عبدالرحمن ابنخلدون (۱۴۰۶-۱۳۳۲) جامعهشناس بزرگ تونسی بود که اثری مشهور بهنام مقدمه دارد که بههمت مرحوم محمدپروین گنابادی بهفارسی برگردان شده است. او در این کتاب درباب موضوعات مختلفی از جمله تأثیر هوا در رنگ بدن آدمیان، چگونگی تشکیل دولتها، طول عمر دولتها، مراحل طبیعی هر دولت، بدویت (بیابانگردی) و برتری آن بر حضارت (شهرنشینی)، ستمگری حکام و مالیاتستانی سخن رانده است.
در این نوشتار ابتدا عقیدهی او در تقسیم کرهی زمین به هفت اقلیم را و سپس دلیل سفیدی و سیاهی پوست ساکنان هر اقلیم را بازمیکنم.
ابنخلدون جهان را مشتملبر هفت اقلیم میداند: اقالیم اول و دوم (جنوبی) بسیار گرمسیرند و اقالیم ششم و هفتم (شمالی) بسیار سردسیر و از اعتدال به دور؛ اقالیم میانیِ سوم و چهارم و پنجم معتدلند و دارای بهترین ظرفیت برای آبادانی و عمران. او میگوید: «دانشها و هنرها و ساختمانها و پوشیدنیها و خوردنیها و بلکه جانوران و همهی چیزهایی که در این اقلیمهای سهگانهی مرکزی پدید آمدهاند به اعتدال اختصاص یافتهاند، و ساکنان این اقالیم نیز از حیث رنگ و جسم و اخلاق و ادیان مستقیمتر و راستترند و حتی نبوتها و پیامبران بیشتر در این اقالیم بودهاند، ولی در اقالیم شمالی و جنوبی اطلاعی از بعثت نیست، زیرا پیامبران و فرستادگان خدا مخصوص به کاملترین افراد بشر از لحاظ آفرینش و خوی بودهاند.» از دید او، این مردمان اقالیم میانی عبارتند از: مردمان مغرب (مراکش) و شام و حجاز و یمن و عراق عرب و عراق عجم و هند و سند و چین و اندلس (اسپانیا) و رومیان و یونانیان. عراق و شام از همهی این نواحی معتدلترند، زیرا در وسط همهی این اقالیم، یعنی در اقلیم چهارم، واقعاند. او میگوید: «این مردمان از لحاظ خانه و پوشیدنی و خوراک و صنایعْ نهایت میانهروی را در نظر میگیرند و خانههایشان از سنگهای زیبا و ظریف ساخته شده است و در معاملاتْ دو سکهی گرانمایه، دینار و درهم، بهکار میبرند و در بیشتر حالات خویش از کجروی و انحراف بهدورند. اما ساکنان اقالیم دور از اعتدال، یعنی اول و دوم و ششم و هفتم، در همهی احوال خویش بسی از اعتدال بهدورند، چنانکه خانههایشان از گِل و نی و خوراکشان از ذرت و علف و پوشیدنیهایشان از برگ درختان است، و بیشترشان بیجامه و برهنهاند و معاملات ایشان با زر و سیم نیست، بلکه با مس و آهن دادوستد میکنند، و اخلاق ایشان نزدیک به خوی جانوران بیزبان است. مثلاً، دربارهی بسیاری از مردم سودان (واقع در اقلیم نخست) نقل میکنند که در جنگلها و غارها بهسر میبرند و علف میخورند و مانند وحشیانند و باهم الفت ندارند و یکدیگر را میخورند، و صقالبه (اسلاوها، ساکنان اقالیم ششم و هفتم) نیز بر همین خویاند، زیرا از اعتدال بهدورند.»
او سپس نظرش را درباب چرایی سیاهی و سفیدیِ پوست افراد بشر بیان میکند:
«مردمان اقلیم نخست و دوم (جنوب) از اینرو سیاهپوست شدهاند که خورشید در هرسال دوبار در سمت رأس آنان واقع میشود و فاصلهی زمانی میان این دو بار کوتاه است و، در نتیجه، نور افزایش مییابد و گرمای سخت بر ایشان میتابد و بهعلت افراط گرما پوست بدنشان سیاه میشود؛ اینان عبارتند از حبشیان و زنگیان و سودان. نقطهی مقابل این دو اقلیمْ اقلیمهای ششم و هفتم (شمال) است که بهسبب سرمای سخت ساکنانی سفیدپوست دارد و سرما سبب کممویی بدن ایشان میشود و اقتضا میکند که مردم آنجا چشمانی کبود (سبز) و پوست خالخال (کک و مک) و موهای طلایی داشته باشند؛ ایشان عبارتند از ترکان و صقلاب (اسلاوها) و خزران و یأجوج و مأجوج.»
او میگوید که کسانی از سیاهان جنوب در اقلیم معتدل چهارم یا در اقلیم منحرف هفتم (مساکن سفیدپوستان) سکونتگزیدهاند و به مرور زمان رنگ پوست اعقابشان به سپیدی گراییده؛ برعکس، کسانی از ساکنان شمال یا اقلیم معتدل چهارم در جنوب (مساکن سیاهان) سکونت گزیدهاند و رنگ نسلهای آیندهشان به سیاهی تغییر یافته است و این یعنی «رنگ بدن تابع خاصیت هواست.»
↩ moj7878
عراق عجم میشه، غرب کشورمون تقریبا از حوالی قزوین تا همدان.
کلمه اراک، همون فارسی شده عراقه.
و عراق عرب از حوالی کرکوک تا بصره شامل میشه.
یعنی شرق کشور عراق امروزی.
ابن خلدون واقعا اندیشمند بزرگیه اما مثل همه دانشمندان معاصرش به وضوح تحت تاثیر دینه…
ولی واقعا چند قرن پیش توجه به مردم شناسی و جامعه شناسی، خودش به تنهایی میتونه نشونه نبوغ این مرد باشه
واقعا چند قرن پیش توجه به مردم شناسی و جامعه شناسی خودش به تنهایی میتونه نشونه نبوغ این مرد باشه
همینه. ماکیاولی متولد ۱۴۶۹ هست و مونتسکیو هم ۱۶۸۹، ولی ابنخلدون ۱۳۳۲ هستش. بهنوعی اولین جامعهشناس میشه.
وقت کردی بقیهی تاپیکهام را هم بخوان تا به نبوغ این مرد بیشتر پی ببری.