شلوغی دوران جوانی

1401/10/06

سلام داستان مربوط میشه به ده سال پیش که تازه وارد دانشگاه شده بودم و دست و بالم پر از دختر و موقعیتهای عالی برای سکس بود. چون تو شهر خودم بودم امکاناتم از جهت ماشین و مکان کامل بود. با یک دختر کرجی اشنا شدم که خیلی گرم و سکسی بود ولی تقریبا قبل صمیمی شدن انتقالی گرفت برای کرج. من فقط یک شماره ایرانسل از اون داشتم. بنا بر کارم سالی چند بار میرفتم کرج. یک روز بیادش افتادم و به شمارش اس مس دادم و بعد از معرفی کامل و یاد اوری شروع کردم به مخ زدنش . همه چیز خیلی سریع به مسائل سکسی کشیده شد و فردا قرار گذاشتم تو کرج دم مترو همدیگه رو ببینیم از قبلم با دوست پدرم که تو کرج خونه مجردی داشت هماهنگ کرده بودم که اگه راه داد ببرمش خونه. دم مترو که همه خارج شدن پیداش نکردم و به موبایلش برای اولین بار زنگیدم و بلافاصله اس مس اومد که بیا پیش سرویس بهداشتی. رفتم دیدم یک زن ارایش کرده چهل و چند ساله با ناخون های بلند و هیکل زنونه و کفش پاشنه بلند قرمز واستاده و با لبخند خودش رو مادر لیلا معرفی کرد. یکم تعجب کردم و هزار فکر از ذهنم عبور کرد که دختره چرا منو باید به خانوادش معرفی کنه. با لبخند سرد احوال پرسی کردم و گفتم پس لیلا کجاست. گفت بریم بیرون تا تعریف کنم. دلمون رو صابون زده بودم برای چی و چی پیش اومد. بیرون تعارف کردم تو ماشین و همون جا شروع کرد توضیح داد که خط لیلا دست منه و عکساتو تو واتساپ دیدم و خوشم اومده و خلاصه شکارچی، شکار شده بود. اینقدر دستم پر دختر بود که فکر دوستی و سکس با زن سن بالا رو نداشتم. از طرفی به دوست پدرم گفته بودم میخوام دختر بیارم و نه زن سن بالا. برام افت داشت. دست پره،زمان جوانی. تو ماشین متوجه سرد بودنم شده بود و اینکه میخوام از سر بازش کنم که بی پرده بهم گفت از یک تا صد به خودت و من چند میدی. من با پررویی گفتم من هشتاد و پنج و تو هم ده. یکباره خندید و گفت من یک چیزی دارم که از صد هم بیشترم. مثلا چی. گفت شوهر خدا بیامرزم تو چند سال ازدواجمون فقط از جلو چند بار تونست نزدیکی کنه و فقط از هزارتا زن یکی مثل منه و اینکه کسش تنگه و حتی یک انگشتم بزور رد میشه. منم کنجکاو یواش یواش یخم اب شد .رونهای توپلش . ناخون های کاشته شده. بوی عطرش. پوست صافش و خلاصه ممهای گنده. لبای سرخش و رنگ موهای سکسیش. همه رو هم نمره قبولی رو گرفت. پیش به سوی خونه ولی تو مسیر دستم رو یواش یواش رو رونها گذاشتم اونهم کیفشو گذاشت رو دستم تا معلوم نشه منم تستی رفتم سمت کوسش که خودشو یک کوچولو جمع کرد و با اخم فهموند که فعلا زوده. دو باره با پر رویی تموم کسش رو با دستم گرفتم که سریع خودش رو وا داد. تا برسیم خونه بهترین وقت بود دستم رو ببرم تو شرتش تا ببینم واقعا راست میگه یا نه. که کسش هیچ لب و لوچه ای نداشت و صاف صاف بود و سوراخشو با انگشت نمیتونستم پیدا کنم. دیگه تقریبا رسیده بودیم دم خونه خودم رو جمع و جور کردم و گفتم بریم خونه دوستم اینجا یکی دو ساعتی بمونیم . اینقدر حالش خراب بود که فقط گفت امنه. من گفتم خیالت راحت. رفتیم خونه اقا محسن دوست پدرم. از اون مردهای با صفا و الکلی تیر. رو زمین بساط عرق و مزه و قلیون بر پا. پس از معرفی دیدم اقا محسن از خوشحالی چشاش داره میخنده گفت عجب چیزیه. فهمیدم اینم بدش نمیاد یک سیخ بزنه. در حال مزه خوری به هستی خانوم گفتم اقا محسن بدجور طلبه شما شده و با اخم و تخم زیاد گفت فکرش رو هم نکن. فهمیدم راه نداره. دستمو انداختم دور کمرش. روسریش رو برداشتم. یک لب ازش گرفتم. یخش اب شد دمای بدنش رفت بالا. مانتوشو باز کرد. تقریبا شکمش صاف بود چند پیک عرق زدم اون هم قلیون میکشید. اقا محسن هم که مدام قربون صدقه هستی میرفت. تو چشاش نگاه کردم مثل بکنهای حرفه ای بلندش کردم و تو گوشش گفتم بریم اتاق. اونم گفت اره دارم اتیش میگیرم خاموشم کن. تو مسیر از پشت بهش چسبیده بودم و سینه هاشو میمالیدم. تو اتاق وحشیانه هلش دادم رو تخت و کمربندم رو باز کردم. فقط چشاش رو کیرم بود که گفت باید چند ساعت با من بازی کنی تا باز بشه تازه یادم افتاد کس خانوم شاه کسه. شلوارش رو که کندم دیدم وسط پاش فقط یک خط صورتی هست بدون چیز دیگه که خودش بعدها گفت پدرش بچگی ختنه اش کرده. انگشتمو بردم سمت سوراخ کسش که از سوراخ کونش تنگ تر بود ولی حسابی خیس کرده بودممهاشو با زبونم وحشیانه میمکیدم و هم زمان دستم لای پاش بود حتی انگشت کوچیکه هم وارد نمیشد. خودش گفت از عقب بزن منم که کیرم شده بود مثل بادمجان سوراخ کون نچندان تنگ هستی رو پر کردم. چشاش رو بسته بود و با لذت زیاد مدام میگفت غلط کردم جرم بده. اینقدر سکسش وحشیانه شده بود که گردنشو چرخوندم تو دهنش یک تف انداختم و با شدت زیاد جرش میدادم بازم رفتم سراغ کس صورتیش که با بدبختی انگشت کوچیکه رو رد کردم توش. ناگهان با صدای بلند و چنگ به شانه ام ارضا شد. احساس شوزش رو کتفم کردم. منم بخاطر تلافی رد حسابی رو گردنش انداختم و ابمو تو کونش خالی کردم. اقا محسن که انگار پشت در اتاق بود در رو باز کرد و با خسته نباشید و خنده اومد تو اتاق من رفتم تو دستشویی که اومدم دیدم اق محسن با ولع تموم داره کس خانوم رو لیس میزنه و هستی بازم به خودش میپیچه من رفتم قلیون زدم و مزه خوری و تقریبا نیم ساعتی بیخیال شدم که دیدم اق محسن با خنده اومد بیرون و گفت تو عمرم همچین چیزی ندیدم. گفتم زدی توش، گفت مال من اینقدر سفت نیست که اینو باز کنه. رفتم تو اتاق دیدم هستی با انگشت افتاده جون کسش . با اشاره گفت بیا وقتشه. رفتم دیدم یکم باز شده و دوباره سیخ کردم و کیرمو عمود کردم تو کسش. کمرش بالا اومد از درد و منم چند بار عقب جلو کردم. اب کسش لجزی خاصی داشت و باعث شد تا خایهام رد کنم تو کسش. چند دقیقه نگه داشتم و وقتی جا باز کرد اروم عقب جلو میکردم. با دیدن خون مردگی گردنش حشری شدم و از خجالت کسش بیرون امدم و اینقدر کردمش که صدای تلپ تولوپش تو فضا میپیچید. کلا بار دوم اب من خیلی دیر میاد و انقدر گاییدمش که احساس کردم کسش دیگه داره خشک میشه. خودش هم مدام میگفت اب تو بیار. دوباره سمت گردنش رفتم و با مکیدن ابمو تو کسش خالی کردم. چشاش بالا نمیامد. کیرمو کشدم بیرون هنوزم کسش تنگ بود و رفتم دستشویی و رفتم سمت قلیون. اق محسن با میوه و چایی و چشمان متعجب و گشاد شده ازم پرسید تونستی بزاری جلوش. منم گفتم جلو عقبشو جر دادم. چند پیک عرق زدیم که دیدم خانوم با ارایش جدید اومد پیشمون ولی گردنش افتضاح شده بود. با خنده گفت ردش رو پوست ظریفم چند ماه میمونه و تو خونه باید لباس یقه دار بپوشم. منم گفتم یادته کتفمو چطوری با ناخونهات چنگ زدی و با خنده گفت نوش جان. شام رو هم زدیم و من به بهانه رفتن به شهرمون از خونه رفتم و هستی موند و اق محسن چون هستی به خونه گفته بود شب میره خونه یکی از دوستاش. اینقدر سرم شلوغ و دستم پر بود که حتی دیگه یادی ازش نکردم. بسوزه پدر مجردی و جوانی

نوشته: رضا


👍 4
👎 6
9601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908380
2022-12-27 08:35:28 +0330 +0330

کس شعری از یک جقی ک ننه خودشو گایده با جق خب گوزو برد پیت هستی ک تو دستت پره یا کسکشی ک کاسبی میکنی کیرم تو زندگی نامت

1 ❤️

908389
2022-12-27 10:02:42 +0330 +0330

اما واقعیت این بوده که این واسه اینکه خونه اقا محسن چتر باشه بهش گفته برات کوس میارم و چون نتونسته اقا مخسن از خجالت کونش دراومده

1 ❤️

908406
2022-12-27 13:54:36 +0330 +0330

شکارچی🤣🤣🤣🤣😂😛😜😉
من معلومه پای داستان کامنتی که به شخص تویسنده داستان بنویسه نمیزارم و اگه چیزی بگم بیشتر در مورد داستانه اما اینحا دیگه واقعن مجبورم بگم شما چیزی جز یک جقیه متوهم نیستین

0 ❤️

908439
2022-12-27 23:03:24 +0330 +0330

خودت که کسخلی دیگه نمی خواد ملت رو هم کسخل فرض کنی ،کسخل

0 ❤️

908533
2022-12-28 16:12:27 +0330 +0330

آره دستت واقعا پر بوده همه میدادن دستت!!

0 ❤️