نرگس مست (۲)

1402/02/10

قسمت قبل
پدر و خواهر نرگس چند روز بعد برگشتن و من و نرگس تا شب قبل از موعد اومدنشون بجز وقتایی که کلاس یا کار داشتیم با هم بودیم. ارتباطمون از نظر عشق و علاقه در اوج خودش بود و شاید هم بحث شور و هیجان بیش از حدی که اوایل هر رابطهٔ عاشقانه وجود داره بین ما دو نفر هم صدق میکرد. با این حال هر دومون به هم قول داده بودیم که نذاریم آتش عشقمون سرد بشه.
روزها و هفته ها میگذشتن. هادی و شیرین با هم کات کرده بودن و هادی با یه دختر دیگه به اسم پریسا دوست شده بود. بهش میگفتم لعنتی تو تا چند وقت پیش هرچی حس و رفتار و حرف عاشقانه بود نثار شیرین میکردی، حالا بعد یه ماه چطور میتونی یه دختر دیگه رو همونجوری دوست داشته باشی و به قول خودت عاشقش باشی؟ مگه میشه؟
فکر کنم میشد، به هرحال من جوان بودم و خام!!
شیرین هم بیکار ننشسته بود و سعی میکرد روی نرگس تاثیر بذاره و رابطهٔ ما رو خراب کنه. لابد از نظرش معنا نداشت که اونا کات کرده باشن و مایی که بواسطهٔ اونا با هم آشنا شده بودیم همچنان همو دوست داشته باشیم.
به نرگس هشدار دادم که اجازه نده شیرین به کاراش ادامه بده، نرگس هم رابطه‌ش رو با شیرین محدود کرد و همین کار باعث شد از گزند شیرین در امان باشیم.


هادی معمولاً آخر هفته‌ها که برنامه خاصی برای دانشگاه و امتحان نداشتیم برمیگشت شهرشون. تولد منم از بخت خوبم توی یکی از همین آخر هفته‌ها بود. نرگس از چند روز قبلش هی میگفت آخر هفته بریم کافه‌ای که دیگه پاتوقمون شده بود. نگو تصمیم داشته منو سورپرایز کنه. همینطوری که داشتیم با هم حرف میزدیم یهو از دهنش در رفت و برنامه‌ش رو لو داد و خیلی ناراحت بود که سورپرایزش خراب شده. این شد که پیشنهاد دادم روز تولدم بیاد خونه‌مون تا ۲تایی باهم باشیم. خداروشکر دیگه انقدر به هم نزدیک شده بودیم که پیشنهاد من کوچکترین شائبه‌ای برای سوءاستفاده یا مکان جور کردن و … رو برای هیچکدوممون بدنبال نداشت.
روز قبل از تولدم، با سبزی قرمه و گوشت خورشتی که معمولاً از خونه میبردیم یه خورشت قرمه‌سبزی با برنج زعفرونی پختم تا به خیال خودم عشقمو سورپرایز کرده باشم. اما دست روزگار قرار بود سورپرایز اصلی رو جای دیگه رقم بزنه. از اونجایی که نرگس باید شب رو حتماً خونه میبود (وقتایی که پدر یا خواهرش خونه بودن) قرار شد از قبل از ظهر تا غروب رو با هم بگذرونیم. ساعت ۱۱ نرگس اومد، رفتم توی حیاط به استقبالش. زیباترین دختر دنیا داشت میومد به سمتم. دو سه تا ساک دستی همراهش بود که گذاشتشون کنار در حیاط و اومد داخل. آرایش ملایمش خیلی به دلم مینشست. همیشه بهش میگفتم با همین آرایش ملایم از تمام دخترایی که میشناسم دلرباتری. همینطوری که داشت میومد به سمتم، خودش شالشو انداخت روی شونه‌ش و با گفتن «دیگه زحمت درآوردن شالمو بهت ندم»، با یه خندهٔ جذاب اومد تو بغلم. لبامون به هم چفت شدن و عشق بینمون جاری شد. شاید دو دقیقه‌ای همدیگه رو بغل کرده بودیم و مشغول لب گرفتن بودیم‌. الان که بهش فکر میکنم برای خودمم تعجب‌آوره عشق به این پاکی و زلالی.
با هم وارد سالن پذیرایی شدیم. خونه‌هامون به هیچ‌عنوان با هم قابل قیاس نبودن، نه از مبل و میزوصندلی ناهار خوری خبری بود، نه از یخچال آنچنانی و تلویزیون بزرگ. اما این چیزا اصلا به چشم نرگس نمیومد و براش مهم نبود و همون دفعه هم که با شیرین به دعوت من و هادی به خونمون اومده بودن، کوچکترین ری‌اکشن منفی ازش ندیده بودم. اینطور مسائل شاید پیش پا افتاده هم تاثیر گذار بودن و ذره ذره ریشه‌های عشقمون رو محکمتر میکردن.
اولین واکنش نرگس بعد از ورود به داخل خونه، یه ذوق فوق‌العاده دوست داشتنی نسبت به بوی قرمه‌سبزی بود که پیچیده بود توی خونه. با گفتن «واااااای، نادر عاشقتم» محکم بغلم کرد و گونه‌م رو بوسید، منم جوابشو با بوسیدن پیشونیش دادم و دستشو گرفتم بردم پای گاز تا ببینه براش چه کردم. دنبال کوچکترین بهانه بودیم برای عشق‌ورزی به هم دیگه. دوباره همدیگه رو بوسیدیم و برگشتیم به سالن.
نرگس رفت و ساک دستی‌هاشو آورد داخل و برد گذاشت توی اتاق من. بعد از پذیرایی و کمی گپ زدن، بهم گفت چون مطمئنم بعد از خوردن دستپختت تا چند ساعت نای حرکت ندارم، میرم کادوی تولدتو برات بیارم. رفت توی اتاق و چند دقیقه بعد فهمیدم آشپزی کردن من در مقابل سورپرایز نرگس هیچی به حساب نمیاد. وقتی داشت میرفت توی اتاق، یه تاپ و شلوار جین سفید تنش بود و وقتی از اتاق اومد بیرون یه تاپ توری ابریشمی یاسی و یه دامن کوتاه مشکی و همون ساپورت نازکی که توی اولین عشق‌بازیمون توی خونه خودشون پوشیده بود. نکته ماجرا اما این بود که زیر تاپش هیچی نپوشیده بود و نوک سینه‌هاش حتی بدون چشم مسلح هم قابل مشاهده بودن. با ناز و عشوه‌ای که دلمو آب میکرد کادومو بهم داد. بازش کردم، یه پلاک و زنجیر پلاتین که از حرف اول اسممون به زیبایی هرچه تمامتر طراحی شده بود. (گفته بودم خانواده نرگس مذهبی بودن، پلاک و زنجیر پلاتین هم واسه این بود که اعتقاد داشتن طلا برای مرد حرامه!!!) هنوزم که هنوزه این پلاک و زنجیر رو دارم و به جز معدود دفعاتی، از خودم دورش نکردم. بعد از اینکه پلاک و زنجیرو انداخت به گردنم، در همون حالت بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن لبهاش. دیوانه‌وار لبهای همدیگه رو میخوردیم و زبون همدیگه رو میمکیدیم. بعد از چند دقیقه شروع کردم به بوسیدن و خوردن گردنش و همینطور ادامه دادم به سمت پایین. از روی توری تاپش رفتم سراغ سینه‌هاش و مشغول خوردن و نوازش سینه‌هاش شدم. چشماشو بسته بود و داشت مثل من از این معاشقه لذت میبرد. با اشارهٔ من، پاهاشو حلقه کرد دور کمرم و همونطوری که توی بغلم بود بردمش به سمت اوپن آشپزخونه. نشوندمش روی اوپن و طوری که به دستاش تکیه کنه هلش دادم به سمت عقب. تاپشو به زحمت دادم بالا و سینه‌هاشو درآوردم و مشغول مالیدن و خوردنشون شدم. همینطور که با دست چپم سینه راستشو گرفته بودم، به خوردن و لیسیدن نوک سینهٔ چپ و اطرافش مشغول شدم. کم کم حرکت کردم به سمت پایین و شکم و اطراف نافشو لیس میزدم. تصمیم داشتم کسشو بخورمو رابطه‌مون رو به سمت اورال هم ببرم. تجربه‌ش رو نداشتیم. همینطور که میومدم پایینتر، دامنش رو دادم بالا و دیدم که ای جان، نرگسم زیر دامن و ساپورتش شورت نپوشیده. با اینکه توی عشقبازیامون بارها کسشو دیده بودم، اما اینبار برام حس عجیبی رو به دنبال داشت. رفتم پایین و از روی ساپورت کسشو لیس زدم. بلندترین و شهوتناک ترین آهی بود که در تمام چندماه رابطه و عشقبازیمون ازش شنیده بودم. کسشو چندبار بوسیدم و لیس زدم. بعد از چند لحظه ساپورتشو درآوردم و دوباره رفتم سراغ کسش. با زبونم بین لبهای کسش و چوچولشو لیس میزدم و از لذت بردن نرگس لذت میبردم. بعد از چند دقیقه بدنش لرزید و ارضا شد. سریع پاشدم و در آغوش گرفتمشو و سرشو چسبوندم به سینه‌م و همزمان موهاشو نوازش میکردم. حالش که اومد سرجاش بلند شد و از روی اوپن اومد پایین و جلوم زانو زد. با انگشتای ظریفش زیپ و دکمه شلوارمو باز کرد و شلوارمو تا زانو کشید پایین و رفت سروقت کیرم. گرفتش توی دستش و دهنشو نزدیک کرد. زبونشو درآورد و سر کیرمو زبون زد. به مرور شدت کارشو بیشتر کرد و تمام کیرمو لیس زد و کیرمو که مثل چوب سفت شده بود وارد دهنش کرد و همینطور که عقب جلو میکرد، همراه با صداهای ناشی از شهوت زیاد مشغول ساک زدن شد برام. بعد از چند دقیقه آبم اومد و توی دستمال خالیش کردم. بعد از اینکه کمی گذشت و آروم شدیم، دوباره نشوندمش روی اوپن و سر کیرمو گذاشتم روی لبهای کسش. دوباره داغ کردیم. هر دومون به وضوح تمایل به سکس و دخول داشتیم اما یه سری ملاحظات و مواردی که عرف جامعه بود باعث میشد این تمایل رو حتی در اوج شهوت و هیجان سرکوب کنیم. بهم میگفت دوست دارم بهت بدم، دوست دارم کیرتو بکنی توی کسم. میگفت ما که روحمون با هم یکی شده، دوست دارم جسممون هم یکی بشه. منم بهش میگفتم در تمام دنیا آرزویی بالاتر از این ندارم. چون میدونم وقتی داریم با هم سکس کامل میکنیم دیگه مال هم شدیم و هیچی نمیتونه از هم جدامون کنه. با همین حرفا دوباره همدیگه رو در آغوش گرفتیم و با بوسیدن لبای همدیگه، راند اولو تموم کردیم.
من با شورت و تی‌شرت، نرگس هم با تاپ و دامن و ساپورت، رفتیم سراغ ناهار. تک‌تک کارایی که با نرگس انجام میدادم برام بهترین بود. حتی یه ناهار خوردن ساده. احساس میکردم دارم دلچسب‌ترین کار دنیا رو انجام میدم و بهترین غذای دنیارو میخورم. با خودم میگفتم اگر این اسمش عشقه، حاضرم جونمو براش بدم. حاضرم چند سال از عمرمو بدم، اما باقیمانده‌ش رو تا لحظهٔ آخر با همین حس فوق‌العاده و ناب بگذرونم. حاضرم با کمال میل در آغوش نرگس مرگ رو در آغوش بکشم. به معنای واقعی کلمه عاشقش شده بودم و از این عاشقی، هیچ حسی بهتر سراغ نداشتم.
ناهارو خوردیم و بعد از جمع کردن سفره، روی زمین نشستیم تا غذامون به قول معروف پایین بره و سبک بشیم. چند دقیقه بعد دیدیم نشستن با شکم پر سخته، واسه همین دراز کشیدیم و بعد از نیم ساعت که نرگس تو بغلم بود و به حرف زدن و آهنگ گوش گردن گذشت، نرگس پاشد دوباره رفت توی اتاق و خیلی سریع با یه پاکت برگشت. گفت یه کارت پستال برام هدیه گرفته. پاکتو ازش گرفتم، وقتی خواستم بازش کنم دیدم روی در پاکت انگار که برام لاک و مهرش کرده باشه، یه بوسه زده. لباشو حسابی رژی کرده بوده و پاکتو بوسیده بود و برام آورده بود. این پاکت حتی از پلاک و زنجیری که بهم داده بود هم برام با ارزشتر بود. تا روزی که داشتمش، برام تبدیل به یکی از مقدسات شده بود. مثل یه کتاب آسمانی و حتی بالاتر و مقدس‌تر از اون بود برام. پاکتو بوسیدم و گذاشتمش کنار و نرگسو نشوندم روی پای راستم. پاهاشو به سمت چپم کشیدم و جوری که سمت چپ بدنش به بدن من چسبیده بود بغلش کردم و سرشو گذاشتم روی شونه‌م.
بهم گفت ما مال همیم؟ گفتم شک نکن. گفت قول میدی تا ته دنیا با هم باشیم؟ گفتم قول میدم که تا تهش باهات باشم و قول شرف میدم اگر یه روز این رابطه تموم شد، تموم کنندهٔ رابطه من نباشم.
اشک تو چشماش حلقه زد. گفتم چی شد؟ گفت حرف از پایان نزن. من میمیرم اگه یه روز تو رو نداشته باشم. گفتم من چیزی از پایان نمیگم، خواستم بدونی تا پای جونم پای این عشق هستم. به شدت احساساتی شده بود، همینطور که اشک میریخت میگفت به هیچ قیمتی از دستت نمیدم، اگه لازم باشه با کل دنیا طرف میشم و به پات می‌مونم.
یهو مثل برق گرفته‌ها از جاش بلند شد. گفت میخوام خیالتو راحت کنم که هیچوقت ترکت نمیکنم. مات و مبهوت نگاش میکردم. دامن و ساپورتشو درآورد، پاهاشو گذاشت دو طرفِ من و نشست رو پام. کسشو از روی شرتم چسبوند به کیرم. تاپشو داد بالا و سینه‌هاشو درآورد. دستاشو گذاشت روی شونه‌هام، خودشو کشید بالا و روی زانوهاش نشست. سینه‌هاشو آورد تا فاصله یکی‌دو سانتیمتری صورتم و خیلی جدی و با تحکم گفت بخور. خشکم زده بود، چاره‌ای جز اطاعت نداشتم. با تردید شروع کردم به خوردن، دیوونهٔ این کار بودم. کم‌کم از بهت خارج شدم و با ولع به خوردن سینه‌هاش ادامه دادم. خیس عرق شده بودیم. نرگس هم با صداهایی که در می‌آورد هر لحظه به شهوتم اضافه میکرد. کیرم سیخ شده بود و ظاهرا نرگس داشت به هدفش میرسید. وقتی دید کاملا سیخ شدم، دست انداخت و کیرمو از کنار شورتم آورد بیرون. با همون تحکم بهم گفت: منو بکن! پرده‌مو بزن!
با تعجب نگاش کردم. گفتم چت شده؟ هیچ معلومه چی داری میگی؟ گفت همین که من میگم! گفتم به آینده‌ت فکر کردی؟ به این فکر کردی که اگر ۱درصد به هم نرسیم با این کار آینده‌ت رو تباه کردی؟ این جمله‌م که تموم شد اشکاش سرازیر شد. با عصبانیت با مشت به قفسه سینه‌م میکوبید و میگفت من این حرفا حالیم نیست. اگر منو میخوای باید همین الان منو عروس خودت کنی! محکم بغلش کردم. گفتم من فقط در یک صورت تورو تنها میذارم، اونم وقتیه که زیر خاک خوابیده باشم.
دوباره تکرار کرد: من این حرفا حالیم نیست. من امروز با تو میخوابم، امروز با هم سکس میکنیم و تو روی حرف من حرف نمیزنی!
من تمام تلاشمو کردم که منصرفش کنم، اما از طرفی با خودم میگفتم مگه غیر از اینه که ما عاشق همیم و میخواهیم تا آخر عمرمون باهم باشیم؟ مگه قراره همدیگه رو ترک کنیم؟ مگه اجازه میدیم کسی بینمون فاصله بندازه؟ این شد که تصمیم گرفتم روی حرفش حرفی نزدم!!
رفتیم توی اتاقم، خوابوندمش روی تخت، کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به نوازش عشقم. از موها و صورتش گرفته تا گردن و سینه و … . بعدش شروع کردم به خوردن گردن و گوشش. همزمان حرفای عاشقانه و اروتیک میزدم و با نفسم بدنشو گرم میکردم. رفتم سراغ خوردن و لیسیدن سینه‌هاش، شکمش، کسش، کشاله‌های رون و پا و انگشتای پاش و خلاصه هرچی که مقاله سکسی خونده بودمو روش پیاده کردم. در تمام این مدت نرگس چشماشو بسته بود و تنها کاری میکرد این بود که وقتی بین هر مرحله میرفتم سراغ خوردن لبهاش، به شدت باهام همراهی میکرد و با تمام وجودش منو به خودش میچسبوند و آتیش منو شعله‌ور تر میکرد. در نهایت رفتم بین پاهاشو و از هم بازشون کردم. گفتم نرگس، مطمئنی؟ فکر همه‌جاشو کردی؟ بدون اینکه چشماشو باز کنه گفت هیچوقت انقدر مطمئن نبودم. سر کیرمو گذاشتم روی کسش که خیس خیس بود و شروع کردم به کشیدن بین لبهای کسش. نفساش به شماره افتاده بود و همین کاراش منو بیشتر حشری میکرد. خیلی آروم و در حالی که یک دنیا فکر و خیال و تردید نسبت به آیندهٔ رابطه‌مون تو مغزم بود کیرمو وارد کسش کردم. از عکس‌العملی که موقع دخول نشون داد و فشردن چشمهاش حدس زدم که پرده‌شو زدم و احتمالاً دچار سوزش شده که این عکس‌العملو نشون داده. گفتم خوبی؟ گفت بهتر از این نمیشم.
آروم تا جایی که میشد کیرمو فرو کردم توی کسش و خوابیدم روش. شروع کردم به خوردن لباش. یخورده که لب گرفتیم گفت ادامه بده. خیلی جدی حرف میزد باهام و این برام کمی عجیب بود. خیلی آروم کیرمو کشیدم بیرون، یه مقدار خیلی خیلی کمی خون سر کیرم بود، با دستمال پاکش کردم و دوباره کیرمو وارد کسش کردم. داغی و تنگیش که به کیرم فشار می‌آورد دیوونه کننده بود. شروع کردم به تلمبه زدن و همزمان با انگشت شستم چوچولشو میمالیدم. ناله‌های نرگس بیش از پیش حشریم میکرد. چند دقیقه ادامه دادیم و اول نرگس و با فاصله خیلی کم بعدش من، ارضا شدیم، آبمو ریختم توی دستمال و ولو شدم کنارش. نرگس سرشو گذاشت رو بازوم، چسبید بهم و گفت تولدت مبارک زندگیم، امیدوارم این هدیه در شأنت بوده باشه. محکم به خودم فشارش دادم و گفتم از سرمم زیادیه، هر دو خندیدیم، پیشونیشو بوسیدم و با کلی فکر و دغدغه خیره شدم به سقف. نفهمیدم کی خوابم برده بود، ولی وقتی با بوسهٔ نرگس بیدار شدم، فهمیدم دو ساعتی خواب بودم و نرگس تو این مدت رفته بود دوش گرفته بود، خونه رو مرتب کرده بود و وسایلشو جمع و جور کرده بود که کم‌کم بره خونه‌شون.
به این ترتیب، اولین اتفاق غیر منتظره و برنامه‌ریزی نشدهٔ این رابطهٔ عاشقانه رخ داد. رابطه‌ای که به قول معروف آبستن اتفاقات مختلفی شد…


خیلی ممنونم از استقبالی که از قسمت قبل کردید و با کامنتهای زیباتون انگیزه بهم دادید برای مکتوب کردن ادامه خاطرهٔ عشق من و نرگس. امیدوارم این قسمت ازخاطره‌م هم براتون جالب باشه.
ممنون میشم با نظر و لایک کردنتون به بیشتر دیده شدن این خاطره کمک کنید.
این ماجرا همچنان ادامه داره…
ارادتمند شما، نادر.

ادامه...
نوشته: نادر میرزا


👍 82
👎 1
65801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

925665
2023-04-30 00:29:10 +0330 +0330

جون عزیزت اخرداستانو تلخ نکن

1 ❤️

925669
2023-04-30 00:33:21 +0330 +0330

من که اشکم در اومد 🙂امید وارم اگه داستانت واقعیه تو مثل بقیه ی پسرا نباشی و مواظبش باشی
بی صبراااااانه منتظر پارت سومم
لطفا زود تر بزار
❤️👍🏻به داستانت

3 ❤️

925675
2023-04-30 00:41:20 +0330 +0330

برا بار دوم لایک فقط چرا اینقدر دیر به دیر میفرستی

1 ❤️

925716
2023-04-30 03:25:49 +0330 +0330

عالی بود دمت گرم منتظر ادامش هستم

1 ❤️

925717
2023-04-30 03:31:44 +0330 +0330

سلام از خوندن داستانت لذت بردم و هر خط و لحظه شو تونستم تجسم کنم برای خودم . داستانت می‌ره توی تاپ استوری ها به ادمین پیام بده قسمت های بعدی رو توی چت بفرست سریعتر منتشر می‌کنه . منتظر انتشار سریع داستانت هستم

3 ❤️

925718
2023-04-30 03:46:01 +0330 +0330

امیدوارم اخرش تلخ نباشه آستانه تحمل ما تو این جامعه کم شده

3 ❤️

925720
2023-04-30 04:07:33 +0330 +0330

دستخوش
بازم مثل همیشه بی نظیر و عالی بود
کاش آخر قصه نشه اونی که نباید بشه
گر یار بداند ره این روز سیاه است
آن ماه شب تار کجاست ای یارا

3 ❤️

925734
2023-04-30 06:01:00 +0330 +0330

اگه تهش تلخ تموم شه از الان کیرم دهنت

1 ❤️

925794
2023-04-30 13:57:58 +0330 +0330

ازت خاهش میکنم که پایانش تلخ نباشه

1 ❤️

925879
2023-05-01 03:38:05 +0330 +0330

پایانش که تلخه تلخه

اونی ک دیس داده نشون بده‌ خودشو حکم تیرشو دارم.

1 ❤️

925941
2023-05-01 16:29:33 +0330 +0330

دانسانت رو فقط کسانی میفهمن که عشق رو با تمام وجود تجربه کرده باشن
خیلی زیبا ولی پراز استرس
منتظر قسمت بعدی

1 ❤️

925957
2023-05-01 19:25:34 +0330 +0330

داداش دمت گرم خیلی مردی واقعا حال منو خوب کردی
خیلی حس خوبی داشتم به داستانت حتی یجا بغض گلمو گرفت یاد خاطره خودم افتادم
ولی دمت گرم مردی مرد
فقط بگو که باهاش ازدواج کردی جون من

1 ❤️

925958
2023-05-01 19:27:27 +0330 +0330

جوک من اگه ادامه داستان و نوشتی خصوصی بهم پیام بده

1 ❤️

925999
2023-05-02 00:59:49 +0330 +0330

ایول ((آقا نادرررر دهنت سرویس چه خوب کردی توشاا چه حالی کردی بااون کس هم استاننی من))
نادر دادش عالی عالی کردیش امید وارم رابطه ات خراب نشده باشه
اینجور که بوش میاد تو و نرگس کاری نکردین که جداشین
پدری مادری یا دولت شمارو اگه بتونن جدا کنن
واقعا دوست داشتنی نوشتی این داستان لذتش بعد از داستان ارثیه پدری هستش امید وارم لحظه جداییتون(( مرگتون باشه)) دور ار جونتون

0 ❤️

926002
2023-05-02 01:10:48 +0330 +0330

نادر جان اگه نرگس دیس داده بهت از طرف من ببخشش
واقعا اگه اون اینکار کرده ببخش واقعا دلم نمیخواد پایان تلخی داشته باشی
طاقت نداریم داستان خوب بخونیم گه آخرش تلخه تلخ باشه اشک مونو در نیار جون هرکی دوست نداری

                       شعر تخمی  تز طرف من      soren 

گر یارت بدی کرد ببخش آن را چون نادانی کرد دلی ازت شکست
نوکری ندارم بدم جم کند دلت را کمت چو یار ندارم کمکی کنه بهت
وگرنه میدادم
اصلا خودم کمکت میکنم دل شکسته ات جم کنیم

واقعا نمیدونم اونی که میگی کی هست دقیق و کجا می‌نشیند
ولی فکر کنم بشناسمش با این آدرسی که تو دادیک داداش
این بگم تو تموم کرده رابطه باشی برا اون افسوس میخورم
ولی باز دوست دارم ادامه رو بدن سانسور یا چیز اضافی بدی

0 ❤️

926526
2023-05-05 14:06:39 +0330 +0330

عالی بود. خیلی جذاب نوشتی به نظرم

0 ❤️

926951
2023-05-08 09:45:33 +0330 +0330

بجان سلطان عشق مادر تو بهترین داستانی ک تا حالا خوندمو نوشتی قسنگ عشق رو دوباره تو وجودم بیدار کردی لعنتییبی

1 ❤️

927023
2023-05-08 19:28:20 +0330 +0330

عالی و بی نقص بود ولی کاش از مشخصات صورت ها هم می نوشتی

1 ❤️

927196
2023-05-09 13:50:11 +0330 +0330

دمت گرم خوب نوشتی 👍👍👍👍

1 ❤️

931918
2023-06-07 05:41:46 +0330 +0330

از خط اول نگران تموم شدن داستان بودم
بازم عالی بود♡

2 ❤️