سال ۷۴ وفتی از دانشگاه تربیت معلم فارغالتحصیل شدم به یه منطقه دور دست منتقل شدم خیلی برام سخت بود منی که تا حالا از خونواده ام دور نبودم باید در یه روستای دور دست خونه می گرفتم .رفتم اداره محل وبعد از طی مراحل اداری به من گفتند که باید بری فلان روستا و محل را از روی نقشه نشونم دادند .خلاصه روز بعد به سختی رسیدم اون روستا
توی اون روستا فقط من معلم مدرسه یودم و۱۲ تا دانش آموز از ۵ پایه داشتم .از شورای روستا پرسیدم من کجا بمونم گفت لازم نیست وسیله بیاری اینجا یه خانمی هست رفته شهر پیش بچه هاش وسپرده که خونه اش تا عید دست معلم روستا باشه. منم خونه را دیدم خوشم ا ومد حتی کرسی هم گذاشته بود بهر حال مشغول شدم .من یه جوان ۲۴ ساله دور وبرم پر دختر بود همه دختر های روستا دوست داشتن با من دست بشند .یه روز قبل ظهر دیدم مینی بوس روستای قبلی اومد داره مسافر پیاده میکند دیدم اه صاحب خونه ما هم هست .ظهر که رفتم خونه دیدم برگشته. احوالپرسی کردم گفتم حاج خانوم چی شد چرا برگشتی گفت اومدم یه سری به خونه و زندگیم بزنم گفتمپس من امشب میرم روستای بغل پیش دوستم گفت نه پسرم همین جا بمون.تا این که شب شد اونشب یه ابگوشت بار گذاشت و خوردیم وبعد من نشستم پای تلویریون واونم یه کم از بچه هاش گفت وخیلی از دخترش تعریف کرد و خوابید یه طرف کرسی من هم یه ساعت بعد خوابیدم طرف دیگه کرسی
اما که حوابم نمی برد اروم پام را بردم زدم به بدنش دیدم تکون نمی خوره
قلبم داشت از تو دهنم میزد بیرون کم کم با پام ونوک انگشتم از روی لباسش روی خط کوسش کشیدم دیدم تکون که نخورد کم کم خودم را نزدیکش کردم واز پشت چسبیدم بهش هیچی نمی گفت پیرهنش ره زدم بالا و کیرم گذاشتم در کونش بازم هیچی نگفت سر کیرم را تف زدم و گذاشتم در کونش داشتم فشار می دادم که ارضا شدم وخودم را جمع کردم و صبح افتاب نزده رفتم حموم روستا (حموم دم صبح وسر شب مال مردا بود طول روز برا زن ها بود(وقتی برگشتم دیدم صبحونه مفصل چیده عسل روغن سر شیر گردو گفتم چه خبره به طرز موذیانه ای گفت معلوم ضعیف شدی باید خودتت را تقویت کنی
ظهر وقتی برگشتم مرغ محلی گرفته بود وبرام پخته بود تا ناهار خوردم اومد بلند بشه از پشت گرفتم وخوابوندمش رو زمین پیرهنش را زدم بالا وکیرم ودر اوردم جلو صورتش گرفتم پاهاش را دادم بالا وکیر را کردم تو کوسش.خنده ام گرفته بود هم به زبون محلی به من فحش می داد هم ناله میکرد خلاصه یه شکم سیر کردمش .شب هج دوباره از کون کردمش. تا دوماه موند روستا تقریبا همه فهمیده بودند چون من صبح می رفتم حموم روستا هون طول روز خانمه تو این مدت خیلی سر حال وچاق شده بود ودر عوض من لاغر میشدم .داستان را برای دوستان تعریف کردم کلی خندیدند.یه روز گفتم اینقدز از دخترت تعریف می کنی یه روز بیارش ته ببینیمش گفت باشه اگه پنج شنبه حمعه می مونی میاد گفتم باشه این هفته می مونم .ا ونم رفت مخابرات زنگ زد به دخترش .پنج شنبه اومدن با شوهرش ویه بچه کوچک داشت .به دامادش گفتم من شب مدرسه می مونم شما راحت باشید گفت باشه منم میرم روستای بغل امشب خونه اقوامم .از پنجره مدرسه نگاه کردم که داره میره هول شدم رفتم پیش مادر و دختر .اسم دختر پرستو بود گفتم مادرت خیلی ه
ازت تعریف میکنه اونم یه دختر بود ۲۲ تا ۲۳ قد بلند و مو های خرمایی مادرش کم کم نوه را بغل کرد وگفت من بچه ات را می برم تا یه دو ساعتی هم نمیام شما مواظب اقا معلم باش .گفت چشم .رفتم کنارش نشستم دستش را گرفتم و سرم رو گذاشتم رو گردنش شروع کروم به مکیدن لاه گوشش اونم ناله می کرد وبه زبون محلی قربون صدقه من می رفت کم کم لباسش را در آوردم یه سکم سیر کردمش از عقب وجلو.نکته جالب این بود که مرتب بهم می گفت منو بزن .فحشم بده وتف کن تو صورتم از اینکار لذت می برد .اینم داستام ما
نوشته: سعید
اول مهر کرسی ؟؟؟ باورمون شد بعدش آقا رفتی زیر کرسی شورا کونت را به فنا دادی حالا تو کوستانت همه را می کنی
به انگشتان پا در زیر کرسی
ز کُسها کردهام احوالپرسی
روانشاد ایرج میرزا.
یه چیزی شنیدی که توی روستا، زنها سادهان و راحت پا میدن ولی اصل داستانت اینه که منتقل میشی به یه روستای دورافتاده که از قضا، همهی مرداش، کوندوست بودن و شب اوّل، طبق رسم مهموننوازیشون، یَکیَکشون که حدود صد و نود نفر میشدن، زیر کرسی جوری با رسومشون آشنات میکنن که سوادت نم میکِشه و این همه غلط املائی توی چار خطّ دروغت، دیده میشه.
میز و نیمکت تمام مدارس ایران حوالهت بادا خالیبند دروغگوی ابله الدنگ!
حالا خوبه دور و برت دختر زیاد بوده و همه میخواستن باهات دوست بشن که رفتی پیرزن رو کردی اگه دور و برت خلوت بود حتما میرفتی کون خر مش رمضون میزاشتی!!
آقای معلم میدونم توعمرت کوس ندیدی پس بزار امتحان بگیریم.
کوس را تشریح کن ۵نمره
عکس کوس را بکش ۱۵ نمره
از حالا میدونم ردی
یعنی عصای چارلی چاپلین تو کونت بااین چرت و پرتی که تحویل دادی.
اینم نظر ما:
اولا …گیرَر
دوما… آغزوا وِریم ایکی گات
سوما …اُوزویی سیکیم
هشتما…سیکتیر آچول
اگه بچه ها ی اینجا جرت ندن دیگه پای داستانها نظر نمیزارم .
معمولا معلم ها میرن تو خونه کدخدا اطراق میکنن
چرا راستشو نمیگی که کدخدای قصه زن مرده بود و از بس کره و روغن محلی خورده بود کیرش رو جای دسته تبر هم استفاده میکرد و شب هنگام
با دسته تبرش کرسی و کونت رو مث هیزم تیکه تیکه کرد؟ 😁
چرت بود و بس . الان که دوره زمونه انقد عوض شده ی مرد غریبه ب قول خودت معلم وارد روستا بشه همه چارچشمی مواظبشن . بعد ۲۵ سال پیش تو یسره حموم میرفتی بهت شک هم کردن نگرفتن از کون بکننت. شایدم شیفت مردا ک صب بود یکی یکی ترتیبتو میدادن و بیرون میرفتی دوگانه سوز شدی . در کل کون آدم دروغگوو
تو همون معلمی نبودی که هنه بچها انگشتش میکردن
تو مهر جایی رفتی که برف و بوران بوده پس قطعا یه روستای کوهستانی بودی
ادمای کوهستان خیلی غیرتی هستن اصلا نمیذارن چنین اتفاقی بیوفته
احتمالا رفته بودی خونه کدخدا یا رییس شورا اونم مجرد بود کونتو گزاشته توهم توهمات ذهنتو نوشتی
کیرم تو سواد معلمیت واییییی ترکیدم کسکش 😂 😂 😂
د اخه کونی دفعه اول کیرتو مالیدی دره سوراخش ابت اومد اما دفعه های بعد یه دل سیر کردیشون؟ 😂 😂 😂 کسکش تو ک فقط پیرهنشو دادی بالا کردی تو کسش؟ احیانا تو اون روستا شلوار نمیپوشیدن؟ فقط پیرهن؟ 😂 😂 😂 😂 بعد صبحونه گرفتی زدیش زمین کردی تو کسش هیچی نگفت؟ 😂 😂 😂 😂 😂 وای مرز های کسشعرو واقعا جابجا کردی دمت گرم روزمو ساختی دیوث 😂 😂 😂 😂 😂
نامرد روزگارم اگه قصه اصلی این نباشه :
" یک یک مردای ده ترتیبمو دادن "
شنیده بودم واژه کسشعر در اصل کرسی شعر بوده و به مرور تغییر پیدا کرده، و ریشه کرسی شعر به دورهمی های زمستونهای قدیم دور کرسی بر می گرده
با این داستان تراوش کرده از یک مغز مجلوق، کاملا ثابت شد که کسشعر و کرسی شعر یکی هستن
خاک بر سر کونی تو حتی تا پنجم هم سواد نداری اب کیر یه دوجنسه توی چشم راستت
فقط اون خروس بودن اولش راست بود، بقیه ش فقط واسه خنده خوب بود.
سامعلیک
31مین دیس لایک نوش جونت معلم .خجالت نمی کشی اب روی معلم زحمت کش که توی روستا های خیلی دور این مملکت زحمت میکشن می بری. خب آق معلم توکه مثلامعلمی این چه املایی ((با من دست بشند )) درست ش میشه با من دوست بشند .وبعد صبح توحموم میرفتی زنه ظهر بگو رفته بودم شهر نو مثلا اون روستا دونفر ادم با غیرت اگه داشت کونت رومی کردنند اندازه دسته کلنگ عوضی دروغ گو .
اخه پلشت، اخه جقی پوریان، معلم؟ اونم تو؟ با اون همه غلط دستوری و املایی؟ باید میگفتی حمال ده بودی تا باور پذیر بشه جق نامه ای ک نوشتی
احمق
اقا من میخوام این چند دقیه خاطراتمو کلا پاک کنم چجوری میشه؟
بی پدر تو فیلم سوپر انقد راحت دختره پا نمیده تازه مادرش عمدا خونه رو براشون خالی کرده که اقا دخترشو بکنه
اصن من چرا خوندمش
کصکش پدر ریدم تو کستانت
عجب معلم لاشیه
امان از اون بچهها بی که زیردست این معلم چیزی یاد بگیرن
مرزهای کصشعر رو جابجا کردی واقعا
بیا پایین کصشعر نگو سرمون درد گرفت کصکش😂😂😂😂