دیوانه نیستم ، دوستت دارم..... ♥️♥️

1403/02/28

هفته‌های خالی‌ از لحظه‌های تو
روز‌هایِ بارانی که جای هیچکس خالی‌ نیست جز خودت
غروب‌هایی‌ که بی‌ جهت دلم می‌گیرد
حرف‌هایی‌ که هرگز به هم نگفته ایم
شعر‌هایی‌ ، پر از واژه‌های غمگین
نگاه‌هایِ غریبه، نگاه‌هایی‌ که دیگر مال من نیست
تنهایی
بی‌ آغوشی
امید‌های واهی
شب‌های طولانی
تمام اینها به من میگوید که تو چیزی جز یک خواب نبودی
یک رویا
یک آرزو
یک خیالِ خوب که هنوز گرمم می‌کند
یک صدایِ آشنا که با عشق صدایم میزند
خوابِ من پر از مهربانی است
پر از نوازش
پر از حرف‌های خوب
دیوانه نیستم
دوستت دارم
باورم کن
زیباست ، لحظه‌های خوشِ دوست داشتن کسی‌ که حتی نیست

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-05-17 22:49:37 +0330 +0330

Ok

2 ❤️

2024-05-17 22:58:31 +0330 +0330

باید میگفتی دیونتم دیونه

2 ❤️

2024-05-17 22:58:51 +0330 +0330

بد باشد ، لحظه های خوبِ نفرت داشتن!! حتی همگان
بدون اعتقاد
نفرتت دارم
مجنونم
تُهی از بَدی های خوب
تهی از درد
بیداری من همان خشم است
ناله هایی که با زجه از من بیزارند
واقعیت هایی که دردها را نشان میدهد
همه کابوس ها
همه ناامیدی ها
یکی از این ها میگوید تو کابوس هستی
روز های کوتاه
ناامیدی بی پایان
چنگ و دندان گرفتن
نگاه هایی آشنا ، که شاید ما را رصد میکند
نوشته هایی ، پر از تُهی های خوشبختی
نگاه هایی که در همه حال به هم داشته ایم
صبح هایی که حتی حال خوبی دارم
حتی در بهتریه هوا هم تنهایی خوب باشد
روز های بی پایان یک لذت ناتمام

3 ❤️

2024-05-17 23:04:39 +0330 +0330

چقدر قشنگه🫠

3 ❤️

2024-05-17 23:14:02 +0330 +0330

↩ Nmd12
🌹🙏

2 ❤️

2024-05-17 23:14:28 +0330 +0330

↩ wrecked_erny
قشنگ بود مرسی

2 ❤️

2024-05-17 23:14:47 +0330 +0330

↩ cute_girl23
قربونت برم ❤

2 ❤️

2024-05-17 23:17:51 +0330 +0330

↩ Naffaaas65
الخواهش التشکرات

3 ❤️

2024-05-17 23:36:47 +0330 +0330

یک عمر به عشق آزمونم کردی
سرگشته ی صحرای جنونم کردی
از چاله ی غربتم برون آوردی
در چاه سکوت سرنگونم کردی

4 ❤️

2024-05-17 23:40:43 +0330 +0330

سگ آخه شعر میخونه؟

0 ❤️

2024-05-18 00:58:56 +0330 +0330

عشق و امید تو این متن موج میزنه

3 ❤️

2024-05-18 01:09:35 +0330 +0330

بسیار زیبا بود نفس بانوی گل 🌹🌹🌹

2 ❤️

2024-05-18 08:30:36 +0330 +0330

👏 👏

2 ❤️

2024-05-18 11:41:53 +0330 +0330

شب از نیمه می گذرد
واژه ها رفته اند
حالا تنهاتر شده ایم
تو با گام های آرام قدم بر می داری
تنت زمان دارد برای رسیدن به اعماقِ آینه
و برگشتن به نگاه خیرۀ من
که زیر لب می گویم: چقدر زیبایی!
میانِ شب و سکوت
برهنه چون باران کنارم می خوابی
اتاق باغی می شود
از بوی خوش زیبایی تو
پوستت، رنگِ نان است
نگاهِ خیره ات، آب
تو چشم هایم را تغذیه می کنی
و من تو را
با تمامَ دهان هایِ تشنگی می نوشم
بوی آفتاب می دهی
مرا در هوای گرم نوازشت می پیچی
بازوانت
همچون بال های سرخوش و شاداب مرغان دریایی
مرا در بر می گیرند
پنهان می شوم در آغوشت
مثل کسی که از دنیا پناه می گیرد
جای کوچکی که اندوه مرا نمی بیند
مرا به سینه ات می فشاری

  • جوری که گمشده ها همدیگر را -
    دهان ها و آغوشمان در هم آمیخته می شوند
    و به آرامی استقلالشان را از دست می دهند
    ناله هایم از لب های تو بیرون می آید
    و لمس های من از دست های تو می تراود
    تو مرا در سکوتت جمع می کنی میان لب هایت
    که مثل سایۀ یک لبخند آرامش دارند
    تنت بوی باغ خفته ای را می دهد
    که رایحه اش لمس کردنی ست
    و آنقدر عمیق
    که فاصله ای برای اندوه نمی گڐارد
    عریانی ات را با آرزوهایم می پوشانم
    بدن هامان گفتگوی لطافت
    نمایشنامه ای که نویسنده اش
    ماه است و نور
    تنت دریاچه ای آرام
    و من قایقی خوشه چین نیلوفر
    در اتاق بوی لطافت
    و نوازشت شمعی ست روی سایه های تنم
    نَفس هایت بیشتر پرنده است تا هوا
    لب هایت در دهانم بال بال می زنند
    در لمسِ دست هایت
    غروب های آفتاب است و خون دیوانه
    و نوازشت رود شبانه ای
    که ماه را به دریای تنم می ریزد
    چون بنفشه های کوهستان
    صخره های تنم را می شکافی
    و زیبایی را
    در گوش آسمان نجوا می کنی
    نرم تر از زمزمۀ جویباری دوردست
    تنت از سپیدی به سایه می رود
    نور زیر پوستت آه می کشد
    گل نرگس در تو شکفته می شود
    که از رایحه اش غزالی در من
    در نعره های فصل مستی
    به مَرغزار تو می جهد
    و تو با تمامِ چشم های تنت
    به من نگاه می کنی تا زیبا شوم
    نجوایت باران خالص است
    که اندوه را از دلم می شویَد
    دست هایت معمار احساسات اند
    وارد اتاق های چشمان بسته ام می شوی
    کم کم دیوارها در تو تَرَک می خورند
    و من بارانِ درونت را می بینم
    چشم هایت رنگ تابستان
    نوازشت خورشیدی در آب
    گرمایِ خنک
    اجتناب ناپذیر و قطعی مثل یک نَفس
    در تنم وارد می شوی
    گم.می شوم در جنگلِ تاریک تنت
    و از نجوایت ماه می نوشم
    چشم های بسته ات گردابی ست
    که من غرق می شوم در آن
    تو باغبان شب های من می شوی
    که با نجواهایت نَفسم را آب می دهی
    و علف های وحشی آه هایم را جمع می کنی
    تنت را با روپوشی از تمام چشم های عشق
    می پوشانم
    من پرسه می زنم در جغرافیای نرم تو
    و رودِ سر به راهِ تو
    پاهایم را آب می دهد
    گرمای لبان و بوسه هایت
    مرا به تابستان احساسات تو هدایت می کند
    در لب های تو می خوابم میان نجواها
    بیدار می شوم در چشم هایت
    و نگاه نرم خیره ات که روز را اختراع می کند
    و مرا به سطحِ خواب می آورد
    جایی میان رؤیا و واقعیّت!
    🌺❤️🍒
    #فرهاد_رنجبرراد

✔️ برگرفته از کانال تلگرامی “باران دل” franjbarraad

3 ❤️

2024-05-18 15:12:21 +0330 +0330

↩ حکیم الدوله
مرسییی🌹

1 ❤️

2024-05-18 15:13:14 +0330 +0330

↩ Rahidarshab
🌹🌹

1 ❤️

2024-05-18 15:13:39 +0330 +0330

↩ diesel max
مرسیییی 🌹🌹

1 ❤️

2024-05-18 15:13:59 +0330 +0330
2 ❤️

2024-05-18 15:14:30 +0330 +0330

↩ siavashazad1987
مرسییی قشنگ بود 🌹🙏

2 ❤️

2024-05-18 18:52:52 +0330 +0330

↩ Naffaaas65
خواهش می‌کنم
فدات

2 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «