اکثر پسرای ایرونی شدیدا فوتبالی. چند شب پیش دقیقا بعد از بازی ایران و مراکش اتفاقی برام افتاد که خیلی واسم جالب تر از اتفاقات تو جام جهانی بود.بریم تا داستانمو براتون تعریف کنم.

یه شب تاریخی برای همه ما بود ولی برا من خیلی جالب تر بود.ساعت 6 بود که شیفت کاریم تو درمانگاه تموم شد و راه افتادم به سمت خونه داییمینا. من تو بخش پذیرش یه درمانگاه به صورت شیفتی کار میکنم و کارم از 6 صبح تا 6 عصر فرداشه.قرار شد همه خانواده دور هم جمع بشیم تا بازی ایران و مراکش رو ببینیم.قرار بود بریم خونه دایی بزرگم که همه هم اونجا بودن.خانواده ما زیاد فوتبالی نبودن نهایتا دوتا پسرخاله هام و دایی کوچیکم بقیه اکثرا تحت جو قرار میگرفتن.
خلاصه با خانواده اماده شدیم و رفتیم خونه دایی.خونه رو با بادکنکای سبز و سفید و قرمز تزئین کرده بودن.رو میزم پر از خوردنی های جور واجور و رنگارنگ بود.نیم ساعت که از نشستنمون گذشت دیدم که واقعا این جمع جای نشستن نیست.هیجان فوتبالی تو هیچ کس نمیجوشید و محور بیشتر بحثا چیزای دیگه بود.اونجا بود که فهمیدم جای یه آدم دیوونه فوتبال مثل من اونجا نیست.دنبال یه بهونه ای بودم که از خونه بزنم بیرون ولی مگه بهونه جور میشد؟
ده دقه-یه ربع که گذشت یهو گوشیم زنگ خورد، دوستم احسان بود. جواب دادم:
-سلام داداش خوبی؟
+کجایی میلاد؟
صداشو خوب نمیشنیدم انگار وسط تالار عروسی بهم زنگ زده بود، انقدر دور و برش شلوغ بود که گفتم:
-صداتو ندارم احسان چی میگی؟
+میگم کجایی حاجی؟
-من با خانواده اومدم خونه داییمینا چطور مگه؟ وسط تالاری؟
+نه اسکل تالار چیه. جمع شدیم خونه امیرینا
تا اینو شنیدم شدم عین اتیش خوابیده ای که روش بنزین ریختی.
-جدی میگی؟یه دقه صبر کن.
بدو بدو رفتم تو اتاق که راحت تر باهاش حرف بزنم
-وای احسان اینجا خیلی همه خشکن.اصلا یه وضعیتیه حوصلم واقعا سر میره.فکر کنم وسط بازی کسی گل بزنه منم که فقط میپرم هوا و همه با تعجب نگام میکنن.
+خانواده همینه دیگه داداش تازه شمام که همتون جمع شدید کنار هم.پاشو بیا اینجا اکثر بچه ها هستن.
-حاجی الان خیار نیست پاشم بیام؟ اقوام چی میگن؟
بین جفتمونم سکوت شد. با تمام وجود داشتم فکر میکردم که چجوری بپیچونم برم پیش بچه ها.یهو احسان پشت تلفن داد زد: میلاد درمانگاه!
یه دفعه انگار دنیا رو بهم دادن.
-راست میگیا میگم که همکارم کار واسش پیش اومده بود شیفتشو من میرم وایمیسم.چیزی نمیخوایید بخرم؟
+نه داداش همه چی هست بدو بیا تا قبل از بازی
چندتا نفس عمیق کشیدم تا قیافم عادی و کمی عصبی جلوه کنه.کی دوست داره بازی ایران و مراکش رو تو درمانگاه ببینه؟ از اتاق خارج شدم و همینطوری که سرمو تکون میدادم به مادرم گفتم:
-همکارم زنگ زده میگه کار واجبی براش پیش اومده باید بره بهش برسه. کلی خواهش تمنا کرد برم جاش شیفت وایسم
+مادر پس فوتبال چی؟ این جمع چی؟ چطوری میخوای دو شیفت سرکار بمونی؟
-نگران نباش مامان اگه برگشت تا شیفت صبح که میاد جام وایمیسه اگه نه که دیگه رفاقت به درد همین روزا میخوره. بالاخره منم یه روز کار پیش میاد واسم میگم میاد شیفتم وایمیسه.
+شامتو بخور لاقل بعد برو.
-اونجا یه چیز میگیرم میخورم مادر نگران نباش.
خیلی ناراحت شد.در واقع همه خونه اخماشون رفت تو هم.یکم دودل شدم سخت بود خدایی خانواده رو بذارم برم ولی انصافا فوتبال پیش دوستان یه چیز دیگست.سریع کفشامو پام کردم و تا خونه دوستمون امیر یه اسنپ گرفتم.خونه امیرینا ویلایی بود و دوبلکس.مادر پدرش درگیر بیزینس بودن و بیشتر وقتا نبودن.به خونه امیرینا که رسیدم فهمیدم که چخبره جلوی در تو کوچه پر از ماشینایی بود که همشونو میشناختم، دوستام بودن.خوشحال و سرمست از اینکه چه شبی بشه امشب از ماشین پیاده شدم، حساب کردم و رفتم آیفونو زدم.امیر آیفونو برداشت، گفتم منم و درو باز کرد.
وارد حیاط که شدم باورم نمیشد چی میشنوم، علاوه بر صدای حرف زدن پسرا صدای دخترم بود ، قرار بود کنار دخترا فوتبال ببینیم! اولش یکم جا خوردم ولی خب همیشه سعی میکنم خونسردیمو حفظ کنم. امیر اومد جلو و دست داد و رفتیم داخل. یکی یکی با دوستام دست دادم و احوالپرسی کردم. حواسم به دخترا بود هیچکدوم اشنا یا رل بچه ها نبودن. مبلا رو دور چیده بودن و تی وی دقیقا رو به روی مبلا روی دیوار بود. پسرا یه طرف مبلا بودن و دخترا یه طرف وقتی رفتم تا با دخترا سلام کنم از اونجایی که همیشه سعی میکردم شخصیت خودمو حفظ کنم خیلی پسرخاله نشدمو با لبخند سلام کردم ولی یه سریشون اومدن جلو و باهام دست دادن.به چشم خواهری خوب چیزی بودن. همه با لباسای مهمونی و صورتای گریم شده به نقش و نگار پرچم ایران.منم اصلا مهم نبود برام و باهاشون دست دادم.
بالاخره بازی شروع شد همه با هیجان نشسته بودیم رو به رو تی وی تا بازی رو ببینیم.نحوه نشستن ها عوض شد یه سری دخترا رفتن کنار یه سری از بچه ها نشستن منم یه مبل دونفره خالی پیدا کردم و نشستم. که یه دفعه یکی از دخترا اومد سمتم و گفت:
+سلام خوبید اسم من مریمه و شمام باید میلاد باشید درسته؟
-بعله دیگه دوستان انگار معرفی کردن بنده رو
قدش خیلی بلند نبود حدودا 165 اینا میشد ولی واقعا تیکه خوبی بود. پوستش سفیده سفید، یه کلاه گیس فرفری پرچم ایران رو سرش گذاشته بود. رو گونه هاش سه تا خط سبز و سفید و قرمز کشیده بود.یه دامن قرمز تا رو زانو هاش پاش بود با یه تیشرت سفید.از حق نگذریم سینه های عالی داشت حدودا 75-80 میشد و در کل دختر جذابی بود.مبلی که روش نشسته بودم دو نفره بود یه اشاره به بقل دستم کرد و پرسید:
+اینجا که جای کسی نیست؟
-نه فکر نمیکنم.
و بدون اینکه چیزی بگه کنارم نشست.
بازی شروع شد تنها صدایی که میومد صدای فردوسی پور و شکسته شدن تخمه و خرد شدن چیپس و پفک زیر دندون بود.
بعد از اینکه فشار 20 دقیقه اول که مراکش رو ایران اورده بود تموم شد پرسید:
+مجردی میلاد؟
-(خندیدم و گفتم) این جمع میتونه جای یه ادم متاهل باشه؟
+نه (خندید) چه سوالی بود پرسیدم.شنیدم که تو درمانگاه مشغولی؟
-اره، خوب امارمو دراوردیا.
+نه بابا دیوونه (خندید)
یکم که حرف زدیم فهمیدم این لعنتی از الف تا ی منو دراورده بود برا همین بهش گفتم:
-دستت درد نکنه خودم یه چیزایی رو درباره خودم نمیدونستم که بهم گفتی
اونم که دیگه صمیمی شده بود زد رو بازوم و خندید
نیمه اول که تموم شد هرکدوم پاشدیم تا یه هوا بخوریم من رفتم تو بالکن (یا همون ایوون) وایسادم.یه نخ روشن کرده بودم و تو فکر خودم بودم که دیدم صدای باز و بسته شدن در از پشتم اومد. برگشتم نگاه کردم. مریم بود کنارم وایساد و گفت:
+چیه میکشی؟
-(خندیدم) برا بچه ها ضرر داره بدردت نمیخوره
اخماش رفت تو هم پاکت رو نرده ها بود یه نخ برداشت و روشن کرد.طوری سیگار میکشید که منی که 5 ساله سیگار میکشم محوش موندم :) بعد گوشیشو دراورد گفت:
+فکر کنم توام مثل من تنهایی نه؟
-اره ولی تو چطوری تنها موندی برام سواله
جفتمون خندیدیم دیگه صحبتامون طنزگونه و صمیمی شده بود
+نظرت چیه باهم باشیم؟
از اینکه یه دختر انقدر رک پیشنهاد دوستی میداد تعجب کردم
-خوبه بنظرم اره اره مشکلی نداره.
+شمارتو بگو
و بعد شمارمو گفتم و سیو کردم
برگشتیم پای تی وی برای تماشای نیمه دوم. سر جاهای خودمون نشستیم.ایندفعه مدل نشستن مریم فرق کرد سرشو تکیه داد به شونم و منم دستمو بردم دور گردنش.بچه هام که اینو میدیدن زیر زیرکی بهم چشمک میزدن و میخندیدن.چند دقیقه ای از نیمه دوم گذشت با یه سری موقعیت ها از جامون میپریدیم. جو باحالی بود حداقل بهتر از نشستن با ادمایی مثل شوهر خاله و افرادی بود که نمیدونستن ایران قرمز پوشیده یا سفید.ناخوداگاه وقتی جو اروم تر بود دستمو میکشیدم رو بازوی مریم یا روی موهاش، در مقابلم اون دستشو میکشید رو سینم. زودتر از چیزی که فکر میکردم خودمونی شدیم باهم. دیگه اخرای بازی بود همه پکر نشسته بودیم تا داور اون خطای لعنتی رو گرفت و همه جمع شدن تو محوطه برا ضربه سر.خیز برداشته بودیم به سمت تی وی. یه حس عیجیبی درونمون میگفت که این توپ گل میشه.تو این معرکه مریم هم اومد چسبید بهمو بازومو بغل کرد.
حرکت توپ به سمت دروازه. ضربه سر مدافع مراکش. و گل…
با داد (گل) فردوسی پور هممون چسبیدیم به سقف انقدر تو خونم ادرنالین ترشح شد که نمیدونستم چیکار میکردم. یه دفعه با مریم چش تو چش شدم. نمیدونم چیشد فقط دستامو گذاشتم دو طرف صورتشو لبامو گذاشتم رو لباش. بقیه دوستان هم کم از وضعیت ما نداشتن.احساس کردم سرم خیلی داغ شد.تازه فهمیدم که مریم چه دختر داغیه.چسبیده بود به لبامو ول نمیکرد.تو اون یکی دو دقه تا پایان بازی همه تو لبای هم بودن.بازی که تموم شد، مریم پاشد دستمو گرفت و برد طبقه بالا همه عین عنکبوت هایی که نور دیده بودن فرار کردن تو اتاقا. طبقه بالا که رسیدیم پیچیدیم تو یه اتاق که اتاق امیر بود رفتیم تو اتاق و مریم در اتاقو قفل کرد.
اومد سمتمو هلم داد رو تخت منم نشستم و اونم نشست رو پاهام.لباشو گذاشت رو لبام و یکی یکی دکمه های پیرهنمو باز کرد صدای نفساش طوری بلند بودن که به راحتی میشد شنیدشون. کلاه گیسشو برداشتم. موهاش بلوند و بلند بودن و از زیر کلاه گیس ریختن بیرون. چرخوندمش و گذاشتمش رو تخت. لبامو گذاشتم رو گردنشو شروع کردم مکیدن. تند تند گردنشو میک میزدم و سینه هاشو از رو تاپ فشار میدادم اونم ریز ریز ناله میکرد.تاپشو از تنش دراوردم اونم پیرهنمو کشید و از تنم دراورد.دستامو گذاشتم دو طرف سرش روی تخت و محکم گردنشو میمکیدم خیلی داغ شده بود اینو راحت از گرمای گردنش میشد فهمید. ناخناشو میکشید رو کمرمو هر لحظه ناله هاش بلند تر و بیشتر میشدن.بندای سوتینش رو از شونه هاش انداختم و زبونمو کشیدم دور نوک سینه هاش خیلی از اینکار خوشش اومد چون یه ناله بلندی کرد و گفت : میلاد تو تا الان کجا بودی؟
سینه هاشو میمکیدم و لیس میزدم. دستمو رو شکمش حرکت دادم پایین، و بردم زیر دامنش. انگشتامو رو شرتش حرکت دادمو کسشو شروع کردم مالیدن. دورانی انگشتامو حرکت میدادم و ناله های مریم داشت دیوونم میکرد.من هیچ تجربه سکسی نداشتم و کنترلم دست خودم نبود انگار یکی پشت رول کنترلم میکرد ولی ناله های بلند و نفسای مریم نشون میداد کارمو خوب دارم انجام میدم. دامنشو دراوردم و رونای پاشو بوسیدم انگشتاشو برده بود تو موهام و تکونشون میداد. شرتشو کشیدم با دندونم پایین و با انگشتام لبای کسشو باز کردم. نوک زبونمو تند تند میکشیدم به کسش. جایی فهمیدم دیوونه شده که موهامو محکم گرفت و چنگ زد.منم که میدیدم داره لذت میبره، بیشتر تحریک میشدم تا داغترش کنم انقدری با کسش ور رفتم که با غر غر گفت: بسه دیگه بسه، چقدر اذیتم میکنی نمیخواد نوبت من بشه؟ منم که دیدم آمپرش چسبیده پاشدم وایسادمو شلوارمو دراوردم. سریع پرید نشست رو زمین و شرتمو دراورد. کیرمو گرفته بود تو دستش و حسابی میمالید. نگام کرد و با عشوه گفت:
+این کیر برا کیه؟
-جون. برا توئه مریم جون.
+کس کیو میخواد بکنه؟
-اوف کشتی مارو که تورو دیگه.
با یه لبخند شیطانی شروع کرد واسم ساک زدن محکم کیرمو بین لباش میکشیدو با تمام قدرت میک میزد. وای پسر چه حس خوبی داشت. اینکارو خیلی داشت حرفه ای انجام میداد بعد که دید کیرم سیخ شده پاشد گفت: دیگه طاقت ندارم بیا میلاد. رفت رو تخت امیرو حالت داگ استایل رو به من خوابید. با دستاش کونشو باز کرد تا منو تحریک کنه. منم که ادمم دیگه. رفتم پشتش و کیرمو کمی مالیدم به کسش خیس و داغ بود. کمی که مالیدم با یه صدایی که معلوم بود خیلی خرابه غر غر کنان گفت: بکن دیگه میلاد منتظری التماست کنم؟ منم که داغ داغ بودم کیرمو کردم تو کسش و فشار دادم. اول یه ناله که بیشتر شبیه جیغ بود کرد و گفت: همشو نکن جر خورد. منم دیگه فشار ندادم و کشیدمش عقب و سعی کردم اروم اروم عقب جلوش کنم. صداهایی از مریم میشنیدم که تا حالا نه تو فیلمای پورن شنیده بودم نه جای دیگه ای فکر کنم خیلی داغ شده بود. یکم که عقب جلو کردم گفت: لامصب تند ترش کن دارم میمیرم. منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن. جوری ناله میکرد که معلوم بود حسابی داره حال میکنه. چند دقه که گذشت یهو شروع کرد تکون خوردن و داد زد: میلاد داره میاد، داره میاد بکوبش محکم. منم تا تونستم محکم تلمبه زدم که یهو لرزید و یه ناله بلند کرد. بعد احساس کردم کل بدنش شل شد. با ناله گفت: وای میلاد کشتی منو چقدر مونده برا تو؟ منم که ابم داشت میومد گفتم: دیگه الاناس که بیاد. بدون اینکه چیزی بگم پاشد نشست رو زمین و منم رفتم بالا سرش. کیرمو گرفت تو دستشو تند تند مالید زبونشو هعی میکشد به سر کیرمو میگفت: بدش به من میلاد میخوامش. 30-40 ثانیه گذشت و یهو زانو هام شل شد سرمو دادم عقب و یه ناله بلند کردم. سینه هاشو گرفت بالا و همه آبمو خالی کرد رو سینه هاش.انگار کل وجودمو از کیرم کشید بیرون. بی رمق به عقب افتادم رو تخت. مریمم آب رو سینه هاشو با دستمال پاک کردو خوابید کنارم.دیگه هیچی نفهمیدم. ساعتای 7-7:30 صبح بود که پاشدم.مریم رفته بود ولی یه کاغذ رو میز کنار تخت بود. یه لحظه گنگ بودم که با صدای زنگ تلفنم به خودم اومدم. دیرم شده بود اونم 1 ساعت و نیم! سریع لباسامو پوشیدم و از پله ها رفتم پایین. بچه ها تا منو اون شکلی گنگ و در حال آماده شدن دیدن زدن زیر خنده ولی من بی توجه در حالی که کفشامو میپوشیدم و نامه مریم رو میذاشتم تو جیبم از خونه زدم بیرون. تو ماشین نامه رو باز کردم نوشته بود: “میلاد جان،مرسی بابت شبی که برام ساختی. خیلی شب خوبی بود. امیدوارم بتونیم بازم همدیگه رو ببینیم و باهم بیشتر اشنا بشیم دوست دارت مریم” جدی جدی وارد رابطه شده بودم.این شد که منو مریم باهم بیشتر اشنا شدیم. اون روزم کلی بابت اینکه دیر رسیدم بازخواست شدمو کم مونده بود شغلمو از دست بدم ولی دیگه هرجوری شده بود با تعهد و این حرفا نذاشتم کار به اونجاها بکشه
.

برخلاف خیلی از داستان های سایت شهوانی که همه ادعای حقیقت دارن و ساخته ذهن یه عده ادمن که حشر کل مغزشونو پر کرده، این داستان کاملا غیرواقعی و یه نوشته، محض تفنن برای اعضای سایت بود. امیدوارم که دوست داشته باشید. ببخشید که یکم طولانی شد جزئیات داستان برام مهم بود و لازم دونستم ذکر کنم. خوشحال میشم اگه انتقاد یا پیشنهادی نسبت به داستانم دارید تو نظرات درمیون بذارید.

نوشته: NO ONE


👍 8
👎 3
45311 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

699803
2018-07-05 21:19:51 +0430 +0430

اگه کصشر بورس اوراق بهادر داشت
تو صاحب بیشترین سهام بودی
تنها نقدی ک دارم اینه که بزن ولی کم بزن یا حداقل با فیلم نزن یا اصن نزن یا بکیرم

0 ❤️

699831
2018-07-05 22:09:50 +0430 +0430

بابا یه داستان تفننی بود چرا سخت میگیری :)
این سبک تا حالا ننوشته بودم. گفتم بنویسم ببینم چی درمیاد. دوستانی که کم لطفی میکنن فحش میدن خود من فردا یه داستان سنگین با کلی کلمه سنگین بنویسم که هیچکس نفهمه چی نوشتم میان میگن خیلی عالی بود اصلا من خراب این داستانم و میشه بهترین داستان سایت :)
هرچند اینجا ایرانه. ملت فکر میکنن تخریب یه نفر خیلی کار با کلاسیه. بهرحال دیگه نوشتیمش. یا حق :)

0 ❤️

699837
2018-07-05 22:23:34 +0430 +0430

آرزو میکنم واقعیش برات پیش بیاد برادر (preved)

2 ❤️

699839
2018-07-05 22:37:20 +0430 +0430

باحال بود حق تورو خوردن تو اگه جقی نبودی نویسنده بزرگی میشدی

1 ❤️

699867
2018-07-06 03:00:49 +0430 +0430

ایول بد نبود ولی خو دختره زیادی یهویی بهت داد
درسته که تخیلی بود ولی خب یکم تخمی هم بود:/
در کل خوب بود و ناگفته نماند کلی خندیدم اونجایی که ایران داشت گل میزد

1 ❤️

699870
2018-07-06 03:47:06 +0430 +0430

شما هم نميگفتي ميفهميديم غير واقعيه!!روياي اعلب مردان ايراني همينه !!!با اينكه كار درست حسابي ندارن و شرايط لازمو ندارن و در اغلب موارد التماس دخترا ميكنن،تو روياها و فانتزيهاشون دختره پيشقدم ميشه و اصرار ميكنه و كنارشون مييشينه !!!و حتي دخترا اصرار ب سكس ميكنن!!

اونم با پسري ك كار ساعتي تو درمونگاه داره و حتي ي ماشين هم نداره!!!خخخخخ

و پسره درحالي ك باكره هستن و اصلن تجربه سكس ندارن ايتقد دير ارضا ميشن ك دختره سه دور ب ارگاسم ميرسه!!

عزيزم شما ك تا حالا معلومه سكس نداشتي و اينور اونور خوندي،،ولي بارهاي اول تو بدن دختره رو ببيني ارضا ميشي ب اين جاها نميرسه ك اون بشينه تا تو بريزي روي سينه هاش!!!

1 ❤️

699886
2018-07-06 05:50:33 +0430 +0430

داستان خوبی بود. معلوم بود واقعی نبود ولی خب فانتزی جالبی بود. ولی داستانی قشنگه که با وجود فانتزی بودنش همه فک کنن واقعیه.
یکم بیشتر وقت بذاری به نظرم موفق میشی.
به نظر میاد استعدادشو داری

1 ❤️

699904
2018-07-06 08:59:11 +0430 +0430

باحال بود،دخترای فوتبالی چند لول از بقیه بالاترن:)ولی به نظرم بستگی ب بیانشم داره اونایی ک حتی داستانشون واقعی باشه ممکنه اینقد بد تعریف کنن ک بهشون بگن جقی،برعکسشم هست:)خلاصه این کاربرا واسه داستان هرکی سیخ کنن واسشون میشه واقعی:)کاریم ندارن خوبه یا بد،به دل نگیر

1 ❤️

699906
2018-07-06 09:16:26 +0430 +0430

خوب بود . جای عیب و ایرادی باقی نزاشته بودی
از ۲۰ ، بهت ۱۸ میدم
۲ نمره کم میکنم بخاطر اینکه خب واقعی نبود …
هیچ وقت یه دختر ،به پسر پیشنهاد سکس نمیده یا دستشو بگیره بگه بیا بریم تو اُتاق !
اینجا تو باید این کارو میکردی ولی معکوسِشو تو داستان نوشتی .

1 ❤️

699928
2018-07-06 11:52:54 +0430 +0430
NA

بابا تو دیگه کی هستی؟ کس دختره رو جر دادی بعدش میگی جدی جدی وارد رابطه شدم؟؟؟؟ کم بزن برادر، دلت به حال خودت نمیسوزه به حال زن آیندت بسوزه

1 ❤️

699934
2018-07-06 12:35:20 +0430 +0430

یه عده میان تو سایت حتی ثبت نامم نمیکنن که فقط فحش بدن :) من اولشو اخرش گفتم واقعی نیست داستان دستم بازه که اصلا فضاپیما و چمیدونم کیر سگ ابی بیارم تو داستان بعد یارو اومده نوشته فلانه بهمانه. قلی نباشید :)

0 ❤️

699940
2018-07-06 13:48:30 +0430 +0430

کیر کلفت میخواب بیا سر بزن پروفیلم

0 ❤️

699955
2018-07-06 16:04:43 +0430 +0430
NA

ایولا به تو که شبیه خیلی از افراد نویسنده عقده ای نیستی شاد باشی همیشه

1 ❤️

700104
2018-07-06 23:22:04 +0430 +0430

داداش در دهن مردمو نمیشه بست همیشه باید نغ بزنن جدی نگیر
داستانتم لایک داشت

1 ❤️

700211
2018-07-07 13:13:20 +0430 +0430

تا ی جاهایی ش مث واقعیت من بود البته ن همشششش خخخخ

1 ❤️

700570
2018-07-08 17:37:12 +0430 +0430

همینکه اول داستانت گفتی فانتریه دمتگرررم واقعا داستانتم خیلی خیلی قشنگ بود و جزئیاتو قشنگ بیان کردی فقط یه نقد کوچیک دارم یا شایدم من بد گرفتم موضوع رو اولش گفتی:یه درمانگاه به صورت شیفتی کار میکنم و کارم از 6 صبح تا 6 عصر فرداشه.من خودم تو ارتش هستم شیفت کاریمم تقریبا مثل توعه 24ساعت تمام شبفتم ولی بعدش 48ساعت آف هستم هرچی فکر کردم دیدم خب اگر هرکار دیگه ایی هم باشه ک برای شما درکمال تعجب 36!!!ساعت باید شیفت باشی حتما حداقل بعدش حالا48ساعت نه ولی دیگه 24ساعت استراحتو به انسان میدن وگرنه از پا میوفته بنابراین تو وقتی از سر شیفت مستقیم رفتی خونه داییت برای فوتبال پس فردا صبحش باید تو استراحتت باشی و برای سرکار رفتن زا ب راه نشی!درکل بازم میگم داستانت عالی بود فقط موارد ساعتی توش رعایت نشده بود فکر نکنم شیفت 36ساعتی تو زمان ساختن اهرام ثلاثه مصر و برده داری هم برای کسی اعمال میشده چه برسه ب الان!اصن مگه میشه ادم 36ساعت از 6صبح تا ساعت6عصر فرداش سرپا واسته سرشیفت!!چی بگم والا شاید برداشت من بد بوده

1 ❤️