من آرشام 19 ساله ام و این خاطره برا 5 پیشه و من خودم تا حالا سکس نداشتم و این خاطره برا سکس پدر بزرگ و مامان بزرگمه.اون موقع من با پسر خالم میلاد خیلی صمیمی بودم و با هم راحت از سکس حرف میزدیم ولی اصن تو فاز گی ها نبودیم که یه موقع با هم ور بریم.ما اولای تابستونا همیشه شمال خونه پدر بزرگمینا بودیم و اونجا بیشتر فامیلامون زندگی میکردن اون سال برعکس هر سال فامیلامون با پدر بزرگ و مادر بزرگ به خونه ما و میلاد اینا که خونه هامون نزدیک هم بود اومدن چون همه خونه ما جا نمیشدن از قضا پدر بزرگ و مادر بزرگم اومدن خونه ما و اتاق من میخوابیدن بقیه مردا تو حال بودن و زنا هم تو خونه میلادینا بودن من بخاطر پدر بزرگ و مادر بزرگم تو اتاق مامان وبابام میخوابیدم و چون اتاقا اونطرف حیاط بود بابا رفت پیش مهمونا بخوابه مامانم هم خونه میلاد اینا بود و اتاق من و مامان بابا کنار هم بود و بخاطر گرما در اتاقا باز بود.من چون از مهمونا پذیرایی کرده بودم حسابی خسته بودم و آماده خواب بودم که صدای پدر بزرگمو شنیدم که منو آروم صدا میکنه منم گفتم ولش کن و خودمو زدم بخواب و حدود 10 دقیقه بعد صدای مادر بزرگمو که میگفت:جهان(پدر بزرگم)بذار توش د بذار لامصب.بعد من بلند شدم یواشکی از در اتاق که نیمه باز بود یه نگا انداختم چیز زیادی معلوم نبود فقط یه نور کم افتاده بود وقتی چشمم به نور کم عادت کرد دیدم پدربزرگ داره با کس مادر بزرگ ور میرفت از یه طرف سینشو میخورد مادر بزرگ هم هی آه میکشید من یه دفعه یه فکر شیطانی به سرم زد رفتم تو اتاقی که خوابیده بودم دراز کشیدم و داد زدم:آی کمک. با چند دقیقه تاخیر پدر بزرگ و مادر بزرگم اومدن تو اتاق و گفتن:آرشام جان خوبی پسرم چی شده؟من خودمو انداختم تو بغل مادر بزرگ گفتم:ننه سوسسسک.پدر بزرگ گفت:کوش؟من گفتم:نمیدونم.مادربزرگم هم گفت:ننه جان بیا پیش ما بخواب اگه میترسی.منم از خدا خواسته با هاشون رفتم پدر بزرگ هی زیر لب یه چیزایی میگفت و اخماش در هم بود فکر کنم حسابی از این که جلو سکسشونو گرفتم ناراحت بود هه هه هه.راستی این اولین داستانیه که مینویسم چون من شکار لحظه ها زیاد داشتم لطفا فحش ندین.
نوشت: آرشام
بمیرم واسه بابا بزرگت
خوب ولد چموش مگه مریض بودی؟ شاید بابا بزرگت بعد قرنی راست کرده بوده با قرصی دوایی یا هر چی و خواسته بوده به حالی به یاد ایام شباب با ننه جونت بکنه.
بعد هم مرتیکه تو از سوسک می ترسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خجالت هم خوب چیزیه ها. پسر چهارده ساله از سوسک می ترسه آخه؟؟؟؟؟ موش اون دودولتو نخوره فسقلی یه موقع تو خواب
ای توله سگ روانی :D
مگه کونت میخارید آخه بدبختا داشتن حالشونو میکردن
الهی برا خودت دیگه بلند نشه :))
مطمئن باش در آینده همین شرایط برای خودت پیش خواهد اومد. حالا یا بوسیله نوه خودت یا شخصی دیگه.
اونوقت میفهمی چکار کردی!!! :^o ~X(
چوب خدا صدا نداره پسملم خدا سرت میاره مریض خدا ازت نگذره که اون دونفرم نمیگذرن هههههههههههههههههه
احسنت
کار بسیار بسیار بسیاری کردی:-D
در عوض این کاری که کردی باو بزرگتم هرچی فحش بلد بوده زیر لب بهت داده:|
مرض داشتی مگه ؟ الهی وقتی زن گرفتی وسط سکس با زنت یهو یه سوسک بیاد بشینه رو دولت تا بدونی چی میشه. اون سوسک مطمینا نوه همین سوسک فرضی ای هست که با که اومده انتقام بابابزرگت رو بگیره
خب ظاهرا که دوستان جوری وانمود کردن که راست بوده ما هم میگیم راست!ولی اکه پیر شدی وسط سکس با حاجیه خانوم ایشالا خدا تو کونت بذاره
از هر دست بدى از همون دست پس ميگيرى!!!
حواست باشه يه روز هم همين اتفاق واسه خودت ميافته.
از بابا مامان میگفتی بهتر بود