مهشید و آقای مهندس

1402/04/20

سلام من مهشیدم ( اسم مستعار) قصه از اون جایی شروع شد که من یه واحد رو توی دانشگاه افتادم من صنایع می خوندم و کسایی که صنایع می خونن می دونن که یکی از واحد های سخت مدار دو هست دانشگاه ما توی تهرانه ولی دانشکده ها از هم فاصله دارن ( قابل حدس هست که خواجه نصیره) در هر صورت رفتم مدار دو رو دانشکده برق ورداشتم روز اول رفتم سر کلاس استاد اومد و حرف های همیشگی جلسه یک که درباره نمره دادن و این چیزا بود رو گفت بعد یه پسر اومد خیلی آروم آخر کلاس نشست استاد بهش سلام کرد معمولا استاد به بچه هایی که میومدن سلام نمی کرد ده دقیقه مونده بود به آخر کلاس گفت بفر مایید شما اون پسره اومد مهربون گفت سلام خیلی مخلصیم عرفانم دستیار استاد بعد در باره تمرین ها توضیح داد ولی یکم زیادی داشت به من نگاه می کرد در اواسط ترم دیگه کم کم رومون باز شده بود خیلی ازش سوال می پرسیدم اونم خیلی خوب جواب میداد رسیدیم به آخر ترم بهم زنگ زد بهم گفت که ازم خوشش اومده و جواب من چه بله و چه خیر هیچ تاثیری روی نمره نداره من اون موقع تازه وارد یه رابطه شده بودم و رد کردم البته خیلی مودبانه اونم گفت باشه و قطع کرد از اون به بعد هر وقت می دیدمش یه سر تکون می دادیم و رد می شدیم بعد چند ماه اون که باهاش توی رابطه بودم بهم خیانت کرد و جدا شدیم هی می خواستم یه جوری بهش چراغ سبز نشون بدم ولی اون دیگه به من نگاه هم نمی کرد رفت و چند سال بعد من دنبال کار بودم و توی یه شرکت ساخت قطعات الکترونیکی صنایع کار پیدا کردم البته کار خیلی پایین توی شرکت بعد از یه هفته کار کردن بهمون گفتن گروه مهندسین که رفته بودن یونان برای همایش الکترونیک اومدن یهو بین مهندسین که داشتم تازه می دیدم عرفان رو دیدم چند ثانیه به هم خیره شدیم و خیلی آروم نگاهش رو آورد روی کفش هام بهم سلام کرد و گفت خوش حالم که می بینمت عرفان شده بود رئیس بخش طراحی ( یکی از مهم ترین ها توی این شکل شرکت ها ) بعد چند ساعت یکی بهم گفت برو توی اتاق عرفان باهات کار داره رفتم دیدم دوتا قهوه درست کرده یکیش رو بهم داد بعد خیلی آروم بهم گفت از یه شرکت توی کیش بهش پیشنهاد کار شده می خواسته قبول نکنه ولی حالا که منو دیده نمیتونه بمونه منم بهش گفتم که من اشتباه کردم و باید بهش جواب مثبت میدادم این شد که الان باهم زن و شوهریم ببخشید اگه بخش سکسی نداشت

نوشته: مهشید


👍 15
👎 19
37201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

937217
2023-07-11 23:49:28 +0330 +0330

کص کش توی سایت سکسی خاطره آشنایی با شوهر کونیت میزاری کیر تو خودت و شوهرت

7 ❤️

937234
2023-07-12 00:38:20 +0330 +0330

کصافط

0 ❤️

937259
2023-07-12 02:02:19 +0330 +0330

مگه ما مسخره توییم بیشور داستان آشناییتو نوشتی

0 ❤️

937281
2023-07-12 03:24:29 +0330 +0330

اینجا رمان نمیزارن
اسمش روشه داستان سکسی

0 ❤️

937288
2023-07-12 03:40:43 +0330 +0330

زارت

0 ❤️

937324
2023-07-12 09:31:11 +0330 +0330

فک کن از ملاصدرا تا سید خندان تو راه باشی عذاب بود

2 ❤️

937332
2023-07-12 10:59:09 +0330 +0330

کیرم تو کست به تخمم که زن و شوهرین این چی بود دیگه نوشتی زندگی نامه ت برا ما نوشتی جنده

0 ❤️

937358
2023-07-12 16:22:52 +0330 +0330

عالی بود بهترین داستان بود تاحالا خوندم

1 ❤️

937363
2023-07-12 17:45:51 +0330 +0330

دو خط از شب زفاف مینوشتی لاقل

0 ❤️

937365
2023-07-12 18:01:45 +0330 +0330

دانشجوی خواجه نصیر واینقدر ایکیو پایین
خوب اسکل داستان اولین سکست هم میزاشتی داستانت تکمیل میشد

0 ❤️

937377
2023-07-12 20:33:55 +0330 +0330

خواجه نصیر پرچم بالا
یادش بخیر منم خواجه نصیری ام
یه دوست دختر داشتم دانشکده شما
یعنی صنایع
یاد خاطرات افتادم مرسی.

0 ❤️

937429
2023-07-13 03:59:20 +0330 +0330

مرزهای ختال اول خیانت بعد جدایی بعد از چند سال دیدار بعدش فشار و بعدش الفرار

0 ❤️

937430
2023-07-13 04:01:16 +0330 +0330

مرزهای خالی بندی جابه جاا شد

0 ❤️

937468
2023-07-13 10:24:48 +0330 +0330

مرسی از داستانت عزیزم
چقدر خوب بود
چقدر قشنگ نوشتی
چقدر روان نوشتی
تازه غلط املایی هم نداشتی ؛
فقط یه سوال ؟
اینجا چیکار میکنی عزیزم ؟
موفق باشی

0 ❤️

937480
2023-07-13 13:12:10 +0330 +0330

کسکش کیرم تو دستم خوابید خاک تو سر عرفان ک دوباره اومد پیش تو . کسکشا

0 ❤️

937507
2023-07-13 17:05:30 +0330 +0330

نویسنده پسره که فتیش فحش خوردن داره

0 ❤️

937527
2023-07-13 22:43:22 +0330 +0330

خخخخخخخ
خیلیا رو تو کف گذاشتی 😊

0 ❤️

937674
2023-07-14 23:15:47 +0330 +0330

حالا چرا با اسم مستعار؟😄

0 ❤️

939342
2023-07-25 10:52:58 +0330 +0330

من صنایع خوندم چرا مدار ۲ نداشتیم‌؟

0 ❤️

948104
2023-09-18 09:37:04 +0330 +0330

شما لطف کن این استعدادتو جا دیگه خرج کن،حیفه اینجا تلف میشی عزیزم،با این قلم روانی که داری😁

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها